کد خبر 15794
تاریخ انتشار: ۳ آذر ۱۳۸۹ - ۰۱:۲۱

" تمّار " و "مختار" دو دوستدار ولايت بودند ؛ ميثم تمّار , مسلمانى فداکار و شيعه اى وفادار و خالص بود، تمّار مفسر قرآن و عاشق ولايت بود و در زماني که احساس مي کرد بايد بسوزد پروانه وار سوخت اما مختار...

مشرق----

اما مختار مردي سياستمدار و سرداري شجاع بود که لقب کياست را از علي ع نيز به عنوان سابقه اي مثبت به همراه داشت اما شيوه اين دو مجاهد و يار راستين ائمه اطهار در زمان حضرت امام حسين ع نه تنهاجالب توجه و قابل تامل بلکه عبرت انگيز است.

الف :ميثم تمّار

ميثم, فرزند يحيى, ابتدا غلام زنى از طايفه بنى اسد بود, حضرت على(ع) او را خريد و آزاد کرد. وى در زمان پيامبر نيز مى زيست; هر چند در حوادث زمان آن حضرت يادى از او نشده, اما او را از اصحاب پيامبر(ص) به شمار آورده اند. ميثم تمّار ، در طول هم نشيني اش با حضرت علي عليه السلام اخبار غيبي فراواني از حضرت شنيد و در موارد متعددي آن را باز گو مي کرد. افشاگري ها و موضع گيري هاي ستودني ميثم تمّار در مقابل دستگاه حاکم جور، زمامداران وقت را برآشفت و در صدد دستگيري او برآمدند تا از رسوايي بيشتر بني اميه جلوگيري کنند.

شجاعت تمّار
پس از دستگيري ميثم تمّار ، او را نزد عبيداللّه بن زياد، والي کوفه بردند. ميثم با شجاعت تمام و بدون ترس و وحشت،در مقابل ابن زياد ايستاد و يک بار ديگر، ايستادگي و استواري حق در مقابل باطل را به نمايش گذاشت. عبيداللّه از ميثم پرسيد: خدايت کجاست؟ فرمود: در کمين ستمگران است و تو يکي از آنها هستي. ابن زياد ميثم را تحت فشار قرار داد تا از مولاي متقيان اميرمؤمنان بيزاري جويد، ولي ميثم زير بار خواسته او نرفته، تمام شکنجه ها را تحمل کرد؛ ولي کوچک ترين جسارتي به مولا و مقتداي خود نکرد. ابن زياد پرسيد: شنيده ام که علي کيفيت مرگ تو را گفته است؟ ميثم جواب داد: آري، حضرت به من فرمود: تو را شخص پست و مزدور و پسر زن بدکاره اي دستگير مي کند و دست و پا و زبانت را مي بُرد. ابن زياد با شنيدن اين حرف ها خشمگين شد و دستور داد دست و پاي ميثم را قطع کرده، ولي زبانش را نبرند تا به گمان ناقص او، دروغ امام علي عليه السلام آشکار شود.

قيام تمّار
ميثم تمّار که با دست ها و پاهاي بريده، بر بالاي دار بود، فرصت را غنيمت شمرده و نهايت عشق و ارادت خود را به مولا و مقتداي خويش و خشم و کينه خود را به دشمنان اهل بيت به نمايش گذاشت. او با همان حالت شروع به سخنراني کرد و با صداي بلند مردم را مورد خطاب قرار داده و فرمود: «اي مردم، هر کس مي خواهد احاديث يادگاري از سرچشمه زلال علوم اسلامي، علي بن ابي طالب بشنود، به سوي من بشتابد که به خدا سوگند از آنچه از امروز تا روز قيامت انجام خواهد شد، به شما خبر خواهم داد و هر فتنه و آشوبي که تا روز قيامت بر پا خواهد شد، با شما در ميان مي گذارم». مردم زيادي گرد او جمع شده و به سخنان او گوش دادند. وقتي اين خبر به دار الاماره رسيد، ابن زياد دستور داد افساري بر دهان او بزنند. ميثم، با همان حال، به افشاگري هاي خود بر ضد دستگاه ظالم بني اميه ادامه داد تا اينکه به دستور ابن زياد، زبانش را قطع کردند و با اين حرکت، حقانيت و درستي گفتار اميرمؤمنان به اثبات رسيد.

ب: مختار

اما مختار محب ولايت بود و شهرت شهامت و شجاعتش در شمشير زني مثال زدني بود قدرت عمومي مختار در بازوانش بود و به علت درنگ در وقت شناسي به ابزار بصيرت مجهز نشد.
مختار از قبيله ثقيف؛ کـه قبيله مشهـور و گسترده‌اى از هـوازن، از اعراب منطقه طائف اسـت، مي‌باشد. پـدر مـخـتـار ابـوعـبـيـده ثـقـفـى است که در اوايـل خـلافـت عـمـر از طـائف بـه مـديـنـه آمـد و در آنجـا سـاکن شد. وى يکى از سـرداران بـزرگ جـنـگ بـا ارتـش ‍ کـسـرى(ايـران) در زمـان عمر بود.

مصلحت انديشي مختار
مختار در زمان حضرت امام حسن مجتبي ع به علت غلبه هياهوي تبليغاتي معاويه به زندگي عادي خود مشغول شد و از ياري به امام حسن مجتبي استنکاف ورزيد و در زمان امام حسين ع هم عليرغم اينکه ميزبان و يار موثق حضرت مسلم ع شد وبه اطراف کوفه براي تجهيز ارتش مسلم بن عقيل قيام کرد هنگام خطر مصلحت سياسي را بر تکليف مرجح، ترجيح داد و به حمايت عمرو نزد ابن زياد رفت. وقـتـى چـشـم ابـن زياد به مختار افتاد، فرياد زد: "تو همانى که به يارى پسر عقيل شتافتى؟"مختار قسم ياد کرد که من در شهر نبودم و شب را هم نزد عمرو بن حريث به سر بردم."(1 ) عمرو برخاست و از مختار دفاع کرد و شهادت داد که او در ماجرا نبوده و بـه وى پناهنده شده است.ابن زياد کمى آرام گرفت و گفت: "اگر شهادت عمرو نبود، گردنت را مى‌زدم." و دستور داد مختار را به زندان افکندند. همچنان در زندان بود تا امام حسين(ع) به شهادت رسيد.(2)

مختار و طلب عفو از يزيد
طلب عفو مختار به دستگاه اموي به اينجا هم ختم نشد مختار بار ديگر زائدة بن قدامه را محرمانه نزد شوهر خواهرش، عبدالله فرزند عمر بن خطّاب، به مدينه فرستاد و به او گفت: که ماجرا را به عبدالله بگويد و او از يزيد برايش تقاضاى عفو کند.عبدالله، شوهر صفيه - خواهر مختار - بود. يزيـد و ديگر اموى‌ها برايش احترام قائل بودند. او نامه‌اى براى يزيد فرستاد و براى مختار، که دامادش بود، تقاضاى بخشش کرد. يزيد هم بلافاصله، نامه‌اى به ابن زياد نوشت که به محض رسيدن اين نامه، مختار را از حبس آزاد کند.مختار، که در يک قدمى مرگ بود، با نامه يزيد نجات يافت و ابن زياد او را خواست و به او گـوشـزد کـرد: اگر نامه اميرالمؤمنين(يزيد)!! نبود،تو را مى‌کشتم. حالا برو و در کوفه نمان. مختار به ابن زياد گفت: بسيار خوب، من براى انجام عمره به مکه مى‌روم و با اين بهانه به نزد ابن زبير آمد. (3) عمال ابن زبير هم مختار را دستگير کردند و به زندان انداختند.(4) مختار بـراى دومـيـن بـار بـه زندان افتاد. گوينـد زندانى شدن مختار همزمان با قيام توّابين بود.( 5)مجددا مختار از زندان براى شوهر خواهر خود، عبدالله بن عمر نامه‌اى نوشت و همانند گذشته، از زندان آزاد شد، اما با قيد ضمانت.مختار پس از چند ماه زندانى شدن توسط عمال ابن زبير، خلاصى يافت، و با يک حرکت حساب شـده مشغول برنامه‌ريزى براى قيام شد و جمعى از سران شيعه و بقاياى توابين از طرف او مامور شدند تا از مردم بيعت بگيرند.
ج:مقايسه دو شخصيت

1- تمّار و مختار هر دو از ياران ولايت بودند يکي در انتشار دين با تفسير و کلام اقدام مي کرد و ديگري از سرداران شمشير زن شجاع اسلام بود.

2- در اسلام بصيرت بر شمشير اولويت دارد زيرا ؛ ميثم تمّار در اواخر عمر شريفش عازم حج شد و در آنجا به خدمت ام سلمه رسيد. همسر پيامبر از اسم او پرسيد، ميثم اسم خود را براي خانم بيان کرد. ام سلمه فرمود: بارها شنيدم که رسول خدا با اميرمؤمنان راز دل مي گفت و از تو گفت وگو مي کرد. اين حکايت ام سلمه، نشانه عظمت ميثم در نظر حضرت رسول است که بارها و بارها درباره او با حضرت امير گفت وگو کرده است.

3- بصيرت بخشي و مبارزات خستگي ناپذير ميثم تمّار و حق گويي هاي او، و نيز عشق و ارادت به خاندان پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله از او شخصيتي به ياد ماندني و دوست داشتني ساخت که مورد مهر و محبت امامان معصوم قرار گرفته است. سرور و سالار شهيدان، امام حسين عليه السلام همواره از ميثم به نيکي ياد مي کرد؛ چنانکه ام سلمه خطاب به ميثم فرمود:«اي ميثم، حسين همواره از تو سخن مي گويد». امام باقر عليه السلام نيز مي فرمايد: «من ميثم را بسيار دوست مي دارم». پيشواي ششم، امام صادق عليه السلام نيز از او به تجليل ياد کرده، براي او درود مي فرستاد.

4- ميثم تمّار به جرم بصيرت بخشي شهيد شد اما مختار اگر چه به جمع آوري سپاه عليه ابن زياد و يزد اقدام کرد با عفو يزيد و يارانش دو مرتبه از زندان آزاد شد.

5- ميثم تمّار از خانواده اي فقير و مستضعف بود که از نژاد عجم بود که به خاطر نژادش مورد تمسخر اعراب هم بود اما مختار به خاطر انساب و اشرافش ،آقا زاده اي بود که حتي در دستگاه يزيد نيز نفوذ داشت.

6- هنگام مواجه اين دو عنصر شيعه ، ميثم تمّار که همه هستي و دارايي اش دفاع از ولايت بود و شرايط را براي دفاع مساعد مي ديد از انديشه خود دفاع کرد اما اين سردار شجاع در مقابل سخنان بي شرمانه ابن زياد و شمشيري که بر چشمش نواخته شد سخني به ميان نياورد.

7- مختار مرد سياست بود و با سياستمداري به دنبال عبور عقلاني از فضاي پليسي يزيد بود و با سکوت خود و پوزش خواهي از دستگاه جور حکومت ظالمان را مشروع ساخت اما تمّار آنان را فرزندان نامشروعي مي دانست که در انسان بودنش نيز ترديد انداخته بود.

8- مهمترين تفاوت مختار و تمّار در خط ترديد است که يک عنصر ژنده پوشي مثل تمّار به عمقي از بصيرت مي رسد که کيسه هاي زر ،چاله هاي مذاب و دارهاي آويخته دست و پاي بريده و زبان از کام کشيده او را نمي ترساند و همانطوري که به مقتدا و مولايش علي ع قول داده است در اثر فشار ابن زياد به فحاشي روي نمي آورد،اما خط ترديد مختار اشراف زاده را چنان مي شکند که چاره اي براي رهايي از آن تحقير نمييابد جز آنکه بر دستگاه جور يزيد پس از ? سال بشورد.

9- دفاع تمّار از ولايت اگرچه با کشتن کسي از دستگاه جور همراه نبود اثر گذار تر از قيام مختار بود زيرا دفاع ميثم در وقت مقتضي بود و نوعي زمان شناسي در قيام تمّار بود. اما مختار 5 سال بعد از حادثه خونين کربلا و يکسال بعد از نهضت «توابين» خود را با انتساب با هدف خونخواهي حسين بن علي عليه السلام و انتقام از قاتلان شهداي کربلا قيام کرد .مختار بعد از تسلط بر حکومت، قاتلان واقعه کربلا را کشت و نيروهايي به اطراف فرستاد تا هم در مناطق ديگر غالب شده و هم جنايتکاران آنجا را به کيفرشان برساند. مدتها اين تحرکات و نبرد با طرفداران بني اميه به طول انجاميد. شمار کشته شدگان در قيام مختار را بر 3000 نفر گفته اند از جمله: عمربن سعد و پسرش شمربن ذي الجوش، حکيم بن طفيل، زيادبن مالک، خولي، منقذبن مره، عبدالله بن اسيد، سنان، زيدبن رقاد، مالک بن بشر، حرمله، عمروبن حجاج، ربيعة بن مخارق (فرمانده نيروهاي ابن زياد).

د:نکات

در سال گذشته تمّار ها را ديديد و در سالهاي آينده مختارهايي را خواهي ديد که بيايند به جبران بي بصيرتي خويش دست به اقداماتي بزنند که دل خود را خنک کنند اما ديگر وقت گذشته است.
- ولايت سربازاني مثل تمّار را مي خواهد که به وقت مبارزه زبان گوياي ولي باشند نه با مصلحت سنجي سياسي خود را از دفع فتنه ها کنار بکشند وبراي آبروي خود جان ولي را به خطر بياندازند.
- ولايت سربازاني بصير مي خواهد که زبانش برنده تر از شمشيرش باشد و لحظه اي با جائران کنار نيايند.
-ولايت سربازاني را مي خواهد که امان نامه از دشمن نگرفته باشند هرچند که بعد پشيمان شوند.
- ولايت سر بازاني را مي خواهد که همه قدرتشان به قدرت اشرافي و شمشميرشان نباشد .
-ولايت سربازاني را مي خواهد که نه تندتر از ولي و نه کند تر از او حرکت کنند.معتدل و همراه
- قيام تمّار مهمتر از قيام مختار بود هرچند کسي را سر نبريد و نکشت ولي بني اميه را رسوا کرد
-نکته آخر اينکه ميثم تمّار در اداي تکليف مختار نبود و خود را مجبور به اداي تکليف مي دانست اما مختار بدور از احساس تکليف مصلحت سنجي کرد و با اختيار از تکليف سر باز زد

منابع

1 -مقتل الحسين(ع) ، ابى مخنف، ص 268-270.
2 - انـسـاب الاشـراف، ج 6، ص 376- 377؛ کامل ابن اثير، ج 4، ص 116؛ مقتل ابى مخنف، ص 271؛ البداية والنهاية، ج 8، ص 249.
3- کامل ابن اثير، ج 4، ص 169-170.
4- تـاريـخ طـبـرى، ج 5، ص 581 و ج 5، ص 58؛ کامل ابن اثير، ج 4، ص 173.
5- کامل ابن اثير، ج 4، ص 173.