«رفتارهای دین‌ورزانه» در هر جامعه منبعث از فرهنگ و رویه‌های فرهنگی آن جامعه است و نمی‌توان برای آن یک ضابطه کلی قائل‌ شد...ما باید سعی کنیم که «دینداری جامع‌نگر» داشته‌ باشیم.

سرویس دیدگاه مشرق - نمی‌توان منکر این واقعیت شد که دینداری در دنیای امروز شکل و شمایل متنوعی پیدا کرده است. به همین دلیل برخی در نقد اشکال متنوع دینداری می‌گویند: «دین و دین‌ورزی، سوپرمارکت نیست که وارد آن شوی و هر چه را می‌پسندی انتخاب کنی و آنچه باب میل‌ات نیست، کنار بگذاری!» بنابراین، بر «یک الگوی دینداری واحد» تأکید می‌گذارند که از اصول عملی و آداب ظاهری خاصی پیروی می‌کند.

اما در مقابل این جماعت، کسانی هم هستند که «الگوهای متنوع دینداری» را تجویز می‌کنند با این نیت که خیل بیشتری را زیر سایه دین گرد آورند!

اما در این مناقشه، چند پرسش اساسی مطرح می‌شود؛ اینکه اولاً فرد «دیندار» و «غیردیندار» چطور از هم متمایز می‌شوند؟ ملاک تشخیص دینداری یا میزان دینداری افراد کیست یا چیست؟ صرفاً اینکه فردی خود را «دیندار» معرفی کند، کفایت می‌کند؟ یا اینکه باید ملاک‌ و شاخص‌های نهادهای رسمی و متولی دین را داشته باشد تا به «دینداری» متصف شود؟ با توجه به اینها، آیا پدیده‌ای به نام «دینداران سنتی» و «دینداران مدرن» یا ترکیب‌هایی چون «دینداران بدحجاب» داریم؟

این پرسش‌ها را با حجت‌الاسلام والمسلمین دکتر عبدالحسین خسروپناه، استاد فلسفه و دبیر شورای عالی انقلاب فرهنگی در میان گذاشتیم تا ببینیم آیا به جای «یک الگوی دینداری» ما مجاز هستیم «الگوهای مختلف دینداری» را تجویز کنیم؟ پاسخ‌های دکتر خسروپناه در این باب، درخور تأمل است.

فرد دیندار و غیردیندار چطور از هم متمایز می‌شوند؟ آیا همین که فردی اظهار کند دیندار است، کافی است یا باید ملاک‌ ظاهری و معیارهای عملی نهادهای رسمی و متولی دین را داشته باشد تا دیندار خطاب شود؟

آنچه که از حکمت و آموزه‌های فلسفی بر می‌آید این است که شاخص اصلی دینداری «ایمان به مبدأ و معاد» است و در واقع این دو شاخصه، مرز و نقطه ممیزه انسان‌ دیندار از غیردیندار است. البته «اعتقاد به مبدأ» مقدم بر «اعتقاد به معاد» است. بر این اساس، می‌توان گفت حقیقت دینداری «ایمان به توحید» است. در مقابل، کسی که به توحید اعتقاد نداشته ‌باشد، در اصطلاح دینی «غیردیندار» خوانده می‌شود.

بر این اساس، در یک جامعه دینی «یک الگوی دینداری» وجود دارد یا «الگوهای دینداری»؟

«اعتقاد به توحید» یک ساحت مبنایی و آغازین دینداری است و بعد از آن، ساحت‌های دیگری مثل اعتقاد به پیامبران الهی، اعتقاد به امامان، عمل به مناسک دینی، اخلاق دینی و... هم مطرح می‌شود. بنابراین، برای دینداری می‌توان یک ساحت حداقلی و یک ساحت حداکثری تصور کرد.

به این اعتبار، در پاسخ به پرسش شما باید گفت: ما «یک الگوی دینداری» داریم؛ اما این الگو، ذومراتب‌ است. البته همان‌طور که پیش‌تر عنوان ‌شد، این بدان معنا نیست که دینداری هیچ شاخص تعیین‌کننده‌ای ندارد تا آنجا که فرد مشرک هم دیندار خوانده‌ شود!

کسی که به خداوند ایمان دارد اما عبادات را انجام نمی‌دهد، به عنوان مثال نماز نمی‌خواند و روزه نمی‌گیرد، غیردیندار نیست «ضعیف‌الایمان» است.

طبیعتاً مؤمن کامل کسی است که هم ایمان به مبدأ، معاد، پیامبران و ائمه دارد و هم در عمل مقید به مناسک و اخلاق دینی است؛ مثلاً کسی که نماز می‌خواند اما مال حرام می‌خورد، روزه می‌گیرد اما تهمت می‌زند و... اینها به همان اندازه که از آموزه‌ها و ارزش‌های دینی فاصله می‌گیرند، به همان اندازه ضعف در ایمان دارند.

بنابراین بحث‌هایی که درباره «تنوع در دینداری» می‌شود آیا موضوعیتی دارد؟

با توجه به این اصولی که ذکر کردم «الگوهای دینداری» هم می‌تواند موضوعیت داشته ‌باشد و مقصود از آن «تنوع در شیوه‌های دین‌ورزی» است که با «ضعف در دینداری» تفاوت دارد؛ انواع الگوی دینداری را می‌توان در سیره ائمه و پیامبر(ص) هم ردگیری کرد؛ الگوی امام حسن مجتبی(ع)، امام حسین(ع)، امام سجاد(ع) و... یکسان نیست؛ البته همه بر محوریت «حق‌گرایی» و «عدالت‌گرایی» عمل می‌کنند اما مصادیق زمانه متفاوت است؛ یک وقت مصداق عدالت، قیام است، یک وقت قعود، گاه الگوهای عملی و رفتاری از رهگذر ادعیه و معارف قابلیت عرضه پیدا می‌کند، گاه رسماً باید در مقابل حکومت ایستاد.

این تفاوت‌ها وجود دارد اما این تفاوت‌ها کثرت در عین وحدت است؛ کثرتی که از یک وحدت پیروی می‌کند.

بنابراین، از صحبت‌های شما می‌توان این‌گونه استنباط کرد، «دین‌ورزی سوپرمارکتی» که طی آن، افراد در طریقه دینداری به وجهی سلیقه‌ای عمل می‌کنند، نمی‌تواند موضوعیت داشته ‌باشد؟

بله، طبیعتاً دین‌ورزی سوپرمارکتی که طی آن افراد بنابر نیاز، میل و سلیقه‌شان دین‌ورزی می‌کنند، شیوه مطلوبی نیست و ما همواره باید «دینداری جامع‌نگر» داشته‌ باشیم؛ بدین ‌معنا که همه مناسک‌ دینی را همزمان انجام‌ دهیم؛ یعنی هم نماز بخوانیم، هم غیبت‌ نکنیم، هم حجاب را رعایت‌ کنیم، هم وجدان کاری داشته ‌باشیم و... همه اینها در دایره «رفتارهای دینداری» قرار می‌گیرد. اما این تفاوت دینداران است که یکی نماز می‌خواند، روزه نمی‌گیرد و بالعکس یکی ممکن است نماز و روزه را انجام داده اما غیبت کند؛ حتی حجاب رعایت کند اما مال مردم را بخورد و... همه اینها «ضعف در دینداری» است نه «تنوع در الگوهای دینداری». اما با این حال، همه به اعتبار اعتقاد به مبدأ و معاد در دایره دینداری قرار می‌گیرند.

«رفتارهای دین‌ورزانه» در یک جامعه چگونه مشخص می‌شوند؟ آیا نهادهای رسمی تعیین‌کننده این رفتارها و حد و میزان آن هستند یا هر کس بر اساس سلیقه و انتخاب شخصی خود می‌تواند رفتارهای دین‌ورزانه‌اش را تعیین کند؟

به رسمیت شناخته ‌شدن «رفتارهای دین‌ورزانه» در هر جامعه منبعث از فرهنگ و رویه‌های فرهنگی آن جامعه است و نمی‌توان برای آن یک ضابطه کلی قائل‌ شد؛ مثلاً ممکن‌ است در فرهنگ جامعه ما شرکت در مراسم عاشورا یا مثلاً رعایت حجاب، اولویت برجسته‌تری در مقایسه با نماز و روزه داشته ‌باشد.

به عبارتی، شیوه‌های مختلف دین‌ورزی در یک جامعه و به تبع آن در جامعه ما بیشتر از «رویه‌های فرهنگی» پیروی می‌کند و متأثر از آن است.