کد خبر 161862
تاریخ انتشار: ۱۹ مهر ۱۳۹۱ - ۱۴:۰۹

همايش «حافظ در هنر و ادب امروز» به مناسبت روز بزرگداشت حافظ با سخنراني تعدادي از اهل فرهنگ و هنر برگزار شد.

به گزارش مشرق به نقل از ايسنا، در ابتداي همايش «حافظ در هنر و ادب امروز» كه در محل شهر كتاب و با همكاري اين مركز فرهنگي و مؤسسه دانشنامه فارس برگزار ‌شد، کوروش کمالی سروستانی، مدير دانشنامه فارس، كارنامه حافظ‌پژوهي در سال 90 را نسبت به سال قبل با كاهش همراه دانست و گفت: در سال 90 تعداد 225 كتاب در شمارگان 594 هزار و 920 نسخه در اين زمينه چاپ شده است. از این تعداد، 102 عنوان در شمارگان 268 هزار و 900 نسخه مربوط به کتا‌ب‌های دیوان، برگزیده، شناخت، نقد و ترجمه‌های دیوان حافظ بوده است.

كمالي افزود: از اين كتاب‌ها 72 عنوان در شمارگان 147 هزار و 420 نسخه مربوط به اندیشه، زندگی و شرح‌های دیوان حافظ بوده ‌است و 51 عنوان نيز شامل فال حافظ بوده است كه در شمارگان 178 هزار و 600 نسخه به چاپ رسيده است.

در ادامه اين همايش كه با اجراي علي‌اصغر محمدخاني و كوروش كمالي سروستاني همراه بود، بهاءالدين خرمشاهي با موضوع «حافظ در زندگي امروز» به سخنراني پرداخت و گفت: حافظ شاعري معناگراست و در تاريخ‌مان متفكري هنرانديش‌تر از او نداريم.

خرمشاهي اظهار كرد: تا جايي كه مطالعه كرده‌ام، در دنياي ادب و فرهنگ تقريبا كسي را با جايگاه حافظ نداريم.

اين حافظ‌ پژوه عنوان كرد: شايد كساني باشند كه از شكسپير به عنوان بزرگ‌ترين اديب جهان نام ببرند، اما بايد اين را بدانيم كه كساني كه آثار شكسپير را مي‌خوانند، با آثار او زندگي نمي‌كنند، اما ما با حافظ زندگي مي‌كنيم. اين درست است كه آثار شكسپير مضامين مهمي دارد، ولي حتا دانش‌پژوهان نيز با آثار او پژوهشي برخورد مي‌كنند و با آن زندگي نمي‌كنند.

او در ادامه اظهار كرد: از گفته‌هاي شكسپير حدود 800 جمله در تعامل عام بين مردم است و همين تعداد هم تقريبا درباره گفته‌هاي نقض حافظ وجود دارد. اين در حالي است كه حافظ تنها يك ديوان دارد كه مشتمل بر 500 غزل است و حدود 800 بيت و مصرع دارد كه در ذهن و زبان مردم ما و در روزگار معاصر جاري است.

خرمشاهي با بيان اين‌كه حافظ فقط براي شاعران‌، هنرمندان‌، اديبان و خواص نيست، گفت: حافظ شخصيت چندين ضلعي دارد و معتقدم او بزرگ‌ترين متفكر ماست. شايد بگويند كه ما متفكريني مثل ابن سينا و يا خيام را داشته‌ايم. در مورد خيام بايد بگويم كه او يك مضمون بزرگ و يكه داشته و آن را بسيار زيبا بيان كرده است. اندوه او اين است كه چرا ما بايد از دنيا برويم. حافظ هم اين اندوه و اندوه‌هاي بزرگ‌تري را دارد، ولي آن‌ها را شيرين بيان مي‌كند. اصلا به وجود آمدن فال حافظ به خاطر وجود اميد در شعر اوست و اگر گوشه‌گيري‌ هم داشته، اين گوشه‌گيري به خاطر عشق بوده است.

او با بيان اين‌كه حافظ تنها براي اديبان نيست، گفت: حافظ تنها اندكي اديب است. البته اديب بزرگي است، اما همه انديشه‌اش را ادب نگرفته است. شخصيت او و انديشه‌اش چندوجهي است. او قرآن‌شناس است، قرآن‌شناسي كه احتمال دارد تفسيري هم نوشته باشد، تا جايي كه 1300 اختلاف قرائت و دگرخواني در قرآن را مي‌دانسته است. مضمون‌گيري از قرآن در شعر او بسيار گسترده و عميق است، بنابراين در جايي هم نوشته‌ام كه قرآن‌شناسي مقدمه‌ي واجبي بر حافظ‌شناسي است، بنابراين براي شناخت حافظ و انديشه‌هاش بايد قرآن را شناخت كه اين مسأله درباره ديگر شاعران و بزرگان ما صدق نمي‌كند.

خرمشاهي در ادامه با بيان اين‌كه به طور كلي قرآن الهام‌بخش همه آثار متفكران اسلامي است،‌ عنوان كرد: حافظ اهل هنر است و كلام زيبا مي‌آفريند. موسيقي مي‌داند. متكلم و عقيده‌شناس است و با معناي كمي متفاوت با امروز، روشنفكر بوده است. البته بعضي معتقد هستند كه روشنفكري خاص عصر امروز است.

اين پژوهشگر در ادامه متذكر شد: روشنفكر كسي است كه بايد چيزها بداند و معترض باشد. حافظ هم فلسفه و كلام مي‌خوانده و خود غزليات حافظ نشان مي‌دهد كه او انسان بسيار آگاهي بوده و با دانش‌هاي زمانه آشنا بوده است.

خرمشاهي با بيان اين‌كه در بسياري از شؤون زندگي از حافظ تبعيت كرده است، گفت: من در زندگي‌ام از حافظ حظ زندگي برده‌ام؛ نه حظ هنري.

او در ادامه به بخش‌هاي ديگر مفاهيم موجود در غزل حافظ اشاره كرد و گفت: چگالي معنا كه در بافت شعر حافظ وجود دارد، در ادب فارسي و حتا عربي كم‌سابقه است. او مسائل زيادي را وارد غزل مي‌كند. باعث انقلاب در شعر فارسي شده است. حافظ حتا ممكن است خوشنويس هم بوده باشد. به طور كلي مي‌توان گفت كه او به هنرهاي ديگر هم آشنا بوده است. او منتقد و اصلاح‌گر اجتماعي است. اين اصلاح‌گري نه تنها در روزگار خود او بوده، بلكه در روزگار ديگر هم ادامه داشته است.

اين نويسنده با بيان اين‌كه حافظ به معني امروزي كلمه هنرمند است، اظهار كرد: بسياري از شاعران ما در گذشته شعر مي‌ساختند. بسياري ديگر از شعر ديگران استفاده مي‌كردند. حافظ هم از شعر ديگران استفاده كرده است. اما همه مي‌دانيم كه قولي هست كه مي‌گويد اگر شاعري از مضمون شعر ديگري استفاده كند، شعر از آن كسي مي‌شود كه اين مضمون را بهتر در شعرش به كار گرفته است.

خرمشاهي در پايان گفت: حافظ شاعر معناگرا و متفكري هنرانديش است و ما در تاريخ، هنرانديش‌تر از او نداريم. ما استادان بزرگ در حوزه فلسفه و كلام زياد داشتيم، اما كلام و فلسفه در زندگي مردم راه ندارد، چون فكر فلسفي فكر زيستني نيست. حافظ شخصيت چندضلعي و متفاوتي دارد و به همين خاطر است كه شعر او ويژه است. شعر حافظ شعر زندگي‌نما و زندگي‌پرور است.

در ادامه‌ي اين همايش، خسرو سينايي با موضوع «راز حافظ» به سخنراني پرداخت و با خواندن متني، گفت: وقتی از من دعوت شد در این جلسه شرکت کنم، ابتدا بسیار تعجب کردم درباره‌ی حافظ چه می‌توانم بگویم: از موسیقی و تنوع وزن‌ها در شعر او؟ از ابهام و ایهام در کلامش؟ از تاثیرش طی قرن‌ها بر اذهان مردم در همه‌ی سطوح فرهنگی؟ و بسیاری موارد دیگر ... می‌دانستم که در همه‌ی این موارد استادانی بسیار آگاه‌تر از من بسیار گفته‌اند و نوشته‌اند و حرف تازه‌ای برای گفتن نخواهم داشت، پس تصمیم به سکوت گرفتم، اما در همان روزها، اظهارنظر یک سینماگر قدیمی که در یکی از برنامه‌های تلویزیونی درباره‌ی سینما گفت: «سینما و شعر هیچ ربطی به هم ندارند»، باز هم مرا به تعجب واداشت و همین تعجب باعث شد تا بدانم که در این جلسه در چه موردی می‌توانم صحبت کنم: «ارتباط تنگاتنگ شعر، سینما و هنرهای دیگر با یکدیگر».

اين فيلم‌ساز در ادامه با بيان اين‌كه در محدوده‌ی فرهنگ‌هایی که کم و بیش شناخته‌ام، برای من سه اوج دست‌نیافتنی وجود دارد، اظهار كرد: اين سه نفر یوهان سباستین باخ در موسيقي، ميكل آنژ در هنرهای تجسمی و حافظ در شعر هستند.

او در ادامه به دوران دانشجويي‌اش و شنيدن يك موسيقي در كليسايي در شهر وین اشاره كرد و افزود: آن موسيقي چنان مرا به عالمی روحانی نزدیک می‌کرد که یاد مولانا، شوریده‌ترین شاعر بزرگ‌مان، می‌کردم و وقتی به تندیس‌های میکل آنژ نگاه می‌کنم، بی‌اختیار در برابر عظمت، تناسب و در عین حال ظرافت وجود انسان، سر تعظیم فرود می‌آورم و خود را در مقابل انسان بودن مسؤول می‌بینم و باور می‌کنم که اجازه ندارم حقیر باشم.

سينايي ادامه داد: در رای من فردوسی نماد حماسه و بزرگی‌ است، سعدی نماد خرد و جهاندیدگی ا‌ست و مولانا نماد رهایی و شوریدگی. اما دوستی دارم که می‌دانم دوست بسیاری از شما نیز هست. اسمش شمس‌الدین محمد شیرازی متخلص به حافظ و ملقب به لسان‌الغیب است. شاعر و پژوهشگر فرزانه و فروتن.

او سپس با بيان نوع آشنايي‌اش با ديوان حافظ در ايام نوجواني‌اش گفت: نوجوان که بودم، من هم به جرگه‌ی بی‌شمار مریدان خواجه شمس‌الدین پیوستم. در همان سال‌های نوجوانی روزی تفألی زدم و از او پرسیدم: «خواجه من عاقبت به جایی می‌رسم؟!» خواجه با مهربانی به من جواب داد: «مژده ای دل که مسیحا نفسی می‌آید». امیدی که آن روز دوستم به من بخشید، آن‌قدر تکانم داد که هنوز هم پس از نزدیک 60 سال، برای تحقق گفته‌اش می‌کوشم تا نزد او شرمنده نشوم. گرچه طی سال‌ها خیام بزرگ را هم باور کرده‌ام

سينايي در ادامه با بيان اين‌كه قرار است درباره‌ی شعر و سینما صحبت کند، اظهار كرد: اگر شاعر باشی، شعر در ذهن تو شکل می‌گیرد. بقیه‌ی آن‌چه برای انتقال ذهن و احساست به دیگران به کار می‌گیری، ابزار کار توست: کلام، اصوات، نقش‌ها و رنگ‌ها و بالاخره ترکیب همه‌ی این‌ها در یکدیگر. یعنی آن‌چه که برای انتقال شعری که در ذهن است به مخاطب به کار می‌رود، فقط ابزار است.

اين هنرمند عنوان كرد: بپذیریم که نوع ابزار و چگونگی به کارگیری آن، شعر را نمی‌سازد. بلکه ذهن شاعر است که اثری شاعرانه را خلق می‌کند. پس می‌توانیم کلام منظوم یا غیرمنظوم شاعرانه، موسیقی شاعرانه، نقاشی شاعرانه، و بالاخره سینمای شاعرانه داشته باشیم و یادمان باشد که شاعرانه بودن به معنای رمانتیک و سانتی‌مانتال بودن نیست. ریشه‌ی اصلی شاعرانگی در تخیل خلاق است که در محدوده‌ی وسیعی از حماسه تا غزل و بالاخره تا شعر آزاد و سپید حرکت می‌کند و در مواردی از ظاهرا پیش‌پاافتاده‌ترین پدیده‌ها الهام می‌گیرد و با معمولی‌ترین کلمات و جملات از آن‌ها، شعر واقعی می‌سازد.

به گزارش ايسنا، شمس لنگرودي نيز با تأكيد بر نگاه خوش‌بينانه‌ي حافظ به زندگي، از تأثير اين هنرمند بر شعر و نگاه خودش گفت.

اين شاعر در رابطه با تأثير حافظ بر زندگي و شعر خود به سخنراني پرداخت و گفت: به طور كلي و در مجموع در زندگي و ادبيات دو نوع رويكرد نسبت به مسائل وجود دارد؛ يك رويكرد بدبينانه و طلبكارانه است كه در تاريخ ما و جهان زياد وجود دارد و يك برخورد شادي‌جويانه است.

اين شاعر و پژوهشگر با اشاره به شاعران و نويسندگان مختلفي همچون ساموئل بكت‌‌، كليم كاشاني و ... گفت: اين افراد در نوشته‌‌هاي‌شان نسبت به زندگي و جهان بدبين هستند. البته برخي از اين‌ها متوجه اين موضوع هستند، مثلا كليم مي‌گويد داروي يأس با همه دردي موافق است و مرگ مي‌تواند هزار درد را دوا كند. او مي‌گويد، مرگ تلخ است و زندگي هم سراسر رنج و غم است.

شمس رويكرد هر دو گروه كه آن‌ها را به بدبينان و خوش‌بينان تقسيم كرد، برگرفته از نوع كيفيت مفهوم زندگي براي آن‌ها دانست و گفت: همه مسائلي كه مثلا براي كليم كاشاني اتفاق مي‌افتد، براي حافظ هم به وجود آمده است، اما حافظ در برابر اين سختي‌ها غزل «يوسف گم‌گشته بازآيد به كنعان غم مخور» را مي‌سرايد كه اميد در آن موج مي‌زند و در اين‌جا حافظ به خود هم دلداري مي‌دهد. معلوم است كه حافظ در شرايط خوبي نبوده كه اين غزل را سروده است.

او سپس در بسط سخنان خود درباره وجود دو رويكرد به زندگي در انديشه‌ي نويسندگان و شاعران، افزود: بسياري از نويسندگان و شاعران هستند كه گرايش خوش‌خويانه به زندگي و شرايط داشته‌اند، اما هيچ‌كدام از آن‌ها مانند حافظ نيستند. مثلا نوع خوش‌باشي مولوي با حافظ فرق مي‌كند. مولوي براي اين خوشحالي مي‌كند چون به «انا لله و انا عليه راجعون» معتقد است و مي‌گويد، چون ما در محضر خدا هستيم، بايد شاد باشيم. خيام هم مي‌گويد مي بخور، زود هم بخور كه قرار است بميري، بنابراين شاد باش. اما حافظ به شادي خود زندگي است كه مي‌گويد شاد باشيم. حافظ معتقد است كه در هر شرايطي اتفاقي مي‌افتد و اين اتفاق هم جالب است، پس چرا استفاده نكنيم. او مي‌داند كه در لجن زندگي مي‌كنيم، اما از درد فرار نمي‌كند و در شعرش نسبت به زندگي يك نوع واقع‌بيني وجود دارد.

اين شاعر با بيان اين‌كه در زندگي و شعر تأثيري كه از حافظ گرفته‌، همين رويكرد خوش‌خويانه نسبت به رويدادها و زندگي بوده است، گفت: در ابتداي جواني‌ام مي‌خواستم جهان را عوض كنم، اما به مرور اين تغييرات در ذهن من ايجاد شد و اين تغييرات به مرور در زبانم هم رخ پيدا كرد و اگر هم تأثيري از حافظ بر من وجود دارد، از اين طريق بوده است.

شمس گفت: به طور كلي سه جريان در كل هنر وجود دارد؛ يك دسته از هنرها هستند كه در سطح بالاي جامعه به وجود مي‌آيند و خاص متخصصين هستند، مانند شعر خاقاني و مالارمه. اين هنرها در همان حوزه رأس جامعه مي‌مانند و به درد بدنه‌ي جامعه نمي‌خورند. نوع دوم هنر اين است كه براي بدنه جامعه است و از همان‌جا هم به وجود مي‌آيد. نوع ديگري از هنر هست كه متخصصان آن را تأييد و در برابرش حيرت مي‌كنند. اين هنر به مرور به بدنه مردم هم تسري پيدا مي‌كند، مانند شاعر حافظ‌، سعدي و خيام. من هم در شعر و زندگي دنبال اين مسأله رفتم كه بدانم قضيه چيست و ديدم كه اين جريان سوم در شعر حافظ مشاهده مي‌شود.

اين شاعر در پايان سخنان خود غزل «يوسف گم‌گشته بازآيد به كنعان غم مخور» حافظ را براي حاضران خواند.

سپس محمدرضا اصلاني درباره نگاره‌هاي موجود كه برگرفته از غزل‌هاي حافظ نقاشي شده‌اند، صحبت كرد.

او در ابتداي سخنانش با بيان اين‌كه براي سخن گفتن در رابطه با حافظ به شناخت فرهنگ جهان نياز داريم، در رابطه با انديشه حافظ گفت: انديشه هر كسي به خودش مربوط است و ما حق تعرض به انديشه هيچ كس را نداريم. البته مي‌توانيم از او پند بگيريم و حق داريم كه به انديشه ديگري انديشه كنيم.

اين فيلم‌ساز ادامه داد: ‌جوهر حافظ وجوه مختلفي دارد، اما در ذات اين جوهر، تصوير كردن جهان وجود دارد. حافظ جهان را رنگين تصوير مي‌كند و او در اين تصوير جهان را به امر متخيل تبديل مي‌كند. جهاني كه در نظر حافظ، يك خيال رنگين است. به همين جهت ما خود حافظ را هم جزوي از اين خيال رنگين و جهان خلاق مي‌دانيم.

اصلاني در ادامه با اشاره به بعضي از غزل‌هاي حافظ عنوان كرد: غزل حافظ ساختارمند است و اين ساختار در بيت‌هاي غزل‌هاي او وجود دارد.

اين مستندساز در ادامه بخشي از متن‌هاي بيژن الهي را كه درباره منطق توالي شعر حافظ است، خواند و گفت: بيژن الهي در باب توالي و روابط ابيات در غزل‌هاي حافظ كتابي در دست نگارش داشت كه متاسفانه با درگذشت او، اين كتاب منتشر نشد و اميدوارم در آينده به چاپ برسد.

اصلاني سپس تعدادي از نگاره‌هاي نقاشي‌شده از سوي سلطان محمد، از شاگردان باواسطه كمال‌الدين بهزاد، را در رابطه با غزل «در سراي مغان» به نمايش گذاشت و به بررسي ساختاري اين نگاره‌ها پرداخت.

او در پايان نيز گفت: هميشه مي‌خواستم از غزل «در سراي مغان» يك فيلم بسازم كه متاسفانه اين امكان فراهم نشد، اما سلطان محمد توانست از اين غزل حافظ يك شعر ديگر بسازد.

در ادامه اين مراسم، علي موسوي گرمارودي در رابطه با زندگي و زندگي‌نامه حافظ متني را براي حاضران خواند.

موسوي گرمارودي در بخشي از اين متن آورده بود: اگر از افسانه‌ها در رابطه با زندگي حافظ بگذريم، تقريبا مي‌توان نتيجه گرفت كه زندگي حافظ كاملا ناشناخته باقي مانده است، البته كلياتي كه درباره همه شاعران و در همه عصرها درباره‌ي شاعران گفته شده، درباره حافظ نيز گفته شده است.

اين شاعر در ادامه مقدمه‌اي از علامه قزويني را كه در رابطه با زندگي حافظ است، خواند و به عربي‌داني حافظ اشاره كرد.

اشاره به دوران زندگي حافظ و شرايط اجتماعي سياسي و فرهنگي و همچنين بهره گيري‌اش از قرآن كريم، اشاره‌هايي به سفرهاي حافظ به اصفهان و يزد و‌ علاقه اين شاعر به حضرت علي (ع) و اهل بيت (ع) از ديگر مواردي بود كه موسوي گرمارودي به آن‌ها اشاره كرد.

حافظ موسوي ديگر سخنران اين مراسم بود كه با موضوع «مذهب مدارا در شعر حافظ» به سخنراني پرداخت.

او با بيان اين‌كه سخن حافظ شعر است و شعر هم مشمول صدق و كذب نمي‌شود،‌ اظهار كرد: در واقع حافظ نمي‌خواهد چيزي را تأييد و يا رد كند،‌ چون وقتي زبان به شيء هنري تبديل مي‌شود، نمي‌توانيم صدق و كذب را از آن تشخيص دهيم و اين مسأله از ويژگي‌هاي شعر حافظ است.

اين شاعر در ادامه با اشاره به شعرهايي از حافظ عنوان كرد: در غزليات حافظ اشعاري است كه اشعري‌ها آن‌ها را مي‌خوانند و مي‌گويند كه حافظ اشعري است. همچنين اشعار بسياري است كه در تأييد معتزله است و معتزله هم نمونه‌هاي تفكر خود را در اين شعر پيدا مي‌كند. علامه قزويني نيز گفته است حافظ مكتبي التقاطي دارد، اما با اين وجود بايد گفت كه در سپهر اين انديشگي چيزي وجود داشته كه توانسته اين اضداد را در خود جمع كند.

موسوي با مقايسه‌اي بين دانته و حافظ كه هم‌عصر يكديگر بوده‌اند و هر دو در قرن 14 ميلادي مي‌زيسته‌اند، گفت: قرن 14 ميلادي، قرني تأثيرگذار و يك محل عبور است. دانته نيز در اين عصر مي‌زيست. او يكي از شاعران بزرگ و شاخص است كه در آستانه عصر روشنگري مي‌زيست. دانته در فلورانس كه مركز كليسا و علم آن زمان بود، مي‌زيست. اين در حالي است كه حافظ ما نيز در همين دوره و در شيراز در شهري كه مركز علم و فرهنگ بوده است، زندگي مي‌كرد.

اين منتقد ادبي سپس در مقايسه انديشه حافظ با دانته عنوان كرد: در عصر دانته و حافظ يك نوع پرسش‌هاي كلي مطرح مي‌شود كه دانته در «كمدي الهي» و حافظ در ديوانش آن‌ها را مطرح مي‌كند. سؤال‌هايي از نظام هستي و اين‌كه چگونه اين نظام هستي ايجاد شد؟ تكليف ما در برابر هستي‌، مسأله اخلاق و اين‌كه بعد از مرگ ما به كجا خواهيم رفت، پرسش‌هايي هستند كه براي حافظ و دانته وجود دارد. در «كمدي الهي» دانته ما اساسا با مساله گناه روبه‌رو مي‌شويم و اين‌كه اين كتاب با همان مسأله آغاز مي‌شود كه از مفاهيم كليدي آن است. دانته جوابش در رابطه با مسائل مانند عرفاي ماست و به عقل هم اعتنا داشته، اما آن را كافي نمي‌دانسته است.

حافظ موسوي گفت: شجاع الدين شفا با استناد نشان مي‌دهد كه در «كمدي الهي» دانته چيزي اضافه‌تر از آن‌چه كه عرفاي ما گفته‌اند‌، نيست. اساسا نگرش دانته به جهان و انسان متعصبانه است، در صورتي كه حافظ اين‌چنين نيست. در سپهر انديشه دانته كه بر اساس گناه تعريف شده است، نمي‌توان ترديد وارد كرد، در حالي كه به حافظ نگاه مي‌كنيم، حافظ به اين گناه تا حدي مباهات مي‌كند و به نظر من رويكرد حافظ، يك رويكرد پسامدرني است. رويكرد او انساني را نشان مي‌دهد كه ديگر نمي‌خواهد گناه بر دوشش قرار بگيرد و اين كاري است كه حافظ با ما مي‌كند و حتا اين رويكرد را در زندگي ما ايرانيان به وجود مي‌آورد. مساله تساهل در شعر حافظ چشم‌گير است.

اين شاعر در ادامه عنوان كرد: دانته اگرچه از كليسا انتقاد مي‌كند، اما دوباره به همان دام متكلمين و كليساييان مي‌افتد، اما حافظ رندانه‌ اين موضوع را از پيش روي خود برمي‌دارد. آن‌چه به حافظ اين وضعيت را مي‌دهد و باعث مي‌شود كه با آن همدلي كنيم، همان مداراست كه عمده شعر حافظ نيز در رابطه با آن است و كاري كه حافظ با ما مي‌كند، آن است كه اين بار گناه را از دوش ما برمي‌دارد.

در بخش ديگري از اين همايش، فرزاد اديبي، هنرمند گرافيستي كه با استفاده از غزل‌هاي حافظ كارهاي گرافيكي انجام داده است، درباره‌ي تاثيري كه يك گرافيست مي‌تواند از حافظ بگيرد، سخن گفت.

او در بخشي از سخنانش گفت: لايه‌هاي دروني در شعر حافظ بسيار زياد است. در نگاه نخست به شعر حافظ يك اتفاق و يك موقعيت و يك مفهوم ذهني كشف مي‌شود، اما ما در لايه‌هاي بعدي موسيقي، مفاهيم و مضامين ديگري را كشف مي‌كنيم.

اديبي سپس با مثال آوردن از برخي بيت‌ها و غزل‌هاي حافظ اظهار كرد: هم‌نشيني و چينش كلمات در آثار حافظ يك نوع ديزاين است كه حافظ براي چينش آن‌ها كوشش بسياري كرده است.