کد خبر 153783
تاریخ انتشار: ۲۲ شهریور ۱۳۹۱ - ۱۴:۲۷

سیره ائمه، بهترین الگو برای درست زندگی کردن است. از رفتار امام صادق(ع) در مواجه با مسایل گوناگون و تصمیم گیری های سنجیده ایشان چند نمونه را بیان می کنیم.

به گزارش مشرق به نقل از ایسنا، سیره ائمه، بهترین الگو برای درست زندگی کردن است. از رفتار امام صادق(ع) در مواجه با مسایل گوناگون و تصمیم گیری های سنجیده ایشان چند نمونه را بیان می کنیم.


1- امام صادق(علیه‎السلام) هرگاه از کسى ناسزا و دشنامى مى‏شنید به جایگاه ‏نمازش مى‏رفت و رکوع و سجود بسیار انجام مى‏داد و فراوان مى‏گریست و از خداوند براى کسى که دشنام و ناسزایش گفته بود، طلب ‏آمرزش مى‏کرد.

اگر دشنام‏دهنده از خویشان نزدیکش بود، با دادن پول با وى رابطه ‏برقرار مى‏کرد و به الطاف و نیکی‎هاى خویش مى‏افزود و مى‏فرمود: من ‏دوست‏ دارم خداوند بداند که من گردنم را در برابر خویشانم فرود مى‏آورم ‏و به سوى آنان شتاب مى‏جویم پیش از آنکه از من بى‏نیازى جویند.

 2- امام خدمتکارش را در پى کارى فرستاد. زمانى گذشت و نیامد. امام در پى ‏او روانه شد و ناگهان او را یافت که در گوشه‏اى خفته است. آن‏ حضرت‏ آمد و در کنار او نشست و شروع به باد زدنش کرد همین که خدمتکار بیدار شد امام به او فرمود: فلانى! این چه کارى است روز و شب مى‏خوابى. شب از آن تو باد و روز سهم ماست از تو!!

اگر این داستان کوچک را به وضع اجتماعى آن روزگارى که با بردگان ‏مانند حیوانات رفتار مى‏شد و به مجرد اینکه خطایى از آنان سر مى‏زد به ‏باد کتک گرفته مى‏شدند، اضافه کنیم به ابعاد کمال والاى انسانیّت در قلب بزرگ آن‏ حضرت پى خواهیم برد.

 3- روزى آن ‏حضرت، خدمتکار عجمى خود را در پى کاری بیرون فرستاد چون غلام بازگشت نتوانست خوب به امام پاسخ گوید، زیرا کاملاً نمى‏توانست به زبان عربى سخن بگوید، امام صادق(‏علیه‎السلام) به جاى آنکه ‏مطابق رسم معمول زمان خویش، بر سر وى فریاد کشد و او را از خود براند، قلب غلام را تسکین داد و نگرانى و اضطراب آن را آرام بخشید. و به ‏وى گفت، تو زبانت درمانده است اما قلبت درمانده نیست.

آنگاه افزود: "آزرم و پاکدامنى و ناتوانى (ناتوانى زبان نه قلب) از ایمان است."

 4- امام صادق(علیه‎السلام) خانواده خویش را از این که براى رسیدن به پشت بام، به ‏جاى پلکان از نردبان استفاده کنند منع کرده بود. روزى وارد خانه شد و دید یکى از افراد خانه که بچه آن ‏حضرت را بزرگ مى‏کرد بالاى نردبان ‏است و کودک هم در آغوش اوست. همین که چشم کنیز به امام افتاد ترسید! و زانوانش به لرزه درآمد و کودک از دستش افتاد و مُرد.

امام صادق(‏علیه‎السلام) سیمایش دگرگون شد و به جایگاه خویش بازگشت‏ چون علت را جویا شدند، فرمود: من از مرگ بچه چهره‎ام دگرگون نشد، بلکه از این که کنیز از من بسیار ترسید، ناراحت شدم. هنگامى که امام ‏آن کنیزک ترسان و هراسان را دید به وى فرمود: تو براى خدا آزادى، تو براى خدا آزادى!!

آیا درخشش نور انسانیّت را در سیماى امام مشاهده مى‏کنید که ‏چگونه به خاطر ترس یک کنیز رنگ چهره‏اش دگرگون مى‏شود، امّا از مرگ فرزند کوچک خویش احساس اضطراب و اندوه نمى‏کند!

5- برخى از حاجیانى که میان مکه و مدینه رفت و آمد مى‏کردند،خوابیدن در مسجد النبى(‏صلى الله علیه و آله) را بر کرایه کردن محلى براى خواب، ترجیح ‏مى‏دادند. یک بار یکى از آنان خفته بود و امام صادق در کنارش نماز مى‏گزارد. چون مرد بیدار شد کیسه پولش را نیافت. ناگهان متعرّض امام ‏که نمى‏شناختش شد و به آن ‏حضرت گفت: تو کیسه پول مرا دزدیدى!

امام از او پرسید: چقدر پول در آن بود؟

مرد پاسخ داد: هزار دینار .

امام او را به منزل خویش برد و هزار دینار به وى داد.

مرد رفت و پس از چندى کیسه پول خود را که در آن هزار دینار بود پیدا کرد. بنابراین پولى را که از امام گرفته بود، با پوزش و عذر بسیار نزد آن‏حضرت آورد، اما ایشان از گرفتن پول خوددارى کرد و فرمود: چیزى ‏که از دستانم بیرون آمد دیگر به سوى من باز نگردد!

مرد از نزد امام رفت و از مردم پرسید: این مرد کیست؟ به او گفتند: او جعفر بن محمّد است. مرد گفت: چنین کسى ناگزیر باید چنین‏ رفتارى داشته باشد!

منبع: تبیان