مددکارها روایت‌های تکان دهنده‌ای از شرایط کاری‌شان دارند، کم نیستند عملیات‌هایی که آنها با دست و پای شکسته، احتمال مبتلا شدن به ایدز و ...راهی خانه شده‌اند.

به گزارش مشرق، اعتیاد از یک جایی به بعد تبدیل به یک بیماری مزمن و سخت می‌شود؛ چیزی شبیه به سرطان که درمانش سخت و طاقت فرساست؛ با این تفاوت که بیمار سرطانی به استقبال درمان می‌رود اما معتاد متجاهر غرق شدن بیشتر و بیشتر در منجلاب اعتیاد خود را ادامه می‌دهد با این تصور که راه بازگشت در او قوی‌تر از تلاش برای بازگشت است.

در این میان مددکارانی هستند که گمنام و بی سر و صدا، تلاش دارند معتادان متجاهر را به مسیر زندگی برگرداندند و در این راه خودشان هم آسیب‌های جدی و بعضا جبران‌ناپذیری می‌بینند. دو روایت زیر تلاش مددکارانی است که در قالب طرح‌ ساماندهی معتادان و بی‌خانمان‌ها با شهرداری تهران همکاری می‌کنند و در کف خیابان با این گروه آسیب دیده اجتماعی مواجه می‌شوند:

فاطمه گروسی مددکار اداره ساماندهی آسیب‌های اجتماعی سازمان خدمات و مشارکت‌های اجتماعی شهرداری تهران در گفتگو با همشهری به مشکلات فعالیت در این حوزه پرداخت و گفت: من کارم را از ۴ سال پیش در یاور شهر ۸ شروع کردم که مخصوص مددجویان اعصاب و روان است. این مددجوها از هر جایی منع پذیرش داشته باشند، به این یاور شهر می‌آمدند. کار در این یاور شهر بسیار سخت بود چون مددجوها در این بخش علاوه بر مسئله اعصاب و روان با ترک اعتیاد هم درگیر بودند. من نتوانستم کار در آن فضای پرفشار را تحمل کنم، پس از ۴ سال از آن یاور شهر جدا شدم و به گشت‌های مددکاری پیوستم.

او افزود: در یکی از گشت‌های شبانه، یک مددجو که معتاد متجاهر بود به من حمله کرد و پای من را گاز گرفت. این معتاد برای اینکه سوار خودرو نشود دست به هر کاری زد. خیلی‌ها به من می‌گویند که کار شما دل شیر می‌خواهد.

گروسی با اشاره به تجربه چند ساله‌اش در این حوزه، توضیح داد: ما به درستی می‌دانیم که با این افراد چگونه رفتار کنیم، با آنها حرف می‌زنیم و شرایط را به آنها توضیح می‌دهیم. در گشت‌هایمان با موارد عجیبی روبرو می‌شویم، چند شب پیش با یک کارتن خواب در حال صحبت بودم که یکباره چند معتاد متجاهر با چاقو به سمت ما حمله کردند. این معتادها مواد فروش هم بودند و با چاقو به ما حمله کردند، شانس با من بود که قبل از حمله، راننده متوجه حضورشان شد. آنها به راننده حمله کردند و وقتی راننده به روی زمین افتاد، آنها فکر کردند که به راننده چاقو زده‌اند، به همین دلیل سریع فرار کردند. معتادها فکر کرده بودند که ما برای جمع آوری آنها رفته بودیم.

حمله با میله آهنی

فرزاد رنود نیز از سال ۹۱ به عنوان مددکار در سطح شهر تهران برای جمع آوری معتادهای متجاهر فعالیت می‌کند. او در مورد نحوه فعالیتش گفت: ما ۲۴ ساعته باید کف خیابان باشیم و دست به شناسایی آسیب دیده‌ها بزنیم.

رنود افزود: ما با افرادی سر و کار داریم که چیزی برای از دست دادن ندارند. در سال ۹۴ یک مددجو را شناسایی کردیم و پس از صحبت با این مددجو قرار شد که با ما بیاید اما یکباره این مددجو در چند متری ماشین ایستاد و نگاهی به من انداخت، با سرعت یک میله آهنی از وسایلش خارج کرد تا به سر من بزند. خوشبختانه سریع متوجه شدم و دستم را حائل کردم، هر چند جلوی ضربه به سرم را گرفتم اما آرنج دست چپم شدید آسیب دید و در نهایت بعد از ۲ عمل یک مقدار بهتر شد.

رنود در رابطه با بدترین خاطره در حیطه فعالیتش گفت: سال ۹۶ چند معتاد متجاهر به یکی از همکارهای ما حمله کردند و چنان او را زدند که بینی‌اش را کامل از بین بردند، این معتادها با چاقو و سرنگ هم حمله می‌کنند. یکی از مددکارها چند سال پیش با سرنگ یک مددجو آلوده شده بود و وقتی مشخص شد که مددجو به ایدز آلوده بود، زندگی این مددکار ما در حال متلاشی شدن بود. بعد از ۷ ماه دوا و درمان خوشبختانه مشخص شد که این مددکار مبتلا به ایدز نشده است. در نهایت چنان فشاری به این مددکار و خانواده‌اش وارد شده بود که این مددکار از شغلش استعفاء داد و رفت. وقتی به سختی‌های کار نگاه می‌کنم به این نتیجه می‌رسم که تلاش برای نجات انسان‌ها است که ما را در این کار نگهداشته است.