به گزارش سرویس وبلاگستان مشرق ، روح الله رشیدی در وبلاگ ابـتـدا نوشت : منتقدین، همواره متهماند که دارند سیاهنمایی میکنند. فرقی هم نمیکند که «نقد» از چه جنسی باشد؛ در این نگاه، همهی نقدها از یک عیار برخوردارند. اینگونه تلقی از «نقد»، تبدیل به سلاحِ دمِ دستِ همگان شده تا هر گونه نقدی بر احوال خود را به اتهام سیاهنمایی، پس بزنند. این آفت عمومی، امروز، گریبان همهی ما را گرفته؛ این هم دلیل دارد البته. از ریشههای تاریخی و روانشناختی که بگذریم، یک گروه در شیوع چنین نگاهی به موضوع نقد، نقش پررنگی داشته است؛ «جریان روشنفکری». جریان روشنفکری، همان است که اولاً تظاهر به مخالفت با وضع موجود میکند و ثانیاً هیچ حد و مرزی هم برای این مخالفتش نمیشناسد. اگر چه، نوبت به «دینِ مدرنیته» که میرسد، زبان در کام میگیرد و از کنار تمام مصائب این دینِ انسانزاد، بیصدا عبور میکند و حتی این مصائب را حکمتآمیز و اجتنابناپذیر میداند.
روشنفکری در ایران، پیوند وثیقی با سیاهنمایی دارد و اصولاً موجودیتش به سیاهنمایی است. روشن است البته، که این همه را در لفافهی «انتقاد از وضع موجود» عرضه میکند تا مثلاً مریدانی از دل توده برای خود بیابد. و عجیب است که با تمام این تقلاها، روشنفکر جماعت، هیچ گاه نتوانسته که راهبری مردم _ و حتی اقلیتی از آنها _ را در دست گیرد.
انقلاب اسلامی، منشاء شکلگیری گونهای از «انتقاد از وضع موجود» بود که تفاوت ماهوی با نقد روشنفکرانه داشت. انقلاب، حیات خود را به «انتقاد از وضع موجود» پیوند زد تا هیچگاه از حرکت باز نایستد و کهنگی را تجربه نکند. این، البته ریشه در معرفت دینی تشیع دارد که منتهای آمال شیعیان را رسیدن به موعود ترسیم کرده و این حصول میسر نیست، مگر به عدم اقناع به وضع موجود. انقلاب اسلامی ایران، که جریانی آمادهگر برای نهضت موعود منتظر است، دقیقاً میداند که رسیدن به آن نقطهی مطلوب، جز با عبور از وضع موجود ممکن نخواهد بود.
اما، امروز با غفلت از ماهیت انقلاب اسلامی و فراموشی عنصر مهمی به نام «انتقاد از وضع موجود» به نقطهای رسیدهایم که جریان روشنفکری، یکهتاز عرصهی نقد شده و معلوم است که در چنین شرایطی، نقد یعنی سیاهنمایی!
«نقد انقلابی» را که ذبح کنیم، «نقد روشنفکرانه» سر برمیآورد. و ما مجبوریم، به همان سیاهنماییها تن در دهیم و دیگران هم مجبورند تصویرسازیهای مشمئزکنندهی آنها از اسلام و ایران را به تماشا بنشینند.
ما قافیه را زمانی باختیم که عرصه را بر منتقد متعهد تنگ کردیم. آنچنان که حتی مقام جزء در فلان سازمان و نهاد، به خود جرات داد که هر گونه انتقاد از عملکرد خود را به مثابهی «معارضه با نظام و اسلام» دانسته و حریم خود را حریم انقلاب معرفی کند و بدین ترتیب، حتی محبان انقلاب اسلامی هم نتوانستند برای انقلابِ محبوب خود، دلسوزی کنند.
همسان و همسنگ دانستنِ نقد انقلابی با سیاهنمایی، بزرگترین جفایی بود که به فرهنگِ انقلاب اسلامی کردیم. نتوانستیم بین این دو تمیز قائل شویم و اگر هم قدرت این تمیز را داشتیم، خود را به کوچه علی چپ زدیم تا مسئولیتِ اصلاحِ ناراستیها بر دوشمان نباشد.
امروز که با مشاهدهی تصاویر یاسآور و دلآزارِ منعکس شده توسط جریان روشنفکری، رنگمان میپرد، باز هم به این صرافت نیفتادهایم که برای احیای نقد انقلابی، کاری کنیم. انگار همه پذیرفتهایم که نقد فقط یک گونه است و آن هم در انحصار روشنفکرانِ متدین به مدرنیته و بس.
فریاد و اعتراض در نقد انقلابی، اگر چه تیز و گزنده است، اما برای القای ناامیدی نیست؛ که در آن، امید موج میزند. اعتراضِ نهفته در نقد انقلابی، به رنگ سرخ است و نه کبود و تیره. این سرخی، حکایت از میل به اصلاح دارد.
روشنفکر، اگر فقر را به تصویر میکشد، نه از این روست که دلش برای عدالت میتپد، که میخواهد بگوید فلاکت مردمان، ناشی از دینمداری آنهاست.
آنچه او از نابرابری مینویسد، بیشتر برای مچگیری از حکومت دینی است و نه برای دلسوزی به حال مستضعفین؛ و چگونه میتوان تظاهر به مخالفت با نابرابری کرد و دست در کاسهی زراندوزان داشت؟! عجیب نیست که سیاهترین فیلمهای سینمایی که در فضای ایران ساخته شدهاند، همواره در فستیوالهای غربی بر صدر نشستهاند...
کسی که نتواند تفاوتهای نقد سرخ انقلابی و نقد سیاه روشنفکرانه را دریابد، نمیتواند خود را خیرخواه انقلاب بداند.
روشنفکری در ایران، پیوند وثیقی با سیاهنمایی دارد و اصولاً موجودیتش به سیاهنمایی است. روشن است البته، که این همه را در لفافهی «انتقاد از وضع موجود» عرضه میکند تا مثلاً مریدانی از دل توده برای خود بیابد. و عجیب است که با تمام این تقلاها، روشنفکر جماعت، هیچ گاه نتوانسته که راهبری مردم _ و حتی اقلیتی از آنها _ را در دست گیرد.
انقلاب اسلامی، منشاء شکلگیری گونهای از «انتقاد از وضع موجود» بود که تفاوت ماهوی با نقد روشنفکرانه داشت. انقلاب، حیات خود را به «انتقاد از وضع موجود» پیوند زد تا هیچگاه از حرکت باز نایستد و کهنگی را تجربه نکند. این، البته ریشه در معرفت دینی تشیع دارد که منتهای آمال شیعیان را رسیدن به موعود ترسیم کرده و این حصول میسر نیست، مگر به عدم اقناع به وضع موجود. انقلاب اسلامی ایران، که جریانی آمادهگر برای نهضت موعود منتظر است، دقیقاً میداند که رسیدن به آن نقطهی مطلوب، جز با عبور از وضع موجود ممکن نخواهد بود.
اما، امروز با غفلت از ماهیت انقلاب اسلامی و فراموشی عنصر مهمی به نام «انتقاد از وضع موجود» به نقطهای رسیدهایم که جریان روشنفکری، یکهتاز عرصهی نقد شده و معلوم است که در چنین شرایطی، نقد یعنی سیاهنمایی!
«نقد انقلابی» را که ذبح کنیم، «نقد روشنفکرانه» سر برمیآورد. و ما مجبوریم، به همان سیاهنماییها تن در دهیم و دیگران هم مجبورند تصویرسازیهای مشمئزکنندهی آنها از اسلام و ایران را به تماشا بنشینند.
ما قافیه را زمانی باختیم که عرصه را بر منتقد متعهد تنگ کردیم. آنچنان که حتی مقام جزء در فلان سازمان و نهاد، به خود جرات داد که هر گونه انتقاد از عملکرد خود را به مثابهی «معارضه با نظام و اسلام» دانسته و حریم خود را حریم انقلاب معرفی کند و بدین ترتیب، حتی محبان انقلاب اسلامی هم نتوانستند برای انقلابِ محبوب خود، دلسوزی کنند.
همسان و همسنگ دانستنِ نقد انقلابی با سیاهنمایی، بزرگترین جفایی بود که به فرهنگِ انقلاب اسلامی کردیم. نتوانستیم بین این دو تمیز قائل شویم و اگر هم قدرت این تمیز را داشتیم، خود را به کوچه علی چپ زدیم تا مسئولیتِ اصلاحِ ناراستیها بر دوشمان نباشد.
امروز که با مشاهدهی تصاویر یاسآور و دلآزارِ منعکس شده توسط جریان روشنفکری، رنگمان میپرد، باز هم به این صرافت نیفتادهایم که برای احیای نقد انقلابی، کاری کنیم. انگار همه پذیرفتهایم که نقد فقط یک گونه است و آن هم در انحصار روشنفکرانِ متدین به مدرنیته و بس.
فریاد و اعتراض در نقد انقلابی، اگر چه تیز و گزنده است، اما برای القای ناامیدی نیست؛ که در آن، امید موج میزند. اعتراضِ نهفته در نقد انقلابی، به رنگ سرخ است و نه کبود و تیره. این سرخی، حکایت از میل به اصلاح دارد.
روشنفکر، اگر فقر را به تصویر میکشد، نه از این روست که دلش برای عدالت میتپد، که میخواهد بگوید فلاکت مردمان، ناشی از دینمداری آنهاست.
آنچه او از نابرابری مینویسد، بیشتر برای مچگیری از حکومت دینی است و نه برای دلسوزی به حال مستضعفین؛ و چگونه میتوان تظاهر به مخالفت با نابرابری کرد و دست در کاسهی زراندوزان داشت؟! عجیب نیست که سیاهترین فیلمهای سینمایی که در فضای ایران ساخته شدهاند، همواره در فستیوالهای غربی بر صدر نشستهاند...
کسی که نتواند تفاوتهای نقد سرخ انقلابی و نقد سیاه روشنفکرانه را دریابد، نمیتواند خود را خیرخواه انقلاب بداند.