کد خبر 1509538
تاریخ انتشار: ۲۸ تیر ۱۴۰۲ - ۱۷:۱۳

همزمان با سالگرد قتل عام سربرنیتسا و آغاز رویداد «مارش میرا» بار دیگر مسأله قتل عام مسلمانان بوسنی اگرچه در حدی محدود، اما مورد توجه بخشی از جامعه قرار گرفته است.

به گزارش مشرق، مسأله کشتار، قتل عام، نسل‌کشی، پاکسازی قومی و هر عنوانی از این دست به رغم تفاوت‌های حقوقی‌ای که دارند یکی از مسائل قابل توجه و کلیدی در تاریخ صد سال اخیر جهان است.

این وقایع به موازات جنبه‌های انسانی آن همواره پس‌زمینه‌ها و عواقب سیاسی و حقوقی متعاقبی را به همراه داشته است که این عواقب اصل مسأله کشتار را تحت‌الشعاع خود قرار داده یا حتی مشروعیت‌بخش به کشتارهای جدید شده است. برآمدن رژیم صهیونیستی در خاک فلسطین یکی از عالی‌ترین نمونه‌های استفاده‌های سیاسی و حقوقی از یک کشتار است که با گفتمان‌سازی و تولید فکری مبتنی بر یک واقعه تاریخی - فارغ از کم و کیف آن- امکان پیشبرد یک پروژه سیاسی در جهان خارج را فراهم کرده است.

در جهان معاصر هنگام سخن گفتن از کشتار و نسل‌کشی یک گروه قومی یا دینی عموماً دو مورد متبادر به اذهان می‌شود؛ هلوکاست و مسأله موسوم به نسل‌کشی ارامنه. میزان تولید ادبیات حقوقی، تاریخی، هنری، فکری و سیاسی حول این دو حادثه به میزانی است که هر گونه تشکیک در اصل این حوادث و نیز هرگونه مقاومت در مشروعیت پروژه‌های سیاسی متعاقب آنها به معنای جنایت در حق بشریت و همراهی با عاملان آن حوادث تلقی شده و در بسیاری از کشورها دارای عواقب کیفری است.

در دو مورد بالا نکته مشترک و مهم قضیه این است که فارغ از تاریخیت موضوع، مسأله تبدیل به یک پروژه سیاسی شده و یک گفتمان ناظر به خود را ارائه کرده است. به طوری که این پروژه برای تداوم وجودی خود سازکارهای صیانتی نیز اندیشیده و اساساً اجازه تشکیک در کیفیت ماجرا و اصل عواقب حقوقی مترتب بر آن را به کسی نمی‌دهد.

این روزها همزمان با سالگرد قتل عام سربرنیتسا و آغاز رویداد «مارش میرا» بار دیگر مسأله قتل عام مسلمانان بوسنی اگرچه در حدی محدود، اما مورد توجه بخشی از جامعه قرار گرفته است. اما همچنان بسیاری از افراد از اینکه هزاران فرد فقط به جرم مسلمان بودن از سوی هم‌نژادان خود و در مقابل چشمان ناظران بین‌المللی و سربازان سازمان ملل مورد قتل عام قرار گرفته و زنان آنها با هدف اختلاط میاه و از میان بردن نسل مسلمانان به عنوان یک شیوه جنگی مورد تجاوز قرار گرفته باشند، استبعاد دارند.

به عبارت دیگر به رغم اینکه این حادثه در مقابل چشم همه جهان، به وحشیانه‌ترین صورت انجام شده و هزاران شاهد عینی نیز همچنان وجود خارجی دارند، مسلمانان از اینکه از آن به عنوان یک پروژه فکری و سیاسی برای تقبیح غرب، منفعل‌سازی خصم، گفتمان‌سازی برای تشکیک در اصول فکری و مدعیات فلسفی و سیاسی غرب، مقابله با گفتمان اسلام‌هراسی و… استفاده کنند، ناتوان بوده‌اند.

نکته جالب‌تر قضیه این است که این قتل عام نخستین نسل‌کشی مسلمانان در اروپا نیست و اروپا از اوایل قرن نوزده تا اواخر قرن بیستم یعنی به مدت قریب به دویست سال شاهد نسل‌کشی و حذف فیزیکی میلیون‌ها مسلمان و تخریب و انهدام هزاران اثر تاریخی و میراث فرهنگی متعلق به مسلمانان بوده است. برخی پژوهش‌های غربی حکایت از آن دارد که فقط در فاصله یکصد ساله ۱۸۲۱ تا ۱۹۲۲ پنج میلیون مسلمان در اروپا قتل عام شده و پنج و نیم میلیون مسلمان نیز تهجیر و تبعید شده‌اند.

نکته جالب قضیه این است که این تعداد و ارقام عموماً اختصاص به منطقه بالکان دارد و قتل عام‌هایی که در منطقه قفقاز و شرق آناتولی از سوی ارامنه و روس‌ها علیه مسلمانان انجام شده یا جنایات جنگی‌ای که با ورود نیروهای یونانی به آناتولی در سال‌های پس از جنگ جهانی اول رخ داده است در این ارقام وارد نیست. همچنین این ارقام تهجیرها و قتل‌عام‌هایی را که در دوره پس از تحکم بلوک شرق در اروپای شرقی افتاد، شامل نمی‌شود.

اگر فقط بخواهیم نمونه‌های مشهور و بسیار مسلم تاریخی این نسل‌کشی‌های مسلمانان را یادآوری کنیم، می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

نسل‌کشی چرکس‌ها

این نسل‌کشی در یک بازه زمانی چند دهه‌ای با کشتار و تبعید یک و نیم میلیون مسلمان قفقازی که اکثراً شامل چرکس‌ها می‌شد، رخ داد. آرشیوهای عثمانی حکایت از تهجیر یک میلیون چرکس به خاک این کشور دارد.

نسل‌کشی مسلمانان یونان

یونانی‌ها تحت تأثیر نوع نگاه اروپای دوران روشنگری به میراث فلسفی یونان باستان، نخستین ملتی از ملل مسیحی تحت حاکمیت عثمانی بودند که تحت افکار ملی‌گرایی انقلاب فرانسه قرار گرفته سر به قیام استقلال‌طلبانه گذاشتند.

این قیام که با حمایت‌های دول معظم وقت اروپا همراه بود اگرچه امروز به عنوان قیام یونانیان علیه ترکان شناخته می‌شود، اما در واقع به صورت موازی به معنای پاکسازی قومی تمام مسلمانان موجود در خاک یونان نیز بود.

صدها هزار مسلمان عادی صرفاً به جرم مسلمان بودن در یک بازه چندساله در شهرها و جزیره‌های مختلف یونان کشتار شدند تا به این وسیله هیچ نشانه‌ای از دوران قدیم یونان در یونان جدید وجود نداشته باشد.

نکته جالب قضیه که بعداً در دیگر کشورهای اروپایی و در بوسنی نیز تکرار شد، این است که تقریباً قریب به اتفاق مقتولان این نسل‌کشی‌ها از نظر نژادی و قومی هم‌نژاد، هم‌قوم و هم‌زبان قاتلان خود هستند و جرم آنها صرفاً مسلمان بودن بود. صرفاً یک نمونه از نسل‌کشی مسلمانان اروپا در وقایع یونان، قتل عام ناوارین است که در آن تمام سه هزار مسلمان شهر بدون استثنا کشته شدند. یا یک نمونه دیگر قتل عام تروپولیچه است که ۳۵ هزار مسلمان از دم تیغ گذرانده شدند.

کشتارهای یونانیان علیه مسلمانان مختص به دوره استقلال نبود و پس از جنگ جهانی اول با اشغال اراضی ترکیه امروزی از سوی قوای یونان فقط در شهر ازمیر بیش از چهار هزار مسلمان کشتار شدند. همچنین در این دوره بسیار کوتاه‌مدت ۲۵۰ روستای مسلمان‌نشین به صورت کامل تخریب و تخلیه شد. یا در یک مورد دیگر در شهر مانیسا از ۱۸ هزار ساکن مسلمان شهر فقط ۵۰۰ نفر جان سالم به در برده بودند.

همچنین این کشتارها به اوایل قرن بیستم محدود نشد و گروه‌های ملی‌گرای یونانی در دهه ۷۰ میلادی شروع به کشتار مسلمانان در جزیره قبرس کردند که اگر دخالت نظامی دولت وقت ترکیه تحت رهبری مرحوم نجم‌الدین اربکان و بولنت اجویت نبود امروز هیچ مسلمانی در جزیره قبرس وجود خارجی نمی‌داشت.

برای فهم وضعیت تحرکات موجود در این جزیره صرفاً کافی است توجه شود که در ۱۰ سال بین سال‌های ۱۹۶۳ تا ۱۹۷۴، ۱۰۹ روستای مسلمان‌نشین تخریب و نابود و جمعیت ۲۵۰ تا ۳۰۰ هزار نفری آنها تهجیر شدند حاکی از کیفیت ماجراهای این منطقه دارد.

نسل‌کشی مسلمانان بلغارستان

از دیگر کشورهایی که مسلمانان به صورت هدفمند و سیستماتیک پاکسازی و کشتار شدند بلغارستان بود. پس از یونانی‌ها، بلغارها نیز با تشکیل گروه‌های ملی‌گرا شروع به مطالبات استقلال‌خواهانه کرده و در همین راستا با معرفی مسلمانان به عنوان اشغالگران سرزمین بلغار اقدام به کشتار آنها کردند. این در حالی بود که بخش عمده‌ای از این «اشغالگران» بلغارهای مسلمان‌شده بومی منطقه بودند.

توجه به وضعیت دموگرافیک بلغارستان در دوره اواسط قرن نوزده تا اوایل قرن بیست نشان‌دهنده آن است که قریب به یک و نیم میلیون مسلمان در این کشور یا کشته شده یا تهجیر شده‌اند. به عنوان مثال فقط در یک سال بین ۱۹۱۲ تا ۱۹۱۳ قریب به ۲۰۰ هزار مسلمان در این کشور قتل عام شده‌اند و گستره این قتل‌عام‌ها تا شهر ادیرنه ترکیه امروزی ادامه داشته است.

نکته جالب این است که کشتار، تهجیر و آسیمیلاسیون مسلمانان بلغار تا دهه ۸۰ میلادی ادامه داشت و این جمعیت قابل توجه که هویت‌های قومی متفاوتی نیز داشتند مجبور به تغییر دین، پنهان‌سازی عقاید خود، تغییر نام اجباری و تهجیر شدند.

جنگ بالکان

در جنگ بالکان که جنگ قومیت‌های مسیحی بالکان با حمایت روسیه، انگلیس و فرانسه علیه دولت عثمانی بود قریب به نیم میلیون مسلمان قتل عام شده و بین یک تا یک و نیم میلیون مسلمان تهجیر شدند. همین وضعیت در جنگ جهانی اول نیز ادامه داشت و مسلمانان چاره‌ای جز مهاجرت یا کشتار در مقابل خود نمی‌دیدند.

کشتارهای ارامنه

اگرچه امروز مسأله موسوم به نسل‌کشی ارامنه به عنوان یکی از بدیهیات تاریخی شمرده می‌شود، اما هیچ کس در مورد حجم کشتاری که مسلمانان شرق آناتولی و قفقاز از سوی گروه‌های ملی‌گرای ارمنی مواجه شدند سخنی نمی‌گوید.

آمارهای رسمی سرشماری‌های عثمانی نشان‌دهنده این حقیقت است که در بازه تقریباً یک دهه‌ای ۱۹۱۰ تا ۱۹۲۲ بیش از نیم میلیون مسلمان فقط در داخل خاک عثمانی از سوی ارامنه کشته شده‌اند. در سمت قفقاز فقط در یک ماه (مارس ۱۹۱۸) قریب به ۱۲ هزار مسلمان آذری قتل عام شدند. موج این قتل عام‌ها به ایران نیز کشیده شد که کشتار مسلمانان ارومیه، خوی، سلماس و مناطق مجاور آن صرفاً نمونه‌هایی از این کشتارها است.

قتل عام‌های مسلمانان و کشتار آنها از سوی ارامنه صرفاً در ابتدای قرن بیستم باقی نمانده و در اواخر قرن بیستم با تهجیر مسلمانان از ارمنستان کنونی و پس از آن کشتار مسلمانان در منطقه قره باغ ادامه یافت. در ماه‌های اخیر پس از آزادسازی مناطقی از خاک آذربایجان که در جنگ دهه ۹۰ قره باغ اشغال شده بود کشف چندین گور دسته‌جمعی و بی‌پاسخ ماندن وضعیت صدها شهروند آذربایجانی که هنوز اجسادشان پیدا نشده است، نشان‌دهنده عمق این جنایات است.

امحای آثار تاریخی

کشتار و امحا صرفاً مختص به اجسام و حتی اجساد مسلمانان نبوده و شامل تمام ثروت‌های شخصی و جمعی آنها و نیز آثار تاریخی می‌شد. به عنوان مثال امروز در شهر ایروان که اتفاقاً یکی از شهرهای شیعه‌نشین قفقاز بود، تنها یک مسجد باقی مانده است، همچنان که هیچ مسلمان بومی نیز در این شهر نمی‌توان پیدا کرد.

همین وضعیت در مورد شهر بلگراد یا صوفیه که هر کدام قریب به ۱۰۰ مسجد داشته‌اند صادق است، چرا که در هر کدام از این شهرها اکنون تنها یک مسجد وجود دارد. به عنوان مثالی دیگر در شهر پوژگا در کرواسی بر اساس اسناد تاریخی ۱۴ مسجد وجود داشته است که امروز هیچ مسجدی را در این شهر نمی‌توان یافت. این فرایند تاریخی که از ابتدای قرن نوزده تا انتهای قرن بیستم در کل اروپای شرقی تجربه شده است این سخن مرحوم علی عزت بگوویچ، رهبر فقید بوسنی را یادآوری می‌کند که «هر نسل‌کشی فراموش شده تکرار خواهد شد.»

توجه به این تجربه تاریخی نشان‌دهنده این حقیقت است که علاوه بر نسیان فراگیر در مورد این کشتارها، عدم وجود پروژه فکری - سیاسی از سوی مسلمانان برای پیگیری این وقایع تاریخی و استفاده از آنها به عنوان دستمایه یک کنشگری اصلی‌ترین نقیصه بوده است.در حالی که ارامنه و یهودیان با تکیه بر حوادث تاریخی امکان تحقق پروژه‌های سیاسی و گفتمانی خود را پیدا کردند، مسلمانان با وجود آنکه تجربه‌ای ۲۰۰ ساله از قربانی‌شدن و نسل‌کشی داشته‌اند، ناتوان از ایجاد گفتمان فکری و سیاسی مبتنی بر این مظالم بوده‌اند.

در این میان کم‌کاری روشنفکران مسلمان را می‌توان اصلی‌ترین علت این وضعیت دانست. روشنفکر مسلمان در ۲۰۰ سال اخیر چنان دچار غرب‌زدگی است که واقعیات مشهود مخالف مدعیات اساسی غرب را نمی‌تواند مشاهده کند. شاید پروژه نسل‌کشی مسلمانان در اروپا می‌تواند یکی از اصلی‌ترین موضوعات حوزه مطالعات غرب‌پژوهی مسلمانان و نیز شاخه‌هایی از گفتمان ضداستعماری باشد.

*نویسنده: مسعود صدر محمدی