کد خبر 173200
تاریخ انتشار: ۵ آذر ۱۳۹۱ - ۱۰:۱۶

بنيان شهر كوفه در سال هفده هجري به وسيله خليفه دوم و به دست سعدبن ابي وقاص، به منظور برپايي يك پادگان نظامي براي پيگيري هرچه بيشتر فتوحات اسلامي در داخل كشور ايران پي ريزي شد.

مشرق - بررسي اوضاع اجتماعي دنياي اسلام در زمان واقعه عظيم و دردناك عاشورا عموماً و شهر كوفه خصوصاً باعث شناخت بيشتر علل و انگيزه هاي قيام امام حسين (عليه السلام) مي شود و به روشن شدن دلايل عدم موفقيت ظاهري آن كمك شاياني مي كند.


¤ جمعيت كوفه در زمان نهضت
بنيان شهر كوفه در سال هفده هجري به وسيله خليفه دوم و به دست سعدبن ابي وقاص، به منظور برپايي يك پادگان نظامي براي پيگيري هرچه بيشتر فتوحات اسلامي در داخل كشور ايران پي ريزي شد. عمر دستور داده بود كه مسجد اين شهر داراي چنان مساحتي باشد كه تمام جمعيت جنگجو و مقاتل را در خود جاي دهد و مسجدي كه طبق اين دستور پي ريزي شد، گنجايش چهل هزار نفر جمعيت را دارا بود.
بنابراين مي توانيم چنين نتيجه گيري كنيم كه كوفه در آغاز تأسيس، حدود چهل هزار سرباز داشته است كه با توجه به اين كه بسياري از اين سربازان، زن و فرزند خود را نيز همراه داشته اند، مي توانيم به جمعيتي در حدود صد هزار نفر در زمان تأسيس، دست پيدا كنيم كه رقم معقولي به نظر مي رسد.

كوفه پس از تأسيس به علت آب و هواي خوش و نزديكي به فرات و همسايگي ايران و وضعيت اقتصادي نيكويي كه از راه غنايم و خراج سرزمين هاي فتح شده كسب نموده بود، پذيراي سيل مهاجرت اقوام و گروه هاي مخلتف از سرتاسر مملكت وسيع اسلام آن روز گرديد. اين مهاجرت ها به خصوص در سال 36 هجري كه حضرت علي (عليه السلام) اين شهر را پايتخت كشور اسلامي قرار دادند شدت بيشتري به خود گرفت. به گونه اي كه تعداد سپاهيان كوفي در جنگ صفين به 65 هزار نفر و با احتساب خانواده آنان به رقم 150 هزار نفر مي رسيد.
بعد از صلح امام حسن (عليه السلام) در سال 40 هجري، بعضي از ياران امام (عليه السلام) به عنوان اعتراض به اين عمل سخن از وجود سپاه 100 هزار نفري اهل كوفه به ميان مي آورند. از سال 50 هجري كه «زيادبن ابيه» از طرف معاويه عهده دار امارت كوفه شد، با توجه به فراواني شيعيان علي (عليه السلام) در كوفه دست به انتقال عظيم نيروي انساني از كوفه به شام و خراسان و نقاط ديگر زد. گفته شده است كه او تنها 50 هزار نفر را به خراسان منتقل نمود.

در سال 60 هجري و بعد از مرگ معاويه، بعضي از كوفيان با نوشتن نامه به امام حسين (عليه السلام) سخن از سپاه صد هزار نفري آماده به خدمت به ميان آوردند.

نتايجي كه مي توان از مطالب فوق در نهضت امام حسين (عليه السلام) گرفت به قرار زير است:
1- ذكر رقم 12 هزار نامه به امام حسين (عليه السلام) گرچه بسيار بزرگ مي نمايد، اما نسبت آن به جمعيت كوفه از نصف كمتر است، هرچند بپذيريم كه بعضي از اين نامه ها از سوي چند نفر و يا گروه هايي نگاشته شده باشد. بنابراين امام حسين (عليه السلام) بدان اكتفا نكرده و براي كسب آگاهي بيشتر حضرت مسلم را به كوفه گسيل مي فرمايد.

2- تعداد بيعت كنندگان با حضرت مسلم را 11-12 هزار تا 40 هزار نفر نوشته اند، اما در حديثي منسوب به امام باقر (عليه السلام) از تعداد 20 هزار بيعت كننده ياد شده است. اگر اين رقم را بپذيريم، به تعدادي حدود يك پنجم مقاتلين كوفه دست مي يابيم كه شايد بتوانيم با اين نتيجه گيري به توجيهي براي عدم اقدام جدي از سوي مسلم برسيم. البته پر واضح است كه در صورت اقدام جدي مسلم و تشكيل حكومت، بسياري از عناصر بي طرف و حتي مخالف، نيز به اين حكومت نوپا مي پيوستند.

3- به نظر مي رسد رقم 30 هزار نفري لشكر عمربن سعد كه در روايتي از امام صادق (عليه السلام) به آن اشاره شده است، رقمي معقول است و البته اين رقم هنوز به نصف جمعيت مقاتل كوفه نرسيده است و از اينجا كثرت سپاهيان مختار نيز كه آن را 60 هزار نفر ذكر كرده اند، قابل توجه است؛ زيرا سپاهيان او را افرادي تشكيل مي دادند كه در كربلا جزء لشكر عمربن سعد نبودند.

¤ تركيب جمعيت كوفه
تركيب جمعيت كوفه را از دو بعد نژادي و عقيدتي بررسي مي نماييم:
الف) تركيب نژادي جمعيت:
به طور كلي مي توان جمعيت كوفه را به دو بخش عرب و غيرعرب تقسيم نمود.
بخشي از عرب هاي ساكن كوفه را قبايلي تشكيل مي دادند كه با آغاز فتوحات اسلامي در ايران از شبه جزيره عربستان به قصد شركت در جنگ به سمت عراق كوچ كردند. اين عرب ها كه هسته اوليه كوفه را تشكيل مي دادند از دوتيره قحطاني و عدناني بودند كه در اصطلاح به آنها يماني ها و نزاري ها اطلاق مي شد.
در ابتدا يماني ها علاقه بيشتري نسبت به خاندان اهل بيت (عليهم السلام) داشتند و لذا معاويه سرمايه گذاري بيشتر روي آنها نمود و آنها را به خود نزديكتر كرد.
بخش ديگري از عرب ها را قبايلي همچون «بني تغلب» تشكيل مي دادند كه قبل از اسلام در عراق سكونت گزيده و پيوسته با ايرانيان در جنگ بودند.
عناصر غيرعرب كوفه را گروه هاي بزرگي همچون موالي، سرياني ها و نبطي ها تشكيل مي دادند. بزرگترين گروه موالي را ايرانياني با عنوان «حمراء ديلم» تشكيل مي دادند «حمراء» اسم عامي بود كه عرب ها نسبت به ايرانيان استعمال مي نمودند. اين گروه يك سپاه چهار هزار نفري ايرانيان را در برمي گرفت كه به رهبري شخصي به نام «ديلم» به سپاه اسلام تحت رهبري سعدبن ابي وقاص پيوستند و با او پيمان همكاري بستند.
رشد جمعيت موالي در كوفه بسيار بيستر از عرب ها بود. به طوري كه پس از چند سال نسبت يك به پنج بين موالي و عرب ها برقرار شد. معاويه از اين رشد فراوان در بيم شد و به «زياد» دستور انتقال آنها را از كوفه داد و زياد بخشي از آنها را به شام و بخشي را به بصره و ايران منتقل كرد، اما با اين حال كثرت وجود موالي در سپاه مختار در سال 66 هجري نشانگر فراواني اين گروه در زمان شروع نهضت امام حسين (عليه السلام) در كوفه مي باشد.

جمعيت كوفه و شرايط حاكم بر آن

در ادامه مطلب مردم شناسي كوفه، در آستانه واقعه عظيم عاشورا به ادامه بحث تركيب جمعيت كوفه مي پردازيم:

¤تركيب عقيدتي جامعه كوفه
در اينجا لفظ عقيدتي را عام فرض نموده ايم كه شامل انديشه سياسي نيز بگردد. از نظر اعتقادي مي توان جامعه كوفه را به دو بخش مسلمان و غيرمسلمان تقسيم نمود. بخش غيرمسلمان كوفه كه شامل مسيحيان عرب مسيحيان نجران و نبطي، يهوديان رانده شده از شبه جزيره العرب در زمان عمر و مجوسيان ايراني بودند بخش ناچيزي از كل جمعيت كوفه را در برمي گرفت.
بخش مسلمان كوفه را مي توان شامل شيعيان علي (عليه السلام)، هواداران بني اميه، خوارج و افراد بي طرف دانست.
شيعيان را مي توان به دو بخش روسا و شيعيان عادي تقسيم نمود.
از روساي شيعه مي توان افرادي همچون سليمان بن صرد خزاعي مسيب بن نجبه فرازي، مسلم بن عوسجه ، حبيب بن مظاهر اسدي، ابوثمامه صائدي را نام برد.
يكي از نقاط مبهم و تاريك نهضت كوفه، غيبت اين افراد در شام هفتم ذي حجه سال 60 هجري است كه مسلم قصر عبيدالله را محاصره كرد و سپس شكست خورده و يكه و تنها در كوچه هاي كوفه سرگردان شد.
در توجيه اين غيبت نظرات مختلفي ابراز شده است كه شايد خوش بينانه ترين آنها پراكندگي آنان به دستور شخص مسلم باشد تا جان خود را براي پيوستن به امام حسين (عليه السلام) حفظ نمايند. اما اين توجيه با توجه به وضعيت نابسامان رهبر قيام يعني مسلم حتي با وجود چهره هايي از آنان در صحنه كربلا و نه همه آنها غير توجيه مي نمايد.
شيعيان عادي كه بخش قابل توجهي از مردم كوفه را تشكيل مي دادند ، گرچه به خاندان اهل بيت عصمت علاقه وافري داشتند ، اما رفتار والياني همچون زياد و پسرش، با آنان و نيز سياست هاي كلي امويان در شيعه زدايي جامعه اسلامي، از آنان چشم زهر سختي گرفته بود، به گونه اي كه تا احتمال پيروزي را زياد نمي ديدند، وارد نهضتي نمي شدند و شايد علت نامه نگاري آنان و نيز پيوستن آنها به نهضت مسلم و قيام مختار بدين جهت بود كه پيروزي نهضت ها را بسيار محتمل مي ديدند و لذا به مجردي كه بوي شكست نهضت مسلم به مشامشان خورد، از صحنه خارج شدند.
هواداران بني اميه كه افرادي همانند عمربن حجاج زبيدي، يزيدبن حرث، عمروبن حريث، عبدالله بن مسلم، عماره بن عقبه، عمربن سعد، مسلم بن عمرو باهلي از برجستگان آنها به شمار مي رفتند و درصد قابل توجهي از مردم كوفه را تشكيل مي دادند. و همين افراد بودند كه وقتي از پيشرفت كار مسلم بن عقيل و ضعف و فتور نعمان بن بشير والي كوفه احساس خطر نمودند، به شام نامه نوشتند و از يزيد چاره طلبيدند.
خوارج كوفه پس از سركوب شدن در جنگ نهروان، در زمان معاويه به واسطه سياست هاي غيراسلامي وي كه ناراضيان فراواني فراهم آورده بود، قدرت گرفتند و در سال 34 هجري در زمان فرمانداري «مغيره بن شعبه» قيامي را به رهبري «مستوردبن علقمه» ترتيب دادند كه به شكست انجاميد. «زيادبن ابيه» نيز پس از به عهده گرفتن فرمانداري كوفه در سال 50 هجري نقش عظيمي در سركوب آنان ايفا نمود. اما پنج سال پس از مرگ، زياد در سال 85 هجري آنان به رهبري «حيان بن طبيان» به قيامي ديگر دست زدند.
«عبيدالله بن زياد» نيز پس از به عهده گرفتن زمام امور كوفه به سركوبي آنها پرداخت. از اين رو مي توان گفت: در واقعه كربلا نقش چنداني از اين گروه نمي توانيم سراغ بگيريم.
شايد بتوان گفت: بيشترين سهم جمعيت كوفه از آن افراد بي اعتنا و ابن الوقت بود كه همتي جز پر كردن شكم و پرداختن به شهواتشان نداشتند. اينها هنگامي كه پيروزي لشكر مسلم بن عقيل را نزديك ديدند، به او پيوستند اما با ظهور آثار شكست، به سرعت صحنه را خالي كردند و فشار رواني فراواني به طرفداران واقعي نهضت وارد آوردند و سهم فراواني در شكست قطعي نهضت مسلم ايفا نمودند. سپس به دنبال وعده و وعيدهاي «ابن زياد» به سپاه كوفه پيوستند و به جنگ با امام حسين (عليه السلام) پرداختند و سرانجام او را به شهادت رسانيدند در صورتي كه اگر نهضت مسلم به پيروزي مي رسيد، همين افراد اكثر طرفداران حكومت نوپاي مسلم را تشكيل مي دادند.
و اينها همان افرادي بودند كه فرزدق در ملاقات با امام حسين (عليه السلام) آنها را چنين توصيف نموده بود: «قلب هاي آنان با تو است و شمشير هايشان عليه تو كشيده شده است.»

روانشناسي جامعه كوفه

به طور كلي مي توان خصوصيات رواني جامعه كوفه را كه در شكست ظاهري نهضت امام حسين (عليه السلام) دخيل بود، چنين برشمرد:

¤ نظام ناپذيري
هسته اوليه شهر كوفه را قبائل بدوي و صحرانشين تشكيل مي دادند كه از صحرانشيني و كوچروي به شهرنشيني روي آوردند اما خلق و خوي صحرانشيني خود را از دست ندادند.
يكي از صفات صحرانشينان، آزادي بي حد و حصر در صحراها و بيابان هاست و لذا آنان از همان ابتدا به درگيري با اميران خود پرداختند، به گونه اي كه خليفه دوم را به ستوه آوردند تا جايي كه از دست آنان اينچنين شكوه مي كند: «چه مصيبتي بالاتر از اينكه با صد هزار جمعيت روبرو باشي كه نه آنها از اميرن خود خشنودند و نه اميران آنها از آنها رضايت دارند.»
و لذا آنان در سير تاريخي كوفه چه با اميران و فرمانده هان عادل همچون علي بن ابي طالب (عليه السلام) و عمار ياسر و چه با اميران ظالم مانند «زيادبن ابيه» ناسازگار بودند.
حضور فراوان صحابه و قراء يكي از عوامل تشديدكننده اين خلق و خوي بود. آنان خود را مجتهدان و صاحبنظراني در مقابل حكومت به حساب مي آوردند و لذا تا آن هنگام كه برجان خود بيم نداشتند، در مقابل حكومت قد علم مي كردند كه نمونه بارز آن را در جنگ صفين مشاهده مي كنيم بويژه آنكه جمع كثيري از خوارج نهروان را «قراء» و حافظان قرآن تشكيل مي دادند.

¤ دنيا طلبي
افراد و قبائلي كه به قصد به دست آوردن غنايم جنگي در فتوحات اسلامي شركت مي جستند پس از سكونت در كوفه حاضر به از دست دادن دنياي خود نبودند و هرگاه احساس خطري مي كردند نسبت به دنياي خود عقب نشيني مي كردند و اگر احساس خطر نمي كردند فوراً در آن داخل مي شدند. در جنگ جمل كوفيان از پذيرش درخواست حضرت علي (عليه السلام) به علت اينكه آن را نوپا مي دانستند شانه خالي مي كردند و اعتراض نخبگان و خواص آن عده اي كه به آن حضرت پيوستند پس از اتمام جنگ تقسيم نكردن غنايم از سوي حضرت علي (عليه السلام) بود، اما در جنگ صفين كه حكومت علي (عليه السلام) را سامان يافته تر ديدند شمار افراد غيركوفي بسيار ناچيز بود. لذا كثرت بيعت كنندگان با مسلم را مي توان طبق اين خصوصيت كوفيان توجيه نمود.
از اينجاست كه به عمق كلام امام حسين (عليه السلام) هنگام نزول در كربلا پي مي بريم: مردم بندگان دنيايند و دين مانند امري ليسيدني بر زبان آنها افتاده است، تا هنگامي به دنبال دين مي روند كه معيشت آنها برقرار باشد، اما هنگامي كه در امتحان افتند، دينداران اندك خواهند بود.

¤ تابع احساسات بودن
با رجوع به تاريخ حيات كوفه اين خصوصيت را مي توان در جريان هاي مختلف ديد و علت اصلي اين خصيصه را مي توان عدم رسوخ ايمان در قلب هاي آنان دانست؛ چون اينان (قبائل) با ديدن قدرت اسلام به آن پيوسته بودند و براي دنياي خود اسلام را پذيرفته بودند و در تعبيرهاي «اغدرمن الكوفي» فريبكارتر از كوفي يا «الكوفي لايوفي» كوفي وفا ندارد اين خصيصه بيشتر به چشم مي خورد.
يكي از موفق ترين كساني كه توانست از احساسات كوفيان به خوبي بهره برداري نمايد، «مختار» بود كه البته كوفيان، باز همين كه احساس كردند ورق عليه او برگشته است او را تنها گذاشتند تا به دست مصعب بن زبير كشته شود.
از خصوصيات ديگر جامعه كوفه كه به آن اشاره شده است مي توان به موارد زير اشاره كرد:
1- تناقض در رفتار 2- فريبكاري3- تمرد بر واليان4- روحيه فرار در هنگام رويارويي با مشكلات5- اخلاق بد6- طمع7- تحت تأثير تبليغات قرار گرفتن

نحوه اداره كوفه

عناصر مختلفي در اداره جامعه كوفه آن روز وجود داشته كه به بررسي اجمالي هر يك از اين عناصر مي پردازيم:


¤ والي
والي را رئيس حكومت مركزي منصوب مي كرد و اداره شهر كوفه و توابع آن را كه شامل شهرهاي بزرگ ايران از قبيل قزوين، زنجان، طبرستان، آذربايجان، ري، كابل و سيستان بود در دست مي گرفت.
والياني كه از سال 41 تا 61 هجري (قيام عاشورا) عهده دار حكومت كوفه بودند از سوي بني اميه انتخاب مي شدند.
مهمترين اين فرمانداران عبارتند از مغيره بن شعبه، نعمان بن بشير، زيادبن ابيه و پسرش عبيدالله كه نقش مهمي در جنگ با امام حسين (عليه السلام) داشت.
مغيره بن شعبه و نعمان بن بشير از اصحاب پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله) بودند كه در واقع معاويه از وجهه آنان در ميان مردم استفاده نمود و اينان به خاطر كهولت سن بيشتر دنبال آسايش و آرامش بودند و بيشتر مستقل عمل مي كردند.
زياد و پسرش برخلاف اين دو افرادي جنگ طلب و جاه طلب بودند و چون داراي نسبي نبودند بيشتر عقده حقارت داشتند و در پي پوشاندن اين عيب بودند.
زياد در ابتدا در طرف امام علي (عليه السلام) و سپس امام حسن (عليه السلام) بود به گونه اي كه بعد از آنكه بسياري از ياران امام حسن (عليه السلام) به معاويه پيوستند زياد باز در مقابل معاويه مقاومت كرد، اما معاويه با مكر و فريب و وعده و وعيد او را هم بسوي خود جذب نمود.
مهمترين خدمت معاويه به «زياد» اين بود كه او را از بي نسبي درآورد و او را «زيادبن ابي سفيان» معرفي كرد و سپس فرمانداري بصره را به او داد و پس از مرگ مغيره فرمانداري كوفه را نيز به قلمرو وي ضميمه كرد.
فرمانداري كوفه و بصره در آن زمان، در حقيقت به معناي تسلط بر كل ايران، بحرين، عمان و بخشي از افغانستان بود.
زياد در خوش خدمتي تا آنجا پيش رفت كه به معاويه نامه نوشت كه «من عراق و بصره و كوفه را با دست چپم براي تو ضبط كردم و دست راستم بي كار است پس آن را با اداره حجاز (مكه و مدينه) مشغول گردان.»
يزيد پس از به حكومت رسيدن چون با عبيدالله ميانه خوبي نداشت تصميم گرفت او را از حكومت بصره عزل نمايد. اما با آغاز نهضت مسلم در كوفه و مشاهده ناتواني نعمان بن بشير، به پيشنهاد مشاورش «سي جون مسيحي» علاوه بر حفظ حكومت بصره، اداره حكومت كوفه را نيز به او واگذار كرده عبيدالله نيز در مقابل به قلع و قمع شيعيان كوفه پرداخت به طوري كه نقل شده، او حدود دوازده هزار نفر شيعه را در كوفه زنداني كرد و بالاخره موفق به سركوب قيام كوفه شد.

¤ عرفاء
عريف منصبي در قبيله بود كه صاحب آن رياست عده اي از افراد قبيله و سرپرستي امور آنان را برعهده داشته و نسبت به اعمال آن افراد در مقابل حكومت پاسخگو بوده است.
در زمان بروز تشنج و اضطراب در شهر، نقش و اهميت عرفاء دوچندان مي شد؛ زيرا آنها مسئول برقراري نظم در قبيله خود بودند و طبعاً اگر حكومت مركزي شهر قوي بود، از آنان مي خواست كه افراد قيام كننده را معرفي نمايند.
در ميان واليان كوفه، زياد و پسرش بيشترين استفاده از اين نظام را در سركوب قيام شيعيان و خوارج و... نمودند به طوري كه تاريخ نويسان پيرامون اولين اقدام عبيدالله بن زياد پس از ورود به كوفه چنين نوشته اند:
«عبيدالله مردم و عرفاء كوفه را به نزد خود فرا خواند و خطاب به آنان با شدت چنين گفت: شما بايد اسامي غريب ها و موافقان و مخالفان اميرالمومنين يزيد! را براي من بنويسيد. هر كس چنين كرد با او كاري ندارم، اما هر كس از عرفا كه چنين اقدامي ننمايد بايد مسئوليت عرافت خود را به عهده بگيرد، بدين ترتيب كه هيچ مخالفت و شورشي عليه ما در عرافت نباشد و اگر چنين نكرد خون و مال او بر ما حلال است و اگر در ميان عرفاء شخصي از مخالفان اميرالمومنين (يزيد)! يافت شود كه عريف او نامش را براي ما ننوشته باشد، آن عريف را درب خانه اش بر دار مي آويزيم و آن را از عطا و حقوق محروم مي نماييم.»
اين اقدام عبيدالله يكي از مهمترين موجبات شكست نهضت مسلم را فراهم كرد.

منابع مالي حكومت كوفه

منابع مالي حكومت كوفه در زمان مورد بحث از قرار زير بود.

¤ خراج
سرزمين هايي كه به وسيله جنگ در صدر اسلام گشوده مي شد ميان مقاتلين و سربازان سپاه اسلام تقسيم مي شد، اما در زمان عمر به جهت حفظ اين سرمايه ها براي آينده و حفظ روحيه جنگ در ميان سربازان با مشورت با صحابه و از جمله حضرت علي (عليه السلام) اين سرزمين ها تقسيم نشد، بلكه در عوض باقي ماندن اين سرزمين ها به اهالي آنها مقداري به عنوان خراج پرداخت مي كردند و خراج از هر شهر مفتوح به سوي شهر فاتح حمل مي شد و بدين ترتيب خراج شهرهايي مانند آذربايجان، گرگان و... كه به دست كوفيان فتح شده بود، به سوي كوفه حمل مي شد... و حاكم كوفه پس از تأمين مايحتاج شهر و مردم و پرداخت عطا، مازاد آن را به سوي حكومت مركزي مي فرستاد.

¤ جزيه
افراد غيرمسلمان شهرهاي اسلامي شامل مجوسيان، يهوديان و مسيحيان سالانه به صورت سرانه مالي را به حكومت پرداخت مي كردند كه در آن زمان ثروتمندان 48 درهم، متوسطين 24 درهم و طبقه پايين تر 12 درهم معمولاً در سال مي پرداختند، اما با مسلمان شدن بسياري از اهل ذمه، درآمد حكومت از اين منبع رو به كاهش نهاد.

¤ گمركات
گرفتن گمرك و عوارض از تجاري كه جنس به داخل كوفه مي آورند از زمان حكومت عمر شروع شد، بدين ترتيب كه از كفار غير ذمي و كفار ذمي و از مسلمانان يك دهم مال التجاره به عنوان ماليات و گمرك مي گرفتند كه به اين ماليات اصطلاحاً «مكوس» گفته مي شد.

منابع مالي مردم
به طور كلي درآمد مردم شامل دو بخش زير بود:

¤ كسب و كار
زراعت، صناعت، تجارت، كارهاي دولتي و حكومتي مانند خدمت در شرطه عمده كسب و كار مردم بود.
به طوري كه گفته شده است: اكثر حرفه هاي كوفه را موالي برعهده داشتند و اصولاً عرب ها اشتغال به حرفه و صنعت را لايق شأن خود نمي دانستند.

¤ عطاء و رزق
نظام عطاء و رزق نيز در زمان عمربن خطاب پايه گذاري شد، بدين ترتيب كه عمر براي برپا داشتن يك لشكر هميشه آماده و به منظور جلوگيري از اشتغال سربازان به كار ديگر، براي آنان حقوقي ساليانه تعيين نمود كه ملاك هاي خاصي مانند صحابي بودن، دفعات شركت در جنگ ها و... را در آن مدنظر داشت. اين حقوق ساليانه كه عمدتاً از فتوحات و خراج سرزمين هاي گشوده شده تأمين مي گشت و به تناسب افراد، مبلغي بين 300 تا دو هزار درهم در سال را شامل مي شد.
حضرت علي (عليه السلام) پس از رسيدن به حكومت، اصل نظام عطاء را تصويب كرد، اما ويژگي ها و ملاك هاي عمر در پرداخت هاي متفاوت را الغا كرد و مساوات كامل در عطاء را برقرار نمود كه اين امر نارضايتي هاي فراوان را سبب شد.
در اين زمان مردم وابستگي شديدي به عطاء و رزق داشتند و حكومت نيز از اين نقطه ضعف به خوبي آگاه بود و به عنوان دستاويزي استفاده مي كرد. به طوري كه عبيدالله در زمان حكومتش بر كوفه توانست با زياد كردن عطاء و دادن رشوه به روسا و بزرگان كوفه آنها را به جنگ با امام حسين (عليه السلام) ترغيب و تشويق نمايد. چنانكه يكي از اهل كوفه به نام «مجمع بن عبدالله عائدي» هنگامي كه در كربلا به امام حسين (عليه السلام) پيوست چنين جواب داد: «... اما اشراف و بزرگان كوفه، رشوه هاي كلاني به آنها پرداخت شده است و حكومت جوال هاي آنان را پر نموده تا محبت آنان را به خود جلب نمايد، پس آنها يكپارچه عليه تو جنگ مي نمايند.»
همچنين هنگامي كه مسلم بن عقيل (عليه السلام) به همراه سپاه خود قصر عبيدالله بن زياد را محاصره نمود و او را در فشار قرارداد، يكي از شگردهاي موفق عبيدالله تشويق مردم و اطرافيان مسلم به ازدياد عطا در صورت پراكنده شدن و نيز تهديد به قطع عطاء در صورت ادامه شورش بود كه اين شگرد باعث پراكنده شدن سريع اطرافيان مسلم گرديد.
در روز عاشورا، هنگامي كه امام حسين (عليه السلام) قصد اتمام حجت نسبت به كوفيان را داشت آنها با به راه انداختن سر و صدا، سعي در ممانعت از سخنراني آن حضرت (عليه السلام) مي كردند، بالاخره امام (عليه السلام) رشته كلام را در دست گرفته و با اشاره به مسأله عطاء آن را به عنوان يكي از علل عصيان كوفيان نسبت به خود برشمرد و فرمودند: «همه شما عصيان مرا ورزيديد و به سخنان من گوش فرا نمي دهيد بايد چنين باشد؛ چرا كه عطاهاي شما از مال حرام فراهم شده و شكم هايتان از حرام انباشته گرديده، پس باعث مهر خوردن قلب هايتان شده است.»