کد خبر 1665730
تاریخ انتشار: ۷ آذر ۱۴۰۳ - ۰۶:۳۰

یک روز در مجتمع قضایی خانواده پای پرونده‌های عجیبی را به گزارش ما باز می‌کند که بازیگر نقش اول آن فضای مجازی است.

به گزارش مشرق، «۶۰ درصد طلاق‌های کشور ناشی از آسیب‌های فضای مجازی است که بخش اعظم آن ناشی از خیانت است.» این جمله یک قاضی دادگستری در بخشی از یک مصاحبه، تلنگر عجیبی بود و یک بهانه تلخ برای گزارشی که می‌دانستیم قرار نیست گل‌وبلبل باشد. این آمار و یک حساب سرانگشتی نشان می‌دهد که از ۲۱۰ هزار و ۴۶۸ طلاق سال گذشته، ۱۲۰ هزار و ۸۸۰ مورد آن به‌واسطه آسیب‌های فضای مجازی بوده. یعنی روزی ۳۳۰ زندگی به دلیل این آسیب‌ها ازهم‌پاشیده شده است!

این آمار تکان‌دهنده ترغیبمان می‌کند تا به محتویات چند پرونده دسترسی پیدا کنیم. مسیر تهیه گزارش را از تماس با زوج درمانگران که آغاز می‌کنیم به دربسته می‌خوریم. مشاوران با ادعای حفظ رازداری راضی نمی‌شوند محتوای پرونده‌های مراجعه‌کنندگان را در اختیارمان بگذارند و یکی از مشاوران با این جمله که «اوضاع خراب‌تر از آن چیزی هست که تصور کنید»، پیشنهاد می‌دهد به یکی از مجتمع‌های قضایی خانواده برویم و می‌گوید در این مجتمع‌ها مدل به مدل پرونده می‌بینید.

صبح یکی از روزهای پاییزی شال‌وکلاه می‌کنیم و راهی مجتمع قضایی خانواده واقع در اتوبان شهید محلاتی می‌شویم. به بهانه اینکه خواهر یکی از مراجعه‌کنندگان هستم وارد مجتمع می‌شوم. مجتمع قضایی خانواده شلوغ‌تر از تصور است. خانم زوج درمانگر راست می‌گفت. بگومگوهای دونفره بعضی زوج‌ها پشت در اتاق قاضی، آن‌قدر بالا گرفته که برای فهمیدن آنچه بر زندگی مشترکشان گذشته نیازی به گوش تیزکردن نداری! در چند ساعت حضور در مجتمع قضایی خانواده شاهد جدال زوج‌ها برای موضوعات مختلفی بودیم. از درخواست جدایی به دلیل اعتیاد همسر یا خساست همسر تا بچه‌دار نشدن زن و. اما در گزارش پیش رو پرونده‌هایی را شرح و بسط دادیم و با خانواده‌هایی صحبت کردیم که زندگی‌شان قربانی فضای مجازی شده است آن هم به بدترین شکل ممکن.

روایت اول: ۵ بار عوض کردن رنگ مو در یک هفته برای شبیه شدن به بلاگرترکیه‌ای

«اگه بدونی برادرت از من چه درخواستی داشته مطمئنم تو هم دیگه نگاه تو صورتش نمی‌کنی! برو نزار دهنم باز بشه!» صدای زن جوان در راهروی طبقه سوم مجتمع قضایی خانواده پیچیده است و ادامه‌دار شدن پادرمیانی خواهر همسر، خشم زن جوان را طوری برمی‌انگیزد که همه آنچه بر او گذشته را در راهروهای دادگاه خانواده با صدای بلند روی دایره می‌ریزد؛

«اون روزا که برادرت منو عذاب می‌داد تا شبیه فلان بلاگر ترکیه‌ای بشم، تو کجا بودی؟ گفت برو اسلیو معده کن چاقی! بدنت بد فرمه. بدنم رو زیر تیغ دادم. چند ماه بعدش من رو به زور برد کلینیک زیبایی برای پروتز باسن. همین سه ماه قبل در یک هفته پنج بار منو مجبور کرد که برم آرایشگاه رنگ موهامو عوض کنم و هر بار می‌گفت رنگ موهات مثل رنگ موی بلاگر موردعلاقه من نشده! تو جای من! چه حسی بهت دست می‌ده!

دو ساله زندگیش شده بالا و پایین کردن پیج بلاگرهای ترکیه‌ای و ایرانی اینستاگرام و دیدن فیلم‌های پورنو گرافی! همه چی رو تحمل کردم، اما این درخواست آخرش دیگه تیر خلاص رو زد به غیرت نداشته برادرت!»

درخواست بی‌شرمانه؛ تیر خلاص به زندگی مشترک!

تا همین‌جا کافی است تا دستمان بیاید وضعیت این پرونده چقدر بغرنج است. اما درخواست مرد از همسرش چه بود که از این همه او را به چشم ابزار دیدن و اجبار او برای رفتن زیرتیغ جراحی هم بدتر بود؟

خواهر عطای پادرمیانی را به لقایش نمی‌بخشد. خواهر است دیگر! همه زورش را می‌زند که این زندگی حفظ شود؛ «تو ببخش! تو خانمی کن!» این جمله باعث می‌شود زن جوان عنان از کف دهد و با صدای بلند قصه پرغصه خط آخر زندگی‌اش را جار بزند، اما حتی خواهرش هم فکر نمی‌کرد برادری که یک عمری دلخوش بوده به غیرت و ناموس‌پرستی، چه بر سر ذهن و روحش آمده که از همسرش تقاضای داشتن رابطه جنسی گروهی را داشته است. این جمله نه فقط تیرخلاص را به زندگی مشترک زن و شوهر جوان زد بلکه مطرح‌کردنش در راهروی دادگاه با صدای بلند تیرخلاص را به ذهن بقیه حاضران هم زد و چندنفری که در راهرو بودند سرها را پایین انداختند. مرد جوان که شمایلش نشان می‌دهد سی و چهار، پنج‌ساله است، راه کج می‌کند و قدم‌زنان به انتهای راهرو می‌رود.

روایت دوم؛ سر پیری و معرکه‌گیری در فضای مجازی و جدایی در ۷۰ سالگی!

راهروهای مجتمع قضایی خانواده لوکیشن ده‌ها مستند اجتماعی و فیلم سینمایی است که برای ساخته‌شدن بی‌نیاز از کارگردان است. سوژه حاضر و آماده و بازیگران هم آماده به یراق برای بازی زندگی مشترک در پلان‌های آخر! یک‌طبقه بالاتر می‌روم. در میان همه مراجعان این طبقه، مردی حدوداً ۷۰ساله که پرونده به دست در راهروی طبقه دوم مجتمع قضایی قدم می‌زند توجهمان را جلب می‌کند. کمی آن‌طرف‌تر هم زنی حدوداً ۶۰ساله با چهره‌ای که غم از سرورویش می‌بارد، کزکرده و روی صندلی نشسته است.

حتماً آمده‌اند برای پادرمیانی! حتماً کلی غصه دارند که چرا در این سن‌وسال به‌جای بازی‌کردن با نوه‌ها باید در راهروی دادگاه خانواده صدای ازهم‌پاشیده شدن شیشه عمر زندگی مشترک فرزندشان را بشنوند! اما همه این ذهنیت‌ها غلط از آب در آمد. این زوج سالمند آمده‌اند برای‌آنکه قاضی، حکم طلاق را روی چهل و اندی سال پرونده زندگی مشترکشان بزند!

این را وقتی فهمیدم که منشی دادگاه صدایشان می‌کند و می‌گوید که آماده باشند برای یک ربع دیگر و آغاز جلسه دادگاه. این جمله منشی بهانه‌ای شود برای بلندشدن صدای زن میان‌سال؛ «همین امروز تا بیشتر از این انگشت‌نما نشدیم کار رو تموم کن. مزد این همه‌سال سوختن و ساختن رو خوب بهم دادی.» پیرمرد، اما ترجیح می‌دهد سکوت کند و راه کج می‌کند به سمت طبقه پایین.

چت آنلاین و باقی ماجرا....

یکی دو صندلی نزدیک‌تر می‌شوم به زنی که شاید هیچ‌وقت فکرش را نمی‌کرد در ۶۰ سالگی به آخر خط زندگی مشترکشان برسد. می‌پرسم مادر جان شما کجا و اینجا کجا؟ انگار که دنبال گوش شنوایی می‌گردد. می‌پرسد؛ «مددکاری دخترم! وکیلی! چه کاره‌ای!» کارت خبرنگاری را نشانش می‌دهم و توضیح می‌دهم که چرا سر از مجتمع قضایی خانواده درآورده‌ام؛ « اگه قول می‌دی عکسی یا اسمی از من نزنی، بهت می‌گم چی به سر زندگیم آمده! می‌گم بنویسی تا بقیه بخونن. تا مسئولان مملکت بخونن و یک کاری کنن! من که بدبخت شدم رفت.» خیالش را راحت می‌کنم از بابت رازداری و ننوشتن از اسم و ثبت‌نکردن تصویر.

در کمال ناباوری سوژه بعدی گزارش آسیب‌های فضای مجازی همین خانم ۶۰ساله است آن هم با قصه‌ای تلخ، گزنده و باورنکردنی؛

«امان از این گوشی‌ها و این فضای مجازی! امان از این اینستاگرام.» صورتش را نزدیک‌تر می‌کند و در گوشی می‌گوید: « امان از این فیلترشکن‌هایی که الان تو گوشی پیر و جوون هست. من به جز مشاور به هیچ‌کس نگفتم که چی به سر زندگیم اومده. به بچه هام الکی گفتم دیگه با هم سازش مون نمیشه. برای اینکه می‌خواستم حرمت پدرشان حفظ بشه. ولی این مرد سر پیری من رو سوزوند با معرکه‌گیری که راه انداخته. دوساله صبح تا شب در حال چرخیدن در اینستاگرام و چت کردن با زنانی هست که عکس‌های آن‌چنانی شان را در صفحه‌هایشان می‌گذارند. بهش گفتم مرد گناه داره! تو سن و سالی ازت گذشته. گفت یه چته دیگه! اما کاش فقط به همین‌جا ختم می‌شد مادر!»

صورتش از شدت غصه و خشم سرخ می‌شود و کاسه چشم هایش را پر از اشک؛ «کارش رسید به دیدن فیلم‌های ناجور و به من این فیلم‌ها را نشان دادن و توقع‌های ناجورتر از من داشتن. عصبانی می‌شدم. اعتراض می‌کردم و کار می‌رسید به کتک‌خوردن من آن هم در این سن‌وسال.» زن میانسال از تلاشش برای حفظ زندگی مشترک می‌گوید؛ «خیلی صبوری کردم. کارم کشید به خوردن قرص اعصاب. پیش مشاور رفتم. گفت این هم از آسیب های فضای مجازی هست که هر محتوایی به راحتی در آن پیدا می شود. گفت همسرتان هم باید بیاد. دو جلسه رفت. مشاور گفت مشکل ایشان ریشه روحی و روانی دارد وبرمی‌گردد به دوران نوجوانی. باید درمان شود. از مشاور پرسیدم حالا چرا الان سر باز کرده؟ آنهم در ۷۰ سالگی! گفت محرک‌ها زیاد شده به‌واسطه فضای مجازی! همسرم بعد از دوجلسه دیگر قبول نکرد که مشاوره را ادامه دهد. من هم کارد به استخوانم رسید و دادخواست طلاق دادم و قرار شد طلاق توافقی بگیریم. عزیزم شما بنویسید. از من که گذشت. اما بالاخره یک کاری باید کرد. نمیشه دست روی دست گذاشت!»

روایت سوم: سلب حضانت به دلیل آسیب بازی آنلاین

لحظه‌به‌لحظه صدای جروبحث زوج جوان بیشتر از قبل بالا می‌گیرد و عن‌قریب است که کار به زدوخورد هم بکشد. این بار اما دعوا، دعوای یک زوج جدا شده از هم است آن هم بر سر موضوع حضانت فرزندشان. گویا حضانت با مادر بوده اما همسر سابق تقاضای سلب حضانت از او را کرده و جروبحث هم بر سر همین ماجرا بالا گرفته است و آقا به خانم می‌گوید: «بچه را سپردم بهت که با ندونم کاری این بلا را سرش بیاری! لیاقت نگه‌داشتنش رو نداری.»

سروصدای این دو نفر به‌قدری بالا رفته که مسئول انتظامات مجتمع قضایی خانواده پا پیش می‌گذارد و آنها را به آرامش دعوت می‌کند. کمی که اوضاع آرام می‌شود به صندلی خانم جوان نزدیک می‌شوم و دستمال‌کاغذی را تعارف می‌کنم تا اشک‌هایش را پاک کند و شاید راه ارتباطی هم باز شود. این همدردی به کار می‌آید و پرسشم از زن جوان بدون پاسخ نمی‌ماند؛ « مشکلی برای بچه‌ام پیش آمد که من در آن‌کاره‌ای نبودم اما همسر سابقم من را مقصر می‌داند یک سال بیشتر هست که از هم جدا شدیم و پسرم پیش من هست. شاغل هستم و بچه‌ام را خانه پدرم می‌گذارم و سر کارمی‌رم. یک ماهی بود که پسرم به اضطراب شدیدی دچار شده بود و هر روز گریه می‌کرد و به من می‌گفت سرکار نرو. مدرسه هم نمی‌خواست بره. پدرش هم در دیدارهای هفتگی متوجه این اضطراب‌ها شده بود و او را پیش روان‌شناس برده بود. خلاصه که دردسرتان ندهم بعد از دو سه جلسه صحبت روان‌شناس و ریشه‌یابی اضطراب متوجه شدیم که من ناخواسته باعث آسیب روحی خیلی جدی به بچه‌ام شدم.

برادرم برای سرگرم‌شدن پسرم ۶ ساله‌ام گاهی گوشی موبایل را به او می‌داده تا بازی کند. یک روز پسرم فیلترشکن گوشی را روشن می‌کند و با فیلترشکن روشن وارد یک بازی آنلاین می‌شود. در تبلیغات آن بازی آنلاین فیلم کوتاه پورن پخش می‌شود و پسرم این فیلم را می‌بیند و اتفاقی که نباید می‌افتد. من هیچ نقشی در این اتفاق نداشتم اما پدرش گفت تو لیاقت نگهداری بچه را نداری!» گفت‌وگوی دونفره ما هنوز تمام نشده که منشی فامیلی‌شان را صدا می‌زند و جلسه دادگاه شروع می‌شود.

مجتمع قضایی خانواده همچنان پر و خالی می‌شود از زوج‌هایی که آسیب‌های فضای مجازی، پایه‌های زندگی مشترکشان را به لبه پرتگاه نزدیک کرده است.

منبع: فارس