کد خبر 154967
تاریخ انتشار: ۲۷ شهریور ۱۳۹۱ - ۱۰:۰۳

در سریال جنجالی «الفاروق عمر» که چندی پیش از شبکه‌های ماهواره‌ای جهان عرب پخش شد، تاریخ به گونه‌ای نقل شد که نه فقط با روایت شیعی که با روایات اهل سنت هم مغایر بود.

به گزارش مشرق به نقل از فارس،‌ سریال «الفاروق عمر» که به زندگانی خلیفه دوم می‌پردازد، در ماه رمضان امسال مهمان شبکه‌های تلویزیونی جهان عرب بود.

این سریال با به‌تصویر کشیدن امام علی(ع) و ابهامات بسیار در نحوه داستان‌پردازی سرو صدای زیادی به پا کرد.

این سریال موضع‌گیری «احمد الطیب» شیخ الازهر را در پی داشت. وی گفته بود: ما به تصمیمات مرکز مطالعات الازهر به عنوان بزرگترین هیئت دینی مصر ملتزم هستیم و این مرکز به تصویر کشیده انبیا، خلفا و عشره مبشره را رد کرده است.

با گسترده‌تر شدن دامنه اعتراضات، مخالفان این سریال تهدید کردند که ساختمان شبکه «mbc» در ریاض عربستان را آتش می‌زنند. پلیس عربستان برای مقابله با این اقدام ساختمان این شرکت را تحت حمایت قرار داد.

با تشدید اعتراض‌ها، «عبدالعزیز بن فهد» فرزند کوچک فهد پادشاه سابق عربستان سعودی، قول مساعد داد که از پخش سریال الفاروق عمر جلوگیری کند که البته این امر محقق نشد.

«الفاروق عمر» که به اذعان کارگردان آن با حمایت دولت‌های عربستان و قطر ساخته شد، تقویت اختلاف اعراب و ایران را هدف قرار داده بود.

در همین رابطه، نویسنده پایگاه خبری «هسپرس» مراکش در مقاله‌ای با عنوان «جنگ سریال‌ها بین ایران و عربستان» نوشت: جدال بر سر به تصویر کشیدن صحابه در برنامه‌های نمایشی این روزها با اقدام «mbc» در پخش سریال الفاروق عمر ادامه دارد اما گویا این جدال از جدالی دینی تبدیل به جدالی سیاسی شده است.

اما قضیه به همین‌جا ختم نشد و احمدرضا گرشاسبی کارگردان سینمای کشور با بیان این که سریال عربی «الفاروق عمر» با نگاه مستقیم به فیلمنامه «ابوطالب» وی ساخته شده است، بر پیگیری حق قانونی خود با توجه به کپی‌رایت بین‌المللی فیلمنامه، تأکید کرد.

به هر حال،‌ این سریال با حذف برخی صحنه‌ها تا آخرین قسمت پخش شد.

اما به راستی آیا هدف از تولید و پخش چنین سریالی تنها سرگرمی بود یا سازندگان آن اهداف دیگری را نیز دنبال می‌کردند؟

«مسعود طاهری» از نویسندگان و کارگردانان جوان کشور، یادداشتی در این باره نوشته است که بخش‌هایی از آن در ادامه می‌آید.

 

 

به هیچ وجه قابل انکار نیست که فریقین (شیعه و اهل سنت) در باب برخی از روایات مشترک تاریخیشان گاه هیچ نقطه قابل تفاهم و اشتراکی با هم ندارند، و این مساله با هیچ چسب و برچسبی (تقریبی [مذاهب] یا پلورالیستی) قابل چسبیدن و پیوند زدن با هم نیست.

مهمترین این نقاط تاریخی، نقاطی است که سریال تاریخی «الفاروق عمــر» ساخته حاتم علی محصول شبکه MBC دست روی آن گذاشته و به آن پرداخته است.

سریال درباره شخصیت خلیفه دوم مسلمین [بعد از حیات حضرت رسول] است، که اتفاقا از ابتدای ایمان آوردن او و مابقی مسلمین از جمله بزرگان و سران اسلام، را به تصویر می‌کشد، با این تفاوت نسبت به آثار مشابه قبلی، که به غیر از حضرت رسول و امهات مسلمین (همسران و دختر ایشان فاطمه زهرا سلام الله علیها) مابقی بزرگان اسلام از جمله خلفای راشدین را به تصویر می‌کشد؛ مسئله‌ای که این سریال را مانند سریال سال گذشته «الحسن و الحسین و معاویه» به سریال جنجالی رمضان امسال خاورمیانه تبدیل کرد.

البته این مسئله پارسال و امسال واکنش‌های بعضاً تندی را هم از طرف شیعیان و هم از طرف اهل سنت در برداشت، و باید گفت که تابوشکنی این دو سریال در این دو سال باعث شد که سریالی با گرایش نسبتاً شیعی به نام «امام الفقهاء» توسط یک شرکت کویتی ساخته شود که البته در آن هم چهره امام باقر و امام صادق علیهما السلام نشان داده شد اما بحث ما درباب این نوع سریال‌ها بحث به تصویر کشیدن چهره شخصیت‌ها نیست، بلکه بحث اصلی روایتی است که از تاریخِ اسلام توسط این سریال‌ها ارائه می‌شود.

سریال «الفاروق عمر» دقیقا به اوج این اختلافات تاریخی فریقین می‌پردازد و روایت(تفسیر) خود را از این حوادث ارائه می‌کند، و سازندگان آن دلیل ساخت این سریال را ارائه «تصویر حقیقی اسلام» و ساخت سریالی بر مبنای اصول درست و صحیح اسلامی و در امان نگه داشتن تاریخ اسلام از تحریف و تغییر عنوان کرده‌اند، پرداختن به این سریال بسیار مهم است، چرا که با بازاریابی و تجارت رسانه ای خوبی که برای آن صورت گرفته، گستره وسیعی از مخاطبان مسلمان در خاورمیانه و جهان را پوشش می‌دهد، به چند کشور مسلمان و اروپایی فروخته شده، سریال به 9 زبان دنیا ترجمه، زیرنویس یا دوبله شده، بسیاری از مخاطبان غیر مسلمان در اروپا و آمریکا و نقاط جهان مخاطب آن قرار می‌گیرند چنان که احیانا بسیاری از آنها شیعه نیز خواهند بود.

در ادامه، این سریال از چند منظر بررسی می‌شود:

انگیزه‌های فرا تاریخی و فرا دینی در ساخت سریال

ساخت سریالی مانند سریال «الفاروق عمر» توسط حامیانش و در مقابل با آن ساخت سریال‌هایی مانند سریال «امام الفقهاء» و پرداختن به جریان زندگی امام صادق که در آن اشاره می شود که ایشان پرورش‌دهنده ائمه اربعه اهل سنت هستند، انگار به نوعی به میدان آوردنِ همه عِدّه و عُدّه توسط دو طرف (رسانه‌های سنی و شیعی متخاصم) برای جنگی تمام عیار رسانه‌ای است که مدت‌ها پیش در منطقه خاورمیانه در ابعاد و زمینه‌های دیگرش شروع شده و هر روز بر دامنه آن افزوده می‌شود.

این قابل انکار نیست که منطقه خاورمیانه به خاطر تحریکات و تحرکات بسیار حرفه‌ای و حساب شده دولت‌های استعمارگر غربی به سوی نوعی رادیکالیسم شدید مذهبی در حال حرکت است، رادیکالیسمی که در یک سوی آن اهل سنت را قرار داده‌اند و در یک سوی دیگر تشیع را.

در نوک پیکان طرف اول جریان سلفی‌های تندرو قرار گرفته‌اند ـ که هر روز بر شدت تفکرات رادیکالیسمی آنها افزوده می‌شود ـ و در نوک پیکان طرف مقابل، جریان‌های تند شیعی قرار داده شده‌اند که بعضا آنها هم دارای تفکرات سنت‌گرای شیعی هستند. هرچند که باید گفت کفه این رادیکالیسم به نفع گروه‌های سلفی کاملا سنگینی کرده و نسبت به طرف مقابل می‌چربد؛ این عرصه کارزار چنان که در مناطقی چون سوریه و عراق و یمن نمود کاملا بارزی از جنگ فیریکی دارد، کم کم درحال گسترش به عرصه رسانه و فیلمسازی است، تا هریک از دو طرف این جنگ تاریخ را با توجه به مقتضیات این جنگ از منظر خود تفسیر کنند.

بی‌شک یکی از نیت‌‌های سازندگان فیلم‌ها و سریال های تاریخی به خصوص آثاری مانند سریال الفاروق عمر سعی بر «این همانی کردنِ» وقایع روز با وقایع مشابه خود در تاریخ اسلام و یا تاریخ جهان است.

هنگامی که آمریکا قصد راه انداختن ماشین جنگی خود در خاورمیانه را توسط یک رئیس جمهورِ جمهوری‌خواه داشت، یک فیلمساز متمایل به دموکرات‌ها فیلمی به نام «اسکندر» می‌سازد تا در آن «این همانی تاریخیِ» وقایعِ امروز روز دنیا و آن روزگار به خوبی برای همه مردم دنیا انجام گیرد، هنگامی که پس از جنگ افغانستان و عراق صحبت‌هایی از ضرورت حمله نظامی به ایران به میان می‌آید، فیلمی به نام 300 ساخته می‌شود که باز به خوبی از پس وظیفه «این همانی کردنِ» این ضرورت برای مردم دنیا به ویژه برای مردم ایالات متحده برمی‌آید.

این‌ها تنها نمونه‌های پروژه‌های «فلاش بکی» یا همان نمونه‌هایی از تاریخِ گذشته جهان، از این حربه هالیوود است، موارد بسیار زیادی از نمونه‌های «فلاش فورواردی» یعنی تاریخِ آینده جهان، از این حربه وجود دارد، مانند پروژه «2012»، سریال‌های لاست، فلاش فوروارد و ... و یا نمونه‌های زمان حال این حربه همچون پروژه Salt (نمک)، Object (موضوع) که ذکر نمونه‌های بسیار آن موجب اطاله کلام این مقال است.

در خاورمیانه‌ای که هنوز بسیاری از مسائل غیر حرفه‌ای دنبال می‌شود، در بخش رسانه نیز عمده گردانندگان رسانه‌ها اغلب قصد انجام همین نوع کارهای ذکر شده را با تأسی به امپراطوری‌های رسانه‌ای و هالیوود دارند ـ با تمام تئورسین‌هایشان که در قلب شهرهای ینگه دنیا در حال انجام آن هستند ـ اما به واقع این کارشان بیت «نه هرکه طرف کله کج نهاد و تند نشست / کلاه داری و آیین سروری داند» را در ذهن تداعی می‌کند.

غافل از اینکه هر چه که این نوع کارها به خوبیِ کار آنها انجام شوند ـ که نمی شود ـ باز هم این کار تقلید است (و به ذات تقلید، کاری غیر حرفه‌ای است) و دیگر اینکه همان کار هالیوود و سران رسانه‌ای هم چون اصولا حقیقتی ندارد کاری است که در چشم اندازی وسیع تر زمانی، کاری بی اصل و اساس، و در نهایت عقیم؛ و چون آنچه که حقیقت نباشد باطل است، و سرانجام باطل به قول قرآن (و الباطل مایبدئ و مایعید) است یعنی نه سر منشأیی [حقیقی] دارد، و نه بازخورد و بازگشتی خواهد داشت

حال تقلید این قاعده و حربه‌های هالیوود در خاورمیانه توسط این مقلدان در اشکال مختلف در حال انجام است، کاری که ساختارشان هم همانند نیتشان مقلدانه، و گاه خنک و بی‌مایه است.

انتخاب سوژه ساخت سریال الفاروق عمر از ابتدا قصد سازنده‌اش را به راحتی بر ملا می کند: «این همانی کردنِ» وقایعِ حال، با دوره صدر اسلام با تاکید بر بن‌مایه‌های مستتر که البته اگر قرار باشد در کشورهای عربی ساخته شود باز به نوعی رو می‌آید، و به نوعی همان ویژگی ذوق‌زدگی خود را دارد اما نظر به این بن‌مایه‌ها قابل تأمل است:

اتحاد اعراب شبه جزیره و در نهایت خاورمیانه توسط اسلامی به روایت سلفی‌هایی چون شیخ یوسف قرضاوی ( مفتی اعظم قطر که خود را یک سلفی متجدّد می‌داند) و همراهانش؛ تأسی به رهبری واحدی چون شخصیت برساخته این سریال از خلیفه دوم در رسیدن به اهداف خلافت اسلامی؛ فتح شامِ (از منظر ژئوپلتیک مهم خاورمیانه)؛ فتح ایران (پهناور و قدرتمند)؛ شکست دادن و عقب راندن روم؛ ایجاد سرزمین پهناور اسلامی تحت زعامت و حکمرانی حاکمان بر مسندِ قدرت نشسته شبه جزیره.

این به واقع همه خواسته‌های حاکمان فعلی شبه جزیره به خصوص کشورهای سعودی و کشور قطر است، که خود درگیر اعتراضات شرق عربستان یعنی دقیقا قلبِ تپنده نفتِ شبه جزیره، اعتراضات جزیره بحرین، تغییر همپیمانان سنتی در مصر و تونس است و در عین حال خواستار فتح سوریه درگیر تلاطمات سیاسی و مذهبی، استیلا بر عراق جدید دارای مدیریت شیعی شده است، و نیز در نهایت گاهی نیم نگاهی به تکرار فتح الفتوح (فتح ایران) دارد، البته به روش خودشان و به روش قرن بیستمی؛ و واقعا بیش از این دیگر چه می‌خواهند؟

این‌ها همان انگیزه های فراتاریخی و فرا اسلامی سازندگان و حامیان مالی و اندیشه‌ای سریال الفاروق عمر است، که باید در لفافه هنر ابتدا این‌همانی شود، سپس به باورپذیری عمومی مردم منطقه حتی مردم کشورهایی چون ایران و عراق و سوریه هم برسد، زمینه‌ها آماده شود تا پرده‌های بعدی توسط همین سلفی‌های متجدد و رفقای جمهوری‌خواه و دموکرات و صهیونیستشان آماده برای اجرا شود، این می‌شود همان جنگ نرم، آن هم در منازل مردم خاورمیانه!

نقد سریال از منظر هنری

ساختار این سریال چه از لحاظ شخصیت‌پردازی، نوع روایت در فیلمنامه و چه نوع دکوپاژ و میزانسن در کارگردانی همچون نیت رسانه‌ای خود بسیار متأثر از ساختارهای هالیوودی است، به هر حال این سریال در شبکه‌ای پخش شد که صبح تا شب و شب تا صبح از دو کانال دیگرش مشغول پخش انواع فیلم‌ها و سریال‌های هالیوودی است، تلاش‌های بسیاری برای بهبود استاندارد سریال‌سازی عربی در این سریال رخ داده، و باید گفت که انصافا این اتفاق به لطف همه هزینه‌های صرف شده در سریال رخ داده است، هر چند که این سریال از همه توان ظرفیت‌های هنری و تکنیکی نه تنها همه کشورهای عربی که حتی کشورهایی چون ایران و ترکیه نیز بهره برده و این در گوشه گوشه پروداکشن (تولید) آن نمود دارد، اما با دیدن کلیت اثر باز همان مطلب «نه هر که آینه سازد سکندری داند» برای ما تداعی می‌شود.

بسیاری از صحنه‌های نبرد که اتفاقا یکی از دست‌اندرکاران اصلی آن یک ایرانی باتجربه است که در سریال ایرانی مختارنامه هم شرکت داشت، اما باز نمودِ کپی‌برداری کاملی از پروژه‌های هالیوودی است و عموم صحنه‌ها ما را یاد فیلم‌هایی چون «تروی» و یا «قلمرو بهشت» و امثالهم می‌اندازد.

دکورسازی این سریال، خوب طراحی و اجرا شده که اتفاقا طراح آن هم یک ایرانی است و در سریال مختارنامه فعالیت داشته، اما جلوه‌های بصری و کامپیوتری دخیل در تصویر نهایی ارائه شده از دکورها چندان همپا و همسنگ دکورهای واقعی نیست و کمی عقب تر از آن است. چهره‌پردازی سریال قابل قبول است، و صرف نظر از ایراد اساسی که به پروژه‌های اخیری که زیر نظر عبدالله اسکندری انجام شده وارد است و آن هم عدم رعایت دقیق راکوردهای گریم در توالی سکانس‌ها و پلان‌ها است (به عنوان نمونه در سریال مختارنامه،کل داستان خروج مختار تا شهادتش بیش از هفت سال طول نمی‌کشد اما محاسن مختار در قسمت‌هایی از سریال کاملا مشکی بود و در قسمتی کاملا سپید) در این سریال نیز پس ورود کاراکتر حضرت امیر به مدینه که محاسنی کاملا مشکی دارد، در جنگ خندق که خیلی با سال‌های ورود ایشان به مدینه فاصله زمانی ندارد، ناگهان سپیدی در محاسن کاراکتر حضرت امیر نمایان می‌شود!

در نقد ساختار کلی این سریال باید مذاق و طبع مخاطب عرب را هم شناخت، این مذاق چیزی نزدیک به همان مذاق و طبع هندی است، طبع سازگار با غلظت در بسیاری از ارکان نمایشی تا سر حد مبالغه آمیز شدن (exagere) از نظر بیننده ایرانی یا غربی و نیز بالطبع بیننده حرفه‌ای.

سریال الفاروق عمر هم با اینکه می‌خواهد یک سریال به سبک هالیوودی باشد، باز سریالی است باب طبع بیننده عرب، با موسیقی سوار در بسیاری از نقاط سریال، و به قول حرفه‌ای‌ها «لحظات هندی شده» در باب وصف شخصیت اول داستان، و نیز موازی با آن تاکید بر روایت نوعی روایت گاه بسیار عوام گرا، مثل تاکید بر ساده‌زیستی خلفا و در تدوین موازی مدام قطع به تصاویر زندگی اشرافی پادشاهان و نظام کسرایی ایرانی، همه و همه انجام می‌گیرد تا به بیننده مدام بر اساس این قیاس «اِفْهَم اِفْهَم» کند که بینید او که بوده است و دشمنانش که بودند؛ بازی‌های مبالغه‌آمیز شخصیت‌ها به ویژه شخصیت هند همسر ابوسفیان که به واقع از مرز اگزجره شدن عبور می‌کند و ... را می‌توان گواهی دیگر بر این مدعا دانست.

از آنجا که نقطه تمرکز این سریال بر شخصیت خلیفه دوم است، قاعدتا مجبور است مدام زندگی او را دنبال کند بنابراین چنان این شخصیت را برجسته می‌کند و محور قرار می‌دهد که در شخصیت‌پردازی داستانی او شخصیت‌های برجسته‌ای مانند حمزه، خلیفه اول و حتی خود شخصیت حضرت رسول را هم تحت‌الشعاع قرار داده و گاه کمرنگ می‌کند! البته در این بین به اندازه‌ای که به شخصیت حضرت امیر در این سریال ظلم شده به شخصیت‌های دیگر ظلم نشده، در این سریال حضرت امیر(ع) بیشتر شخصیت جنگجوی مبارزی را دارد، او در عین حال که یکی از اصحاب خوب و سر به راه پیامبر است و در جنگ‌ها و مواقع لزوم وظیفه خود را خوب انجام می‌دهد، اما بعد از انجام وظیفه کنار می‌ایستد تا تصمیم‌گیری‌ها را به بزرگانی چون شخصیت اصلی سریال واگذارد! به دلیل جوانی و کم‌تجربگی چیزی نمی‌گوید و حرف خاصی جز تأیید کار بزرگان برای گفتن ندارد!

این نوع روایت از شخصیت حضرت امیر نه تنها در فیلمنامه، بلکه در جاهای دیگر به خصوص در کارگردانی و میزانسن به گونه‌ای بارزتر مشخص است؛ میزانسن (ترکیب و نوع قرار گرفتن هر یک از اجزای صحنه من جمله بازیگر، دکور و ... در قاب صحنه)صحنه‌های که کاراکتر حضرت امیر در آن حضور دارد نیز از همین قاعده کمرنگ شدن پیروی می‌کند. این سریال با حذف‌های تاریخی که به خصوص در مورد شخصیت حضرت امیر انجام می‌دهد، ظلم و اجحافی بزرگ را از نظر روایی به این شخصیت روا می‌دارد.

سریالی تاریخی به روایت سلفیه!

دلیل اسلام آوردن خلیفه اول و خلیفه ثانی از منظر فریقین کاملا متفاوت است، از منظر شیعه همان است که در جایی از کتاب «احتجاج علی اهل اللجاج» نوشته احمد بن محمد طبرسی از علمای قرن ششم شیعه به وضوح توسط یکی از ائمه شیعه بیان می‌‌شود، که در اینجا به خاطر صراحت گفتار و در نظر گرفتن برخی جوانب از آوردن عین حدیث اجتناب می‌شود. اما روایت اهل سنت همان است که در فیلم می‌بینیم: حضوری تدریجی و تاثیرگذار این دو شخصیت (خلفای اول و ثانی) در کنار پیامبر تا به پیروزی رسیدن اسلام؛ نقش کاملا محوری داشتن خلیفه دوم در جریان تمامی مسائل پیش روی اسلام از ابتدا تا لحظه فوتش؛ تاکید بر فضل خلیفه اول مبنی بر یار غار پیامبر بودن و به همین جهت تفضیل او بر همه در خلافت؛ که همگی در ابعاد خاص خود مورد قبول طرف مقابل (شیعه) نیست.

شیعه از ابتدا به خاطر مسائل مختلف از جمله یا در اقلیت بودن در نظامهای مختلف عموما سنی مذهب و یا حتی رسما مخالف شیعه، داشتن انواع کشمکش‌ها (اعتقادی، فرهنگی و گاه نظامی) با این نظام‌ها و حکومت‌ها، همیشه مورد انواع اتهام گرفتن (رفض، کفر و شرک و قرمطی بودن) از طرف این حکومت‌ها در طول تاریخ، مانند اهل سنت تاریخ‌نگاری کلاسیکی که مورد حمایت حکومت ‌های مقتدر بوده و از اتهامات مبرا باشند حداقل تا قرن چهارم هجری نداشته است و از قرن چهارم با روی کار آمدن حکومت شیعی آل بویه روی به تاریخ‌نگاری با نگاهی شیعی آورده شد، اما تاریخ از نگاه شیعه، بیشتر بر میراث روایی به جا مانده از ائمه‌اش مبتنی و مورد توجه است. به عبارت دیگر می‌توان گفت تاریخ عمومی مسلمانان در سده‌های نخستین اسلام بیشتر توسط اهل سنت و با نگاه و رنگ و بوی نزدیک به نظر آنها نگاشته شده و از این رو اهل سنت این ادعا را دارد که موضوعات تاریخی که مطرح می کند، مستند به تواریخ متواتر اسلامی است که توسط تاریخ‌نگاران بزرگ اسلامی نگاشته شده و برای مسلمین باقی مانده‌است، لذا عنوان می‌کنند: استناد شیعه به برخی احادیث و روایاتی که از گزند افرادی کذاب و حدیث‌ساز در امان نمانده، کاری است غیر مستند و غیر علمی و حتی بدعت و باعث تفرقة مسلمین؛ از این رو می‌توان با اطمینان از تواتر این تواریخ صدر اسلام که توسط مورخان عموما سنی نوشته شده‌اند، تاریخ اسلام را برای همه مسلمانان بازگو کرد و حتی از روی آن فیلم و سریال ساخت.

تا پیش از ساخت سریال عمر طرفین (شیعه و سنی) برای رعایت احترام نسبت به همدیگر برای سریال‌سازی و فیلم سازی در این مقطع تاریخی ورود پیدا نمی‌کردند، در ایران سریال امام علی علیه السلام و نیز حتی سریال «الحسن و الحسین رضی الله عنهما» که توسط همان نگاه سلفی ساخته شد، به روایت سال‌های پایانی جریانات دوره خلافت خلیفه سوم می‌پردازند. اما در سریال عمر دقیقا به روایت نقاطی پرداخته می‌شود که فواصل مقاط افتراق نسبت به هم بسیار بالا و زیاد است.

مهمترین حذف‌ها و تغییراتی که در این سریال می‌بینیم و با روایت نه فقط شیعی که اهل سنت هم مغایر است، در ادامه می‌آید:

1ـ در جریان شب لیلة المبیت آنجا که حضرت امیر به جای پیامبر می‌خوابند تا پیامبر اسلام به سوی مدینه مهاجرت کنند، آن چه که در روایات شیعه و روایات عمومی دیده می‌شود این است که حضرت امیر به جای حضرت رسول در بستر خوابیده بودند تا اینکه مشرکان مکه بر بالای بستر ایشان سر می‌رسند، و هنگامی که رو انداز را از سر ایشان بر می‌دارند درمی یابند که او حضرت امیر است[1] از کشتن ایشان صرف نظر می‌کنند و می‌روند[2]، این قصه خیلی فرق می‌کند با آنچه که در این سریال نشان می‌دهد که مشرکان در روز خیلی مؤدبانه در خانه پیامبر را می‌زنند، حضرت امیر در را باز می‌کنند، مشرکان می‌‌پرسند آیا پیامبر خانه است؟ و حضرت امیر پاسخ می‌دهد: خیر نیست و پیامبر رفته و آنها هم کمی تعجب می‌کنند ولی راهشان را می‌گیرند و می‌روند!

2ـ در جریان جنگ خندق (احزاب) مبارزه حضرت امیر نشان داده می‌شود، اما فضایی که از این جنگ در این سریال ترسیم بسیار خنثی است، به هیچ عنوان اهمیت مبارزه و ضربت حضرت امیر که به اعتبار روایت فریقین از پیامبر(ص): «بهتر از عبادت انس و جن بود» به تصویر کشیده نمی‌شود، حتی سازندگان اثر از نشان دادن این هم ابا می‌کنند که پیامبر در آن روز به هر کسی برای جنگ با «عَمْر بن عَبدُوَد» فرمان داد اجابت نکرد و تنها حضرت امیر بود که در تمام دفعات به خواسته پیامبر پاسخ اجابت می‌داد.

3 – در این سریال به جنگ خیبر اصلا هیچ اشاره‌ای نمی‌شود، در جنگی که خلیفه اول و دوم در روزهای ابتدایی نبرد که رهبری آن را به عهده داشتند از فتح قلعه ناکام و مستأصل باز می‌گردند اما قلعه به دست حضرت امیری که حتی بیمار بوده فتح می‌شود، و مسلمین از دست دسیسه‌های همیشگی یهودیان آن قلعه راحت می‌شوند.

4 - در این سریال به فتح یمن توسط حضرت امیر هیچ اشاره‌ای نمی شود، در حالی که مسئله‌ای بسیار مهم برای مسلمین بوده و پیامبر خالد بن ولید را برای فتح و مسلمان کردن اهل یمن به آنجا اعزام کردند، پس از شش ماه در حالی که خالد هیچ کاری نتوانست از پیش ببرد، پیامبر حضرت امیر را به سوی یمن فرستاده و جایگزین او کردند [3]. با درایت حضرت امیر این سرزمین تقریبا بدون جنگ و خونریزی فتح شد [4] و اهالی یمن همواره از دوستان و متحدان حضرت امیر باقی ماندند. [5]

5ـ در این سریال هنگام به تصویر کشیدن فتح مکه پس از اینکه کاراکتر بلال بر بالای کعبه می‌رود و اذان می‌گوید، اذان را تا انتها می‌خواند، اذانی که در این سریال توسط کاراکتر بلال خوانده می شود اذانی است که بعد از دوره خلیفه دوم باب شد، یعنی اذانی که بند (فصل) ششم آن یعنی «حی علی خیر العمل» به دستور و صلاح دید خلیفه از آن حذف شد [6] کاری که به اعتقاد ائمه و بزرگان شیعه بدعت محسوب شده و خلیفه را مجاز به انجام آن نمی‌دانند.

6- در این سریال به جریان غزوه تبوک و جانشینی حضرت امیر به جای پیامبر در مدینه و رفتن حضرت امیر نزد پیامبر و احادیثی که ایشان در وصف حضرت امیر ایراد فرمودند، هیچ اشاره‌ای نمی‌شود.

7ـ در این سریال در قسمت‌های مربوط به «حجة الوداع» هیچ اشاره‌ای به واقعه غدیر خم نمی‌شود، در حالی که علامه امینی کتاب چند جلدی «الغدیر» خود را فقط اختصاص به استناد این واقعه از منابع اهل سنت می‌دهد، واقعه‌ای که از طرف ائمه اهل سنت عموما مورد انکار قرار نمی‌گرفت.

8ـ در قسمت‌های میانی این سریال هنگامی که خلیفه اول در می‌یابد که موعد وفات او رسیده است، نشان داده می‌شود که بسیار تلاش می‌کند که جانشینی برای خود انتخاب کند تا جامعه مسلمین بدون سرپرست رها نشده و دچار تشتت و هرج و مرج نشود. جالب اینکه جانشین خود را هم در روزهای پایانی عمر خویش معرفی می‌کند؛ فقط سوالی که حتی برای یک مخاطب عادی پیش می‌آید این است که چطور این موضوع به فکر پیامبر نرسیده؟ و چرا ایشان چنین کاری انجام نداند؟ و چگونه پیامبر امت خویش را بدون تعیین جانشین برای خود رها کرده است!؟

9- نوع بیعت گرفتن از حضرت امیر پس از رحلت پیامبر از نقاطی است که با روایت شیعه و سنی همخوانی با هم ندارد، در این سریال پس از تصمیم مسلمین و اصحاب سقیفه مبنی بر انتخاب ابوبکر به عنوان خلیفه اول ـ که به قول «فان فلوتن» به نوعی می‌توان گفت جمهوری‌خواهان مسلمین بودند ـ حضرت امیر خیلی عادی و بدون هیچ مسئله‌ای می‌آید و ضمن تبریک خلافت به خلیفه اول با او بیعت می‌کند، این در حالی است که این با روایت شیعه و حتی آثار معتبر و رایج تاریخی [7] که نگاشته شده است، کاملا مغایرت دارد.

10- در این سریال در نبرد قادسیه هیچ پهلوان عربی کشته نمی‌شود و به زمین نمی‌افتد و این تنها پهلوانان مجوس ایرانی هستند که مانند برگ درختان یک به یک بر زمین می‌افتند و کشته می‌شوند!

11- در حالی که در این سریال به مسائلی چون موضوع فدک، نوع بیعت گرفتن اجباری از حضرت امیر و بسیاری از موضوعات مهم تاریخی هیچ اشاره‌ای نمی شود، اما به موضوع ازدواج خلیفه دوم با ام کلثوم اشاره می‌شود، که با روایت فریقین از این رویداد کاملا متفاوت است!

برخی از بزرگان امامیه مانند شیخ مفید اعتقاد به وقوع چنین اتفاقی ندارند، بسیاری از روایات که بر وقوع این رویداد را دلالت دارند، وقوع آن را به واسطه تحت اجبار قرارداشتن حضرت امیر می‌دانند و این وصلت به هیچه وجه با طیب خاطر روی نداده بلکه ام کلثوم را باکره‌ای (زنی) که از اهل بیت غصب شده معرفی می‌کنند [] برخی ام کلثوم مورد عقد خلیفه دوم را ربیبه حضرت می‌دانند که در اصل فرزند جعفر بن ابیطالب بوده، و نیز دسته‌ای دیگر مانند راوندی در خرائج و جرائح اعتقاد دارند که کسی که حضرت امیر به خانه خلیفه دوم فرستاده ام‌کلثوم واقعی نبوده بلکه کس دیگری توسط حضرت امیر در شمایل ام کلثوم درآمد و او با خلیفه وصلت کرده است.

 

پی‌نوشت‌ها:

1. السیرة النبویة، عبد الملک بن هشام الحمیرى المعافرى (م 218)، تحقیق مصطفى السقا و ابراهیم الأبیارى و عبد الحفیظ شلبى، بیروت، دار المعرفة، بى تا. ج‏1، ص: 483

2. تاریخ یعقوبى، احمد بن ابى یعقوب ابن واضح یعقوبى (م بعد 292)، ترجمه محمد ابراهیم آیتى، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، چ ششم، 1371ش. ج‏1، ص: 398

3. تاریخ طبرى ، محمد بن جریر طبرى (م 310)، ترجمه ابو القاسم پاینده، تهران، اساطیر، چ پنجم، 1375ش، ج‏4،ص: 1262.

4. طبقات، محمد بن سعد کاتب واقدى (م 230)، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، تهران، انتشارات فرهنگ و اندیشه، 1374ش. ج‏2،ص:166

5. مغازى تاریخ جنگهاى پیامبر(ص)، محمد بن عمر واقدى (م 207)، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، تهران، مرکز نشر دانشگاهى، چ دوم، 1369ش. ص:827

6. حلبی، ابوالفرج؛ السیرة الحلبیة(إنسان العیون فی سیرة الأمین المأمون) بیروت، دارالکتب العلمیه، ج2، ص 137؛ قوشجی، شرح تجرید، ص 484

7. الإمامة و السیاسة المعروف بتاریخ الخلفاء، أبو محمد عبد الله بن مسلم ابن قتیبة الدینوری (276)، تحقیق علی شیری، بیروت، دارالأضواء، ط الأولى، 1410/1990.‏ ج‏1، ص:28 -30

8. محمد بن یعقوب بن اسحاق کلینى رازى، الکافی، چاپ: دار الکتب الإسلامیة، تهران‏ نوبت چاپ: سال انتشار: 1365 هجرى شمسى چهارم ج: 5 ص: 346