بحران اخير اقتصادي جهان که از آمريکا شروع شده و به اروپا و آسيا رسيده، نه تنها اقتصاد کشورها را تحتتاثير قرار داده، بلکه سلامت ملتها را نيز به خطر انداخته است. اگر قبول کنيم سلامت چيزي بيش از دچارنبودن به بيماري و به طور کلي عبارت است از احساس خوب بودن و سلامت جسمي، رواني، اجتماعي و معنوي، درمييابيم بخش اعظم و قسمت مهم برخورداري از سلامت، بخش رواني و اجتماعي است.
بحران مالي آمريكا منشأ بحران مالي اروپاي غربي
قاره اروپا يا همان قاره سبز، چند سالي است كه گرفتار بحرانهاي اجتماعي، فرهنگي و سياسي و اقتصادي شده است و در اين بين، به نظر مي رسد نمود بحران مالي بيش از ديگر بحران ها در ميان افكار عمومي خودنمايي مي كند؛ اختلاف جدي و عميق ميان اعضاي اتحاديه اروپا، اختلاف بر سر پول واحد اروپاييف تهديد يونان و چند كشور ديگر براي خروج از اين اتحاديه، تظاهرات گسترده مردمي در شهرها و كشورهاي مختلف اروپايي و... همه و همه نشان از فراگير شدن بحران در قاره سبز است.
در این میان فرا رسیدن فصل تابستان و به راه افتادن مشاغل موقتی و فصلی ناشی از افزایش توریست اندکی توانست تولید ناخالص داخلی را تحت الشعاع قرار دهد، با این حال این تغییر به اندازه ای نیست که کشورها بتوانند بر روی آن سرمایه گذاری کنند، به خصوص آنکه صنعت توریسم در تابستان امسال در مقایسه با سال های قبل از کاهش قابل توجهی در اروپا برخوردار بوده است.[2]
اختلاف ميان سران اتحاديه اروپا
از سوي ديگر، با رسيدن فصل سرما و افزايش قيمت انرژي در اروپا، اين قاره بار ديگر با مشكلات بسياري بايد دست و پنجه نرم كند.
فارغ از مشكلات بحران سنگين اقتصادي، اروپا با بحران هاي ديگري روبرو شده است، بحران بيكاري، خيزش مردم اروپا عليه سياست هاي اقتصادي و جنگ طلبانه بعضي از دول اروپايي، بحران اخلاقي، بحران خانواده و ... از جمله مشكلاتي است كه گريبانگير جامعه اروپايي شده است.
در اين نوشتار سعي بر آن است كه تا حدودي به مصاديق و ريشه هاي بحران در اروپا بپردازيم و تحليلي از آينده اروپا ارائه نماييم.
گرفتاري غرب در بحران اخلاقي
زنا با محارم، مشخص نبودن پدر و مادر بسياري از نوزدان غربي، باردار شدن دختران كم سن و سال در غرب، فروپاشي خانواده در غرب و ... همه و همه خبرهايي است كه هر روز از رسانه هاي غربي به گوش ميرسد و غرب هيچ اقدامي براي حل اين مشكلات نكرده و حتي قادر به حل اين مشكلات نيست.[3]
در جامعه غربي، همه چیز آغشته به شهوت و مسایل جنسی شده است. تمدن جدید و كشورهای غربی به خصوص ایالات متحده، الگوی بسیاری از ملتها حتی در كنار گذاشتن اخلاق و رو آوردن به مسایل جنسی شده اند و جدا شدن از اخلاق تا آنجا پیش رفته است كه دیگر خوب از بد و رفتار مناسب از نامناسب بازشناخته نمی شود. جوانان، خانواده ها، اجتماع و... در فساد غوطه ور شدهاند.[4]
زنان غربي دارای بالاترین میزان مصرف داروهای ضد افسردگی هستند
انقلاب جنسی حدود سه دهه است که جامعه ی غربی را به جد متحول کرده و کلیه ی رفتارها و رویکردهای مربوط به روابط جنسی، خانواده و را تغییر داده است. هدف از انقلاب جنسی، ایجاد شادی و لذت بیشتر از طریق رابطه ی جنسی بدون تعهد بود، اما اکنون محصولی جز ناامیدی و یأس و ناراحتی ندارد. بحران ایجاد شده، متفکران را به این نتیجه رسانده است که باید روابط جنسی مدرن را برای بازگرداندن تعهد و روابط جنسی محدود به خانواده، متحول کرد.[5]
همجنسبازی تبدیل به یکی از پدیدههای رایج در فرهنگ غربي شده است
هزینه ها و آثار این روند كاملا هشدار دهنده است: "هر ساله بیش از یك میلیون دختر جوان آمریكایی حامله می شوند كه ۷۵ درصد آن ها خارج از ازدواج صورت می گیرد." از این میان ۸۰ درصد این مادران جوان گرفتار فقر می شوند و زندگی آن ها وابسته به پرداخت های رفاهی دولت می كردد. این مشكل برای مالیات پردازان آمریكایی ۷ میلیارد دلار در سال هزینه دارد... در ایالات متحده هر روز ۱۳۰۰ كودك از این مادران جوان متولد می شوند و ۱۱۰۰ مورد دیگر سقط جنین صورت می گیرد. در سال گذشته ۳ میلیون جوان آمریكایی دچار بیماری های مقاربتی شده اند. شیوع این روابط جنسی نامشروع به دیگر ملت های غربی نیز سرایت كرده است. نیوزویك در شماره اروپایی خود در ۲۰ ژانویه ۱۹۹۷ نوشت: "در سوئد بیش از نیمی از كودكان متولد شده، به پدر و مادرانی تعلق دارند كه ازدواج نكرده اند. در فرانسه و انگلیس این آمار در حد یك سوم است."
در نتیجه "چیزی شبیه به مراحل اولیه این اتفاق در آمریكا، اكنون در انگلیس در حال وقوع است: مشكل حاد مواد مخدر، فقر و ناامیدی به همراه مادرانی جوان كه از دبیرستان اخراج می شوند و هرگز شغلی به دست نخواهند آورد"[6]
بحران اجتماعي در اروپا
جنايت، خشونت ها، انزوايي فردي ، بيماري هاي رواني ، آزارهاي جنسي ، از هم پاشيده شدن شالوده خانواده و ... همه از جمله معضلاتي است كه دنياي غرب امروز مات و مبهوت نظاره گر آن است؛ اما در چرايي و چگونگي پيش آمدن اين معضلات و ريشه هاي اصلي اين علف هرز بايد گفت كه فرهنگ نهيليستي كه از زمان يونانيان تا اكنون در ديدگاه هاي فلسفي غرب وجود داشته مهمترين دليل پيدايش اين تنوع مشكلات است . نهيليسم يا نيست انگاري در واقع تفكر حصولي منقطع از وحي است كه در راستاي نفي مابعد الطبيعه و متافيزيك قدسي بر مي آيد و لزوم وجود هدايت ها و انوار الهي را در پيشرفت بشر امري بيهود تلقي مي كند.[7]
بحران اقتصادي و ريشه هاي آن
اگرچه اتحادیه اروپا با هدف افزایش همکاریها و اتحاد میان کشورهای اروپایی شکل گرفت، اما درحالحاضر بحران مالی و وضعیت وخیم برخی کشورهای عضو، اهداف اصلی تشکیل این اتحادیه را مورد تهدید قرار داده است.
از اوایل سال گذشته میلادی و در ادامه بحران اقتصادی سال 2008 و 2009 آمریکا و بازارهای مالی جهانی، برخی کشورهای اروپایی با چالش هایی در حوزه اقتصاد مواجه شدند که این امر سقوط دولتها و به تبع آن برخی بحرانهای اجتماعی را در پی داشت. یکی از کشورهایی که با این بحران به شکل وسیعی مواجه شد، یونان بود که هنوز از این بحران بیرون نرفته است؛ ایتالیا نیز دیگر دولتی بود که نتوانست در برابر حجم گسترده مسایل مالی مقاومت کند و در این راستا برلسکونی با رای عدم اعتماد مجلس مجبور به کنارهگیری شد و امروز با دولتی جدید به فکر عبور از این بحران با بودجهای انقباضی و ریاضتی است؛ اسپانيا نيز نمونه يكي از كشورهايي است كه به شدت تحت تأثير بحران مالي غرب قرار گرفته است. [8]
نمودار بحران هاي اقتصادي اروپا از دو قرن پيش تا به حال
اعترضات مردمي در اروپا
شکاف اجتماعی ـ طبقاتی ریشهدار در اروپا در روزها و ماههای گذشته و پس از بروز اعتراضات مردمی و اسلامخواهانه در منطقه خاورمیانه سبب شده است تا موجی جدید از اعتراضات و آشوبهای مردمی دامن قطب ضعیف اروپا را فرابگیرد به نحوی که اسپانیا، پرتغال و یونان شاهد اعتراضاتی جدی و تحولخواهانه در این منطقه از اروپا بوده است.[9]
اعتراض مردمي در اسپانيا به وضع اقتصادي
اعراضات مردمي در اروپاي غربي
اعراضات مردمي در اروپاي غربي
اعراضات مردمي در اروپاي غربي
این در حالی است که سیاستمداران کهنه کار این کشورها نیز در روزهای اخیر از استعمار جدید اتحادیه اروپا نسبت به کشورهای ضعیف اتحادیه به ستوه آمده و علنا از سیاستهای کشورهایی همچون انگلیس، آلمان و فرانسه در قبالی دیگر کشورهای اروپایی و سودجویی این کشورها از کشورهای ضعیفتر انتقاد کردهاند. به نظر میرسد شکاف فقیر ـ غنی بوجود آمده در اتحادیه اروپا به حدی عمیق شده است که امروز و با جدیتر شدن بحرانهای مالی در این منطقه باید شاهد به خیابان کشیده شدن اعتراضات مردمی علیه تبعیض و استعمار اروپایی بود.
اعتراضات مردمي در اروپا
در ماههای اخیر بحران اقتصادی موقعیت اتحادیه اروپایی را به نازلترین شرایط خود رسانده است، بحرانی که باز هم آمریکا نقطه آغاز آن بود و بعد به تمام اروپا تسری یافت. دولت های اروپایی یکی پس از دیگری اعلام ورشکستگی می کنند و به استقراض خارجی روی می آورند که در این بین جنبش های اجتماعی به تقلید از تحولات خاورمیانه و شمال آفریقا سربرمی آورند و قاره اروپا را در معرض تهدید شورش های عمومی قرار می دهد.
اين اعتراضات اگرچه صبغه اقتصادي و مالي دارد، لكن به دنبال شروع قيام هاي مسلمانان در كشورهاي عربي و بيداري اسلامي، مردم اين كشورها نيز براي استيفاي حقوق به خيابان هاي اروپا ريختند و خواهان تعديل سياست هاي اقتصادي شدند.[10]
به اعتقاد "نوام چامسکی" نظریهپرداز آمریکایی، اعتراض های مردم اروپا، در اصل اعتراضی است علیه موسسات مالی و بانک ها که پیوسته بزرگتر شدهاند، سود موسسات اقتصادی بیشتر شده است و ازسوی دیگر نرخ بیکاری در حد رکود اقتصادی رسیده است، اعتراض این افراد به سیاست های مالی مثل مالیات و قواعد اداره شرکتهاست که با ایجاد و تداوم یک دور باطل در امور، باعث بدتر شدن اوضاع شده است. فقر جدی مردم و ازسوی دیگر رفاه و ثروت برای برخی از مردم باعث شده است تا این چرخه باطل بیشتر و بیشتر ادامه یابد.[11]
ابهام جدي در آينده اروپا
به نظر ميرسد در پي گسترش موج بحران مالي و اقتصادي در اروپاي غربي، آينده اين قاره در هاله از ابهام فرو رفته است؛ شكست سياست هاي سرمايه داري در غرب، عدم توانايي نظريه پردازان غربي براي حل مشكلات، خروج مردم و اعتراض هاي گسترده به سياست هاي اقتصادي، عدم ارائه راه حل و ايده جايگزين براي رفع مشكلات اقتصادي و ... نشان از خطاى در نگاه فلسفى و بنيانى و فكر غرب نسبت به جهان و انسان است.
چالشهای جهانبینی اقتصادی اروپا
جهانبینی اقتصادی اروپا بر پایهی اقتصاد لیبرال یا سرمایهداری قرار دارد که نشأت گرفته از سیر تحولات تاریخی و فکری در این قاره قرار داشته است. این جهانبینی با توجه به اتفاقهای چند دههی اخیر نشان میدهد که چالشهای اساسی در این طرز نگاه وجود دارد.
- اقتصاد ربامحور
اصل سود از ویژگیهای اساسی نظام سرمایهداری است. اقتصاد سرمایهداری بیش از هر نظام اقتصادیِ پیشین، فرصت برای کسب سود را فراهم میکند. اقتصاد سرمایهداری 3 مورد آزادی که معمولاً در سیستمهای ماقبل سرمایهداری یافت نمیشوند. نقد مربوط به سودگرایی اقتصاد اروپا که از هر ابزاری برای نیل به آن بهره میجوید، موضوع بسیار جدّی است که حتی در محافل آکادمیک خود کشورهای اروپایی نیز بدان پرداخته شده و میشود. "مارکس" به عنوان پیشرو در این زمینه همواره نقدهای جدّی بر اقتصاد سرمایهداری مینماید. کارل مارکس به عنوان یک پژوهشگر برجسته بهتر از هر کس دیگری در دورهی خویش توسعهی سرمایهداری در مقیاس جهانی را درک و تجزیه و تحلیل کرد.
وی به این نتیجه دست یافت که تولد یک اقتصاد بینالمللی جهانی شده در ذات شیوهی تولید سرمایهداری قرار دارد و پیشبینی نمود که این فرآیند نه تنها رشد و رفاهی که نظریهپردازان و سیاستمداران لیبرال آن را به رخ میکشند، بلکه منازعات خشونت بار، بحرانهای اقتصادی و نابرابری اجتماعی گستردهای را پدید میآورد. تحولات قرن بعدی به خوبی بر ضعفهای جهانبینی اقتصادی اروپا صحه گذاشت و اقتصاد سرمایهداری نشان داد که سودگرایی منشأ بسیاری از اختلافهای طبقاتی در جامعهی اروپایی است.
- اقتصاد مبتنی بر فردیت
نظام غالب در اروپا، نظام سرمایهداری است و اقتصاد لیبرال مهمترین اصل فکری و فلسفی این نظام محسوب میشود. اومانیسم و انسان محوری بخش مهمی از آموزههای لیبرالیسم است که مهمترین اصل در آن، آزادی فردی است. در نظام اقتصادی اروپا، افراد آزاد هستند روشی را جهت بهرهبرداری از منابع موجود انتخاب کنند؛ چون هر کس بهتر از دیگران قادر به قضاوت دربارهی منافع خویش است.
همچنین محور اصلی هر اجتماع خود فرد است و منافع فرد بر اجتماع تقدم دارد. این گزارهها در مقابل گزارههایی که اصالت را به معنویت و خدامحوری میدهند، قرار دارد. فردیت به میزانی در این نظامها اهمیت دارد که افسار دولتمردان اروپایی در دستان سرمایهداران بزرگ قرار دارد و در چینش سیاستهای خود رأی و نظر آنان بسیار پر اهمیت است.
فردیت در نظام اقتصادی اروپا باعث شده تا افراد از هر راهی (اعم از اخلاقی و غیر اخلاقی) به فکر بالا رفتن درآمد و سود خود باشند و از بین رفتن بسیاری از ارزشهای انسانی در آن اجتناب ناپذیر است. بنابراین این مشکلی ریشهای و بنیادی است که در جهانبینی اقتصادی غرب وجود دارد.
- اقتصاد مصرفگرا
در حالی که در تمامی آموزههای الهی بر قناعت و پرهیز از مصارف بیهوده تأکید شده است، بر عکس در اقتصاد لیبرال، یکی از پایههای اساسی رشد و پیشرفت اقتصادی، مصرفگرایی است. ترویج مصرفگرایی در حقیقت بخش جدایی ناپذیر از آموزههای جهانبینانهی اقتصاد اروپا است. ضعف این آموزه زمانی شدت میگیرد که اروپا درگیر بحران اقتصادی گردد. بحران اقتصادی از یک سو به خودی خود منجر به افزایش بیکاری، کاهش درآمد و کاهش مصرف میشود و اروپا برای برون رفت از این بحران بر ریاضت اقتصادی تأکید مینماید که این نیز خود منتهی به کاهش مصرف میشود.
اقتصاد مصرف گرا بلاي جان مردم اروپا
برای رفع این موضوع در کوتاه مدت، اروپا تصمیمهای تاکتیکی و راهبردی اتخاذ مینماید اما علت اصلی مسئله یعنی مصرفگرایی به قوت خود باقی است. در جهانبینی اقتصادی اروپا این یک ضعف بزرگ محسوب میشود، زیرا با کاهش مصرف، بحران بار دیگر پیکرهی اقتصاد اروپا را در بر خواهد گرفت. بنابراین باید گفت اشتباه اروپاییان در تاکتیکها و راهبردها نیست بلکه علت اصلی در ضعف جهانبینی اقتصادی است.
- اقتصاد متکی بر آمریکا
به دنبال بحران اقتصادی ناشی از بحران در بخش مسکن در سال 2008م. در آمریکا که آثار آن در اقتصاد جهان و نیز اقتصاد اروپا احساس شد و به رکود اقتصادی در اروپا دامن زد، اتحادیهی اروپا از اواخر این سال میلادی به واسطهی بحران مالی گسترده وارد سختترین دوران اقتصادی خود پس از جنگ جهانی دوم شده است. از سال 2010م.، بحران بدهیها گریبانگیر برخی کشورهای حوزهی یورو شد و در مرحلهی نخست کشورهایی مانند: |یونان، پرتغال و ایرلند" را با مشکلاتی عظیم روبهرو ساخت و هماکنون علاوه بر این کشورها، اسپانیا و ایتالیا نیز درگیر آن است.
این بحران یک پیام آشکار داشت و آن اینکه اقتصاد اروپا و آمریکا بسیار در هم تنیده شده است. البته این موضوع جدیدی نیست و پس از جنگ جهانی دوم به صورت ملموس آشکار گردید. در این دوران اندیشهی آتلانتیسیسم که بر همکاری اقتصادی، سیاسی و نظامی آمریکا با اروپای غربی تأکید مینمود، به عنوان روند مسلط و کار ساز در صحنهی سیاسی قاره ظاهر شد. آتلانتیسیسم در برنامهی کمکهای اقتصاد مارشال به طور گستردهتری جلوه نمود و بالاخره با استمرار سازمان پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) در سال 1949م. به صورت کامل تحقق یافت و پس از آن تا به امروز نهادینه شده است. [12]
نتيجه گيري
وضعيت بن بست واري كه امروزه در غرب شاهد آن هستيم، نتيجه اين نوع جهانبيني و نگرش به جهان است. غرب مدتهاست حرف جديدي براي زدن ندارد چراكه جهانبيني او به يك بن بست استراتژيك گرفتار آمده و شكست جهانبيني سكولار در حال عيان شدن است. هرچند كه غرب در چند سال گذشته پيشرفتهاي مادي داشته است اما بايد دانست كه شكست ناشي از جهانبيني زمان بر است و غرب امروز پس از چند قرن شكست نوع نگرش خود به انسان و جهان را مشاهده ميكند.
همانگونه كه مقام معظم رهبري در ديدار با اساتيد دانشگاهها ميفرمايند: "قضيه، قضيهاي بنيانى است. خطاهاى بنيانى وجود دارد. آنچه كه امروز دارد اتفاق ميافتد، ناشى از خطاى در نگاه فلسفى و بنيانى و فكر غرب نسبت به جهان و انسان است؛ خطاى در جهانبينى است. البته اينجور خطاها، مثل خطاهاى تاكتيكى تأثيراتش سريع نيست؛ مثل خطاهاى راهبردى، تأثيراتش ميانمدت نيست؛ اين خطاها تأثيراتش بلندمدت است. بعد از دو سه قرن، اين خطاها دارد خودش را نشان ميدهد؛ و بدانيد كه اينها را زمين خواهد زد"[13]
[1] - http://www.answerstohealthcare.com/articles/american-healthcare
[2] - http://bonds.about.com/od/advancedbonds/a/What-Is-The-European-Debt-Crisis.htm
[3] - http://articles.businessinsider.com/2012-04-24/markets/31390994_1_soviet-union-euro-crisis-collapse
[4] - http://www.thepunch.com.au/articles/lust-and-marriage-loving-one-lusting-after-another/
[5] - http://en.wikipedia.org/wiki/Sexual_revolution
[6] - http://www.sfgate.com/opinion/reich/article/Morality-crisis-is-in-the-boardrooms-not-bedrooms-3430851.php
[7] - http://www.magiran.com/npview.asp?ID=1991385
[8] - http://www.slate.com/articles/news_and_politics/foreigners/2012/07/europe_s_economic_crisis_is_a_product_of_decades_of_populist_policies_.html
[9] - http://www.bbc.com/news/technology-16999497
[10] - http://www.euractiv.com/euro-finance/thousands-greeks-protest-new-rou-news-514687
[11] - http://chomskydotinfo.blogspot.com/2012_08_01_archive.html
[12] - http://www.borhan.ir/NSite/FullStory/News/?Id=3932
[13] - http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=20729