کد خبر 1667390
تاریخ انتشار: ۱۲ آذر ۱۴۰۳ - ۱۱:۵۱

خودکشی بروز ناامیدی در بدترین شکل خود است و مبارزه سیاسی نمایش امید برای تغییر و ثمردهی است و نمی‌توان این ۲ را درهم آمیخت و تصور پیروزی کرد.

به گزارش مشرق، کبری آسوپار طی یاداشتی درباره تحرکات اخیر براندازان نوشت:

3-2 هفته‌ از مرگ کیانوش سنجری می‌گذرد؛ مجری سابق صدای آمریکا که در اعتراض به آنچه دیکتاتوری در ایران نامید، 23 آبان خود را از ساختمانی تجاری در تهران پایین انداخت. هیاهوی خودکشی او خیلی زودتر از آنچه بلندی صدای براندازان در مجازی نشان می‌داد، فروکش کرد. بخش اعظمی از همان هیاهو هم خرج مقصریابی و کشمکش‌های درونی براندازان شد که چرا از عضو خود حمایت نکرده‌اند و چرا مانع خودکشی از پیش اعلام شده‌ او نشده‌اند. چه آنکه او از حدود 20 ساعت قبل از اقدام به خودکشی، در حساب ایکس خود خبر از چنین تصمیمی با اعلام ساعت دقیق آن داده بود. اکنون حتی از همین هیاهوی مقصریابی درونی براندازان هم خبری نیست و خودکشی سنجری نه‌تنها به آرمان او برای براندازی جمهوری اسلامی کمک نکرد، بلکه حتی نام و یادی از خود او هم نیست و او سطری گم در تاریخ اپوزیسیون شد!

آدم‌های برانداز نوبت به نوبت سطری گم در تاریخ می‌شوند، زنده و مرده فرقی ندارد. جریانی که اصالت و استقلال و گفتمان ندارد و هویتش بر مبنای جاه‌طلبی‌های شخصی و اوهام مبتذل و عقده‌های عروسک‌گردانی قدرت‌های ضدایرانی و با ملغمه‌ای از تروریست و تجزیه‌طلب و دارودسته رجوی و سلطنت‌طلب و مطرب و فوتبالیست و بازیگر و فراری و مزدور غرب و... شکل گرفته، نه موفقیتی می‌یابد و نه نامی ماندگار از آن برجا می‌ماند.

جریانی که به‌جای اندیشه، مانور تبلیغاتی را جایگزین کرده و رد مباحث آن را به جای کتابخانه‌ها و محافل علمی، حقوقی و سیاسی باید در میتینگ‌های رقص و شراب جست‌وجو کرد، چگونه می‌تواند رد ماندگاری از خود برجا بگذارد؟ جریانی که عروسک خیمه‌شب بازی سرویس‌های امنیتی ضد ایرانی است و با آویختن از قدرت شیطانی غرب و صهیونیسم و استقبال از تحریم و تجاوز به ایران و زندگی در کشورهای دیگر موفق شود، چگونه می‌تواند فراتر از کف روی آب باشد و باقی بماند؟

برای تبیین و مصداق‌یابی هر کلیدواژه‌ای که در وصف هویت جریان برانداز ایرانی در بند قبل نوشته شد، می‌توان یادداشت جداگانه‌ای نوشت تا ثابت شود سخن از هویت این جریان، در نهایت به اثبات بی‌جریانی آن می‌انجامد اما فی‌الحال مجال برای حرف دیگری است. خودکشی سنجری به‌رغم آنکه با شعار سیاسی و با نمایشی علیه جمهوری اسلامی انجام شد، اما نتوانست هیچ موج موثری، حتی کوتاه و حتی صرفا در فضای مجازی ایجاد کند.

هم از این رو، این اتفاق و حواشی پیرامون آن را می‌توان دارای نشانه‌هایی دانست که از مرگ براندازان حکایت می‌کند و در واقع آن خودکشی، نه خودکشی یک برانداز که نشان از خودکشی براندازان داشت، به دلایلی:

اول: آنها برای ممانعت از خودکشی دوست‌شان ساعت‌ها فرصت داشتند و اقدامی نکردند.

دوم: در مجادله‌های پس از واقعه، روشن شد یکی از دلایل اصلی ناامیدی فرد مورد نظر عدم حمایت از او از سوی براندازان در آمریکا و پس از اخراج او از صدای آمریکا بوده است. حتی دفتر رضا پهلوی هم که برای چنین مواقعی و حمایت مالی از براندازان، پول جمع کرده بود، کمکی به او نکرد.

سوم: عدم حمایت از او در ایران توسط دوستانش که تنهایی و مشکل مالی او و روی آوردنش به کارگری ساده را موجب شد.

چهارم: ناامیدی سیاسی براندازان پس از تبلیغات بسیار درباره سرنگونی قریب‌الوقوع جمهوری اسلامی.

پنجم: جدل‌های بی‌پروا و بی‌پرده در میان خود، اما علنی و صریح پس از مرگ سنجری که باعث رسوایی بسیار درباره تعاملات درونی براندازان با یکدیگر شد. در واقع آنچه رخ داد خودکشی ناخواسته اپوزیسیون ایرانی بود.

طبعا منظور از مرگ در این نوشتار، نابودی مطلق این جریان نیست، بلکه منظور عدم توانایی در داشتن کنش‌های موثر سیاسی علیه ایران است. حیات یک جریان سیاسی به کنشگری موثر است و بی ‌آن حتی در صورت وجود، یعنی مرده است.

در واقع، پیکر بی‌جان کیانوش سنجری روی پیاده‌رو نماد مرگ اپوزیسیونی است که ۲ سال پیش یقین داشت تا چند ماه دیگر کار جمهوری اسلامی تمام است و امروز حتی از زنده نگه داشتن عضوی از خود که پیش‌تر هم اعلام کرده قصد خودکشی دارد، ناتوان است!

شاید گفته شود تعمداً مانع خودکشی او نشدند که بتوانند از این مرگ که مثلا در اعتراض به دیکتاتوری در ایران و حمایت از زندانیان سیاسی بوده، بهره‌برداری سیاسی کنند اما خودکشی نمی‌تواند قهرمان‌پرور باشد و جریانی که می‌خواهد از پایین پریدن یک نفر از بالای ساختمان و مشکلات روحی و شخصی او قهرمان بسازد و پیروزی درو کند، یعنی دستش از هر آنچه بتواند خود را مطرح کند، بسیار خالی است.

انتحار یک کنشگری ناشی از ضعف است و وقتی با چاشنی سیاست آمیخته می‌شود، ناتوانی بیشتری را عیان می‌کند. چه آنکه از اهل سیاست، بویژه مخالف و مبارز سیاسی انتظار قدرتمندی و توانمندی است.

خودکشی بروز ناامیدی در بدترین شکل خود است و مبارزه سیاسی نمایش امید برای تغییر و ثمردهی است و نمی‌توان این ۲ را درهم آمیخت و تصور پیروزی کرد.