فعالانی که هرگز رسانه درست و درمان نداشته اند تا قطعات این پازل به هم ریخته را به هم برساند و آدم های این داستان را به مخاطبشان معرفی کند؛ معمولاً هیچ رسانه ای از دست مدیران فرهنگی جان سالم در نبرده اند؛ همه ماجرا هم در همین جا خلاصه می‌شود. مدیران فرهنگی قرار است از آدم ها و محتوایی دفاع کنند که اساساً از آنها اطلاعی ندارند.با این وصف جریان غالب که نه تنها جریانی که صدای آن شنیده می شود آن جریانی است که بهتر تبلیغات می کند.

گروه فرهنگی مشرق-  همه چیز در چهره‌ها خلاصه می شوند و روی جلد یک پرتره بزرگ انداخته‌اند و چند تیتر مرتبط. داخل مجله هم که می‌روی کمِ کم  هفت، هشت چهره را دوباره خوانده‌اند، معرفی یا ...
روش «آدم سازی» حالا دیگر به یک سبک قوام یافته در ادبیات ژورنالیستی جدید ایران تبدیل شده است. در سال های پس از دوم خرداد 76 و با ظهور روزنامه نگاری جدید روش های رنگارنگ صفحه بندی روی دکه های روزنامه فروشی خودنمایی می کردند. ریشه این اتفاق هم وارد شدن سبک های روزنامه نگاری جدید از غرب به ایران بود که تقریباً در سال های پس از انقلاب متوقف شده بودند؛ اما غیر از این، سبک های نوشتاری هم برای پر شدن صفحات جدید روانه اتاق های تحریریه شد.

نوشتن درباره یک فرد، خود یک قالب ژورنالیستی است که از برای معرفی یک فرد و حتی رپرتاژ آگهی استفاده می شود؟ اتفاق جدیدی نیست و خارق العاده هم نمی نماید؛ امّا استفاده از یک قالب خاص بیش از قالب های دیگر می تواند به یک سبک منجر شود که گاه هوشمند انتخاب می شود و اهدافی دارد.

هشت اسم؛ هشت پرونده
ماهنامه تجربه در این شماره دست کم هشت نام را با بیش از یک مطلب در هر مورد منتشر کرده است. این اتفاقی بی سابقه نیست همان طور که پیش از این هم آمد، این داستان ادامه داری است از شکل گیری یک سلک که تقریباً در تمام روزنامه ها و نشریات پانزده شانزده ساله اخیر پیگیری شده است و این یعنی سبکی در حال شکل گیری است.
پرونده روی جلد «تجربه» درباره همایون شجریان است که با عنوان «به نام پدر» معرفی شده تا مروری بر زندگی حرفه ای او باشد و آثارش؛ یک مصاحبه بلند با شجریان، یک یادداشت از بهروز غریب پور و چند اظهار نظر فنی و در نهایت یادداشت کوتاه از خواهرزاده شجریان و دختر مرحوم مشکاتیان.

این آخری هیچ ربطی به خصوصیات حرفه ای همایون شجریان ندارد و تنها واکنشی عاطفی و خانوادگی است به یک اسم؛ که اگر مخاطب همایون شجریان نبود و گوینده دختر پرویز مشکاتیان، هر کسی و با هر سوادی می توانست نمونه ای از آن را بنویسید؛ امّا احتمالاً سردبیر تحریریه تشخیص داده است که آمدن همین چند خط می تواند مؤثر باشد و جنبه عاطفی این پرونده  را تکمیل کند و وقتی این بخش به ماجرا اضافه می شود، این یعنی پرونده جنیه تبلیغاتی نیز دارد. اگر به اصل داستان یا پروفایل نویسی هم رجوع کنیم چنین بحثی را می بینیم. یک پروفایل هیچ گاه تنها برای تحلیل یک شخصیت نوشته نمی شود، همیشه یکی از اهدافی که در پروفایل نویسی- یا همان مهره نویسی مطرح است این است که یا می خواهند چهره ای را بالا ببرند و تبلیغ کنند و یا اینکه چنان بر زمین اش بکوبند که نتواند از جایش بلند شود و این هر دو در گرو توانایی قلم روزنامه نگاری است که پروفایل می نویسد.

واقعیت این است که پروفایل نویسی را نمی شود از فنون تبلیغات رسانه ای جدا کرد و وقتی این قالب در یک سبک شیوع و عمومیت پیدا می کند یعنی قرار است مخاطب بیش از فضای عادی جامعه گروهی را بیشتر ببیند و اگر این گروه با هم وابستگی هایی داشته باشند و اگر هم عصر باشند می شود گفت چنین سبکی بر پایه نوعی تبلیغات نسلی است و اگر آدم هایی از نسل های مختلف گروه، گروه معرفی شوند همه چیز برای تبلیغ یک جریان آماده است و این دقیقاً همان اتفاقی است که در پانزده ساله اخیر با چهره ای جدید و در سال های قبل تر با « کیان و آدینه » و ... هدف گذاری شده بود.

بازخوانی «غلام حسین ساعدی » پس از چند دهه، شوالیه شدن "سپانلو"، مدایح بی صله برای «رضا براهنی»، توصیفی دیگر از «آیدین آغداشلو »، بهانه‌ای دیگر برای دیدن نامه و تصویر «کمال تبریزی» و بسیاری دیگر از نام هایی که به مناسبت یا بی آن در ماهنامه تجربه آمده است و روندی که در همه این شماره هایش و نشریات سلف خود آن بوده، همه حرف از یک رپرتاژ محتوایی برای یک جریان دارد که ریشه در اقتصاد و بعد سیاست داشته و البته ویترین هایی فرهنگی و هنری نیز برای خود دست و پا کرده است. شاید از همین جهت بوده که برخی از حلقه کیان نام می برند و یا نمونه هایی از آن.

قرار نیست برداشت و تحلیل سیاسی کنیم؛ تجربه در شماره هایی اوّلش بارها و بارها تاکید کرده بود که قرار نیست به جناح و گروه خاصی تعلق داشته باشد امّا احتمالاً اعضای تحریریه این ماهنامه هم به خوبی واقف بودند که تنها گزارشگر بودن در رسانه همان قدر غیر حرفه ای و نچسب است که روزنامه نگار بی طرف بودن. هرچند گردانندگان این ماهنامه جوان تر از آن هستند که به این زودی ها به حلقه و جریان برسند و بشوند نماینده و سخنگوی یک قشر در فضای ادبیات و هنر؛ امّا اقل کم مرزهایشان را پر رنگ کرده اند و این خود قدمی رو به جلو است.

از این نکته که بگذریم یک چیز باقی می ماند؛‌ چرا هیچ گاه در حیطه فرهنگ اتفاقی چنین در میان اصحاب انقلاب اسلامی نیفتاده است. اینکه روشنفکری نزدیک صد سال سابقه فعالیت سازماندهی شده داشته اند قبول؛ این که در یکی دو دهه منتهی به انقلاب این تشکیلات با سازماندهی دفتر فرح، استخوان دارتر شد و هنوز آن ساختار کار می کند هم به کنار؛ اما واقعیت این است که نمی شود جز در معدود موارد و دوره هایی خاص از یک حلقه یا جریان تولید فرهنگی و هنری در فضای انقلاب سخن گفت.

فعالانی که هرگز رسانه درست و درمان نداشته اند تا قطعات این پازل به هم ریخته را به هم برساند و آدم های این داستان را به مخاطبشان معرفی کند؛ معمولاً هیچ رسانه ای از دست مدیران فرهنگی جان سالم در نبرده اند؛ همه ماجرا هم در همین جا خلاصه می‌شود. مدیران فرهنگی قرار است از آدم ها و محتوایی دفاع کنند که اساساً از آنها اطلاعی ندارند.با این وصف جریان غالب که نه تنها جریانی که صدای آن شنیده می شود آن جریانی است که بهتر تبلیغات می کند.