مدیرعامل شرکت «متل» (Mattel) و تیم اجرایی مذکر او یادآور مدیران دولتی پاسخگو در سریال «مگه تموم عمر چند تا بهاره؟! » سروش صحت هستند.

سرویس فرهنگ و هنر مشرق -زرق و برق سینمایی فراوان، رویکرد خوش‌بینانه، شخصیت‌های بسیار نازل و سطحی، کمدی غیرهوشمندانه، سوپرسانتی‌مانتالیسم زنانه، نمایش احساسات سطحی عروسکی و هجو اگزیستانسیالیسم به تولید محصولی در «جریان رسمی» هالیوود به نام «باربی» منجر شد. با تمام هیاهوی رسانه‌ای حول اثر و اخبار فراوان درباره گیشه و انتشار تصاویر از فرش قرمزهای متعدد، این فیلم حتی برای یکبار مستحق تماشا شدن نیست.

تبلیغات سمی برای شرکت «متل»


زمانی که «گرتا گرویگ» برای کارگردانی باربی قراردادش را امضا می‌کرد، یکی از چالش‌های کمپانی «متل»(Mattel) این بود؛ چگونه فیلمی ساخته شود که بتواند برندهای مشهور این کمپانی را در بازار بازیابی کند.

از دیگر اهداف فیلم به روایت سازندگان که در مصاحبه‌های آنان مشهود است، ساخت اثری سینمایی چند وجهی با دستاویزی عروسکی درباره گفتمان‌های مدرن درباره زنان با استفاده از ویژگی‌های جایگاه یک عروسک نمادین در فرهنگ عامه آمریکایی است.

اثری که به گفته مدیران کمپانی «متل» و خالقان این عروسک از سال ۱۹۵۹ دوگزاره گفتمانی جنیست و فمنیسم را توسعه داده است. البته این ادعاهای امروزی نیز به اندازه خروجی بی‌محتوای فیلم نیز قابل توجه است.

وقتی تمامی بحث‌ها و ادعاها در کنار یکدیگر قرار می‌گیرد و دیدگاه‌ها اجتماعی، سیاسی و ایدئولوژیک خالقان عروسک در پس زمینه یک اثر سینمایی برجسته می‌شود، آیا می‌تواند انتظار داشت که غیر از هجوم بی‌وقفه ونمادین رنگ صورتی، یک اثر غیرقابل توجه با حداقل استانداردهای سینما در فرم و محتوا ارائه شود.

از فیلم «باربی» نباید چنین انتظاری داشت، چون سازندگان آنقدر روی ارائه حجم وسیعی از ابعاد مصرف‌گرایانه عروسک نمادین و کلیشه‌های جنسیتی اغراق آمیز تلاش کرده‌اند که تنها چیزی که درباره این تصاویر صورتی مصداق پیدا نمی‌کند، سینماست.


این تولید ۱۰۰ میلیون دلاری صورتی تبدیل به یک جعبه تصاویر نمادین اجتماعی شده که بازار هدف آن دختران جوان بین ۳ تا ۱۲ ساله‌ای هستند که به این عروسک علاقه‌مند بوده‌اند. با همه هیاهو و انتظارها، «گرویگ» در مقام کارگردان در نهایت مجبور می‌شود فیلمی بسازد که به نوعی به این سؤالات در مورد نماد نسبتاً متزلزل بپردازد.

باربی در جایگاه نمادگرایانه خود به عنوان ابزار مورد علاقه‌مند مصرف کنندگانش می‌توانست یک اثر تبلیغاتی باشد که به دو بال قدرتمندانه گرویگ در آثار پیشین، به عنوان یک فیلمساز و داستان نویس اتکا داشته باشد، اما در نهایت فیلم نمی‌تواند به اندازه کافی راضی کننده باشد و حتی شعارهای تبلیغاتی کمپانی «متل» را به درستی عرضه کند.

«گرتا گرویگ» کارگردان در پشت صحنه فیلم باربی

از منظر ساخت اثر باید اشاره کرد، کارگردان فیلم های لیدی برد (۲۰۱۷) و زنان کوچک (۲۰۱۹) در یک پروژه استودیویی با بودجه کلان صرفا کار تجاری و برندینگ انجام می‌دهد و حتی از لحاظ کردن مقادیر پیچ و خم‌های داستانی پرهیز می‌کند.


باربی با تمامی هزینه و تبلیغاتی که صرف آن شده یک تبلیغ پلاستیکی و توخالی بدون هویت انسانی صرفا برای تقویت تبلیغات برند اسباب بازی طراحی شده است. گرویگ در فیلم شخصیت‌پردازی نمی‌کند، بلکه یک نماد آرمانی را سفارش گرفته و بسیاری از چالش ها و تضادهای زن بودن را در اثرش نادیده می‌گیرد و حتی می‌توان این ادعا را هم در مورد فیلم مطرح کرد که چرا یکی از ضدزن‌ترین‌ فیلم‌های سال است.

فیلمنامه گرویگ و همکارش «نوآ باومباک» مقلدانه هجویه لگو (۲۰۱۴) را به عاریت گرفته و داستانی را روایت می‌کند که اسباب‌بازی‌ها در سرزمینی منحصر به فرد و درخشان و البته تک ساحتی از حیث زیستی در آن روزگار می‌گذارند.

فیلم با معرفی «سرزمین باربی» آغاز می‌شود، جایی که باربی به اصطلاح کلیشه‌ای (مارگو رابی) معتقد است: «همه مشکلات فمینیسم و حقوق برابر حل شده است».

باربی در دنیای مادرسالارانه ایده آل و سعادتمندانه ای با رئیس جمهور و رئیس دادگاه عالی زن زندگی می کند.

در سکانس‌های ابتدایی فیلم او در حال بیدار شدن در خانه رویایی‌اش، در یک روز عالی، شرایطی را می‌بینیم که او همه امورات خود مثل دوش گرفتن، خوردن غذا قبل را را پانتومیم می‌کند. او در این ابرشهر زنانه با افرادی معاشرت می‌کند که همگی زن و نامشان باربی است، عروسک‌های نر، همگی «کِن» نام دارند، به جز آلن (مایکل سرا).

«کن‌»ها برای جلب توجه باربی‌ها رقابت می‌کنند، هیچ‌کس بیشتر از آلفا کن (رایان گاسلینگ) عاشق نیست. یک منظره معمولی از افراد ساکن در سرزمین باربی‌ها را می‌بینیم که سلطه زنانه در آن کامل است و نرینه‌ها در آن موجودات رقت‌انگیزی هستند.

کلیشه زیستی آنان دچار یک روزمرگی نیهلیستی است تا اینکه باربی ناگهان جمله‌ای را به زبان می‌آورد که رویه این سیکل تکراری را در این سرزمین را تغییر می‌دهد. باربی در یکی از روزمرگی‌های همیشگی‌اش این سئوال را مطرح می‌کند "بچه‌ها آیا تا به حال به مرگ فکر کرده‌اید؟ "

با اضافه شدن رفتارهای متناقض باربی کلیشه‌ای او با باربی «عجیب» (کیت مک‌کینون) درباره احساسات تیره‌اش و ترس از صافی کف پایش مشورت می‌کند. او می‌آموزد که باید هم بازی خود را در دنیای واقعی ملاقات کند تا "غشایی که دنیای عروسک ها با انسان‌ها را از هم جدا کرده را بازسازی کند."

مهمترین ضعف فیلم بدون فیلمنامه این است که فیلم هرگز به این موضوع نمی‌پردازد که آیا برای هر عروسکِ باربی، یک باربی‌لند جایگزین با صاحب انسانی خود وجود دارد؟!

نسبت فانتزی جهان کودکانه «باربی لند» هرگز از این پرسش مهم فراتر نمی‌رود. در هر صورت، باربی با همراهی «آلفا کن»، تصمیم می گیرد تا کودکی همبازی خود را پیدا کرده و کشف کند که چه چیزی باعث اضطراب و افکار او در مورد مرگ می شود.


اما با رسیدن به ساحل جهان واقعی، باربی متوجه می‌شود از آرمان‌شهر پلاستیکی فمینیستی که زنان می‌توانند در راس همه امور باشند، فاصله فراوانی دارد. در عوض او هدف هجمه دنیای مردانه است که برای زنان، همچون قواعد حاکم بر «باربی‌لند» ارزش قائل نمی‌شوند. در حالی که «کِن» احساس می‌کند دست‌آورد جهان واقعی پدرسالاری قدرتمندانه است و او تصمیم دارد که آموخته‌هایش را در باربی لند آزمایش کند و زیر ساخت دنیای زنانه «باربی‌لند» را تغییر دهد.

گرویگ در مقام کارگردان محدودیت‌های تخیلی باربی را حتی در قالب فیلم بررسی نمی‌کند و سکانس‌های الهام‌گرفته‌ای مانند سکانس افتتاحیه از ادیسه فضایی استنلی کوبریک (۱۹۶۸) جایی که قبیله‌ای از دختران جوان عروسک‌های کودک خود را برای دست یافتن به سباب‌بازی زن بالغ کنار می‌اندازند تبدیل به یک نماد تبلیغاتی سطحی می‌شود و البته تمام این فیلم پرهیاهو و بسیار سطحی به گروتسک گرو گرفته شده گرویگ کارگردان تبدیل می‌شود.


این تصویر الهام گرفته شده شاید خوشایند گروه‌های فمنیستی رادیکال برای خط‌کشی‌های الهام‌بخشی پسا«می‌تو» Me_too باشد و تا حدودی هواداران عروسک را خوشحال کند اما مخاطب جدی سینما با دیدن ارجاعاتی به سکانس‌های کفش‌های قرمز (۱۹۴۸) و آواز خواندن در باران (۱۹۵۲) تصور می‌کند با یکی از موزیک ویدئوی بازسازی شده MTV مواجه است که با رنگ‌های صورتی تزئین شده‌اند.

گرویگ و همکار فیلمنامه‌نویس پرآوازه‌اش برای ساختن این موزیک ویدئو که زمان آن به اندازه یک فیلم سینمایی است حتی به خود زحمت نداده‌اند برای شخصیت‌ها بعدی قائل باشند و باربی به همین دلیل از یک بالماسکه عروسکی انسانی رخوت‌آلود فراتر نمی‌رود.


نسخه انسانی - عروسکی باربی فاقد ادای گفتگوهای کمی عمیق است و زمانی که کارگردان تلاش می‌کند مفاهیم ساده حقوق زنان را به گفتمان اجتماعی فیلم تبدیل می‌کند، فیلم به ضد خودش تبدیل می‌شود.


کاراکتر گلوریا(امریکا فررا)همبازی باربی در بخشی از فیلم، یک سخنرانی تفصیلی درباره معنای زن بودن ارائه می‌کند، همزمان مخاطب می‌خندد اما کارگردان گرویک حتما انتظار دارد این سخنرانی تبدیل به یک دادخواهی الهام‌بخش برای جنبش‌های زنانه شود؟!

سخنرانی تفصیلی پرسوناژ گلوریا دقیقا یادآور مونولوگ‌ها «سیرشا رونان» فیلم «زنان کوچک» {از همین کارگردان } است درباره اینکه زنان ذهن، روح، قلب، استعداد، جاه‌طلبی دارند و همان دادخواست فمنیستی فیلم قبلی‌اش از زبان کاراکتر دیگریدر این فیلم شنیده می‌شود، این سکانس نشان می‌دهد کارگردان دستگاه تولید شعارهای جنسیتی است.

مسئله درونی فیلم این است که جایگاه باربی ممکن است توسط «کِن» {با شمایل عمدتا مخنث } به خطر بیفتد و زمانی که باربی به سرزمین مادری خود باز می گردد متوجه می‌شود که باربی‌های دیگر توسط «کن‌ها» طلسم شده اند و خانه‌های رویایی آنها به غارهای مردانه پوچ تبدیل شده است.

تنها وجه قابل تمثیل فیلم مربوط به بخش‌هایی است که باربی‌هایی که توسط کن‌ها(نرینه‌ها) شستشوی مغزی داده می‌شوند. باربی‌ها با کمک گلوریا و ساشا، و باربی‌های دیگر این توطئه‌ را خنثی می کنند تا باربی‌لند را دوباره تسخیر کنند، اما همین طرح و توطئه داستانی فیلم هجویه‌ای کپی شده از همسران استپفورد ( برایان فوربس) است.


فیلم شخصیت‌های اضافه فراوان دارد، کارگردان و فیلمنامه گله‌ای کاراکتر تولید کرده‌اند. به عنوان مثال مدیرعامل شرکت «متل» (Mattel) و تیم اجرایی مذکر او یادآور مدیران دولتی پاسخگو در سریال «مگه تموم عمر چند تا بهاره؟! » سروش صحت هستند. البته کارکرد این گروه به عنوان یک نیروی بی‌ثبات کننده رها شده در فیلم است بیهودگی را گسترش می‌دهد و به گسترش روایت منجر نمی‌شود.

تلاش گروه مدیریتی برای بازگرداندن باربی به جعبه بازهم تمثیلی سردستی و بسیار کودکان از جریانات ضد فمنیستی است اما این برش‌های تبلیغاتی در فیلم معنا پیدا نمی‌کند.

حضور گروه مدیریت «متل» در تعقیب و گریزها هیچ نتیجه‌ای ندارند تا اینکه سکانس بشدت سطحی مواجه باربی با مخترعش، روث هندلر (ریا پرلمن) در فضای خالی سفیدرخ می‌دهد. این سکانس‌ شبیه نماهای برخورد «نئو» با معمار ماتریکس فیلمبرداری شده که اولی دارای ویژگی‌های فلسفی فراوان است و دومی پیامی که به مخاطب ارائه می دهد این است که چگونه باربی در دنیای واقعی همچنان یک ایده آل غیرواقعی را برای دختران جوان تصویر می‌کند.

مطمئناً، گرویگ با نمایش باربی‌هایی از نژادها، رنگ‌های مو و اندازه‌های مختلف بدن، پروتکل‌های جنسیتی اخیر هالیوودی را رعایت می‌کند، او چندین باربی با نژادهای دیگر را در داخل تصویر برجسته نشان می‌دهد، که شبیه باربی‌های «کلیشه‌ای» با موهای بلوند و چشم آبی نیستند.


آگهی تجاری شرکت متل اصرار دارد وضعیت شرکت و هدایت آن بر اساس هدایت دنیای سرگرمی دخترانه را در مواجه با تبعیض جنسیتی امری غیر واقعی واقعی نشان دهد در حالیکه بسیاری ساختار باربی همبازی خود را به صورت تیپکال تبدیل به اشیاء جنسی می‌کند.

با این همه فیلم سطحی «باربی» صرفا تعارضات میان موجودیت باربی، هویت سرمایه داری و نمادهای قدرتمند فمینیستی {البته جعلی} به صورت رها شده‌ای به نمایش می‌گذارد.

گرویگ کارگردان از باربی به عنوان راهی برای دسترسی به مضامین زنانه سطحی باب شده دنیای پسا ME_TOO در دنیای واقعی حتی به شیوه ای لذت بخش و سرگرم کننده هم استفاده نمی‌کند و فیلم به ضد خودش تبدیل می‌شود و جنبش‌های زنانه پسا هاروی واینستاین را به ابتذال می‌کشاند.


***علیرضا پورصباغ