به گزارش مشرق، اصغر پیکنیکی، بیرون مغازه دوداندودش، مقابل پایه فلزی زنگ زده نگهدارنده ۳ مخزن ۵۰ کیلویی گاز، پامرغی نشسته. دستی بر شیر شلنگ شارژ و اتصال رابط کپسول گاز پیکنیکی مشتری دارد و دستی دیگر نیز به بدنه یکی از آن ۳ مخزن که در حالت وارونه روی پایه همان نگهدارنده قرار گرفته. هر ۳،۲ دقیقه یک بار، شیر کپسول گاز پیکنیکی را میبندد و با کمی مکث، دوباره باز میکند.
چند مرتبه این کار را تکرار میکند تا بالاخره، صدای شیندار تزریق گاز از مخزن به کپسول به سکوت تبدیل میشود و این یعنی به قدر کافی گاز مایع با ترکیبات پروپان، بوتان و چند عنصر دیگر، فضای کپسول پیکنیک ۱۰ کیلویی مشتری را که پسر جوانی است، پر کرده.
درست در همین لحظه، با نشت اندکی از حجم آن گاز انتقالی به بیرون، هوای اطراف اصغر پیکنیکی (اهالی و کسبه، با این نام صدایش میکنند) آغشته میشود به بویی سنگین و نرم که بیشباهت با بوی گوگرد و کمی هم سرب نیست.
آغشتگی بویناک به مشام پسر جوان نیز میرسد؛ پس میرود و میگوید: «اصغرآقا، یه نگا به رگلاتور کپسول میندازی بیزحمت. یه وقتایی فشار گاز رو، خوب تنظیم نمیکنه.» اصغر پیکنیکی هم به پشتوانه بیش از ۱۹ سال پخش و توزیع محلی گاز در جایی از گوشه و کنار یکی از مسیرهای خروجی جنوب شرقی پایتخت، نادیده عیب رگلاتور را فرسودگی شیر روپیچ آن میداند و خطاب به حسن (شاگرد جوان مغازه) فرمان به تعویض فوری آن میدهد.
روزگار رونق کسبوکار اصغر پیکنیکی و همکارانش که تعدادشان چه مجاز و چه غیرمجاز کم نیست، با گرم شدن هوا و افزایش تمایل افراد و خانوادهها به پهن کردن سور و سات گردشهای دسته جمعی در گردشگاهها، نزدیک و قریب است.
گاز پرکنی برای گردش شاید هم برای قیرگونی
سویی از مغازه یا ایستگاه گازپرکنی اصغر آقا، کپسول یا سیلندرهای گاز در سایزهای مختلف از ۲ تا ۱۱ کیلویی ردیف شدهاند و سوی نامتقارن دیگرش نیز مخازن بزرگ ذخیره گاز مایع قرار گرفته است.
کاغذهای دستنویس بسیاری هم با این محتوا که «استعمال دخانیات، ممنوع» هر جای مناسب و نامناسبی از دیوارهای مغازه دیده میشود.
سرنترس، استانداردهای نیمبند و پیشنهاد نان و آبدار
کار اصلی روزانه (شارژ کپسولها و سیلندرها) که در گرو رعایت بیچون و چرای ایمنی و ضرورت دارا بودن مهارتهای اولیه این صنف است، با آمدن اصغرآقا و نوش آن چای تازهدم و دورچینهای خوش طعم و عطر آغاز میشود. ایمنی و مهارتی که از بروز حوادثی مانند انفجار و آتشسوزی جلوگیری میکند.
آن هم حوادثی که اخبارشان را هر چند وقت یکبار، یکی از همسایگان یا کسانی از اقوام به گوش مادر حسن میرسانند تا پیش از آنکه دیر شود و داغی بر دلش بنشیند، مانع از کار کردن تک پسر خود در مغازه پیکنیک پرکنی اصغرآقا شود. از سر همینهاست که گاهی فکری میشود و با خود میگوید: «حادثه، بیرحم است؛ کاش بلای جان عزیزکم نشود.» مانند حادثه سالها پیش که در مغازه اصغرآقا رخ داد و فقط قدرت خدا بود که کسی از آن گزندی ندید.
گاهی هم اینترنت را میجوید تا شاید به گواه مطلبی، افروختههای دلش مهار شود اما خیال بیجهتی است؛ چون طولی نمیکشد که درمییابد اغلب استانداردهای موسوم به ۸۴۱ شورایعالی استاندارد (تاسیسات، تجهیزات، ذخیرهسازی و توزیع گاز مایع) در مغازه اصغرپیکنیکی، نیمبند اجرا میشود! با وجود همه این هشدارها و دلواپسیها، حسن کارش را بسیار دوست دارد و هیچ نمیخواهد دکتر یا مهندس شود.
حتی نمیخواهد که خلبان و اینفلوئنسر شود. او میخواهد متصدی گاز پیکنیک پرکنی باشد. بهویژه از آن زمان که نقل تحسین و تمجید دوستان هممحلهای اش درباره شجاعت و سر نترسی که او در کارش دارد، به گوشش خوش آمده است.
روز به نیمه میرسد و کپسولها یکی پس از دیگری پر میشوند؛ از گازهایی که قیمتشان از ۵۰ هزار تومان برای سیلندرهای ۵ کیلویی شروع میشود تا سیلندرهای ۵۰ کیلویی که باید حسابی سر کیسه را برایشان شل کرد. علاوه بر این حسن، پیشنهاد گاز پیکنیک پرکنی در محل (مقابل منازل) را با اوستایش درمیان میگذارد تا هم خودی نشان دهد و هم رزقش را فراوانی بخشد.
منبع:همشهری