نصرت‌الله صمدزاده، پژوهشگر جنگ در میزگرد نگاهی به «تابستان ۱۳۶۹» گفت: فضای منفی نسبت به آثار جنگ وجود دارد و کتاب‌های ضعیفی که کم هم نیستند، عرصه تبلیغی را بر آثار تأثیرگذار تنگ کرده‌اند.

به گزارش مشرق، «بی‌سیم خش و خشی کرد و از هم وا رفت. بی‌سیم موقع قل خوردن شکسته بود. گویا کوروش مرا دیده بود. چون توپخانه خودمان درست همان نقطه را زد. عراقی‌ها پنج نفر بودند. می‌خواستند اسیر بگیرند اسلحه با خودم نبرده و اورکتم را هم درآورده بودم که بتوانم خوب بدوم. فقط دو تا نارنجک داشتم. گفتم یکی را برای خودم نگه می‌دارم اصلاً فکرم کار نمی‌کرد… چشم‌هایم را که باز کردم، دیدم یک نفر نشسته روی زانویم و با سرنیزه‌اش پوتینم را پاره می‌کند. گفتم: «چکار می‌کنی؟» گفت: «زخمی شدی.» شش هفت نفر از بچه‌های خودمان بودند. پرسیدم: «کجاییم؟» گفت: «العماره‌ایم.» گفتم: «العماره را گرفتیم؟» گفت: «نه، اسیریم.»

این سطوری از خاطره دیده‌بان توپخانه علی خسروی‌نیک که در کتاب «تابستان ۱۳۶۹» جای گرفته است. کتابی که چهل خاطره از لحظه اسارت آزادگان زن و مرد، بسیجی، ارتشی و سپاهی تالیف مرتضی سرهنگی با همراهی محبوبه عزیزی است که در انتشارات سوره مهر به چاپ رسید. درباره این کتاب به دلیل مورد توجه گرفتن در بیست و یکمین کتاب سال دفاع برای بررسی و نقد در مردادماه انتخاب شد که در این بررسی و نقد محمد قاسمی‌پور، پژوهشگر ادبیات جنگ، نصرت‌الله صمدزاده، پژوهشگر ادبیات جنگ و محبوبه عزیزی، از مولفان کتاب «تابستان ۱۳۶۹» حضور داشتند و درباره نقاط قوت کتاب بحث و گفت‌وگو کردند.

-به نظر شما مقدمه کتاب توانسته به اندازه کافی مخاطب را اقناع کند که چرا این چهل خاطره از ۳۶۰ خاطره انتخاب شده است؟

محمد قاسمی‌پور: مقدمه بسته به محتوا و مضمون در حجم متفاوت و البته قابل بازنگری است، یعنی استاندارد مشخصی وجود ندارد که مثلاً هر کتاب باید مقدمه آن یک یا یک و نیم صفحه باشد. گاهی اوقات خود موضوع پژوهش است که مقدمه مشروح و مبسوط می‌طلبد. به عبارتی موضوع باید در مقدمه کاملاً برای خواننده باز بشود. موضوع این کتاب به لحاظ ساختاری خیلی غامض و پیچیده نیست که نیازمند مقدمه مشروح باشد. به نظرم مقدمه ما را رهنمون به شخصیت آشنای استاد سرهنگی که تقریباً کم‌گوی و گزیده‌گوی است؛ می کند. او وقتی تریبون در اختیار دارد، در کوتاه‌ترین جملات حرف خودش را می‌زند. از این رو در اشاره‌ای که شده خواننده را متوجه ساختار می‌سازد و این‌که چه توقعی از خوانش کتاب داشته باشد. برای همین احساس نکردم که در مقدمه بیشتر از این نیاز به توضیح دارد که فربه‌تر شود. به نظرم مقدمه گویاست.

در بحث اطلاعات کتابخانه‌ای کتاب‌هایی که خاطرات از آن نقل شده، یکسری توضیحات و شرح‌ها وجود دارد، از جمله فلان کتاب در شهرستان چاپ شده و در قواره امکانات پایتخت نبوده است. نکته تکمیلی این‌که دلم برای مظلومیت برخی مولفان و ناشران می‌سوخت که ای کاش درباره آنها قدری توضیح در تکمله افزوده می‌شد.

درباره بحث کار مشارکتی هم باید اشاره کنم؛ اگر تیمی برای برخی کارهای پژوهشی تشکیل شود، هر چند معطوف به سابقه است و در پژوهش‌های دانشگاهی وجود دارد، اما احساسم این است که این مدل کار مشارکتی ارزش افزوده ناشی از تیمی است که در کنار استاد خود کار کردند و اوج روحیه تلمذ و شاگردی در محضر استاد است. هر چند گاهی اوقات در چنین کارهایی شاید نام افراد نیاید، در حالی که کار اساسی را انجام داده‌اند. در کل هر کار مشترکی که در گذشته با این گروه انجام شده، در آن سلامت روحی و رفتاری دیدم. همکاران پروژه پذیرفته‌اند که در سایه باشند اما کار دیده شود. یادگیری و آموزشی که در فرایند این کار مشارکتی اتفاق می‌افتد، خیلی گرانبهاست و حال خوبی دارد که بی‌نام و بی‌ادعا پشت صحنه کار کنید و هدف به سرانجام رساندن کار باشد. حالا این کار را مقایسه کنید با کارهای اشتراکی که در دانشگاه انجام می‌شود. فراوان شنیده‌اید که دانشجو به محض انتشار مقاله نسبت به آمدن اسم استاد در ابتدای مقاله معترض شده که استاد مربوطه کوچک‌ترین تلاشی انجام نداده و نامش بالاجبار در مقاله آمده است. چنین رویه‌ای در دانشگاه معمول و مرسوم است و به آن افتخار هم می‌کنند. گاه نحوه اعتراض به شکل تاسف‌برانگیز بوده که نمونه آن خودکشی دانشجوی دوره دکترا بود که استادش اصرار به افزودن نام خودش بر مقاله‌ای داشته که در تالیف آن سهمی نداشته است! اما این‌که در «تابستان ۱۳۶۹» افرادی گمنام و بی‌ادعا در خلوت کتابخانه وقت گذاشتند و کار مشترک انجام دادند که خیلی ارزشمند است. اگرچه در این زمینه روحیه کارگروهی ما چندان قوی نیست و افراد کمی حاضر هستند در کنار یک استاد کار کنند و نامی از آنها روی جلد کتاب نیاید.

-پایان‌نامه‌ای درباره جنگ کار شده بود که موضوع آن تقریباً به گفتمان رسمی در کتاب‌های خاطرات جنگ اختصاص داشت. یکی از آن خاطرات در این کتاب آمده که اتفاقاً درباره برخی از جزئیات آن بحث و تردید وجود داشت. در کتاب «تابستان ۱۳۶۹» لحظه اسارت با تکیه بر ۴۰ خاطره درآمده است. به نظر شما چه‌قدر این لحظه با تکیه بر حس واقعی بیان شده و تصنعی و ساختگی نیست؟

صمدزاده: روایت‌ها به تناسب فاصله‌ای که از واقعه می‌گیریم متفاوت هستند. برای نمونه فردی که خاطرات جنگش را در دهه ۶۰ گفته با ۱۰ سال بعد یا ۴۰ سال پس از آن، روایتش از جنگ در محتوای انتخابی و حال و هوای احساسی تفاوت دارد. اگر شما امروز سراغ یک آزاده بروید و خاطراتش را بگیرید، حتماً این خاطرات با ۲۰ سال پیش (اگر روایت می‌شد) متفاوت است. معاصرت و رخدادهایی که پس از وقایع برای آدمی اتفاق می‌افتد مثل وقایع اجتماعی و سیاسی که در کشور ما، طی سالیان گذشته شاخص و بارز شده‌اند در نحوه روایت ما تاثیرگذار هستند. ممکن است کسی رخدادی را بیست سال پیش روایت می‌کند حسی که انتقال می‌دهد خواننده را شاد کند، اما همان راوی، اگر امروز را روایت کند، خواننده را بیازارد. زنان به شکلی، مردان به شکل دیگر و نوجوان، سپاهی، ارتشی و بسیجی هر کدام در روایت ویژگی خودشان را دارند. گذر زمان از یک سو، جنس آدم‌ها و جنسیت آنها از سوی دیگر، همچنین رسته نظامی افراد (اعم از ارتشی، سپاهی و بسیجی) در نحوه روایت موثر است و ویژگی‌های متفاوتی را در روایت منعکس می‌کند. این طبیعت روایت است. افرادی مانند استاد سرهنگی که متولی بسیاری از کتاب‌های خاطرات اسارت بوده است به این مسئله به خوبی واقف است و جنس کار و تاریخچه رخدادها و ابتلائات روایتگری را می‌شناسد و حتماً تلاش می‌کند از روایت‌های ساختگی و تصنعی استفاده نکند و زهر فضاهای ساختگی را به حداقل برساند.

شاید این توضیح در اینجا لازم باشد که خاطرات پس از جنگ، به ویژه از اواسط دهه ۸۰ به بعد، به سمت روایت اجتماعی رفت. خاطرات زنان و پشتیابانان جنگ به میان آمد نویسندگان زن دست به قلم شدند، هر چند برخی نقدی هم به این حضور پررنگ زنان دارند که روایت جنگ زنانه‌نویس شد و حتی بعضی منتقد هستند که روحیه حماسی‌نویسی جنگ به دلیل حضور قلم زنانه کمرنگ شده است که جای درنگ دارد و بدون مطالعه، صرفاً یک نظر کلی است و شخصاً بدان اعتقاد ندارم. ضمن این‌که همچنان که گفتم جزئی‌نگری از دهه ۸۰ به بعد، در روایت جنگ بیشتر شد. دوره اسارت هم، دوره جزئی‌نگری است و روایتش با این جزئیات معنادار و خواندنی می‌شود. چون اسرای ایرانی در عراق در تحریم عجیبی به سر می‌بردند به طوری که حتی بوی پوست پرتقال هم در یادشان مانده است. بنابراین حدود ۴۰ هزار آزاده ایرانی که در اردوگاه‌های عراق دربند بودند، قاعدتاً باید از رخدادها، روایت یکسان و مشابهی می‌داشتند که با این جزئی‌نگری‌ها، و درونی کردن روایت‌ها از این عارضه کاسته شده است.

به همین دلیل در روایت‌های این کتاب، رنگارنگی مشاهده می‌کنیم. جزئیات روایت یک اسیر که فرهنگ یک بخش از ایران را دارد، با اسیر دیگری از یک منطقه دیگر ایران در جنگ شرکت کرده و اسیر شده و خاطراتش را نوشته و در آن نگاه و فرهنگ خودش را نسبت به جنگ و اسارت دخیل کرده، متفاوت است. بنابراین اگر از روایت خاطرات اسرا، رنگارنگی را دریافت کردیم، امری طبیعی است و از محسنات مجموعه‌سازی‌هاست و به معنای تصنعی بودن خاطرات نیست. از میان کسانی که به این جزئیات آشنایی دارند، مرتضی سرهنگی از بهترین‌هاست و به خوبی می‌داند چه خاطراتی را انتخاب کند که تاثیرگذارتر هستند.

چون از دو کتاب در اینجا اسم برده شد این را نیز اضافه کنم، در کتاب «زمان ایستاده بود» مولف، خاطرات را عمدتاً از مصاحبه‌های آرشیوی برگزیده و آنچه را ناقص یا مبهم بوده از خود اسرا دوباره سوال کرده است یعنی یک جور از اطلاعات خام قبل از فرآوری کتابی استفاده کرده است. اما کتاب «تابستان ۱۳۶۹» برگرفته از کتاب‌هاست و امکان انتخاب بهتری پیش رویش بوده است. چون برای آنکه خاطراتی کتاب بشود، زحمت بیشتری در جزئی‌نگری روایت‌ها صورت می‌گیرد. از این رو تصور می‌کنم چون انتخابگر جنس روایت اسرا را می‌شناسد، خاطراتی را انتخاب کرده که در عین مستند بودن، تاثیرگذاری فرهنگی بالایی داشته باشند. چنین گلچین‌هایی باعث می‌شود مخاطب علاقه‌مند شود که کتاب اصلی را هم بخواند.

-به نظرتان افزوده «درباره خاطره» چه‌قدر می‌تواند مخاطب را برانگیزاند که سراغ مطالعه کتاب اصلی برود؟

قاسمی‌پور: در سخنان قبلی اشاره کردم که در واقع با متنی مواجه هستیم که پدیدآورنده یا گردآورنده ناگزیر است که مخاطب را تشویق کند سراغ خاطرات آزادگان برود. چون ما در سایر حوزه‌های ادبیات مقاومت و مدافعان حرم با این مساله مواجه هستیم که بعضاً مخاطب نمی خواهد رنج خواندن را بر خودش هموار کند. برای نمونه یک مخاطب می‌گوید ۵۰ صفحه از کتاب را خواندم و نتوانستم بقیه آن را بخوانم! در حالی که ابر کتاب‌های دنیا هم که جایزه نوبل گرفتند و به زبان‌های متعدد ترجمه شدند، حرفه‌ای‌ترین خواننده‌ها گفتند خواندن ۷۰ تا ۸۰ صفحه اول برایشان سخت بوده است. از این رو وقتی کتابی خریدید و دست گرفتید نباید این بهانه را عَلَم کنید که ۱۰ صفحه نخست کتاب سخت‌خوان بود و رهایش کردم…! در اینجا پدیدآورنده زحمت کشیده و بخش مهم خاطرات را گردآوری کرده است تا خواننده امروزی آن را بخواند. این شیوه قطعاً برای ذائقۀ مخاطب امروزی است که تمایل چندانی به خواندن کتاب ندارد و ما مواجه با نسلی هستیم که اغلب چندان تمایلی به مطالعه کتاب ندارد. از این رو به لحاظ تبلیغی نه اما به لحاظ ترویجی ادبیات نیاز به تبلیغ دارد. چون دل نگران هستیم اگر ادبیات جنگ خوانده نشود، گسست بین نسلی میان حاضران در جنگ با فرزندان و نسل‌های دو و سه بیشتر از این شود. بنابراین در مسیری که هستیم «درباره‌ها» را می‌پسندم نظر به اینکه دغدغه پدیدآورنده برای گروه نوجوان و جوان کاملاً مفید است. چون آنها به این تلخیص‌ها و سرفصل‌بندی و موضوع‌بندی نیاز دارند. اما خواننده حرفه‌ای، پای کار و همکار سرهنگی از این اطلاعات بی‌نیاز هستند.

محبوبه عزیزی، از مولفان کتاب: اگر به عنوان یک خواننده کتاب را بخوانم، بخش «درباره‌ها» برایم جذابیتی دارد که به زعم من مانند پشت صحنه فیلم‌ها می‌ماند. دقت کردید بعضی از سریال‌ها و فیلم‌ها که ساخته می‌شود بعد از پایان کار پشت صحنه آن را روایت می‌کنند. شاید گاهی پشت صحنه فیلم یا سریال جذاب‌تر از خود آن باشد. اتفاقاتی که در آن پشت روی می‌دهد و ما ندیدیم و تصوری درباره آن نداریم. به همین دلیل «درباره‌ها» که مرتضی سرهنگی نوشته است که برخی از آنها در مواجه با راوی قصه یا داستانی پیش آمده، اطلاعاتی درباره زادگاه راوی کتاب نوشتند یا جزئیاتی درباره روند انتشار کتاب نقل کردند که اتفاق جالبی پیش آمده است که به نظرم این جزئیات مانند همان پشت صحنه فیلم‌ها می‌ماند که گاهی از خود فیلم جذاب‌تر است. از این رو برای من اطلاعاتی که در برخی از «درباره‌ها» بود شاید از خود اطلاعات کتاب جذاب‌تر بود.

قاسمی‌پور: نکته‌ای که می‌توان به این موضوع اضافه کرد که «درباره‌ها» یکدست نیست. آنجا که زیرنظر خود استاد کتابی تولید شده و محصول دفتر هنر و ادبیات مقاومت بوده است، کاملاً دارای همان ویژگی است که محبوبه عزیزی اشاره کرد. رونمایی از آنچه که ما نمی‌دانستیم اما آنچه متعلق به ناشران دیگر است یا مواجه با ناشر یا راوی در زمان کار اتفاق نیفتاده و عمدتاً سراغ استخراج سرفصل‌ها و سایر موضوعات رفته است، می‌توان دریافت چون در فحوای کلام «درباره‌ها» مشخص است، اما در سایر مطالب این عنوان برخی صفحات را که خواندم یادم بود که برخی نکات را گوشزد کنم که اصلاح شود از جمله نکاتی درباره ص ۱۶۰.

-در اینجا بحث شد درباره غیبت استادان دانشگاهی در بررسی و نقد ادبیات اردوگاهی. حالا بحث که مطرح شد باید بگویم برخی از آنها کتاب «تابستان ۱۳۶۹» را نوعی کتاب‌سازی می‌دانند؟ چه پاسخی به این موضوع دارید؟

صمدزاده: نمی‌دانم کسانی که این موضوع را مطرح کردند به سنت‌های ادبی ما در گزیده‌سازی آشنایی دارند یا نه؟ در سنت ادبی ما «کلیله و دمنه»، «تاریخ بیهقی» و … متون کهن بسیاری گزیده‌سازی شده است تا اساتید فن، خواننده را به ابعاد تأثیرگذار متون رهنمون کنند. در صحبت‌های قبلی عرض کردم که در طول عمرم، شخصاً از این انتخاب‌ها بهره‌مند بوده‌ام و لذت برده‌ام. گزیده‌سازی و نشر منتخب آثار، در زمره کنش‌های علمی و دانشگاهی ما محسوب می‌شود. گزیده‌ای از آثار متون کلاسیک که عامه مردم دسترسی به آنها را ندارند یا توان خواندن همه آن را ندارند.

حتی سنت بازنویسی و ساده‌نویسی برای کودکان و نوجوانان هم در زمره برنامه‌های علمی و فرهنگی کشور ما محسوب می‌شود. برای مثال من قصد دارم فرزندم را با «تاریخ بیهقی» آشنا کنم. باید سراغ کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان بروم تا دریابم کتاب را برای مطالعه کودکان مناسب‌سازی و ساده‌نویسی کرده است یا نه؟ فرزندم که بزرگ شد شیرینی این خوانش در ذائقه‌اش، وی را سراغ اصل آن هم می کشاند. همه اینها در برنامه‌های علمی و فرهنگی ما و سنت‌های ترویجی ما سابقه‌دار است و از این اظهارنظرهای عجیب تعجب می‌کنم.

هر چند می‌دانم فضای منفی نسبت به آثار جنگ وجود دارد و کتاب‌های ضعیفی، که کم هم نیستند، عرصه تبلیغی را بر آثار تأثیرگذار تنگ کرده‌اند. اتفاقاً گزیده‌سازی‌ها کمک شایانی به اصلاح این فضا می‌کنند. امثال سرهنگی‌ها به ما نشان می‌دهند که از این همه کتاب‌های منتشره جنگ، که اکنون به عدد عجیب ۲۵۰۰ عنوان کتاب در سال رسیده، در آینده چه آثاری ماندگارتر خواهد بود.

با این حال از روی تجربه شخصی، متعقدم اکثر کسانی که متاثر از تبلیغات منفی، در خصوص کتاب‌ها نظر کلی می‌دهند و همه را با یک چوب می‌زنند، به کتاب‌های خوب اشراف ندارند و آنها را نخوانده‌اند. وقتی از یک استاد دانشگاه سوال می‌کنید کتاب‌های منتشر شده در زمینه جنگ، از لحاظ کیفیت به چه شکل است؟ عموماً بدون این‌که خوانده باشد با تکیه بر پیش فرض‌های ذهنی پاسخ می‌دهد.

همچنین باید اضافه کنم، فضای دانشگاهی ما با متون روایی مأنوس نیست و با آن فاصله دارد و برایش چندان شناخته شده نیست. داستان و خاطره را، به اندازه متون تاریخی، قدر نمی‌شناسد. برای شناخت متون روایی، نیازمند مطالعات بینارشته‌ای هستیم، مطالعات توأمان تاریخی، اجتماعی، فرهنگی، روانشناختی، ادبی، و … برای همین استادان تاریخ، آثار روایی چون خاطرات را برنمی‌تابند. کسی که می‌گوید کتاب «تابستان ۱۳۶۹» کتاب‌سازی است، اگر منظر و دلیل خود را بگوید و نشان‌دهد که با پیش‌فرض‌ها سخن نمی‌گوید قابل بحث است و می‌توان پاسخ داد. با یک عبارت کلی که نمی‌توان یک کتاب را نقد کرد. متاسفانه با اتوریته دانشگاهی به کتاب‌های خوب برچسب منفی می‌زنند و به آنها ظلم می‌کنند. در ابتدای بحث به پنج ویژگی کتاب اشاره کردم که آن را منحصربفرد کرده است در کمتر گزیده‌ای چنین جذابیت‌هایی وجود دارد.

قاسمی‌پور: گاهی من به عنوان ناقد به کتاب نگاه می‌کنم و گاهی به عنوان یک خواننده کتاب. با حضورم در عرصه ادبیات پایداری نه سودای معروف شدن داشتم نه جاه‌طلبی خاصی فقط برای کارکردهای آموزشی و تربیتی وارد این عرصه شدم. متاسفانه نظام آموزش و پرورش ما تا حدود زیادی فشل است و مشکل زیادی دارد و نمی‌تواند کارهای آموزشی و تربیتی درست انجام دهد، اما در این فضا (فعالیت فرهنگی در عرصه ادبیات مقاومت) ظرفیت فراهم است و استعدادهای زیادی وجود دارد و مخاطبان فراگیرترند برای همین به این عرصه آمدم. از این رو هر کتابی که منتشر می‌شود دغدغه تربیتی و آموزشی برای آن دارم، از آن لحاظ کتاب تابستان ۱۳۶۹ دقیقاً در راسته دغدغه‌های من قرار می‌گیرد.

به این دلیل که اگر فردی بخواهد رمانی در عرصه اجتماعی بنویسد یکی از شخصیت‌هایش فردی است که از اسارت درآمده است و مثل بیشتر رمان‌نویسان این سال ها حال خواندن همه کتاب‌ها را هم ندارد!! و اما این کتاب برایش آورده مناسبی دارد. ضمن اینکه ما خاطرات فعالان در عرصه دفاع مقدس را یک ظرفیت تربیتی می‌دانیم و وقتی تعداد زیادی اثر درباره اسرا منتشر شده که حالا خوانده شده یا ناخوانده مانده است و در این کتاب مجدداً بازخوانشی از آن خاطرات شده و بر اساس سرفصل موضوعی لحظه اسارت انتخاب شده است. در اینجا فردی که می‌خواهد رمان بنویسد این کتاب منبع خوبی برایش است تا چهل خاطره از لحظات اسارت را مطالعه کند تا برای شخصیت‌پردازی از آنها الهام بگیرد. این همان اصل تاثیر و تاثر و الهام گرفتن در عالم هنر است که امری مجاز است.

محبوبه عزیزی: مرتضی سرهنگی از ابتدا کارش را بر اساس علاقه‌ای که داشت با روزنامه‌نگاری و ادبیات جنگ آغاز کرده و همچنان بر این پایه ایستاده است. سرهنگی فرد بسیار ایده‌پردازی است و ایده‌های خوبی در ذهنش است. درباره اسارت هم معتقد بود که همیشه بیشتر از لحظه آزادی اسرا سخن گفته شده است و کمتر به لحظه اسارت پرداختند. این ایده در ذهن سرهنگی بود و سال ۹۸ تصمیم گرفت ایده را عملی کند و ایده اسارت را برجسته کند. در آن سال، بر اساس آمار کتابخانه تخصصی جنگ حوزه هنری ۳۶۰ عنوان کتاب در حوزه اسارت موجود بود که من شاهد هستم که تک تک کتاب‌ها را مطالعه و بخش لحظه اسارت را انتخاب کردند. از میان لحظه اسارت ۳۶۰ کتاب به ۱۵۰ عنوان رسیدند بر اساس مولفه‌ای که در ذهنش بود این ۴۰ عنوان خاطره را برگزید.

به عبارتی ای ایده از فردی است که بیش از سی سال در حوزه جنگ و اسارت پژوهش و تالیف انجام داده است. به همین دلیل این گزیده اهمیت دارد. سرهنگی پس از اینکه درباره موضوع کتاب صحبت کرد بعد از آن درباره شیوه پرداختن به موضوع بحث و تبادل نظر صورت گرفت. به یادم دارم حتی بحث و بررسی شد که چیدمان خاطرات به چه شکل باشد و کدام خاطره در اول کتاب قرار بگیرد. عناوین خاطرات را با چه صبوری و دقتی انتخاب کردند به طوری که هر عنوان باید چکیده آن متن باشد. همچنین تنوع راویان را هم در نظر گرفته شد و تنوع موقعیت‌ها.

*ایبنا