کد خبر 150985
تاریخ انتشار: ۱۲ شهریور ۱۳۹۱ - ۱۲:۴۳

نویسندگان و محققان دفاع مقدس معتقدند اگر حمایت و تبلیغ مناسبی برای کتب دفاع مقدس انجام شود همه این آثار قابلیت تبدیل شدن به کتابی مثل «دا» را دارند.

به گزارش مشرق به نقل از فارس، با آغاز جنگ تحمیلی حوزه‌ای به زیر شاخه‌های ادبیات کشورمان اضافه شد با نام ادبیات دفاع مقدس. ادبیاتی که بخش اعظم نویسندگان آن را رزمندگان جنگ تشکیل می‌دادند. رزمندگانی که گاه از سرتکلیف و گاه از سر شوق دست به قلم برده بودند و دیده‌ها و شنیده‌های خود را ثبت می‌کردند. در کنار آن‌ها، مطبوعات و مجموعه‌هایی در ثبت این وقایع و خاطرات مشارکت ورزیدند و در پای صحبت رزمندگان و ایثارگران جنگ هشت ساله نشستند. بعد از مدتی این خاطرات به شکل موضوعی و تاریخی تدوین شد و به شکل کتاب وارد بازار شد.

ورود این کتاب‌ها به حوزه نشر از همان روزهای آغازین، با استقبال مخاطب رو به رو شد و بعد از گذشت چند دهه، امروز کتاب خاطرات دفاع مقدس با مخاطبانی فراگیر رو به رو است. مخاطبانی که سهم تبلیغ سینه به سینهٔ آنان را در افزایش فروش این کتاب ها نمی توان نادیده گرفت. اما این که در روند تهیه، تولید و تدوین این خاطرات چه تغییراتی رخ داده است که منجر به استقبال فراگیر مخاطبان شده، سؤالی است که نویسندگان شاخص این حوزه به آن پاسخ گفته‌اند.

 کتاب‌های دفاع مقدس در صورت تبلیغ همیشه پرفروش هستند

«نصرت‌الله محمودزاده» از جمله نویسندگانی است که خود تجربه‌ حضور در عرصه‌ نبرد را داشته است و حتی کتاب «شب‌های قدر کربلای پنج» در همان لحظه‌های درگیر در عملیات نوشته است. او معرفی نکردن و تبلیغات ضعیف را عاملی برای بی اطلاعی مخاطب از محتوای کتاب‌های تولید شده در سال‌های قبل می‌داند و می‌گوید:

اولین مشکلی که ما داشته‌ایم در عدم معرفی درست بوده است تا حالا این تبلیغات انجام نشده بود و مردم جامعه نمی‌دانستند می‌توانند نیازشان در این کتاب‌های دفاع مقدس پیدا کنند. من شخصاً از این استقبال‌ها خیلی تعجب نمی‌کنم. سال‌ها بود که به دوستان و هم‌کاران می‌گفتم که اگر فکر می‌کنید کتابی به فروش نمی‌رود این به دلیل ضعف ناشران و تبلیغات ما است. ضعف رسانه‌های گروهی ما است که متاسفانه یک وقتی جو گیر می‌شوند می‌آیند این طرف یک وقت به سمت دیگر می‌روند. بلد نیستند که تبلیغات مستمری را داشته باشند.

این نویسنده دفاع مقدس در ادامه سخنان خود این طور می‌گوید:

فرض کن سوم خرداد و هفته‌ جنگ که می‌شود یک سر و صدایی راه می‌افتد و بعد از بین می‌رود. ما هم نمی‌گوییم همه رسانه‌ها همه فرصت‌شان را وقف جنگ بکنند. می‌گوییم آن بخش از فضای مثبت اندیش سالم خوش‌آیند جنگ را وارد فضای جنگ امروز جامعه بکنند. اسم «جنگ» را هم روی آن نگذارند که فکر کنند داریم از خون و کشتار صحبت می‌کنیم. ما می‌توانیم بهترین لحظات زندگی سال 91 را با صحنه‌ای از جنگ گل آرایی بکنیم و زینت به آن بدهیم. خیلی‌ها این کار را بلد نیستند و نمی‌دانند گمشده‌ی‌شان را در این کتاب‌ها می‌توانند پیدا کنند. دلیلش‌ این است امثال ما که در جنگ بلد نبودیم آن را طوری ارائه بدهیم هر نیازی را پاسخ‌گو باشد و ارتباط لازم را با مخاطب برقرار کند.

شاهد مثال سخنان محمودزاده می‌تواند موج تبلیغاتی باشد که روی کتاب‌هایی مثل «دا»، «بابا نظر»، «نورالدین پسر ایران» و «پایی که جا ماند» ایجاد شد. پیش‌تر نه این که هیچ تبلیغاتی روی که کتاب‌های دفاع مقدس صورت نمی‌گرفت اما رویکردی که وجود داشت سازماندهی شده و از پیش طراحی شده نبود و چه بسا اگر استقبالی هم وجود داشت از تبلیغ سینه به سینه‌ مردم بر می‌آمد. هم‌چنان که نظر «گل‌علی بابایی» به این نیز نزدیک‌تر است:

این استقبال چیز جدیدی نیست. قبلا هم بود حالا هر دفعه درباره یک کتاب خاص این موج راه می‌افتد به خصوص اگر به طریقی مورد توجه واقع شده باشد. حالا چه این توجه از جانب شخص حضرت آقا باشد یا دوستان دیگر. یا حتی وقتی کتابی در جریان جلسات نقد و بررسی گل می‌کند می‌تواند منجر به دیده شدن آن کتاب بشود. با این همه استقبال از کتاب‌های دفاع مقدسی که استانداردهای خوبی داشته‌اند و از لحاظ نوشتاری و تدوین کار خوبی شده باشند الحمدالله  همیشه وجود داشته و در این چند سال اخیر هم ثابت شد که این طور کتاب‌ها با استقبال مردم به خصوص اقشار جوان مواجه می‌شود.

ناشران دفاع مقدس در تبلیغ آثارشان کم‌کاری می‌کنند

نویسنده کتاب «بهار 82» در ادامه سخنان خود را این‌طور ادامه می‌دهد:

البته تبلیغات ناشر هم بی تاثیر نیست. اقداماتی که ناشری مثل سوره مهر انجام می‌دهد اقدامات خوبی بوده است در جهت شناساندن و معرفی این کتاب‌ها . کارهایی که در رسانه‌ ملی انجام می‌شود و بعضی از کتاب‌ها را در رسانه ملی معرفی می‌کنند این‌ها موثر است در معرفی و استقبال مردم. هم توجه و توزیع بهتر ناشرین و هم  تبلیغاتی که در رسانه‌ها می‌شود موثر بوده ضمن این‌که بعضی از کتاب‌ها را هم خود حضرت آقا نظرشان مثبت بوده است. در تشویق کلی مردم نسبت به مطالعه این کتاب‌ها به بعضی از این کتاب‌ها اشاره می‌کنند و مثال می‌زنند این باعث می‌شود که این کتاب‌‌ها دیده شود و بیش‌تر جلب نظر بکند.

تبلیغ و معرفی مسلماً عاملی برای هرچه بیش‌تر دیده شدن آثار هستند اما همه‌ عوامل نمی‌توانند باشند. سازوکارهای مختلفی در فرایند دیده شدن یک کتاب موثر‌ند که بخشی‌ از آن‌ها به مرحله‌ قبل از نگارش کتاب باز می‌گردد. نویسنده کتاب «اشک‌های سورن» دراین باره می‌گوید:

عامل دیگری که در موفقیت کتاب‌های جدید موثراست مستندگونه بودن آن‌ها است. چون بر اساس واقعیت‌ها است به همین خاطر در بین مردم جایگاه بیش‌تری دارد. برای مردم جذاب‌تر است. اثری که به در قالب خاطره یا زندگی‌‌نامه داستانی نوشته شود، جای خود را در بین مخاطبان باز می‌کند. از همه مهم‌تر این است که اهل قلم دفاع مقدس در طی این‌ سال‌ها به این نتیجه رسیدند که اگر در بخش تحقیق و تدوین کتاب دقت بکنند و اهمیت به آن بدهند در واقع به مخاطب احترام گذاشته‌اند.این احترام گذاشتن به شعور مخاطب، منجر به آن می‌شود که کتاب جایگاه بهتری پیدا کند.

البته محمودزاده شرایطی را برای بهتردیده شدن آثار در نظر دارد و می‌گوید:

پرهیز از نوشتن موارد بی‌مورد،حرف‌های تکراری، مطالب شعارگونه و تصنعی، باعث می‌شود که کتاب وجه ادبیاتی پیدا کند. در این چند سال دیدیم که این موارد در نگارش چند کتاب لحاظ شد. نمونه‌اش کتاب‌هایی که خودم در این حوزه داشتم و واقعاً هم الان دارد فروش‌های خوبی می‌کند. مثل «سفر سرخ» یا کتاب «عقیق» یا «مسیح کردستان» که هر سه کتاب زندگی‌نامه داستانی است فقط برای این‌که می‌بینند واقعیت دارد و به صورت داستانی نوشتم. احساس می‌کنند که ما آن‌ها را فریب‌ نمی‌دهیم. احساس می‌کنند که واقعیت‌ها را به آن‌ها می‌گوییم. احساس می‌کنند که غلو نکردیم. این احساس باعث می‌شود ناشرانی که این‌ها را چاپ می‌کنند خوب بفروشند و تند تند هم تجدید چاپ بشود. کتاب سفرسرخ من، تا الان سه بار تجدید چاپ شده است و دارد می‌رود برای چاپ چهارم. یا کتاب مسیح کردستان هم دو بار چاپ شد. و کتاب‌هایی که دیگری که من خودم شاهد استقبال آن هستم. ما باید این جمع بندی را بکنیم که باید برای ادبیات دفاع مقدس وقت گذاشت. ارزش قائل شد. در بخش تحقیقات که مهم‌ترین بخش آن است وقت ویژه و ارزشمند گذاشت. به طور طبیعی، کتابی که بعد از تحقیق خوب و نگارش خوب بیرون بیاید دلیلی ندارد در جامعه از آن استقبال نشود.

 

 

* تیراژ3هزارتایی کتاب برای جمعیت 75میلیونی ایران جوابگو نیست

 

با وجود آن‌که همه‌ مراحل پیش از تولید، دارای اهمیت قابل توجهی است و نقش بسزایی در جذب مخاطب دارد اما بدون اجرای فرایند پس از تولید، حتی بهترین کتاب هم می‌تواند مهجور واقع شود. و این نکته‌ای است که محور صحبت‌های «حمید داودآبادی» است:

یکی‌ از دلایل دیده شدن این کتاب‌ها می‌تواند توزیع و تبلیغ مناسب باشد. شاید عدم توزیع خوب و عدم شناسایی کتاب باعث می‌شده است که ما فکر کنیم مردم به این آثار گرایش ندارند باشند ولی این اتفاق نشان داد که اگر کتاب‌ها در دسترس باشد مخاطب از آن استقبال می‌کند. شما ببینید یک کتاب 3000 تا تیراژش بیش‌تر نیست ما 75 میلیون جمعیت داریم. این 3000 تا حدود 2000 تایش در انبار می خوابد تا بخواهد توزیع بشود و به فروش برسد. اما گناه را به گردن مخاطب می‌اندازیم.

 

* همه تمرکز ناشران دفاع مقدس در تهران است

 

 

نویسنده کتاب «از معراج‌برگشتگان» در ادامه سخنان خود با انتقاد از تمرکز آثار در تهران می‌گوید:

بیش‌تر همه‌ این‌ آثار در تهران متمرکز شده است. یعنی اکثر آثار دفاع مقدسی در تهران دارد چاپ و توزیع می‌شود. و به شهرستان‌ها هیچ چیز نمی‌رسد. بعضی از آثار را می‌شود کشوری کرد- حالا بین المللی بماند برای بعد- به دست جوانان و مخاطبان شهرستانی برسد. مخاطب خوبی دارد و استقبال خوبی هم دارد می‌شود. جوانان تشنه هستند ما آب دست‌شان نداده‌ایم. علت‌ش این بوده است.

فرهنگ دفاع مقدس هرجا برود تاثیر خودش را می‌گذارد. مثل چشمه‌ی آب زلال می‌ماند. ولی ما آب این چشمه‌ را از جوانان دریغ کرده‌ایم. نگه داشته‌ایم برای خودمان در تهران در تیراژهای کم در فضاهای بسته‌ فرهنگی خودمان، یا خلاصه کرده‌ایم به چهارتا مراسم‌های فرهنگی تمام شده و رفته است. نیامده‌ایم در قالب کتاب ارائه کنیم و به دست مخاطب‌ برسانیم. مخاطب با یک حالت اعتراضی به ما ثابت کرد که ببینید ما تشنه‌ایم و می‌خواهیم اما شما به ما نمی‌دهید.

 

 

*اگر از همه کتاب‌های دفاع مقدس مثل «دا» حمایت می‌شد...

در میان نویسندگانی که با آنان گفت‌وگو کردیم «محسن مطلق» نگاه متفاوتی نسبت به این قضیه داشت می‌توان گفت با اصل قضیه مخالف بود و سئوال ما را با سئوال جواب داد:

چه کسی به این نتیجه رسیده که چنین اتفاقی افتاده است؟ شما مشکل‌تان این است که یک نتیجه‌ای را برای خودتان درست کرده‌اید حالا می‌خواهید از صحبت‌های من و دیگران می‌خواهید به این نتیجه‌ برسید. مثل آدم‌هایی که می‌روند پیش فال‌بین و او به آن‌ها می‌گوید شما پس فردا برایت فلان اتفاق می‌افتد بعد خودش می‌رود تمام مشکلاتی که در زندگی دارد را در جهت همان اتفاق راست و ریست می‌کند که به آن اتفاق برسد. من نمی‌دانم چنین چیزی نبوده است. سال‌های سال است کتاب‌های جنگ دارد منتشر می‌شود. «دا» هم به خاطر یک سری حمایت‌هایی که از آن شد این طور دیده شد. آن اتفاق اگر برای هر کتاب دیگری می‌افتاد این طور می‌شد. وقتی کتاب را برمی‌دارند برای فلان مدرسه 200 تا می‌فرستند و می‌گویند بدهید بچه‌ها بخوانند برایش مسابقه بگذارید... هر کتابی را اگر این طور تبلیغ کنند از نظر تعداد چاپ و استقبال به همین حد خواهد رسید. این نگاهی که شما دارید را من قبول ندارم!

هرچند مطلق با «تغییر در روند استقبال مخاطب» مخالف بود اما در صحبت‌های خود به نقش تبلیغات در دیده شدن هرچه بیش‌تر که کتاب اشاره کرد. با جمع این نگاه با نظرات دیگر نویسندگان که در این متن گذشت این چنین برمی‌آید که تبلیغ و توزیع دو بازوی فعال‌اند که با نادیده گرفتن هریک، هدف نهایی که جذب مخاطب است محقق نمی‌شود. چرا که در فرایند تبلیغ مخاطب از انتشار کتاب آگاهی پیدا می‌کند و بعد، آن را تقاضا می‌کند. در این مرحله برای پاسخ‌گویی به مخاطب باید سازوکارهای توزیع مناسب فراهم باشد. تا آن‌جا که اگر مخاطب شهرستانی خواستار کتاب مد نظر خود بود در نگاه حداقلی با سفارش تلفنی یا اینترنتی، امکان خرید مهیا باشد. و اگر بستر توزیع مناسب مهیا نباشد تبلیغات آن طور که باید مثمر ثمر واقع نخواهد شد و بالعکس. اگر بستر توزیع مناسب آماده باشد اما طیف وسیعی از مخاطبان از انتشار کتاب مطلع نباشند، باز هم در هدف نهایی که جذب مخاطب است محقق نخواهد شد.

 

* ظرف 24سال 600هزار عنوان کتاب درباره دفاع مقدس منتشر شد

 

با این همه، سئوالی که مطرح می‌شود این است که آیا اگر همه‌ عوامل مطرح شده در متنی که گذشت درباره کتاب‌هایی که در سال‌های ابتدایی بعد از جنگ نگارش و تدوین شد، اجرا می‌شد آیا این استقبال چشم‌گیر از آن آثار هم صورت می‌گرفت؟ نویسنده کتاب «جاده بهشتیان» این سئوال را این گونه پاسخ می‌دهد:

اتفاقا در جشنواره ربع قرن کتاب دفاع مقدس، بنیاد حفظ آثار 25 سال کتاب‌هایی را که در مورد جنگ منتشر شده بود را جمع کرد که 600 هزار جلد کتاب شد و در بین این‌ها مسابقه‌ای گذاشت که بهترین کتاب را انتخاب کرد در حوزه داستان و ... من آن جا داور بخشی از این مسابقه بودم و یکی از ویژگی‌های جالب آن بود که در دهه شصت، یعنی بین سال 60 تا 70 که جنگ بود خیلی کم کتاب چاپ شد و در سال‌های بعد تعدادش بسیار زیاد شد منتهی اکثر داوران اعتقاد داشتند که کتاب‌های نزدیک به جنگ ویژگی‌های بهتری داشته‌‌اند و در واقع زنده‌تر بودند.

نمونه‌اش خود من تا سال 70 فکر می‌کنم پنج- شش تا کتاب نوشتم و اکثر آن‌ها بیش‌تر از کتاب‌های بعدی جایزه گرفتند. دلیلش آن بود که به واقعیت‌های جنگ نزدیک‌تر بودند. مخصوصا آن نویسندگانی که خودشان در جنگ بودند خیلی نزدیک‌تر بودند و شیله پیله‌ای نداشتند به همین خاطر آثارشان زود به دل می‌نشیند چون از دل برآمده است. مثل کتاب «شب‌های قدر کربلای پنج» که من در دل عملیات کربلای پنج نوشتم. یعنی هرچه را که دیدم نوشتم نیامدم از خودم خلق کنم. حالا مثال می‌زنم. دوستان دیگری مثل آقای فراست که «نخل‌های بی سر» را نوشت. کتاب‌های محدودی داریم.

الان می‌توانم کتاب «تپه برهان» را مثال بزنم که یک خاطره بود کتاب‌هایی هستند که هیچ کس نمی‌تواند منکر سر بودن این کتاب‌ها باشد بنابراین یک سری از کتاب‌ها هم بوده است که ادبیات ضعیفی داشته است. که بعدا آمدند یک بازنویسی کردند و ادبیاتش را درست کردند. اصل مطلب و بکر بودنش لحاظ شد. توصیه می‌کنم آن کتاب‌ها اگر دست نخورده بماند شاید یادگار بهتری برای این قضیه باشد.

 

* رهبر انقلاب روی خیلی آثار تقریض نوشتند اما تبلیغ مناسبی نشد

 

البته این فقط نظر محمودزاده نیست. نویسنده کتاب «از معراج برگشتگان» نیز با او هم عقیده است:

به طور صد در صد اگر روی آن کتاب‌ها تبلیغ شود به همین اندازه مورد توجه قرار می‌گیرند. چون کتاب‌هایی که در سال‌های نزدیک به جنگ در سال‌های 69، 70 چاپ شد چه بسا خالصانه‌تر، ساده‌تر و دقیقتر بوده است.

چون خیلی از دوستانی که اهل جنگ بودند نویسنده نشده بودند و با همون قلم زیبای خودشان نوشته بودند. با همان خاطره‌گویی قشنگ خودشان نوشته بودند. به واقعیت‌ها خیلی نزدیک‌تر است. تا این که ما کاری را به نویسنده بدهیم، نویسنده بیاید قلم فرسایی کند، ادبیات به کار ببرد این را بکند یک کتاب خاطره، خود آن‌ها خیلی قشنگ است. یکی از زیبا‌ترین آثار در آن زمان چاپ شده است. یعنی اگر ببینید، کتاب‌هایی که در دهه هفتاد چاپ شد یکی از عالی‌ترین کتاب‌های دفاع مقدسی است. و یکی از نکات جالب هم همین است که حدود بیست‌تا از همان کتاب‌های دفاع مقدسی را مقام معظم رهبری نظرات خیلی زیبایی روی‌شان داده‌اند.

مسئله‌ای که در روند تولید کتاب‌های دهه شصت و هفتاد قابل توجه است، آثاری است که توسط رزمندگانی به نگارش درآمده است که پیش از آن تجربه‌‌ای از نویسندگی حرفه‌ای نداشته‌اند و خاطرات خود را به صورت خودش جوش یا برآمده از  احساس تکلیف نوشته‌اند. به همین خاطر کم نیستند آثاری که شاید فنون نگارش و خاطره‌نویسی را آن گونه باید لحاظ نکرده‌اند و همین مسئله می‌تواند عاملی باشد برای دفع مخاطب. کتاب «یاد ایام» می‌تواند مصداقی باشد برای این سخن؛ هرچند داودآبادی با این نگاه مخالف است و می‌گوید:

ما دنبال حماسه هستیم یا قلم؟ دنبال نثر و قلم باشیم رمان‌های خارجی همه برنده‌اند و از ما خیلی جلوترند و ما عقب هستیم از آن‌ها. ولی وقتی یک قضیه‌ای به خود آتش و حماسه نزدیک‌تر است این به واقعیت نزدیک‌تر است. مهم این است. شعارزدگی در هیچ کدام از این آثار وجود ندارد. شاید در بعضی از کتاب‌های زمان جنگ چاپ می‌شد، و تبلیغات سپاه منتشر می‌کرد این شعارزدگی وجود داشته باشد اما لازمه‌ کار تبلیغاتی جنگ بود. ولی بعد از جنگ یک هنر بزرگی که دفتر ادبیات مقاومت انجام یک دفعه شروع کرد خاطرات بچه‌ها را منتشر کردن در هیچ کدام از این کارها، شعار زدگی نمی‌بینید. فضای خاطره‌گویی زیبای خالصانه‌ آدم‌های معمولی را شما می‌بینید.

 

 

*ادبیات دفاع مقدس در حال حاضر وجه عاقلانه‌تری دارد

 

نویسنده «هم‌پای صاعقه» با وجود نقدی جزئی که به ادبیات آن‌ کتاب‌ها دارد اما در کل در موضع دفاع از این آثار است:

بالاخره ادبیات آن زمان با ادبیات الان یک مقدار فرق می‌کند آن زمان ادبیات بیش‌تر احساسی و شعاری بود الان یک مقدار عاقلانه‌تر و بی‌پیرایه‌تر و عریان‌تر است. شاید این‌ها تنوع بیش‌تری به یک کار داده باشد. ولی کلا آن موقع هم کتاب‌هایی بودند که اگر الان روی‌شان تبلیغ بشود می‌توانند سرآمد خیلی ازکتاب‌ها باشند. کتاب «حرمان هور»، کتاب «نامه‌های فهیمه» این کتاب‌ها واقعا کتاب‌هایی بودند که اگر آن موقع تبیلغاتی که الان انجام می‌شود داشتند آن‌‌ها هم به چاپ چندم می‌رسیدند. هرچند همین‌ طور که هیچ تبلیغی ازشان نشده است الان هر کدام چاپ‌های دو رقمی دارند. ولی باز برمی‌گردد به نوع نگارش و تألیف که به دور از شعار و اضافه گویی باشد. و چیزهایی که شاید لازمه‌ی آن موقع بوده است و الان نیست.

به هر حال کتاب‌های منتشر شده در آن زمان اغلب خاطرات شخصی بوده است. افراد هرچه به ذهن‌شان می‌آمد را می‌نوشتند. کسی نبود که این‌ها را غربال بکند که آیا درست هست یا نیست. کتاب‌های پژوهشی آن موقع کم‌تر نوشته می‌شد. غیر از چند کتابی که آن موقع مرکز مطالعات تحقیقات جنگ سپاه ‌نوشت. بیش‌تر کتاب‌ها در ژانر خاطره و گزارش بود. چون یادداشت‌های شخصی افراد بوده، ممکن است در این کتاب‌ها یک سری از وقایع هم از نگاه شخصی مطرح شده باشد یا در آن غلو شده باشد.

نویسنده کتاب «زنده باد کمیل» این بار، با تغییر در جنس کتاب‌های منتشر شده در طی این سال‌ها موافق است و می‌گوید:

تغییرات در جنس کتاب‌های منتشر شده در سال‌های پایانی جنگ تا امروز بوده ولی خب ببینید مثلا نشر فاتحان یک سری کتاب دارد چاپ می‌کند که ادبیات عامیانه‌ای دارد که مختص به یک قشر خاص از جامعه است. این اتفاق به خاطر کتاب دا نیفتاده است به خاطر قصه‌ فیلم اخراجی‌ها و آن ادبیات خاصی که در فیلم است. خیلی‌ها فکر کردند استقبال از این فیلم به خاطر ادبیات خاصی بوده است به همین خاطر رفتند دنبال این دست کتاب‌ها.

دا یک پدیده‌ای بود. شاید اگر در مورد  هر کتاب دیگری هم این طور حمایت بشود همین طور مورد استقبال قرار بگیرد. منتها یک اتفاقی که مهم‌تر است دارد می‌افتد این است که این ادبیات خاصی که حالا در فیلم اخراجی‌ها بوده است دارد تعمیم داده می‌شود در کتاب‌های خاطرات و حالا من به بد و خوب‌ش کاری ندارم ولی بیش‌تر این طوری است و ربطی به کتاب دا ندارد.

تغییر در جنس خاطره‌نگاری جنگ بر می‌گردد به ذائقه مردم. شما اگر دقت کرده باشید این کتاب‌هایی که در دهه‌ شصت و زمان خود جنگ چاپ می‌شد یا حتی خاطراتی که خود بچه‌های جنگ به صورت شفاهی می‌گفتند خیلی متفاوت بود با دهه هفتاد و دهه هفتاد خیلی متفاوت شد با دهه هشتاد. این هم بنا به ذائقه جامعه تغییر پیدا کرد.

شما اگر ببنید در همان دهه شصت هرکس هر خاطره‌ای می‌گوید مبتنی بر امدادهای غیبی و اتفاق‌هایی حول وحوش همین بود ولی بعد کشیده به سمت ناگفته‌های جنگ، احیاناً اگر خیانت‌هایی در جنگ شده بعد مسائل اقتصادی جنگ، این که کی برد و خورد و چه طور بود.

مردم الان علائق‌شان بیش‌تر سمت این مسائل است. مثلا اگر شما کتاب چاپ کنید در مورد قضایایی که در دهه شصت بود امدادهای غیبی شاید پر مخاطب نشود. یک عده‌ خاصی از آن استقبال کنند. اما اگر شما در مورد اقتصاد جنگ کتاب چاپ کنید و این که جنگ چطور اداره می‌شد ممکن است خیلی در جامعه گل کند یا خیلی‌ها بیایند دنبال‌ آن و این کتاب مورد توجه قرار بگیرد. ممکن است مسائل اقتصادی هم مرتبط با معنویت جنگ باشد یا مثلا در مسائل سیاسی جنگ هم معنویت باشد این فضایی که کلا ترسیم شده بود چون در جنگ یک نفر آدم که نمی‌جنگد. تمام ابعاد یک جامعه را تحت شعاع قرار می‌دهد حالا این اتفاقی که می‌افتد شما مجبورید به خاطر بسیج نیرو به خاطر این که مردم در صحنه باشند مجبورید خیلی از این مسائل را به طور تبلیغی با آن برخورد کنی مثلا همین مسائل معنوی جنگ را. حالا اتفاقی که در جبهه‌ها افتاده است این قدر هم پر رنگ نبوده است اما همین قضایای امدادهای غیبی را آن قدر پر رنگش می‌کنند که توجه همه جلب بشود. چون آن بسیج نیرو و رفتن آدم‌ها و تدارک نیروی جنگ مسئله‌ شوخی برداری نیست به هر حال باید از تبلیغات استفاده کرد.

این است که وقتی جنگ تمام می‌شود فرق می‌کند با فضایی که یک ثباتی در کشور است و مردم دوست دارند جنبه‌های دیگر جنگ را هم بدانند. چیز بدی هم نیست. این نیست که پشت کرده‌اند به معنویت. به همین خاطر استقبال از این دست کارها بیش‌تر می‌شود. این هم یک نظر است شاید هم این طور نباشد.

 

*برخی مسئولین معتقد بودند کسی از آثار دفاع مقدس استقبال نمی‌کند

 

 

با همه این احوال، تغییری در نحوه‌ ارائه‌ و عرضه‌ آثار دفاع مقدس روی داده است که حکایت از تغییر شیوه مدیریت نهادهای مسئول در این زمینه دارد. اما سئوال این جا است که چرا این تغییر و شناخت ظرفیت‌های جذب مخاطب در حوزه دفاع مقدس بعد از بیست سال اتفاق می‌افتد؟ نویسنده کتاب «کمین جولای 82» سئوال ما را این طور پاسخ می‌دهد:

می‌گویند کسی را که خوابیده است می‌توانی بیدار کنی اما کسی که خودش را به خواب زده است هیچ وقت نمی‌توانی بیدار کنی. متاسفانه متولیان فرهنگ دفاع مقدس دنبال مسائل دیگری بودند. خیلی از متولیان بودند با آن‌ها صحبت می‌کردی قبل از این می‌گفتند مردم و جوانان استقبال نمی‌کنند. فوتبالیست‌ها را بیش‌تر از شهدا می‌پسندند. مقایسه‌های زشت و بد که اصلا با هم هم‌‌خوانی ندارد. همه‌اش دنبال این فکرها بودند و همیشه می‌خواستند بیندازند به گردن جوان بیچاره. دنبال یک سری از بازی‌ها بودند. یک سری بازی‌های فرهنگی. واقعا دل‌سوز دفاع مقدس نبودند. یک کتاب خاطره نوشتن مثل کتاب دا و ... خود آن نویسنده،‌ و خود صاحب اثر خیلی اذیت می‌شود تا این خاطره‌ها را بازآفرینی کند. و این نشان می‌دهد که طرف چه دغدغه‌ای داشته است که آمده است این کار را انجام داده است.

نویسنده کتاب «ققنوس فاتح» با نگاه خوش‌بینانه‌تری این روند مدیریتی را تحلیل می‌کند:

ما در بخش خاطره نگاری یک روند صعودی را طی کرده‌ایم که حالا نقش بعضی از افراد هم نمی‌‌شود نادیده گرفت. مثل آقای سرهنگی، آقای بهبودی، آقای کمری، این‌هایی که در جاهایی بودند که مرکز جمع آوری این خاطرات بود و سیری که به این خاطرات داده شد به لحاظ تکوینی و تکمیل شدن.

فکر می‌کنم نقش این افراد و دیگر کسانی که الگوهایی ارائه داده‌اند خیلی موثر بوده است. بعد از آن هم این دیگر ‌نوشت‌ها و خاطراتی که یک نفر راوی دارد و یک نفر نویسنده آن غلوگویی‌ها و زیاده‌گویی‌ها شاید دراین‌ها هم باشد. آن آسیبی که در سال‌های ابتدایی بعد جنگ به آن دچار شدیم ممکن است در مرحله تکوینی و در دیگر نوشت‌ها هم این آفت باشد. بالاخره یک چیزهایی هست که اجتناب ناپذیر است. اگر بخواهیم جذب مخاطب داشته باشیم بعضی از الگو ارائه می‌شود که شاید این الگوها آن صداقت لازم را نداشته و به قول معروف زهرماری هم در آن باشد.

نویسنده کتاب «مخمل یادها» نظر دیگری دراین باره دارد و معتقد است این اتفاقات تنها در حوزه مدیریت فرهنگی به خصوص حوزه نشر آثار دفاع مقدس نیفتاده است و در همه جنبه‌های دیگر جامعه قابل تعمیم است. او معتقد است:

این تغییر روند برمی‌گردد به اوضاع مملکت که فقط در عرصه کتاب نیفتاده است. در عرصه مسئولیت‌ها در قضایای اقتصادی و سیاسی همین رد پا را می‌بینید. حالا من به بد و خوب‌ش کار ندارم. این اتفاق دارد می‌افتد. به قول معروف در هر عرصه‌ای به سراغ نخبگان آن عرصه نمی‌روند بیش‌تر سعی می‌کنند این چیزهایی که عمومیت بیش‌تری دارد آ‌ن‌ها را مورد توجه قراربدهند.  شاید هم این یک سیاستی است که ما از آن خبر نداریم. یا چیزی است که بعدها به موفقیتی برسد نمی‌دانم این را این که شما می‌فرمایید بعد از نورالدین و دا این اتفاق افتاد خیلی پیش‌تر از این‌ها سر قضایایی که خدمت‌تان گفتم مخصوصا درکتاب‌های جنگ افتاد.

نویسنده کتاب «رقص مرگ» با «تغییر در روند مدیریتی» مخالف است و معتقد است مسئولان امر هم چنان در خواب زمستانی خویش به سر می‌برند و اگر تحولی هم رخ داده است، اتفاقی بیش‌ نبوده و نباید با برنامه از پیش تعیین شده آن را اشتباه گرفت. او می‌گوید:

 

چون یک سری افراد که در این حوزه مسئولیت دارند فکر نمیکردند این کار این قدر ضرورت دارد. باور نمی‌کردند یا سطح فکرشان در همان سطح بوده است. سهم نویسنده این است که برود یک کار خوب را ارائه بدهد، خوب تحقیق کند. من الان کتابی دارم که می‌دهم دست یک ناشر سه سال روی آن وقت گذاشته‌ام. هیچ وقت یک ناشر نمی‌تواند به اندازه سه سالی که من وقت گذاشتم پولی را به من بدهد که هزینه کردم. من این کاری را که انجام می‌دهم به خاطر احترامی است که به کارهای خودم دارم و احترامی که به آن شهید دارم. پس در این صورت همیشه نویسنده‌ها ته خط هستند. و نویسنده‌هایی هم که کار خوب انجام می‌دهند از راه دل بوده است. این طور نبوده که با قرارداد یا پول کلانی این کار را کرده باشند . شما اگر لیست کتاب‌های برتر را ببینید می بینید اغلب به دلیل علائق شخصی نویسنده‌ها بوده است.

بنابراین این کار انجام شد و می‌شود و خواهد شد. آن مسئول و سازمانی که مسئولیت انجام دادن این کار را دارد او باید بیاید پاسخ بدهد که چرا از این امکانات وسیع ادبیاتی درست استفاده نکرده است و سر خودشان کلاه رفته است. تازه فهمیده‌اند که اگر خوب تبلیغ  کنند و خوب بنویسند و به نویسنده‌ها برسند می‌توانند درحوزه کتاب‌های دفاع مقدس بالای 50-100هزار تیراژ داشت نه این که اتفاقی یک سری از کتاب‌ها تیراژ بخورند بعد ببیند که کار خوب شد.

من خواهش می‌کنم که دوستان این کارهای اتفاقی را به مثابه برنامه‌ریزی دقیق خود نگذارند. هیچ برنامه‌ریزی دقیقی نشد این اتفاق افتاد. فقط اسمش اتفاق است.اگر برنامه‌ای هست یکی بیاید بگوید با چه استراتژی به این نتیجه رسیده‌اند. متاسفانه من بارها شنیدم که این تیراژهایی گفته می‌شود واقعی نیست. اما این‌ها همه‌اش یک اتفاق است. یعنی یک فردی یک کتابی را می‌نویسد و در جامعه جا باز می‌کند. استراتژی این است که ما بیاییم برای پنج سال آینده 100 کتاب را انتخاب کنیم مشخص کنیم به چه دلیل و با چه ویژگی با چه محتوایی و با چه روش و  منشی تبلیغات کنیم به این می‌گویند استراتژی انتقال ادبیات دفاع مقدس به جامعه. ما چنین چیزی نداریم. و اگر داشته باشیم آن وقت می‌فهمیم که چقدر آن‌ کتاب ها می‌تواند در جامعه جایگاه داشته باشد.

اصلا چنین استراتژی وجود ندارد. چون اعتقاد ندارند. چرا اعتقاد ندارند؟ چون این نگاه را ندارند که ادبیات یک جامعه، پشتوانه فرهنگی آن جامعه است. بیش‌تر با نگاه کار روزمره و شغل می‌بینند. همان طور که بانک می‌روی و سند می‌زنی و یک چک را وصول می‌کنی او هم باید سند بزند که کتاب چاپ کرده باشد که کار کرده باشد. همین باعث می‌شود کتاب‌هایی که از حوزه جنگ می‌آید کتاب‌های بی محتوا بیرون می‌آید. و این خودش یک معضلی است. و یکی از اشکالاتی که از سال‌های قبل داشت و هنوز هم دارد این است که از 10 تا کتاب می‌بینید هشت کتاب بد در آمده است.  و این باعث ضد تبلیغ می‌شود.

ما نمی‌توانیم جلوی نویسنده ضعیف را بگیریم اما می‌توانیم روی کار نویسنده قوی یا ناشران قوی یا مسئولان قوی، وقت و سرمایه بگذاریم. رسانه‌ها بیایند تبلیغات خوب بکنند. حالا نه این که بیایند برای کتاب‌های جنگ صدقه بدهند. نه پول‌شان را مثل «چی‌توز» و «ایرانسل» بگیرند منت هم نگذارند چون این‌ها پول‌شان را در می‌آورند بعداً اصلا هم قرار نیست یارانه بدهند یا مثلا صدقه بدهند.

من مطمئن هستم اگر چنین برنامه‌ای پیاده شود بهتر از ایرانسل، کتاب‌‌های جنگ فروش می‌رود. و این به این معنی نیست که ایرانسل راتبلیغات نکنند. و این به این معنی آن نیست که برای کتاب‌های جنگ را پول نگیرند، پول‌شان را هم بگیرند. اصلا بیزینس ببینند این را. من مطمئنم که جواب می‌دهد. چون کتاب‌هایی که خالصانه از جنگ در آمده است خالصانه بر دل مردم خواهد نشست. این موضوع جدی گرفته نشده است و این کتاب‌ها همه همه‌اش اتفاق است. من محمودزاده که تا حالا 16-17 تا کتاب نوشته‌ام تا حالا بیش از پنجاه درصد کتاب‌هایم بالای 50 هزارتا فروش رفته است. و دو- سه کتاب‌م بالای 100 هزارتا فروش رفته است.

خیلی‌ها می‌گویند خیلی خوب است من می‌گویم نه خیلی کم است. این خیلی به آن معنا است که مخاطب خودم را می‌شناسم. و جوان‌هایی که مشتاق این کتاب‌ها هستند و پیام‌هایی که به من می‌دهند. مرا مطمئن می‌کنند که در کتاب بعدی که می‌نویسم قوی‌تر کار کنم. خیلی از جاها مخاطبین من مرا متقاعد می‌کنند که قوی کار کنم. به همین خاطر یک کتاب را پنج سال برایش وقت می‌گذارم. توقع هم ندارم کسی بیاید ارزش آن را درک کند. همین که مخاطب می‌آید پیام می‌دهد که من کتاب شما را خواندم و متحول شدم -نمی‌دانم چیست و لازم هم نیست بدانم- این نشان می‌دهد که من مخاطب خودم را پیدا کرده‌ام.

بنابراین شما حق ندارید این اتفاق‌ها به عنوان یک کار حساب شده‌ی رسانه‌ای سازماندهی شده بگذارید. همه‌ی این کارها اتفاق است، تعهدات فردی است. سلیقه‌ی شخصی است. اگر فلان مجموعه دارند کار می‌کنند خب حقوق می‌گیرند و در سال چقدر بودجه می‌گیرند که این کارها را انجام بدهند اما وقتی یک شخصی مثل اقای عاکف می‌آید بدون هیچ حمایتی به 700 هزار فروش می‌رساند. چه اتفاقی افتاده است این‌جا؟ جز این است که شخصا می‌آید فعالیت بسیار وسیع می‌کند؟ جز این چیز دیگری نیست. اگر بخواهم خمیر مایه‌ این بحث را که بگوییم این است که موضوعات جنگ که از رفتارهای بسیار زیبای شهدا نشأت می‌گیرد و معدنی است که اگر خوب مورد استخراج قرار بگیرد به طلا می رسد. شک دارید؟ اگر به شکل طلا آن را ارائه دادیم باید منتظر باشیم هر هفته قیمتش مثل طلا بالا برود.

چون بلد نیستیم مثل طلا بفروشیم می‌گوییم مس می‌شود. آهن است. و این نیازمند سازماندهی است. اما متاسفانه نتوانستیم در ارگانی که ادعا دارد من نماینده جمهوری اسلامی هستم این نگاه را ایجاد کنیم. با ویژگی‌هایی که مقام معظم رهبری می‌گوید باز می‌آیند یک کار روتین می کنند با تبلیغات های زودگذر. فقط برای این که بیایند بگویند ما این کارها را هم کرده‌ایم. در واقع می‌ایند رزومه می‌دهند.

بنابراین این استقبال به طور طبیعی اتفاق می‌افتد و در آینده بیش‌تر هم خواهد شد. من همیشه اعتقاد داشتم که ادبیات پایداری جایگاه خاصی در تاریخ قرن معاصر ایران قرار خواهد گرفت. بخشی از خلاء قرم بیست و یکم یا قرن خودمان را با ادبیات دفاع مقدس پر خواهیم کرد.

این اتفاق دارد می‌افتد. و این را کسی به حساب خودش نگذارد. به حساب همان روح بلند شهدا بگذاریم سنگین‌تریم. نه به حساب شخص. اگر مسئولانی که ادعا می‌کنند مسئول این بخش از نظام هستند بیایند با استراتژی کار کنند، کمک می ‌کنند به این کار سرعت می‌دهند به این کار ولی اگر نکنند باز هم یک حرکت فردی است همان طور که فردوسی شاهنامه را نوشت و این اتفاق دارد می‌افتد و من در ارتباطی که با دوستان دارم می‌بینم که این اتفاق دارد می‌افتد و کجا و کی را ما نمی‌دانیم. إن شاءالله که در عصر حاضر این اتفاق بیفتد.»

در پایان صحبت، این دوستان نویسنده در یک مسئله با هم اتفاق نظر داشتند و آن هشدار نسبت تقویت سازوکارهای لازم برای ادامه‌ی راه بود. تقریبا همه‌ی آن‌ها معتقد بودند شاید داشته‌هایمان برای امروز خوب باشد اما برای فردا کافی نیست.

محمودزاده در ادامه تحلیل خود گفت:

خوش‌حالم از این آثار دفاع مقدس دارد این جایگاه را بین مردم باز می‌کند اما قانع شدن به این مقداری که اندک است این یک خوش بینی ظاهری است چون خیلی بیش‌تر از این‌‌ها جامعه‌ی ما پذیرای ادبیات دفاع مقدس است.

یعنی فکر نکنید این جایگاه، جایگاه واقعی است.  فرض کن منی که تا حالا 15-16 تا کتاب نوشتم خیلی از کتاب‌هایم بالای 50 هزارتا فروش رفته است 170 هزارتا هم داریم 100 هزارتا هم. این‌ها را طبیعی بدانیم به نظرم بهترم است. تعجب نکنید و به نظرم کاری است که شروع شده است. فرض کنید کتاب «خاک‌های نرم کوشک» چطوری به 700 تا فروش می‌رسد. و این می‌تواند عبرت باشد.

اصل قضیه درست است پس بیاییم روی آن وقت بگذاریم، سرمایه گذاری کنیم درست معرفی کنیم و درست هم بنویسیم و اگر هم یک نویسنده‌ای یک کتابی استقبال پیدا کرد مغرور نشویم و به آن قانع نباشیم برویم سراغ کار بهتر.

این کتاب‌هایی که شما مثال زدید می‌تواند شروع خوبی باشد اما ادامه دار نباشد باز جامعه به سوی تکراری دیدن می‌رود و به حوزه‌های دیگر ادبیات روی می‌آورد. پس باید حواس‌مان باشد اگر فلان کتاب را نوشتیم به دنبال کتاب بهتری باشیم. این یک واقعیتی است که در ادبیات باید شکل بگیرد. پس اگر در ادبیات کتابی نوشتیم و در جامعه ادبیات و مورد استقبال قرار گرفت این مسئولیت ما را زیاد می‌کند که بتوانیم کتاب‌های قوی تری بنویسیم.

در حال حاضر روند خوبی برکتاب‌های دفاع مقدس حاکم شده است

داودآبادی نیز با اشاره به مسئله نشر کشور گفت: عرصه هنوز آن قدر باز برای ناشران نشده است به خصوص ناشران خصوصی آن مجال نیافته اند که به این قضیه بیاورند و استقبال بکنند. یعنی شاید ناشران خصوصی هنوز قدرت ریسک به خودشان نداده‌‌اند که بیایند کتاب‌های حجیمی را که طرف دفعه اولش‌ است نوشته را بیایند چاپ کنند و به تیراژ بالا برسانند.

گلعلی بابایی نیز در انتها افزود گفت: روند فعلی روند خوبی است باید برای شفاف سازی و راست سنجی خاطرات راه‌کاری را در نظرگرفت. فیلتری یا چیزی شبیه به این. مخصوصا در خاطراتی که دیگر نوشت. طوری نشود که وقتی خاطره‌ای نگاشته می‌شود افرادی باشند که گفته‌های فرد را نقض کنند و بگویند چنین چیزی نبود. این إن قلت‌ها خوب نیست. نمی دانم بانی‌اش که می‌تواند باشد ولی در هر صورت بهت است صحبت‌های راوی مورد ارزیابی اولیه قرار بگیرد به طوری که از نظر صداقت و گفتار اصل ماجرا خدشه دار نشود