کد خبر 1546871
تاریخ انتشار: ۲۵ آبان ۱۴۰۲ - ۲۳:۲۹

به گزارش مشرق، جعفرعلیان‌نژادی، مطلبی را با عنوان خالص‌سازی؛ تحلیل آشپزخانه‌ای اصلاح‌طلبان در کانال خود در ایتا منتشر کرد و نوشت:

سوتلانا الکسیویچ، برنده جایزه نوبل ادبیات در سال ۲۰۱۵، در کتاب «سرانجام انسان طراز نوین(انسان سرخ)»، داستان‌های شفاهی متعددی از پشیمانی طرفداران گورباچف در فردای اصلاحات وی، حکایت می‌کند.

از نظر الکسیویچ، برداشت‌ها و مباحثات مردم معمولی از فضای سیاسی، منبع و مرجع مطمئن‌تری از ژست‌های ریاکارانه فرادستان اقتصادی و سیاسی است. او می‌گوید برای شنیدن این تحلیل‌ها باید سراغ فضاهای غیررسمی و خانه‌های مردم معمولی رفت.

دریافت الکسیویچ در این جست‌وجو آن است که سراغ این جور بحث‌ها را نه در اتاق‌های نشیمن و مهمان‌پذیر، بلکه جدال‌ها و گفت‌وگوهای داغ درون آشپزخانه‌ها گرفت. او از زبان همین مردم معمولی قبل از به قدرت رسیدن گورباچف می‌نویسد:

«در آشپزخانه‌ها می‌نشستیم و از دولت انتقاد می‌کردیم و جوک تعریف می‌کردیم. کتاب‌های ممنوعه و بدون مجوز را می‌خواندیم. این زندگی شبانه مسکو را به خوبی به یاد دارم. این زندگی ما در شب هیچ شباهتی به زندگی‌مان طی روز نداشت. صبح‌ها همه به سرکار می‌رفتیم. برای رژیم کار می‌کردیم و همرنگ جماعت می‌شدیم، ولی به محض برگشتن به خانه می‌رفتیم توی آشپزخانه ودکا می‌خوردیم، آهنگ‌های ممنوع ویسوتسکی گوش می‌کردیم و صدای آمریکا را با پارازیت گوش می‌کردیم»

الکسیویچ از زبان همین مردم ادامه می‌دهد:«اما وقتی گورباچف به قدرت رسید گفت: دیگه نمیشه اینطور زندگی کرد. این جمله‌اش خیلی معروف شد. کشور تبدیل شد به جامعه مذاکره و مناظره. در خانه، سرکار و داخل وسیله نقلیه عمومی همه در حال بحث کردن بودند، خانواده‌ها به خاطر اختلاف عقیده سیاسی متلاشی می‌شدند، بچه‌ها با پدر و مادرهای‌شان دعوا می‌کردند. اشتیاق و علاقه شدیدی به روزنامه‌ها و مجلات پیدا کرده بودیم. مجلات محبوب‌تر از کتاب‌ها شده بود. مردم مدام در همایش‌ها شرکت می‌کردند، فکر می‌کردند با حضور در این جلسات بالاخره جواب درست را پیدا خواهند کرد. زندگی جدیدی در انتظار ما بود که همه مشتاق دیدنش بودیم. اعتقاد داشتیم سرزمین آزادی‌ سرکوچه‌های ماست. فکر می‌کردیم همه چیز درست شده، اتوبوس‌هایی که ما را به طرف دموکراسی می‌برند، سرکوچه‌هایمان ایستاده، فکر می‌کردیم در خانه‌های قشنگ زندگی خواهیم کرد نه در ساختمان‌های خاکستری زمان خروشچف. اما زندگی روز به روز بدتر می‌شد. خیلی زود، چیزی جز کتاب برای خریدن وجود نداشت...»

حرف الکسیویچ آن است که دیری نپایید، مردم از شعار «زندگی دیگرِ» گورباچف، ناامید شدند. گورباچف نیز ناامیدتر از مردم استعفا داد و اتحاد جماهیر شوروی از هم پاشید. وعده اصلاحات و زندگی دیگر گورباچف، همانطور که در سطور بالا آمد، انتظارات مردم را به شدت بالا برده‌ بود. حال راه کنترل این انتظارات و نگاه منفی مردم به اصلاحات چه بود؟ «بازگرداندن مردم به آشپزخانه‌ها» با همان کتاب‌های خودچاپ و به ظاهر ممنوعه.

الکسیویچ می‌نویسد به این ترتیب وارد «عصر دست‌ دوم» شدیم. اما در مقابل آن شب‌نامه‌های و بولتن‌های مگو، در آشپزخانه‌ها، تقاضای شدیدی برای هر چیزی که رنگ و بوی شکوه دوران شوروی بدهد به وجود آمد. اصلاح‌طلبان که اکنون به اقلیتی‌ قابل چشم‌پوشی تبدیل شده بودند، تمام تلاش خود را معطوف به تغییر تحلیل مردم معمولی در فضاهای غیررسمی کردند.‌ تلاشی که با واقعیت زندگی مردم مخالف بود و ناموفق.

دوران تلخ دوران اصلاحات در ایران با اینکه قابل مقایسه با اصلاحات گورباچف نبود، اما تجربه‌ای غنی در اختیار مردم کشورمان قرار داد. آنها هیچ بار دیگر حاضر به تکرار دولت اصلاحات نشدند، بطوریکه این جریان حاضر شد لباس عوض کرده و به حضور نیابتی و حداقلی در دوران اعتدال اکتفا کند. شکست سنگین در دو انتخابات مجلس و ریاست‌جمهوری اخیر، آنان را به اقلیتی محض تبدیل کرد. ریزش شدید سرمایه اجتماعی و سقوط اعتبار مدیریتی نتیجه این شکست‌ها بود.

بعد از سال ۱۴۰۰، جبهه اقلیت اصلاحات، برای بازیابی اعتبار خود، چاره کار را بازگشت به مردم با روش خود دید. آنها می‌خواستند با پمپاژ محتوای آشپزخانه‌ای علیه نظام و وضع موجود، خود را ناجی مردم نشان دهند. حتی حاضر به خروج از حاکمیت شده و با جریان ضدانقلاب همدست شدند. از اغتشاشات و خشونت‌های امنیتی بیشترین کره ممکن را گرفتند و تمام سرمایه خود را خرج تغییر شناختی در مردم کردند.‌

اما مردم ده‌ها بار، بجای ماندن در آشپزخانه‌ها به میادین عمومی آمدند و فریب شعار «زندگی دیگر» را نخوردند. با فروافتادن موج اغتشاشات و کاهش خشونت‌های شناختی، اقلیت اصلاحات، به فکر بازیابی اعتبار خود نزد نظام افتاد. آنها فهمیدند درون همین نظام باید بدنه اجتماعی را با خود همراه سازند. بنابراین سطح دعوا را از تنازع با اصل نظام به ستیز با رقیب سیاسی خود، کاهش دادند.

آنها برای تولید محتوای آشپزخانه‌ای، باید انگاره مخالفت مردم با انقلابی‌گری را ایجاد می‌کردند. ایجاد این انگاره و تصور، با کوچک کردن دامنه انقلابی‌ها به جمع‌هایی بسیار محدود صورت گرفت. آنان جریان انقلابی را طیفی سخت، سفت، گروه‌گرا و جدای از مردم تعریف کردند، که برای تداوم قدرت، حاضر به حذف همه سلایق سیاسی درون نظام است. برچسب «خالص‌سازی» اسم رمز، این تحلیل آشپزخانه‌ای است.

در مقابل این انگاره، واقعیت‌های موجود همچنان ریزش سرمایه اجتماعی و کاهش اعتبار حاکمیتی جریان اصلاحات است. آنها در اغتشاشات سال گذشته هم از مردم دور شدند، هم اندک اعتبار مدیریتی خود نزد نظام را زیر سوال بردند. اکنون چاره‌ای جز پمپاژ تحلیل‌های آشپزخانه‌ای با کلیدواژه‌هایی نظیر «خالص‌سازی»، «یکدست‌سازی»، «خودبراندازی» و «انسداد سیاسی» باقی نمانده است.

*بازنشر مطالب شبکه‌های اجتماعی به منزله تأیید محتوای آن نیست و صرفا جهت آگاهی مخاطبان از فضای این شبکه‌ها منتشر می‌شود.