کد خبر 1549816
تاریخ انتشار: ۴ آذر ۱۴۰۲ - ۱۱:۵۴

به گزارش مشرق، پرستو عسگرنژاد، فعال رسانه در اینستاگرام خود با انتشار ویدیویی نوشت:

بسم الله الرحمن الرحیم

خانه خرابم کردی مرد...

بیچاره ام کردی

با این آرامشت، با این لبخندت، هستی ام را درهم شکستی. من یک فیلم دیگر هم از تو دیدم. والله طاقت ندارم آن را هم به این فیلم بچسبانم. این جا مادر زیاد است برادر. این جا زن باردار و شیرده همسایه من است. این جا برادرانی دارم که دختر نوپا دارند و وقتی در خانه شان را باز می کنند، دخترهایشان، همان دخترها که بابایی اند، تاتی کنان به سمتشان می روند و آغوش کوچکشان را برای بابا باز می کنند. نمی توانم برای این همه دل رقیق تعریف کنم تو در آن فیلم چه می کردی. نمی توانم که بگویم فیلمبردار به تو اصرار میکرد پیکر دخترت را زمین بگذاری و تو میگفتی: « هنوز خیلی کوچک بود.ببین هنوز خیلی کوچک است.» چطور بگویم فیلمبردار می گفت: « رهایش کن برادر. او را به خدا بسپار » و تو نمی توانستی دل بکنی.

بگذار برای همین سکانسی که این جا از تو داریم، بمیرم. بگذاز پای تقلای دست هایت برای باز نگهداشتن پلک های سرد دخترت جان بدهم. بگذاز برایت بمیرم که آرزو به دل ماندی یک بار دیگر برق چشم های دخترت را ببینیو بگذار از سکانس بعد، حرف نزنم. بگذار از تمام روزهای بعد از اینکه جای خالی تنش در آغوشت درد خواهد گرفت، چیزی نگویم.

مرد! برادر! برادر!

من امروز کارگاه زبان داشتم. من امروز داشتم تقلا می کردم تصویر تو را در ذهنم عقب ببرم تا اسلایدهای گرامر جلو بیایند و بتوانم مثل بچه آدم درسم را بدهم. هزار نفر آمده بودند زبان یاد بگیرند تا بتوانند به زبانی که این دنیای زبان نفهم می فهمد، دردت را فریاد بزنند، تا آگاه شوند، قوی شوند و این قدرت را در راه خدا خرج کنند، مثلا برای دفاع از مظلوم، مثلا مظلومی که تویی، مثلا بچه ای که در آغوش توست و سرش جوری عقب افتاده که آدم ها وقتی میمیرند این طور سرشان عقب می رود.

نتوانستم مرد! نتوانستم برادر!

تصویر تو در تمام لحظات جلوی چشمم بود و اسلایدها را از پشت پرده اشک می دیدم و با صدای گرفته درس می دادم. والله شرمنده ام شرمنده ام شرمنده ام که کرگدم مآب، از درد تو نمی میرم.شرمنده ام که ایمان من یک هزارم لبخند تسلیم و رضای نیست. شرمنده ام آنقدر قوی نیستم تا بتوانم این نسل کشی لعنتی را تمام کنم. قول می دهم قوی شوم برادر! قول می دهم قول می دهم .قسم به چشم های بسته دختر تو که هنوز برای شهید شدنش خیلی کوچک بود...

*بازنشر مطالب شبکه‌های اجتماعی به منزله تأیید محتوای آن نیست و صرفا جهت آگاهی مخاطبان از فضای این شبکه‌ها منتشر می‌شود.