کد خبر 1628280
تاریخ انتشار: ۱۰ مرداد ۱۴۰۳ - ۰۰:۲۴

فیلم نه ژانر دارد و نه می‌تواند قصه‌اش را گسترش بدهد، به‌طوری‌که انگار همچنان با راش‌هایی مواجهیم که تبدیل به فیلم نشده‌اند. فیلم اجتماعی سیاه ساختن با بستر پلیسی چارچوب و مختصات خودش را می‌طلبد.

به گزارش مشرق، دومین فیلم سینمایی مهران مدیری اگرچه کمدی نیست، اما از آغاز تا انتهای فیلم به کمدی ناخواسته تبدیل شده است. با اینکه تصور می‌شد مدیری در فیلم «ساعت ۶ صبح» وارد دنیای جدیدی شود و یک درام جدی را جلو ببرد، اما با اثری مواجهیم که اساساً نمی‌تواند حتی ذره‌ای درام را پردازش کند و یک خط روایی منسجم را پیش ببرد. فیلم در ۹۰ دقیقه ساخته شده، اما از آنجایی که با یک قصه لاغر و ضعیف طرف هستیم، مؤلفه‌های یک فیلم سینمایی را ندارد، به‌طوری‌که انگار ساعت ۶ صبح فیلم کوتاهی بوده که بی‌جهت کش آمده است.

مهران مدیری که در عرصه سریال‌های طنز تلویزیونی تبحر خاصی دارد با ساخت این فیلم نشان می‌دهد عناصر سینمای بلند و قصه‌گویی در بستر درام را نمی‌داند. شاید اگر این فیلم را یک کارگردان کار اولی بی‌تجربه ساخته بود، می‌توانست فیلم متقاعدکننده‌ای باشد، اما وقتی مدیری نویسنده و کارگردان آن است، مسئله فرق می‌کند. چرا او به این شدت از واقع‌گرایی دور است؟

فیلم نشان می‌دهد مدیری می‌تواند صرفاً جهان کمدی ذهنش را با تیپ‌های خاص مانند قهوه تلخ یا برره پدید بیاورد و فیلمنامه جدی با بستر رئالیستی برای او سخت و دشوار است. مدیری سعی داشته نگاهی به جامعه مثلاً روشنفکر داشته باشد؛ آدم‌های تحصیلکرده که دارای افکار و نگاه خاص هستند. سارا هم برای ادامه تحصیل می‌خواهد مهاجرت کند. پدر و مادرش استاد دانشگاه هستند، اما هیچ نشانه‌ای از فرهنگی بودن آن‌ها در همان چند دقیقه سکانس ابتدایی دیده نمی‌شود.

از سوی دیگر سارا ساعت ۶ صبح پرواز دارد، پس چگونه و با چه تفکری حاضر می‌شود به میهمانی فریبا برود؟ چرا مادر و پدر مثلاً فرهیخته‌اش او را از رفتن به میهمانی منصرف نمی‌کنند؟ پیمان کیست که با سارا تلفنی حرف می‌زد؟ چرا همه چیز اینقدر سطحی و خام‌دستانه است؟

سکانس میهمانی را به یاد بیاورید. برای مهران مدیری جامعه متوسط رو به بالا و فرهیخته، یعنی مشروب و موادمخدر! در میهمانی وقت فیلم آنچنان تلف می‌شود که تماشاگر حوصله‌اش سر می‌رود. دیالوگ‌های لوس و بی‌مزه همراه با آواز خواندن‌های متعدد چیزی را به فیلم اضافه نمی‌کند. سارا باید به پروازش برسد، اما ذره‌ای دلواپس تأخیر نمی‌شود و به موسیقی فلامینگو گوش می‌کند. از لحظه ورود پلیس به خانه، مدیری یادش می‌افتد که باید قصه‌اش را طور دیگری ادامه بدهد، مثلاً می‌خواهد فیلمش را اعتراضی کند. اما آنقدر فیلم دچار سکته است که مخاطب نمی‌فهمد هدف فیلم چیست.

مدیری همچنان ذهنش در موضوعات منسوخ متوقف مانده است. هیچ کدام از میهمانان از پلیس سؤال نمی‌کنند که به چه علت و با چه حکمی داخل خانه شده‌اند، مگر این میهمانان درس خوانده نیستند، پس چرا به این اندازه بی‌تدبیر و الکن هستند. از طرف دیگر پلیس‌های فیلم تقلبی و کاریکاتوری هستند، چراکه نه کلام پلیس را دارند و نه اخلاق‌مداری یک پلیس را و پلیس‌های فیلم زاده تفکر مدیری هستند. او می‌خواهد اختلاف‌نظرهای یک شهروند را با پلیس یک کشور نشان بدهد برای همین سیاوش وارد قصه می‌شود، پسری که خانگی و معصوم به نظر می‌رسد چگونه جرئت ربودن اسلحه پلیس را دارد. حالا مهران مدیری در نقش مأمور اطلاعات وارد خانه می‌شود دیالوگ‌هایی که رد و بدل می‌شود، آنقدر فاجعه و سطحی است که مخاطب نمی‌فهمد چرا گروگانگیری اینقدر ساده و مبتدیانه صورت گرفته است.

فیلم دچار بلاتکلیفی مطلق است؛ نه ژانر دارد و نه می‌تواند قصه‌اش را گسترش بدهد، به‌طوری‌که انگار همچنان با راش‌هایی مواجهیم که تبدیل به فیلم نشده‌اند. فیلم اجتماعی سیاه ساختن با بستر پلیسی، چارچوب و مختصات خودش را می‌طلبد. اینکه کارگردان نه شخصیت بسازد و نه بستری برای روایت قطعاً پوچ‌انگاری را پدید می‌آورد. مدیری از نگاه شبه‌روشنفکرانه‌اش کوتاه نیامده و تصور کرده با چند جوان معلوم‌الحال می‌تواند فیلم سیاسی- اجتماعی بسازد که البته این فقط در حد تفکر مانده است.

ساعت ۶ عصر نه قصه دارد، نه فیلمنامه، نه بازی و نه حتی یک نکته مثبت. فیلمی سطحی و پوچ است که کارگردانش با ادعای فراوان آن را ساخته، اما بهتر است مدیری به همان سریال‌سازی و رئالیتی شوسازی برگردد. سینما برای او زیاد است و نابلدی‌اش روی پرده سینما لو می‌رود.

منبع: روزنامه جوان