کد خبر 165200
تاریخ انتشار: ۱ آبان ۱۳۹۱ - ۱۵:۲۲

ترومن و مشاورانش عقیده داشتند که انحصار اتمی آمریکا، می‌تواند اهرم فشاری دیپلماتیک در مواجهه با شوروی باشد. در حقیقت بمباران اتمی ژاپن، اولین پرده از جنگ سرد بین آمریکا و شوروی بود!

به گزارش سرویس وبلاگستان مشرق، امید حسینی در آخرین پست وبلاگ آهستان نوشت: «گلوبال ریسرچ» اخیرا گزارش مفصل و مستندی را درباره علل واقعی بمباران اتمی هیروشیما منتشر کرده که حقایق جالبی را درباره این جنایت تاریخی بیان می‌کند. نویسنده در ابتدای این گزارش می نویسد: «من هم مثل همه آمریکایی‌ها فکر می‌کردم که آمریکا به خاطر پایان دادن به جنگ جهانی دوم و نجات زندگی مردم آمریکا و ژاپن، بمب هسته ای را در هیروشیما و ناکازاکی استفاده کرده ، اما بسیاری از مقامات نظامی آمریکا چیز دیگری می‌گویند!»

نویسنده در ادامه به اظهارات و گزارشات متعددی از مقامات مختلف نظامی و سیاسی وقت آمریکا و نیز مورخان و محققان اشاره می‌کند که حرف مشترک همه آن‌ها، این است که ژاپن حتی در صورت عدم استفاده از بمب اتمی هم قطعا تسلیم می‌شده است. پس چرا ژاپن بمباران شد؟



گلوبال ریسرچ ضمن اشاره به مستندات و گزارشاتی درباره عدم لزوم استفاده از بمب اتم، به چند اظهار نظر جالب درباره علت استفاده از آن اشاره می‌کند. مثلا از قول فرمانده ناوگان سوم آمریکا می‌نویسد که استفاده از بمب اتمی علیه مردم ژاپن، به خاطر این بود که دانشمندان می‌خواستند اسباب بازی ساخته‌ی خودشان را آزمایش کنند! ولی آلبریت انشتین معتقد بود که این تصمیم اشتباه به دلیل ملاحضات دیپلماتیک و سیاسی بوده نه نظامی و علمی.

همچنین در این مطلب به نامه دانشمندان آمریکایی خطاب به وزارت دفاع آمریکا اشاره شده که هشدار داده بودند: استفاده آمریکا از بمب اتم، علاوه بر آنکه چهره این کشور را در سراسر جهان خدشه دار می کند، در آینده نیز توافق بر سر عدم استفاده از تسلیحات اتمی را در جهان غیرممکن می سازد.

علت واقعی بمباران اتمی هیروشیما؟

در بخش پایانی گزارش گلوبال ریسرچ، به دلائل و اهداف واقعی بمباران اتمی هیروشیما و ناکازاکی اشاره شده است. براساس گزارش محققان و مورخان و اسناد به دست آمده، هدف اصلی چیزی نبود جز پیام آمریکا به شوروی! «ترومن و مشاورانش عقیده داشتند که انحصار اتمی آمریکا، می‌تواند اهرم فشاری دیپلماتیک در مواجهه با شوروی باشد. در حقیقت بمباران اتمی ژاپن، اولین پرده از جنگ سرد بین آمریکا و شوروی بود!»

در گزارش دیگری نقل شده که ترومن سه روز قبل از بمباران اتمی هیروشیما، مطمئن بود که ژاپن بدون بمباران اتمی هم حاضر به صلح است! این را مقامات بلندپایه نظامی آمریکا به رییس جمهور کشورشان گفته بودند. اما صلح و تسلیم ژاپنی‌ها بهانه‌ای بیش نبود چون هدف اصلی فشار به شوروی بود! (این هم از طنزهای روزگار است که شوروی و اردوگاه مارکسیسم همواره به عنوان کشورهای ناقض حقوق بشر معرفی می‌شوند، اما هیچ حرفی از تنها کشور استفاده کننده از بمب اتم در میان نیست!)

به هرحال بمباران اتمی ژاپن، از سوی عقلانی‌ترین سیستم‌ سیاسی دنیا و توسط عاقل‌ترین آدمهای روی زمین کلید خورد! روز بعد از بمباران اتمی و نابودی هیروشیما، ترومن رضایتش را از این اقدام جنایتکارانه با این عبارت بیان کرد: «موفقیتی بزرگ و غیرقابل مقاومت!» بی جهت نبود که پرسنل نظامی دخیل در بمباران‌ اتمی هیروشیما و ناکازاکی پس از اتمام عملیات مورد تشویق دولت وقت آمریکا قرار گرفتند!

در اثر این بمباران حدود ۲۲۰٬۰۰۰ نفر در هیروشیما و ناکازاکی جان باختند. بیش از نیمی از قربانیان بلافاصله هنگام بمباران کشته شدند و بقیه تا پایان سال ۱۹۴۵ بر اثر اثرات مخرب تشعشعات رادیواکتیو جان خود را از دست دادند. بمباران هسته‌ای هیروشیما و ناکازاکی تا به امروز تنها موارد استفادهٔ جنگی از سلاح هسته‌ای در جهان است. (ویکی پدیا)

دقت کنید: دویست و بیست هزار نفر انسان. یعنی همان هایی که طبق اندیشه لیبرالی، به خاطر انسان بودنشان حق و حقوقی داشتند. حقِ حیات، طبیعی ترین حق مردم هیروشیما بود که توسط مدعی بزرگ حقوق بشر دنیا یعنی آمریکا، از آنها گرفته شد. مثل حق و حقوق مردم بسیاری از کشورهای دیگر دنیا که یک شبه به بهانه‌ی دفاع از حقوق بشر و دموکراسی و آزادی و مبارزه با تروریسم زیر پا گذاشته می‌شود. مثل حق و حقوق مردم کشور خودمان در دهه‌های گذشته که توسط آمریکا زیرپا گذاشته شد.



البته ممکن است فورا وکلای مدافعی پیدا شوند و بگویند که این ربطی به اصل حقوق بشر و اندیشه‌های بلند و جاودانه‌ی لیبرالیسم ندارد! در حالی که چنین اقدامات و جنایاتی دقیقا منطبق بر اصول لیبرالیسم است. چون اساسا لیبرالیسم دربردارنده چنین تناقضاتی است. لیبرال‌ها علی رغم شعارهای زیبای خود، از ابتدا عقیده داشتند که: «بعضی از افراد، استعدادهایشان را نپرورانده‌اند به طوری که حقوقی را که به عنوان انسان از آن برخوردارند، می‌توان به طور مشروع از آنها گرفت یا ملغی ساخت! بیشترین زمینه اظهار چنین عقیده‌ای هنگامی بود که لیبرال‌ها فعالانه در طرح‌های استعمارگری مشارکت داشتند. لیبرالیسم جان لاک، نمونه بارزی از این عقیده است که اصول به ظاهر جهانشمول لیبرالیسم، عملا شامل کسانی که اعتبارنامه‌های فرهنگی لازم را ارائه نمی‌دهند نمی‌شود! بنابراین (از نظر لاک) استعمارگران انگلیسی از حق و وظیفه‌‌ی تسخیر سرزمین بومیان آمریکایی برخوردار بودند. لاک همین استدلال را برای سرزمینی که در اروپا توسعه نیافته باقی مانده بود، بکار نمی‌برد چرا که آن را بخشی از سرزمین جوامع سیاسی می‌دید که باید به استقلال و تمامیتسان احترام گذاشته می‌شد! استدلال‌هایی مشابه استدلال لاک در پیوند با استعمارگری اولیه در سراسر تاریخ اندیشه لیبرالی تکرار شده است.» (جامعه شناسی سیاسی معاصر، کیت نش، ترجمه محمدتقی دلفروز، با مقدمه حسین بشیریه)