به گزارش مشرق، چهل و چند سال میگذرد و پیچیدهترین پرونده نفوذ، هنوز سؤالهای بیپاسخ زیادی را پیش روی من و شما میگذارد. اینکه چطور یکی از اعضای منافقین به بالاترین ردههای امنیتی نفوذ کرده و میتواند روز ۸شهریور سال۶۰ با حضور در جلسه شورای امنیت کشور بمبگذاری کند و رئیسجمهور و نخستوزیر را به شهادت برساند، از جمله اولین پرسشهای بیپاسخ این پرونده است.
کیف و ضبط صوت
رأس ساعت ۳ عصر، رئیسجمهور با خواندن سوره «والعصر» جلسه شورای امنیت ملی را آغاز کرد. صندلی سمت چپش، نخست وزیر- محمدجواد باهنر- نشسته بود و صندلی سمت راست جای «خسرو قنبری تهرانی» رئیس دفتر اطلاعات نخستوزیری و دبیر جلسات شورای امنیت کشور، خالی بود. «کشمیری» به عنوان منشی شورای امنیت و جانشین «قنبری» در جلسه حاضر بود تا همه چیز را ثبت و ضبط کند. ضبط صوتی را که با خودش آورده بود روی میز گذاشت. جای نشستنش آنجا نبود اما نشست و کیف دستیاش را هم زیر میز کنار صندلی رئیسجمهور گذاشت. مسئولان داشتند گزارش کار حوزه خودشان را میدادند... کشمیری برخاست، از فلاسکهایی که گوشه اتاق روی میز دیگری چیده شده بود، برای رئیسجمهور و نخستوزیر چای ریخت... با یکی دو نفر خوش و بش مختصری کرد، درِ گوش یک نفر چیزی گفت و جلسه را مثل اینکه موقتاً جایی میرود، ترک کرد. کیف اما همراهش نبود. آن را زیر میز، کنار پای رئیسجمهور، مثلاً جا گذاشته بود!
در غلغله و هیاهوی بعد از انفجار، تقریباً هیچکدام از آنهایی که زنده ماندند، در شرایطی نبودند که این اتفاقات و بهخصوص خروج کشمیری از جلسه را یادشان باشد. بنابراین فرصت برای برخی از عوامل دیگر نفوذی آماده بود که عملیات «جسدسازی» را کلید بزنند. ماجرا با فریادهای یک نفر که: «کشمیری سوخت... کشمیری شهید شد» آغاز شد و به جایی رسید که روز تشییع در کنار پیکرهای رئیسجمهور و نخستوزیر شهید، تابوت سومی هم تشییع شود و بلندگوی مراسم فریاد بزند: خداحافظ شهید کشمیری!
باقر روابط
دو روز نگذشته بود که اطلاعاتیهای آن زمان یقین کردند کشمیری زنده است. اول اینکه هیچ نشانه و ردی از پیکر مثلاً متلاشی شده یا سوخته و جزغاله شده کشمیری پیدا نشده بود و فقط چند نفر دو سه تکه پارچه و مقداری خاک و خاکستر را گفته بودند باقیمانده لباس و پیکر سوخته شهید است! کارشناسان پزشکی قانونی هم میگفتند محال است جنازه با سوختن آن هم در چند دقیقه خاکستر شود و چیزی از آن باقی نماند. دوم اینکه خودرویی که کشمیری با آن به جلسه آمده بود، در جای خودش پارک نبود! اواخر شهریور مسئولان و روزنامهها اعلام کردند عامل انفجار در نخستوزیری، کشمیری بوده است. منافقین هیچوقت به طور رسمی مسئولیت این انفجار را به عهده نگرفتند. سالها بعد برادران «خدابنده» از اعضای سابق منافقین در گفتوگو با مرکز اسناد انقلاب اسلامی نحوه فرار و خروج «کشمیری» از ایران را افشا کردند. «مسعود خدابنده» در این باره گفت: «مسعود کشمیری و محمدرضا کلاهی (عامل انفجار ۷تیر) با فاصله زمانی کمی به مقر ما منتقل شدند... هیچکدام را بهخاطر سابقه نمیتوانستیم به اروپا بفرستیم و دستور، نگهداشتن و مراقبت از آنها بود. کلاهی را در کردستان عراق نگه داشتیم و مسعود کشمیری (نام سازمانی: باقر روابط) را که عربی بلد بود به دفتر بغداد فرستادیم...». کشمیری ۸ تا ۱۰سال در عراق میماند. به گفته برخی جداشدگان از سازمان، او بعدها و زمانی که مسئله طلاقهای اجباری میان منافقین اجباری شد، تقریباً از سازمان جدا میشود و شاید از عراق میرود.
جسد هفتاد و چهار ساله
سال ۱۳۹۰ «همشهری جوان» در مطلبی با عنوان «قاتل رجایی و باهنر هنوز زنده است» نوشت: «کشمیری همان روز انفجار از ایران فرار کرد. حتی همسرش، منزلش در مهرشهر کرج را ترک و به سمت مرز غربی کشور فرار کرد؛ یعنی آن زنی که به اسم همسر کشمیری در نخستوزیری و بعد هم در ختم او حاضر شد، همسرش نبود... آخرین باری که در انظار عمومی ظاهر شد، در مراسم ختم پدرش در لندن در سال ۱۳۷۷ بود. بعد از آن هم گزارشهایی در دست است که او را همراه مریم رجوی در اردن دیدهاند...». خرداد سال گذشته رسانههای خبری اعلام کردند در جریان حمله به یکی از خانههای امن منافقین در حومه پاریس، مسعود کشمیری کشته شده است. ماجرا بهسرعت تکذیب و بعد هم معلوم شد اصل حمله به آن خانه ساختگی و کار خود منافقین بوده است. هرچند از منافقین برمیآید که کشمیری را هم مثل خیلی از آنهایی که بعدها از سازمان جدا شدند، سربه نیست و حذف کرده باشد اما به همین اندازه هم شواهدی از زنده بودن او، زندگی در انگلیس، آلمان و... وجود دارد. روز گذشته «فرارو» آخرین تصاویر منتسب به «کشمیری» را که در اینترنت منتشر شده، رونمایی کرد و نوشت: «کشمیری متولد۱۳۲۹، در زمان ترور شهیدان رجایی و باهنر سیویک ساله بوده و امروز هفتاد و چهار ساله است...».