گروه جهاد و مقاومت مشرق - چهل و یک سال پیش در چنین روزی، در حالی رزمندگان ایرانی بعد از ماهها اشغال، به مسجد جامع خرمشهر رسیدند که هنوز، درگیریها در حاشیههای خرمشهر ادامه داشت. آتش سنگین توپخانه دشمن همچنان برقرار بود و صدام میدانست که کارش پس از این سختتر میشود، برای همین تمام تلاشش را صرف کرد تا دوباره خرمشهر را پس بگیرد. رزمندگان و فرماندهان عملیات «الی بیتالمقدس» اما به مسجد جامع رسیده بودند و عصر همان روز بود که رادیو سراسری، خبر این پیروزی را به همه ایرانیان رساند. خبری که همه را به خیابانها کشاند و کار قنادیها را سکه کرد...
* اسکناس دوهزار ریالی
چیزی در حدود بیستسال تصویر «مسجد جامع خرمشهر» روی یکی از اسکناسهایی چاپ شده بود که مردم در داد و ستدهای روزمرّه از آن استفاده میکردند؛ روی قطعه اسکناس سرخرنگ دوهزار ریالی. در تصویر مورد نظر جمعی از رزمندهها جلوی مسجد جامع مشغول ابراز شادمانی از آزادی خرمشهر بودند. طراحان پول کشور در سمت راست عکس هم نوشته بودند «آزادی خرمشهر» تا مخاطب مکان و علّت جمعشدن رزمندهها را متوجه بشود. کمکم با تغییر واحدهای پولی، دوهزار ریالی یا همان دویست تومانی رایج در فرهنگ عامّه، از دنیای اقتصاد ملّی خارج شد و به خاطرهها پیوست.
* مسجد «لب شاخه»
شاید گمان بسیاری از مردم این باشد که مسجدجامع، در دوران دفاعمقدس به یکی از نمادها و نشانههای خرمشهر تبدیل شد امّا اینطور نیست. این مسجد که تاریخ ساخت آن به سال ۱۲۵۰ خورشیدی برمیگردد تاریخچه شنیدنی، پرحادثه و درخشانی دارد. صفت «جامع» در گذشته به مساجدی اطلاق میشد که متعلّق به عشیره، قبیله، قوم یا محله خاصی نبود و عموم مردم برای اقامه نماز و سایر اعمال عبادی از آن استفاده میکردند. این مسجد هم بهسبب موقعیت مکانی ویژهاش بهمعنای حقیقی واژه، جامع بود. مسجدجامع که آنوقتها با نام «لب شاخه» شناخته میشد در کنار بازار مرکزی شهر برای استفاده کسبه و مشتریهایشان بنا شده بود. مرز زمینی خرمشهر با عراق و دسترسی نهچندان مشکل به کویت رونق خوبی به بازرگانی این شهر میبخشید. همین همجواری با محل تردد و تجارت مردم چراغ مسجد را روشن نگهداشت. اصولاً کارکرد مساجدجامعی که در بازارها احداث میشدند همین تأمین نیازهای دینی عموم مراجعهکنندگان و محلی برای اجتماع مؤمنین بوده است. نمونه چنین مساجدی در اغلب شهرهای کشورمان بهچشم میخورند.
*بازسازی در ۱۳۴۳
در گذر دوران خرمشهر توسعه یافت و مسجدجامع هم با توجه به پیشینه و حضور اقشار مختلف مردم آوازه و شهرت بیشتری پیدا کرد. سال ۱۳۴۳ بنای پیر و فرسوده مسجد که حدود یک قرن از عمر آن میگذشت بازسازی گردید. ازقضا تجدید بنای مسجد با تغییر افکار و نگرش مردم و شعلهور شدن آتش انقلاب در کشور همراه شد. امامجماعت آنوقتهای مسجدجامع آقای سیدمحمدباقر کاشانی نقش مؤثری در هدایت و ساماندهی جریانهای مذهبی سنتّی و انقلابی ایفا مینمود. تقویت پایگاه اجتماعی مساجد در شرایط آن ایام خرمشهر که گروههای منحرف اخلاقی و دستهجات تجزیهطلب فعال بودند اهمیت بالایی داشت. درواقع یکی از تکالیف و مأموریتهای مسجد تربیت افراد جامعه و مصون نگهداشتن فکر و ذهن آنهاست. تکلیفی که مسجدجامع در کنار سایر مساجد و حسینیهها سعی میکرد آن را بهشکل شایستهای بهانجام برساند. همین مجاهدت علما، ائمهجماعت و مؤمنین دلسوز سبب شده بود علیرغم رونق بندر و تردد بالای افراد غیربومی از یکسو و علاقه رژیم پهلوی به غربیسازی چهره شهرها از سوی دیگر، شاکله مذهبی خرمشهر حفظ شود.
کمکم با همهگیر شدن نهضت امام خمینی (ره) جوانها مسجدجامع خرمشهر را به پایگاه فعالیتهای انقلابی و مبارزه با رژیم طاغوت تبدیل کردند. پس از فوت آقای کاشانی که شهرت و اعتبار بالایی در شهر داشت، سیدتقی موسوی بهعنوان امامجماعت اداره امور مسجد را برعهده گرفت. ایشان هم حامی و راهبر جریانهای مذهب انقلابی شهر بود و برنامههای معمول و مرسوم مسجد را با قدرت ادامه داد.
* پایگاه اجتماع و هماهنگی
مسجدجامع در دهه پنجاه شمسی یکی از چند کانون اثرگذار و تعیینکننده در خرمشهر بهحساب میآمد. هرچند که بعد از ارتحال آقای کاشانی و خانهنشینی آیتالله مُهری بهعلّت سقوط از پشتبام، نام آقای محمدطاهر آلشبیر خاقانی بیش از سایر روحانیون بهگوش میرسید. در سالهای مورد نظر تفکرات قومیتگرا و جداییخواه با حمایت برخی دول خارجی در حال گسترش بود.
انقلاب که به پیروزی رسید، مسجدجامع کمافیالسّابق محوریت و شأن جریانساز خودش را حفظ نمود. در دوران گذار کشور از رژیم شاهنشاهی به حکومتاسلامی، فعالیّت و تحرّک گروههای جداییخواه بیشتر شد. آنها میخواستند از فرصت پیشآمده و استفاده کرده و پیش از استقرار کامل نظام جدید، مناطق عربنشین را از پیکره کشور جدا کنند. مواضع شیخ شبیر امام جماعت مسجد امام صادق (ع) به آنها نزدیک بود. در آن شرایط جماعت متدینین انقلابی نیاز به یک پایگاه جهت اجتماع و هماهنگی داشتند. برای تحقق این منظور چه جایی بهتر از مسجدجامع خوش سابقه و مورد تأیید مردم.
* تحصن برای خلع سلاح عمومی
در آن برهه زمانی مسجدجامع نقطه مقابل جریانهای ضد استقلال کشور در خرمشهر بود. عناصر ضد وحدت ملّی آنقدر در شیپور اختلاف و دو دسته کردن جامعه به عرب و فارس دمیدند که کار به درگیریهای مسلّحانه رسید. از اواسط فروردین ۵۸ مردم و کسبه بازار چندبار در اعتراض به آشوبگرها در مسجدجامع تحصن کرده و خواستار خلع سلاح عمومی و افزایش نظارت دولت در راستای تأمین امنیت مردم شدند. اغلب راهپیماییهای مردم هم در مسیرهای منتهی به مسجدجامع انجام میشد. سحرگاه چهارشنبه نهم خردادماه یکی از تجمعهای اعتراضی که در واکنش شهادت یک پاسدار صورت گرفته بود توسط عدهای که خود را سازمان خلق عرب معرفی میکردند مورد حمله قرار گرفت. آنها با شلیک گلوله و پرتاب کوکتلمولوتوف بهسمت مسجد، حرمت خانه خدا را شکستند. چندساعت بعد، آرامش خرمشهر بههم ریخت و گروههای تجزیهخواه شهر را به آتش کشیدند.
* قرارگاه مردمی برای دفاع از شهر
در ماههای بعد هم مسجدجامع مهمترین محل حضور نیروهای انقلابی بهشمار میرفت. اوضاع ناآرام خرمشهر با روی کار آمدن صدام ملتهبتر هم شد. حالا بچههای مسجدجامع خرمشهر باید همّت مضاعفی برای حفظ امنیت و روشنگری مردم انجام میدادند. رفت و آمد جوانهای انقلابی و برگزاری جلسات سخنرانی و محافل خصوصی و عمومی، جایگاه محوری مسجدجامع را هر روز در بین مردم مستحکمتر میکرد. همین امر موجب گردید تا در هنگام هجوم سراسری عراق، این مسجد تبدیل به یک قرارگاه مردمی برای دفاع از شهر بشود.
* بیستوچهارم مهرماه ۱۳۵۹
بعثیها ۳۱ شهریور ۵۹ از سمت شلمچه وارد خاک ما شدند. نیروهای نظامی و مردم برخلاف چیزی که دشمن تصور میکرد چندین روز با دست خالی جلوی متجاوزین ایستادند. خرمشهر روزهای دشوار و طاقتفرسایی را پشتسر میگذاشت. مردها هر روز از مسجدجامع به مناطق مختلف اعزام میشدند برای رویارویی با دشمن. زنها هم با حضور در مسجد هم به اوضاع زخمیها رسیدگی میکردند و هم امور پشتیبانی جنگ را برعهده داشتند. زنهای خرمشهری در کنار مسجد غذا میپختند و به رزمندهها میرساندند. کار نگهبانی از مسجد و راهنمایی رزمندههای غیر بومی هم با آنها بود. هر کسی اطلاعات یا سلاح و مهمات میخواست، خودش را به مسجدجامع میرساند. مسجد حتی یک دقیقه ساکت نمیشد؛ مدام عدهای میآمدند و عدهای میرفتند. خود محمد جهانآرا فرمانده سپاه خرمشهر هم هروقت میتوانست سری به مسجدجامع میزد. دل توی دل کسی نبود. ساعت به ساعت خبر پیشروی دشمن مثل خوره میافتاد بهجان مدافعین شهر.
بالأخره در بیستوچهارم مهرماه ۵۹، مقاومت مردم و نیروهای نظامی شکست و شهر عملاً سقوط کرد امّا هنوز همه مردم و بچه رزمندهها شهر را خالی نکرده بودند. همه میدانستند که شهر به دست دشمن افتاده ولی کسی دل رفتن از شهر و دیارش را نداشت. چندروز بعد ارتش صدام وارد خرمشهر شد و آخرین مدافعین شهر با اشک و غرور شکسته مجبور به ترک آن شدند...
همه که رفتند مسجدجامع ماند و ردّ خمپارهها و جای گلولهها. عراقیها آخرین سنگر مقاومت مردم خرمشهر را به خمپاره بستند. گلولههای دشمن بخشهایی از نمای ظاهری مسجد را تخریب کرد.
* تقاطع خیابانهای چهلمتری و چاسبی
روزگار گذشت و گذشت! تا اینکه روز سوّم خردادماه ۶۱ خبر آزادسازی خرمشهر مثل بمب در کشور ترکید. شهر که آزاد شد، بچه رزمندهها فوراً رفتند سمت مسجدجامع در تقاطع خیابانهای چهلمتری و چاسبی. دوربینهای خبری و تلویزیونی قابهای ماندگاری از این وصل شیرین را ثبت کردند. یکی از بچهها دوید بهسمت پشتبام مسجد و پرچم خوشرنگ کشورمان را کوبید روی گنبد. لبخند نشسته بود روی دل بچهها و همه مشتهای گره کرده اللهاکبر میگفتند.
نماز خواندن در مسجدجامع خرمشهر یکی از دلخوشیهای رزمندهها تا پایان دوران دفاعمقدس بود. بعدها مسجد بازسازی شد. از اوایل دهه ۸۰ شمسی و با راهافتادن مقولهای بهنام اردوهای راهیاننور مردم نقاط مختلف ایران برای زیارت و مرور قصه مقاومت، به آنجا میروند.
مسجدجامع خرمشهر در دورههای مختلف حیاتش، رویدادها و آدمهای متعدد و مختلفی را دیده است ولی بیتردید دلش پر میکشد برای دیدار مجدد یاران شهیدش.
*حمید بناء