به گزارش مشرق، محسن مهدیان طی یادداشتی در روزنامه همشهری نوشت:
مالک بن نبی نویسنده الجزایری در کتاب «المساله الیهودیه» راست میگفت که :«اسرائیل خط مقدم استعمار جهانی است».
اگر راس شیطنت را آمریکا بدانیم، سوال این است که چرا آمریکا این مقدار برای حفظ موجودیت و منافع اسراییل هزینه میکند؟
شاید معتقد باشید اسراییل در تلاش است برای آنکه رویای مقدس خود را در عالم محقق کند. این به انگلستان و آمریکا چه ربطی دارد؟ اساسا این تقریر کامل نیست، خصوصا وقتی متوجه باشیم که جریان صهیونیست وقتی شکل گرفت بسیاری از خاخام های یهودی با آن مخالفت کردند.
به تعبیر خانم دافنا لیویت، در کتاب «نزاع با صهیونیسم»: «صهیونیسم یک جنبش اقلیت میان یهودیان قرن ۱۹ بوده است. در آن زمان تئودور هرتزل به این جنبش دعوت کرد، با مخالفت شدید رهبران یهود در تمام جهان مواجه شد.»
جای تعجب ندارد که دستگاه حاکمه اسراییل سالها در دست اندیشه و جریانهای سکولار اداره میشده. چون اساسا با جریانی مقابل هستیم که علت شکل گیریشان تسلط بر دنیا بود و مساله مذهب برایشان همانقدر بهانه جمع شدن در فلسطین بود که افسانه هولوکاست چنین نقشی داشت. بالاخره نیاز بود یک انگیزه ای برای جمع کردن جمعیت داشته باشند، قصه هولوکاست و رویاهای مذهبی بنا بود این نقش را بازی کند.
جریان شکل گیری اسراییل را باید در درگیری سهمگین تمدن ها فهمید. به عقبه تاریخی شکل گیری این جماعت نگاه کنید. چرا باید بعد از درگیری با عثمانی و ضعف و فروپاشی آن در وسط کشورهای اسلامی به اجبار یک کشور صهیونیست شکل بگیرد؟
جالب است هیتلر در فصل دهم کتاب «نبرد من» گزارش جالبی از هویت این جماعت ارائه میکند. او میگوید مسیر و افکار یهودیان را در صد سال گذشته دنبال کنید تا متوجه شوید چطور اداره دنیا را به دست گرفتند. او ساختار این جماعت را دستیابی به قدرت برتر و اهداف دنیایی میداند که «حتی مذهب نیز برای یهود چیزی بی ارزش است».
روح خبیث غربی چه در هیتلر چه در صهیونیستها واحد است. تمدن غرب در همه چهره هایش یک ویژگی دارد و آن قدرت طلبی و دنیا جویی است. امت اسلامی دو ویژگی مهم دارد که یکی برای غرب دنیا گرا انگیزه بخش و دیگری خوف آفرین است. وجه انگیزه بخش آن برای تمدن غرب، حضور مسلمین در ثروتمندترین و پر ثمر ترین منطقه دنیا است و وجه ترس آورش خود اسلام است نه در صورت قدرت سیاسی و حکومت که این را مدتها قبل در جنگ جهانی اول و دوم نابود کرده بودند بلکه اسلام به عنوان یک عقیده و فرهنگ، این منطقه را حاصلخیز ترین کنج دنیا برای قیام کرده بود.
قیام یعنی کندن از دنیا برای آرمانهایی مقدس و انسانی که ذاتا در بین مسلمین دست یافتنی تر بود. این همان تقریری بود که سید جمال و مودودی پاکستان و سید قطب و امثالهم برای مسلمین از توحید معرفی میکردند. لذا از بعد از عثمانی ها تا امروز خیزشهای مردمی اسلامی در این کشورها تمام نشد اما اوج قیامهای دینی قیام ایران بود آنهم با خوانشی ناب از اسلام توسط خمینی کبیر که با وجود چهل و چند سال دشمنی همه تمدن غرب با همه توانش دوام آورده و بلکه قدرتمندتر شده و توسعه یافته و فراگیر شده. و حالا آنچه غرب میترسید به سرش آورد.
روشن است غرب چرا همان زمان به این نتیجه رسید که در این منطقه باید کشور بسازد. آری به هر حال آن تمایل به ثروت منطقه و این خوف از قیامها، انگیزه اصلی ایجاد یک خط مقدم و یک جای پای تمدنی در میان مسلمین شد. یک موجودیت و قدرت حاکمیتی به نام اسراییل لازم بود تا نگذارد وحدت مسلمین شکل بگیرد، نگذارد قیامها شکل بگیرد، صحنه را کنترل کند ، لمس و بی خاصیت کند و خلاصه به مرور مثل یک سرطان گسترده بتواند این منطقه ذاتا درگیر با تمدن غرب را تضعیف و نابود کند.
از این دریچه حالا کل تاریخ غرب و جانبداریش از اسراییل حتی هنگام سهمگین ترین جنایتهایش آنهم مقابل چشم بشر را دوباره بازخوانی کنید. و البته از این دریچه حالا نگاه کنید به اتفاقی که این روزها در حال تحقق است تا ابعاد این واقعه عظیم را متوجه شوید. شکست اسراییل یعنی خط مقدم تمدن غرب برای به ضعف کشیدن قیام بشریت مقابل تمدن شیطانی خشن و دنیاگرا. آنهم به دست مردمی مستضعف و برخاسته.