انقلاب اسلامی، همانطور که از نامش بر می آید دارای هویتی دینی- مذهبی و ریشه گفتمانی اش اسلام ناب محمدی(ص) است، که در عصر کنونی – غیبت امام معصوم(ع) – توسط فقیه عالم و عادل و ولی فقیه بر ما عرضه می شود. در این گفتمان ظلم ستیزی، عدالتخواهی، توجه به آزادی و کرامت انسانی، توجه به حقوق محرومین و مستضعفین، جذب حداکثری و دفع حداقلی، استقلال، مردم سالاری و ... از اصول اساسی به شمار می رود.
این گفتمان، اساس و جوهر انقلاب مردم ایران بود که در سال 57 به رهبری حضرت امام(ره) به وقوع پیوست. رهبر معظم انقلاب، در سالگرد ارتحال ملکوتی امام، ابعاد این گفتمان را در قالب سه محور عدالت، معنویت و عقلانیت به عنوان مکتب امام(ره) ارائه کردند.(1) همچنین شعارهای مردم نیز در مقاطع مختلف جریان نهضت از قبیل "یا مرگ یا خمینی" یا "تاخون در رگ ماست خمینی رهبر ماست" گواه بر این ادعا می باشد.
این انقلاب بر اساس پیمان مشترکی که بین امت اسلام و امام خودشان بود- به معنایی پانزده سال از سال 1342 تا 1357 - با جان فشانی ها، شکنجه شدن ها و زندان رفتن ها شکل گرفت. البته به تعبیر دیگری مسلمانان و شیعیان واقعی بعد از رحلت پیامبر اعظم اسلام (صلی الله علیه و آله) به پای مکتب تشیع مجاهدت کردندو خونها ریخته شد، و در اثر این مجاهدت ها در دوران غیبت و در عصر جدید – به خصوص از سال 1342 به بعد - آمدند و به پیروی از امام-(ره) منجر به انقلاب بزرگ اسلامی شدند. نکته مهم این است که مردم با معرفت، شناخت و آگاهی آمدند و ایمان به امام خمینی(ره) پیدا کردند و این انقلاب را سامان دادند.
خطِ اسلام نابِ حق طلب، عدالتخواه و آزادی خواه، جریان پیدا کرد و منجر به پیروزی انقلاب شد و از دل این انقلاب نظامی بیرون آمد به نام جمهوری اسلامی؛ مردم در طول تاریخ برای اسلام فداکاری کردند و به دنبال شکلگیری و پیروزی انقلاب به یک نظامی منبعث از این انقلاب و به تبعیت از امام خود -که جانشین امام زمان(عج) است- رأی دادند وگفتند: « جمهوری اسلامی، نه یک کلمه کم و نه یک کلمه بیش». (2)
تعریف خط سازش و ویژگی های آن
خیلی از افراد در جامعه گفتند: «ما انقلاب را قبول داریم» و بعد از شکلگیری نظام اسلامی هم مسئولیتهایی را در این نظام پذیرفتند. خط انقلاب؛ خط ظلمستیزی است، ملت ایران شعار "شیطان بزرگ" را از همان روزهای اول سر می داد، حالا کسانی که مسئولیت پیدا کردند باید مکتب و "منشور امام و مردم" را به جلو ببرند ولی برخی به تدریج مرعوب نظام غرب و نظام سلطه شدند و از عهد و پیمانی که ملت با رهبرشان بستند زاویه گرفتند که ما آن را خطِ سازش می نامیم.
به عبارتی خط سازش خطی است که در درون آن گرایشها و اندیشههای متفاوتی وجود دارد که با خط اصیل انقلاب زاویه گرفته و خودش را با نظام سلطه تنظیم کرده است.
خط سازش همیشه با اغواگری اجتماعی همراه بوده است و با فریب مردم جاذبه ی اجتماعی بالایی را برای خود به وجود آورده است، البته این اغواگری ها تا زمانی بوده که ماهیت آنها برای مردم روشن نشده باشد و به محض اینکه تمایز خط سازش با خط اصیل انقلاب روشن می شد مردم مقابل آن می ایستادند و در مقابل آن اعلام موضع می-کردند.
در این جریان، افراد سازش کار به سه دسته تقسیم می شوند:
دسته اول: افرادی که از روی آموزههای دانشگاهی و کلاسیک، تصور میکردند نمیتوان خط امام خمینی(ره) را پیش ببرندو معتقد بودند باید به یک قدرت بزرگی که در جهان حاکم است تکیه کنیم تا بتوانیم به جلو برویم. (3)
دسته دوم: افرادی که اندیشه سکولاری داشتند؛ اساساً دین را از سیاست جدا می دانستند و معتقد بودند همین که انقلاب شده و شاه رفته دیگر خط انقلاب هم تمام شده و دوران حکومت انسانهای مسلمان شده است.
دسته سوم: و اما دسته سوم افرادی بودند که برای رسیدن به قدرت و منفعت، تظاهر به همراهی با انقلاب کردند که ما به آن ها منافق می گوییم این افراد اصلاً از اول به انقلاب ایمان نیاورده بودند؛ یعنی دیدند که این فضا، فضای خوبی است و میتوانند خوشهچینی کنند و منفعتی ببرند، به قدرتی برسند، به نان و نوایی برسند، آمدند و ظاهراً همراهی کردند. بعد ماهیت آنها برگشت به مسئله قبلشان که ما به اینها میگوییم منافق؛ حالا ممکن است یکی منافق سازمان یافته مثل سازمان مجاهدین خلق باشند، یکی منافق فردی باشد ما این را هم جزء خط سازش میدانیم.
حال ما در این فرصت، به اجمال حرکت خط سازش را از ابتدای انقلاب تا کنون بررسی میکنیم:
جریانات خط سازش در مقاطع مختلف پس از انقلاب اسلامی
مقطع اول: دولت موقت بازرگان و نهضت آزادی
با شروع انقلاب اسلامی و روی کار آمدن دولت موقت به ریاست آقای مهندس بازرگان، خط سازش در درون نیروهای انقلابی خودش را نمایان کرد. مرحوم بازرگان به لحاظ فردی مسلمانی مقلد و مبارز بوده و حکم انتصاب ایشان از جانب امام خمینی(رحمت الله علیه) صادر شد. حتّی امام(ره) دولت بازرگان را دولت امام زمان(عج) میدانست (4) اما به تدریج خط مشی آقای بازرگان تغییر کرد و عده ای از درون دولت وی به علّت خودباختگی و مرعوب بودن؛ خط مذاکره با آمریکا را مطرح و منافع ملّی کشورمان را به آمریکایی ها واگذار کردند. امّا مردم ، روحیه مقاومت را از دست ندادند تا اینکه منتهی شد به یک عده جوان (5) که لانهجاسوسی در تهران (6) را تسخیر کردند. اینگونه شد که جریان سازش قصد تقابل با جریان انقلاب را داشت که با حرکت جوانان پیرو خط امام(ره)، آن ها از قطار انقلاب پیاده شدند و ماهیتشان مشخص شد. به همین دلیل امام خمینی(ره) فرمودند: «این انقلاب دوم است و بزرگتر از انقلاب قبلی است». (7)
در واقع دراین ماجرا یک اندیشه سکولاریسم، سازشکار و لیبرالیسم با ماهیت پنهان، خود را درون جبهه انقلاب جای داده بودند و روشن شدن ماهیت آن در این مقطع شاخصی برای تمایز خط انقلاب و غیر انقلابی شد. در این مقطع دست عناصری از نیروهای به ظاهر انقلابی روشد که مهمترین آن ها جریان جبهه ملی و نهضت آزادی است. (8)
هر چند آدمهای بزرگ و موجه انقلابی چون شهید مطهری(رحمت الله علیه) آقای بازرگان را، به امام خمینی (ره) معرفی کردند، آدمهایی که حُسن نیتشان ثابت شده بود و هیچکدامشان قصد دشمنی نداشتند، امّا مشی روحانیت و حضرت امام (ره) با آن سعه صدری که داشتند جذب حداکثری بود و تنها قصدشان پیشبرد حرکت انقلاب بود که در نهایت این افراد از خط سازش نتوانستند به همراهی انقلاب بیایند و در نتیجه از قطار انقلاب پیاده شدند.
مقطع دوم: بنی صدر و سازمان مجاهدین خلق (منافقین)
ادامه ی خط سازش از جبهه ملی و نهضت آزادی با روی کار آمدن بنی صدر به وقوع پیوست. این بار اتحادی از جریانات مختلف؛ و اجماع بین لائیکها (ماتریالیست ها یعنی کسانی که خدا را قبول ندارند)، مارکسیستها (حزب توده، فدایی اقلیت و اکثریت که همه طایفهای در آنها بودند)، خط التقاط (مجاهدین خلق) (9) و تکنوکرات ها (10) شکل گرفت. بعضی از این افراد هنوز فکر میکردند نمیتوان بدون قدرتهای جهانی انقلاب را پیش برد. البته بعضی از آنها - که غرضی نداشتند - می گفتند: «مگر میشود که انقلاب را دینی کرد؟»، «مگر میشود با دین حکومت تشکیل داد؟»، «مگر میشود که یک حکومت دینی داشت؟» ولی بعضی از آنها مثل مارکسیست ها اساساً به هویت انقلاب اسلامی ایمان نداشتند و با اسلام مخالف بودند. عده ای هم بر اساس آموزه هایی که از حزب خود داشتند ماهیتاً سکولار بودند و بعضی دیگر هم اسلام منهای روحانیت را می خواستند. این ها گرایشهای مختلفی بودند که یک جبههای را در مقابل خط ولایت، خط انقلاب، مکتب امام خمینی(ره) با محوریت بنی صدر تشکیل می دادند.
در بین این افراد برخی - مثل سعادتی از کادرهای سازمان مجاهدین خلق - با شوروی ارتباط برقرار کردند که در آن زمان شوروی از قطب های حاکم بود.(11) امثال تیپ نهضت آزادی هم با غرب - که آمریکاییها و اروپاییها می شدند - ارتباط گرفتند. کلیه جریانات و احزاب و افراد که با هر دو قدرت حاکم بر جهان ارتباط داشتند. به طور کل یک اجماعی با محوریت بنی صدر علیه انقلاب اسلامی تشکیل دادند.
از ویژگی های مهم خط سازش این است که همیشه با یک وجهه اجتماعی خوبی خودش را نشان می داده و با اغواگری اجتماعی مردم را فریب می داده است. این فریب و اغواگری تا زمانی بود که ماهیتش مشخص نشده ولی بلافاصله که مردم ماهیت خط سازش را می فهمیدند از آنها کناره گیری می کردند. این نکته بسیار مهمی است که مردم هیچ موقع همراه خط سازش نبودند. شما بیانیهها و موضعگیریهای سازمان مجاهدین خلق را قبل از رسوا شدنشان که نگاه کنید از روحیه ضد آمریکایی ، ضد امپریالیستی و ضد سرمایه داری موج میزند. با مواضع رادیکال و جذاب بسیاری از جوانها را جذب میکردند.
موضع گیری های چالشی، تند و بی مهابا سخن راندن و شعارهای آتشین سردادن بسیار به مذاقِ ساده خوش می آمد که در باطن چیز دیگری بود. این خصیصه اکنون نیز صادق است؛ مثلاً؛ بعضی می گویند: «باید مصاحبهها و موضعگیریهای چالشی باشد، انتقاد های تند و بی مهابا گفتن، بی قاعده و شعاری صحبت کردن و...» که شاید خرسندی و رضایت دیگران را به همراه داشته باشد ولی از پشت صحنه آن اطلاع ندارند و نمی دانند این مسائل چرا اینگونه با جنجال مطرح می شود که افراد بصیر باید عمق آن را نگاه کرده و تبیین کنند.
به طور کل فرقی نمیکند هر جا رفتار افراطی یا تفریطی بود ؛ میبینیم بالاخره با یک مشکلی مواجه شدند. در واقع خط سازش، خطی بود که با افراط و تفریط به دنبال این بود که بتواند انقلاب اسلامی را ساقط کند تا یک نظامی تشکیل بدهند که متمایل به غرب یا شرق باشد. همان طور که در مرحله اول تسخیر لانه جاسوسی خط سازش را رسوا کرد و این افراد را پس زد، در این مرحله نیز – که بنی صدر و هم پیمانانش باشند – شهادت 72 تن بود که موجب رسوایی شان شد. در آنجا ترور و انفجاری که صورت گرفت این خباثت و رفتار نامردمی و وابستگی اینها را نشان داد و هم چنین مظلومیت شهید بهشتی و خط امام خمینی(ره) را کاملاً روشن کرد که یک فصل یا تمایز جریان سازش شد و موفقیت نیروهای اسلام و انقلاب را به همراه داشت.
مقطع سوم: آقای منتظری و خط سه اصفهان
این جریانات تمام نشد، خط سازش با شکل و قوارهای متفاوت و با ظهور و بروز دیگری ادامه پیدا کرد. این بار در درون نیروهای نزدیکتر به انقلاب و در بین بعضی از روحانیونی که شاید شاخصترین آنها طایفه و باند سیدمهدی هاشمی باشد که به اطراف آقای منتظری جمع شده بودند به وقوع پیوست. اوج کار آنها اینجا بود که تلاش کردند آقای منتظری را در اولین جلسه خبرگان رهبری که تشکیل شد قائم مقام رهبری کنند. امام خمینی(ره) برای این جلسه خبرگان پیام دادند(12)، در این پیام امام خمینی(ره) خطاب به همه ی مسئولین –به خصوص علماء و روحانیون- نکات مهمی را از جمله امر به تقوا، امر به تهذیب، پرهیز از دنیاگرایی، پرهیز از تجملگرایی و تأکید بر سادهزیستی مسئولین متذکر شدند. در قسمت پایانی این پیام، امام هشداری مهم در مورد توجه نسبت به اطرافیانتان این افراد گوشتزد کردند، در این پیام آمده است:
« شما که خود را پیروان اصحاب وحى و اولیاء عظیم الشأن مىدانید و بحمد اللَّه هستید، خود را جز خدمتگزار به ملتهاى ستمدیده ندانید. و باید بدانید که تبهکاران و جنایتپیشگان بیش از هر کس چشم طمع به شما دوختهاند، و با اشخاص منحرفِ نفوذى در بیوت شما، با چهره هاى صد در صد اسلامى و انقلابى، ممکن است خداى نخواسته فاجعه به بار آورند، و با یک عمل انحرافى نظام را به انحراف کشانند، و با دست شما به اسلام و جمهورى اسلامى سیلى زنند. اللَّه، اللَّه، در انتخاب اصحاب خود. اللَّه، اللَّه، در تعجیل تصمیم گیرى، خصوصاً در امور مهمه. و باید بدانید و مى دانید که انسان از اشتباه و خطا مأمون نیست. به مجرد احراز اشتباه و خطا از آن برگردید، و اقرار به خطا کنید؛ که آن کمال انسانى است، و توجیه و پافشارى در امر خطا نقص، و از شیطان است. در امور مهمه با کارشناسان مشورت کنید، و جانب احتیاط را مراعات نمایید. »(12) بعدها از این پیام امام شعار « الله الله از بیوت » در بین مردم رواج پیدا کرد.
در مورد قائم مقامی منتظری حرفهای دیگری هم در پشت صحنه وجود دارد که کمتر کسی آن را گفته است – که من در قضایای فتنه چندین جا اشاره کردم و یک مقدار شیوع پیدا کرد - و آن این بود که وقتی آیت الله گیلانی رفته بودند حضرت امام خمینی(رحمت الله علیه) را ببینند؛ گفته بودند که فردا قرار است جلسه خبرگان تشکیل شود و یک دستور آن هم بحث قائممقامی رهبری است که امام(ره) به ایشان میفرمایند: «این بحث را از دستور خارج کنید.» (13) بعد آقای گیلانی به آقای هاشمی - چون آن زمان آدم فعالی در صحنه سیاسی بودند و از افراد تراز اول نظام محسوب می شدند- میگویند. با این وجود هرچند که که آقای گیلانی این صحبت امام(ره) را منتقل کردند ولی این اتفاق نیفتاد و از دستور خارج نشد، و در این جلسه تصمیم گرفتند که آقای منتظری قائممقام رهبری شوند.(14)
برای قائم مقامی منتظری از قبل هم یک زمینههایی در اصفهان -در واقع از فلاورجان و قهدریجان - توسط گروه سید مهدی هاشمی به وجود آمد و کم کم در جاهای دیگر شکل گرفت. به عنوان مثال باند سید مهدی هاشمی وقتی که اسم آقای منتظری را میبردند سه صلوات و هنگام نامبردن امام خمینی(ره) یک صلوات میفرستادند؛ هدف آنها از این گونه رفتارها برای این بود که قائممقامی رهبری آقای منتظری را جا بیندازند یعنی اینکه با این موضوع سیاسی برخورد کنند. سه صلوات میفرستادند تا یک زمینههای اجتماعی را درست کنند هرچند که خیلی از علما و روحانیون میدانستند که اینها خطشان اشکال دارد ولی به خاطر ملاحظه شرایط کشور و نگرانی از وضع سلامتی امام خمینی(ره) در آن جلسه تصویب کردند که آقای منتظری قائم مقام رهبری بشوند.
با وجود اهمیت بررسی این مقطع از تاریخ - اینکه ماهیت باند مهدی هاشمی، شکل گیری خط سه و اقداماتشان چه بود - را به فرصتی دیگر ارجاع می دهم و به جهت ادامه بحث حرکت خط سازش از ورود به آن خودداری می کنم و ادامه ی بحث خط سازش را ارائه می دهم وگرنه داستان باند سیدمهدی هاشمی، داستان کارها و جنایتهایی که اینها انجام دادند، آیت الله ربانی شیرازی را به شهادت رساندند و قبل از انقلاب داستان آنها چه بوده است، در اصفهان با مهندس بحرینیان و بعضی بچههای کمیته انقلاب اسلامی را - تحت پوشش سپاهی و نفوذ در سپاه اصفهان - مقابله کردند و بچههای کمیته را به شهادت رساندند اینها بحثهای مفصلی است که ان شاا.. در زمانی دیگر به آن می-پردازم.
در ادامه ی بحث، این طایفه- خط سه اصفهان – به نرمی در اطراف آقای منتظری وارد شدند و با نفوذ به بیت ایشان دفتر وی را نیز تسخیر کردند. این افراد با تأثیرگذاری بر افکار ایشان، موجب انحراف و گرفتن فاصله با خط انقلاب را در این جایگاه موجب شدند. تا آن زمان خط سازش مجموعه ای از جریان جبهه ملی و ناسیونالیستها، جریان نهضت آزادی، جریان بنیصدر، جریان منافقین، تمام جریانات چپ و مجموعههای خلقی بود، ولی حالا دیگر یک ظهور و بروز دیگری پیدا کرد؛ غیر از باند سیدمهدی هاشمی -که در آن برهه زمانی خودش یک نوع التقاط و جریان نفاق جدید بود- ویژگیهایی در فردی ظهور و بروز کرد که توانست در پیشبرد خط سازش موثر واقع شود. یعنی ویژگیهای خاص آقای منتظری خیلی توانست این اثر را بگذارد و آن جز روحیه دنیاطلبی، قدرتطلبی، سادهلوحی، سادهاندیشی و در واقع عدم ظرفیت لازم برای این مسئولیت و تراز مسئولیتی - که باید در اندازه انقلاب باشد - نبود، که من آن را «ضعف نفسانی» می نامم. این ضعف نفسانی موجب شد که کارکردش منتهی به بهرهبرداری خط سازش شود. حالا اگر تا دیروز جریانات فکری بودند که خط سازش را تقویت میکردند الان "ضعف نفسانی" هم به خط سازش کمک میکند.
دلیل اینکه در ابتدای نوشتار هویت انقلاب را تعریف کردیم و در اصول آن گفتیم که نسبت به آزادی و کرامت انسانی و ساختن انسانهای والا تلاش میکند؛ برای اینکه اگر کسی این خصائص و این سلامت و تهذب نفس را نداشته باشد نمیتواند هویت انقلاب اسلامی را دنبال کند.
اشاره به این نکته در مقطع کنونی نیز بسیار مهم است و هم اکنون مسئولان نظام نیز باید نسبت به آن هشیار باشند، از این جهت که ضعف نفسانی کسانی که در سطح مسئولیتهای بالای کشور میخواهند بیایند مکتب و خط امام خمینی(ره) و هویت انقلاب را پیش ببرند قطعاً مورد بهره برداری خط سازش زمان خود قرار خواهند گرفت .
حالا دراین مقطع اوج انحرافات بخشی از اطرافیان آقای منتظری بود که اتفاق افتاد. هرچند خط انقلاب و نیروهای آن در ابتدا با آقای منتظری مشکلی نداشتند و به تصویب مجلس خبرگان برای قائم مقامی ایشان احترام قائل شدند و به طور کلی دفعی از جانب نیروهای انقلاب به ایشان نشد و ایشان را جذب کردند و جزئی از خودش می دانستند(15) ، امّا ماجراها از جانب ایشان به گونه ای دیگر پیش رفت که سرنوشت خود را با منافقین و نهضت آزادی و سید مهدی هاشمی گره زد و خود را از قطار انقلاب به بیرون پرت کرد و نتوانست همراه انقلاب بیاید.
جریان خط اصفهان -که بعداً به خط سه معروف شد- از ابتدا خیلی ضد آقای بهشتی بود و به ایشان نسبت لیبرال بودن می دادند، قصد آنها از اینگونه رفتارها، این بود که موانعی که ممکن است بر سر راه آقای منتظری بوجود بیاید را برطرف کنند، علمایی که احتمال می دادند بعد از امام(ره) مطرح شوند را ترور شخصیتی می کردند ویا دست به ترور فیزیکی می زدند، که نمونه های بارز آن آیت الله شیرازی و آیت الله املشی هستند. طوری بودند که هر کسی را که تراز و اندازهاش، وزانت و فقاهتش به گونهای بود که شاید مانع ایشان شود از سر راه بر می داشتند و یا نمی گذاشتند شکل بگیرد. در آن زمان با آقای هاشمی و آقای خامنهای هم مخالف بودند یعنی مدلشان این شده بود. بعدها که آقای محمد منتظری در حزب جمهوری اسلامی آمد و با شهید بهشتی نزدیک شد، تصوراتش تغییر کرد و از "باند سید مهدی هاشمی" و "خط سه" فاصله گرفت و جدا شد، خدا مزدش را داد و جزو72 تن هم به شهادت رسید.
در این مقطع زمانی -که گفتمان مردم و شعار انقلاب «جنگ جنگ تا پیروزی» و یا حتی در بُرهه ای «جنگ، جنگ، تا رفع فتنه از عالم» بود- خط سازش – که آقای منتظری و تیم اطرافی ایشان که قدرت سیاسی گرفته بودند- به بهانه «اینکه ما نمیتوانیم جنگ را ادامه بدهیم و جنگ به جلو نمیرود» روی آورند و فضا را به این سمت بردند که ما باید آتشبس را قبول کنیم. این برای امام خمینی(رحمت الله علیه) و دلسوزان نظام بسیار ناراحت کننده بود که اسناد سری و محرمانه نظام از طریق دفتر آقای منتظری از BBCسر در آورد. البته وقتی که سیدمهدی هاشمی را هم دستگیر کردند - با وجود اسناد و مدارک خیانت این باند و اعترافات موجود - باز آقای منتظری خیلی تلاش کرد که آقای سیدمهدی هاشمی آزاد شوند، در این مورد نیز امام(ره) دوباره برای ایشان پیغام فرستاد و آقای منتظری قبول نکردند، تا اینکه به حکم اعدام مهدی هاشمی منتهی شد.
اعتراضات بعدی منتظری، باعث شد که دیگر امام طی حکمی ایشان را از قائم مقامی عزل کنند، در این پیام امام با لحن تندی از ایشان انتقاد کردند وبا بیان جملاتی چون« والله قسم ، من از ابتدا با انتخاب شما مخالف بودم ، ولی در آن وقت شما را ساده لوح می دانستم که مدیر و مدبر نبودید ولی شخصی بودید تحصیلکرده که مفید برای حوزه های علمیه بودید و اگر اینگونه کارهاتان را ادامه دهید مسلما تکلیف دیگری دارم و می دانید که از تکلیف خود سرپیچی نمی کنم . والله قسم ، من با نخست وزیری بازرگان مخالف بودم ولی او را هم آدم خوبی می دانستم . والله قسم ، من رای به ریاست جمهوری بنی صدر ندادم و در تمام موارد نظر دوستان را پذیرفتم .» (16)
اینکه چرا امام(ره) این جملات را فرمودند، برای این بود که همین جریان - خط سه- بسیار تبلیغ می کرد که در انتخابات ریاست جمهوری امام به بنیصدر رأی داده است. در آن زمان تردد تیم نهضت آزادی به بیت آقای منتظری زیاد شده بود، خط اینها با خط انقلاب که رهبریاش با ولیامر مسلمین و جانشین امام زمان است، نمیخواند. اما با این وجود عزل منتظری از قائم مقامی و این اتفاقات – ضمن هزینه ی زیادی برای انقلاب داشت - ضربه ی محکمی به خط سازش بود. این است که امام در جایی میفرمایند: «حاصل عُمرم را از خودم جدا کردم.»(17) آقای منتظری آدم خیلی بزرگی بود، فقیهی مبارز ودر جریان نهضت دارای نقشهای بسیار مهمی بود. ولی به هر حال این خط و اقدامات دیگری که فرصت پرداختن به آن نیست منتهی به این شد که امام جام زهر را بنوشند و در واقع قطعنامه را بپذیرند.
البته روحیه مردم این چنین نبود. امام را میخواستند و باورش داشتند، تمام وجود و هستی شان بود؛ این هویت انقلاب بود و تبعیت بی چون و چرا از امام؛ امّا این از خباثت جریان سازش بود که قصد تضعیف روحیه ی مردم را داشتند و می خواستند آن پیوستگی و همبستگی بین امت و امام را از بین ببرند، که به لطف الهی بودن این انقلاب به اهداف خود دست نیافتند.
مقطع چهارم: دهه هفتاد و خط کارگزاران
مقطع بعد؛ از پایان جنگ و رحلت امام(ره) در دوران ریاست جمهوری آقای هاشمی شروع می شود. دههی هفتاد اوج خط سازش است. ورشکستگان و زخمیشدگان گذشته آرام آرام بازسازی اندیشهی جدیدی را در درون انقلاب اسلامی سامان دادند. از اینجا حلقه کیان و سروش ظهور پیدا می کند. همه جریانات در اینجا جمع شدند که قرائت حداقلی از اسلام، قرائت حکومت منهای دین، دین حداقلی، نسبیتگرایی در معرفت دینی را جا بیاندازند؛ منتها در ابتدا این موضوعات از حلقه های درونی آنها شروع می شد و بعد در بعضی از نشریات ظهور بیرونی پیدا می-کرد.
آقای خاتمی یک مدتی مدیر مسئول روزنامه کیهان، آقای موسوی خوئینیها مشاور آقای هاشمی و رئیس مرکز مطالعات استراتژیک ریاست جمهوری بود و حجاریان و میردامادی و بقیه ی عناصر در این تیم هم بودند. در دولت آقای هاشمی یک اتفاق عجیبی که رخ داد این بود که این تیم – که در دههی شصت، به عنوان انقلابی خودش را مطرح میکرد میگفت: من مکتب امام هستم و داعیه خط امام داشت - کسانی بودند که خیلی تند و تیز قائل به اقتصاد دولتی بودند و در مقابل اقتصاد بخش خصوصی موضع میگرفتند. به طوری که اگر یک کسی میآمد میگفت: بخش خصوصی هم محلی از اعراب دارد، اورا طرفدار سرمایهداری خطاب می کردند. حالا با حضورشان در دولت آقای هاشمی صد و هشتاد درجه تغییر موضع دادند؛ و طرفدار «اقتصاد سرمایهداری» شدند.
در دهه هفتاد گفتمان خط سازش «الگوی توسعه اقتصادی» بود که بر اساس الگوی بانک جهانی و صندوق بین المللی پول تنظیم شده بود. عقیده شان این بود که ما اقتصاد کشورمان را در این مسیر میتوانیم اصلاح کنیم. کار به جایی رسید که در سالهای 73 و 74، قیمت دلار بسیار بالا رفت و چندین برابر افزایش یافت و تورم به حدود پنجاه درصد رسید.(18) که دیگر درآن زمان مقام معظم رهبری جلوی طرح تعدیل اقتصادی را گرفتند. افزایش قیمت دلار آنقدر بر فضای کشور تأثیر گذاشت که سبزی فروشی هم میرفتید و می خواستید سبزی بگیرید میگفت: «گران شده»! مانند همین حرفهایی که در اتفاقات اخیر و آشفتگی بازار زده می شود با این تفاوت که آن زمان خیلی بیشتر بود. البته اتفاقات مهمی در کشور افتاد؛ در مشهد، قزوین، اسلامشهر و جاهای دیگری اعتراضات اجتماعی شکل گرفت که با وجود اینکه به سرعت جمع شد اما در آن بُرهه ی زمانی شرایط نا مناسبی را در کشور ایجاد کرد و فقط جرایات نساسی از بروز چنین شرایط نامناسب بهره بردند برای همین هم خودشان تحریک کردند و در شکل گیری آن زمینه سازی کردند که به وجود بیاید. رسماً خط سازش در مراکز دولتی می گفتند: «برای اجرایی کردن سیاست تعدیل اقتصادی در همهی دنیا، هزینه پرداخت شده در فلان کشور این قدر کشته شده، در کشور ما اعتراضات اجتماعی شکل میگیرد و ما باید مردم را سرکوب کنیم و برای اینکه مردم را سرکوب کنیم امکانات لازم داریم ما که الان تجهیزات نداریم.» بودجه تعیین کردند که نیروی انتظامی تجهیز بشود برای اینکه اگر مردم اعتراض کردند سرکوب کنند. این نکته ی خیلی مهمی است که در آن دوران اتفاق افتاد.
دیگر رخداد مهم این مقطع داستان تهاجم فرهنگی است. ماهوارهها آرام آرام وارد خانه مردم شد و امثال آقای مهاجرانی - که دیدگاه چپی داشت - در دولت آقای هاشمی دیدگاهشان برعکس شده بود. خط سازش از ابتدای انقلاب اندیشه امام و رهبری را مانع خودش میدانست و تمام تلاششان ایجاد زاویه با اندیشهی امام و رهبری معظم بود .
در جبهه سازش همه جریانات هستند. الان در دهه هفتاد تمام جریاناتی که دههی شصت بودند در عناوین مختلف و شکلهای جدیدی بازسازی شدند و آمدند درون حکومت جا باز کردند. در این مقطع بچههای اصلی انقلاب – که همه در جبهه بودند - کمتر سیاسی هستند و هر چه بود برای انقلاب سینه میزدند و کار میکردند. آدمهایی که از پشت صحنه مسائل سیاسی آگاه بودند و به عبارتی قدرت تشخیص سیاسی داشتند، کم بودند. افرادی هم که بودند ظرفیت، امکان و ابزار اینکه توسعه بدهند کم بود. ولی رهبری انقلاب با هوشمندی، حکیمانه باید این بقایای اندیشه فکرِ دههی شصتی در نهادهای انقلاب را بازسازی میکرد. این خیلی مسئله ی مهمی است. چپیها این طور تحلیل میکردند و میگفتند که: « امام طرفدار ما(خط چپ) بود و مقام معظم رهبری طرفدار شما(خط راست) است»؛ تحلیل آنها این بود. در صورتیکه نه امام طرفدار خط چپ بودند، نه مقام معظم رهبری طرفدار خط راست هستند. امام، امام بودند و مقام معظم رهبری، نیز امام هستند. هر دو همان اسلام ناب را دارند دنبال میکنند. فهم اینها غلط بود و غلط هست. و این فکر سیاسی را تبلیغ می کردند و در درون نهاد های انقلاب و بین بچه های انقلابی ترویج می دادند. در این دههی هفتاد تلاشهای مقام معظم رهبری، زحمات و روشنگری های ایشان آن قدر زیاد بود که یک تحول جدی در این نهاد انقلاب شکل گرفت. البته این معنایش این نیست که بچه های این نهاد ها حزباللهی نبودند، منتها بعضی از آنهایی که در رأس و یا اثرگذار بودند سعی میکردند مسیر دیگری را پیش ببرند.
البته متاسفانه حالا هم چنین است . اگر مقام معظم رهبری صحبتی میکنند، شاید عمق صحبت مقام معظم رهبری را متوجه نشویم که چیست. اگر کسی بداند چه اتفاقی در داخل و خارج میافتد؛ میفهمد مقام معظم رهبری چه میفرمایند. آن موقع که مقام معظم رهبری میفرمایند «تهاجم فرهنگی» میخواهند بگویند اندیشهی غربی در مسئولین میآید؛ حواستان جمع باشد. درست است به مردم میگویند، در جامعه هم هست ولی بیشتر از مردم به همین مسئولین میگویند. (19) میگویند: «الگوهای غربی نمیتواند نجاتبخش باشد.» (20) بعد مقام معظم رهبری برای نفی اندیشه غربیِ توسعه اقتصادی و اقتصاد سرمایه داری بحث عدالت و گفتمان توسعهی عدالتمحور را مطرح فرمودند.
مقطع پنجم: دوم خرداد و گفتمان توسعه سیاسی
خط سازش در دوره بعد؛ با روی کارآمدن دولت اصلاحات در دوم خرداد 76 شروع شد. مذاکرات آقای روحانی، تیم مربوط به ایشان و همچنین تیم آقای موسویان – سفیر اسبق ایران در آلمان - که با آقای هاشمی قرابت زیادی به خصوص حوزهی بینالملل دارد شعار «تنشزدایی» را مطرح می کنند و با عنوان تنشزدایی در عرصهی بینالملل موجب زمینه سازی و جری شدن نظام سلطه در تعرض به منافع ملّی شد. مهمترین آن ها این شد که ما باید درب مراکز هسته ایمان را پلمب کنیم و حتّی طرح سه فوریتی را میخواستند در مجلس بیاورند که تسلیم بشویم. مسئله مهم دیگر چاپ کتاب «مبانی نظری برنامه چهارم» بود. در جلد اول آن که مبانی نظری برنامه را میگوید، جمله برجستهای است که: «ما باید در نظم جهانی و هنجارهای جهانی هضم شویم».(21)
اوج خط سازش در این مقطع، با زمینه سازی روزنامه سلام در 18 تیر سال 1378 شکل گرفت. چند روزی عده ای به نام دانشجو آمدند در خیابان ها و دانشگاه آتش افروزی کردند و شعارهایی دادند که نفی حرکت انقلاب بود و در واقع به شکل یک کودتا با حمایت معاون ریاست جمهوری و معاون وزیر کشور وقت فرماندهی می شد، به طوری که از درون ریاست جمهوری به اغتشاش گران علامت داده می شد و امنیت آنها را تأمین می کردند. این فرماندهی و مدیریت آنها با سخنرانی 21 تیرماه مقام معظم رهبری و حضور مردم خنثی شد که البته بحث در این مورد نیز زمان بیشتری را می طلبد.
مقطع ششم: استقرار اصولگرایان
خط سازش در این مقطع ریلگذاریاش همعرض انقلاب اسلامی به اوج رسید. رهنمودهای مقام معظم رهبری طی شانزده سال – مخصوصاً از ابتدای دهه هفتاد تا سال 83- آرام آرام یک روشنگریهایی در جامعهی متدینین و مؤثرین ایجاد کرد. ادبیات سیاسی جامعه با ادبیات مقام معظم رهبری نزدیک شد. آنها هم که در صحنه سیاسی و مدیریت کشور میآمدند نمیگفتند که ما انقلاب را قبول نداریم، اتفاقاً بیشتر از من و شما از امام میگفتند ولی کار خودشان را میکردند. به ظاهر بیشتر از هر کسی طرفدار انقلاب بودند و از اسلام میگفتند. دوره ی آقای هاشمی که خطیب نماز جمعه بود. دوره آقای خاتمی که چند جا از ناحیه امام منصوب بود، اگر آن موقع گفته می شد: اطرافیان این آقایان این اشکال را دارد، بعضی حزباللهی ها ناراحت می شدند و به نوعی بد نگاه میکردند. جَوّ سنگینی بود. ، فکر نکنید الان سهل و آسان شده است «معما چون حل شود آسان شود» است؛ هزینهها و خون دلها خورده شد تا روشنگری به وجود آمده است.(22)
در نتیجه به لطف خدا و هدایت الهی توسط رهبر عظیم الشأن انقلاب، مردم به معرفتی دست پیدا کردند و در صحنه آمدند. انتخابات سال هشتاد و چهار فرصت بزرگی برای حزبالله شد. گفتند: آن کسی که میتواند خط انقلاب را جلو ببرد این آقاست، اسمش محمود احمدینژاد است. مردم این دفعه اینجا آمدند. احمدینژاد هم در دوره اول خوب عمل کرد، یک امیدی هم ایجاد شد.خناسّان، دنیاطلبان و فاسدین و اغواگران جمع شدند البته در آن دولتها هم جمع شدند، همینهایی که اینجا جمع شدند در تمام مقاطع قبلی نیز حضور داشتند. همیشه و همه جا بودند چون این آدمهای فاسد تابلو که نمیزنند، اینها آرام میروند جا خوش میکنند، هزینه پرداخت نمیکنند. وسوسهها شیطانی و خناسانهی خودشان را می دمیدند. بنا کردند تا خط سازش جدید را سامان بدهند.
نکته ی مهم و پایانی این بحث اینکه جبهه حق باید از این تجارب استفاده کند تا تقویت شود، از آسیبهای پیش رو عبور کرده و بصیرت و معرفت سیاسیاش بالا برود، زیرا که هیچ تضمینی نیست که ما بگوییم فلان آدم خوب است و سراغ خط سازش نمی رود هر کسی ممکن است که از روی "ضعف نفسانی" بلغزد. تضمینش معرفت و شعور اجتماعی- سیاسی ماست و بالاتر از این ها تبعیت از رهبری معظم است که می تواند نجات بخش ما از گردنه های سختی که پیش روست باشد.
این بحث، مروری اجمالی بر جریان خط سازش از ابتدای انقلاب اسلامی تا استقرار اصولگرایان بود که ان شاا.. در فرصتی دیگر به تکمیل آن در شرایط کنونی پرداخته و برنامه های آنها را در آینده شرح خواهم داد. امید است که این بحث برای مشتاقان و دلسوزان نظام جمهوری اسلامی ایران مفید و سودمند واقع گردد. ان شا ا...
(1) بیانات مقام معظم رهبری در بیست و دومین سالگرد امام خمینی(ره) 14/3/1390
(2) اشاره به بیانات امام(ره) در مقاطع مختلف رجوع شود به صحیفه امام(ره) جلد ششم صفحات 324 و 348
(3) در جواب آن ها باید گفت: امام انقلاب در درون انقلاب اصلاحات را به وجود آورد، کادر ساخت؛ نظام ساخت؛ سیاستگذاری، برنامهریزی، ساختارسازی از درون انقلاب با ادامه انقلاب و در حرکت انقلاب؛ یعنی قطار انقلاب حرکت میکرد در درون آن سازندگی درست میشد. این از کارهای بدیع امام و ابتکاری و خلاقیت امام این رفتار که هنوز هم هست، هنوز هم انقلاب همین طور دارد جلو میرود. بدون اتکا به قدرت های بزگ امام این کار های بزرگ را انجام دادند. یعنی قطار انقلاب دارد در حال رفتن کادر میسازد، برنامهریزی میکند، تجربه پیدا میکند، خیلی دستاوردهای دیگر برای انقلاب به وجود میآید.
(4) امام خمینی، 19 بهمن 57 در تهران "مدرسه علوی" در میان طبقات مختلف مردم: « از عموم ملت ایران که در این سالهای طولانی زحمات کشیدند و صفوف خود را فشرده کردند و برای مبارزه با دستگاه ظلم رنجها بردند مصیبتها کشیدند تشکر می کنم. از این اجتماع عظیم ملت ایران در این روز که برای پشتیبانی از دولت جناب مهندس بازرگان، که دولت شرعی و دولت امام زمان ـ سلام اللّه علیه ـ است، تشکر می کنم.» صحیفه امام(ره) جلد ششم صفحه 109
البته اینجا منظور حمایت امام ، حفظ حرکت انقلابی است که امام آن را جلو میبرد. اصلاً بحثِ ناظرِ به اشخاص نیست. اشخاص را تأیید میکنند برای اینکه آن حرکت را جلو ببرند.
(5) دانشجویان پیرو خط امام(ره)
(6) سفارت اسبق ایالات متحده آمریکا در ایران؛ تهران، خیابان طالقانی.
(7) اشاره به بیانات امام خمینی (ره) در 14 آبان 58
(8) البته در آن زمان گروه های مارکسیستی، چپ و لائیک هم بودند که سازش با قدرت دیگر جهانی – یعنی اتحاد جاهیر شوروی- را مطرح می ردند، که آنها هم به سرنوشت جبهه ملی و نهضت آزادی دچار شدند.
(9) که به منافقین معروف شدند تا بقایای ملی و مذهبیهایی که در آن زمان بیشتر جبهه ملی میگفتند یا همان نهضت آزادی میگفتند.
(10) تکنوکرات یا فن سالار
ت.ب : تکنو کراسی از واژه یونانی Tekne به معنای فن و شیوه و Kratos به معنای حکومت، قدرت و فرمانروایی ترکیب یافته است. اصطلاح تکنو کراسی به طور خلاصه به معنای فرمانروایی تکنیک و تکنیسینها، یعنی متخصصان است. بدین منظور که براساس این دیدگاه باید متخصصان و آگاهان در رشتههای مختلف، تدبیر امور سیاسی، اقتصادی و اداری را به دست گیرند. [رحیق اغصان، علی؛ دانشنامه در علم سیاست، تهران، فرهنگ صبا، 1386، ص 381] به دیگر سخن، تکنوکراسی به مفهوم زمامداری کارشناسان و صاحبان فن است که بر ماشینیسم و دانش فنی و مهارتهای تکنولوژیک تکیه دارند و همانها یعنی مهندسان، دانشمندان و تکنوکراتها باید فعالیتهای اقتصادی و سیاسی را رهبری کنند. [آقا بخشی، علی؛ فرهنگ علوم سیاسی، تهران، مرکز اطلاعات و مدارک علمی ایران، 1374، ص 335]
(11) به طور کلّی تمامی جریانات چپ که به شوروی گرایش داشتند، درصدد برقراری ارتباط با اتحادجماهیر شوروی برآمدند که سازمان مجاهدین خلق یکی از آنها بود.
(12) پیام امام خمینی(ره) به مجلس خبرگان در تاریخ 22/4/62 صحیفه امام(ره) جلد هجدهم صفحات3 - 7
(13) سخنرانی آیت الله گیلانی در منزل آقای علی رازینی در تاریخ 6/9/1379؛ وب سایت انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی
(14) البته در قانون اساسی قائم مقام رهبری نداریم ولی این موضوع بخاطر بیماری امام(ره) مطرح شد و مورد بررسی قرار گرفت.
(15) البته به غیر از خواص و یک عده سیاسیون حزبالهی ناب نه هر سیاسیونی، یک عده سیاسیون ناب متوجه اشکالات و ضعفهای آقای منتظری شدند از روز اول تلاشهای زیادی کردند و جلوتر از همه، قویتر از همه خود امام خمینی(رحمت الله علیه) بودند حالا اینها مطالبی است که شاید کمتر بیرون آمده باشد امام(ره) غیر از آن پیامی که برای خبرگان رهبری دادند از همان روز اول به جامعه مدرسین سپردند که با آقای منتظری رابطه مستقیمی داشته باشید و با یک گروهی از بزرگان علماء که در دفتر استفتاء بودند که ارتباط شما دائمی و مستمر و منظم با آقای منتظری باشد ایشان را رها نکنید، نگذارید دیگران بیایند ایشان را احاطه کنند بارها و بارها چه خود امام خمینی(ره) به صورت مستقیم و چه با واسطه، افرادی را فرستادند در تذکر نسبت به بعضی از نگرانیهایی که امام(ره) داشتند که آقای منتظری از دست نروند.
(16) صحیفه امام خمینی، جلد بیست و یکم صفحه 330 (6/1/1368)
(17) صحیفه امام خمینی(ره)، جلد بیست و یکم صفحه 350
« بسم اللّه الرحمن الرحیم
خدمت فرزندان عزیز، نمایندگان محترم مجلس شورای اسلامی، و وزرای محترم ـ دامت افاضاتهم
با سلام، شنیدم در جریان امر حضرت آقای منتظری نیستید و نمی دانید قضیه از چه قرار است. همین قدر بدانید که پدر پیرتان بیش از دو سال است در اعلامیه ها و پیغامها تمام تلاش خود را نموده است تا قضیه بدین جا ختم نگردد، ولی متأسفانه موفق نشد. از طرف دیگر وظیفۀ شرعی اقتضا میکرد تا تصمیم لازم را برای حفظ نظام و اسلام بگیرد. لذا با دلی پرخون حاصل عمرم را برای مصلحت نظام و اسلام کنار گذاشتم.
انشاءاللّه خواهران و برادران در آینده تا اندازهای روشن خواهند شد. سفارش این موضوع لازم نیست که دفاع از اسلام و نظام شوخی بردار نیست؛ و در صورت تخطی، هر کس در هر موقعیت بلافاصله به مردم معرفی خواهد شد. توفیق همگان را از خداوند متعال خواستارم. والسلام علیکم و رحمة اللّه و برکاته.
26/1/68
روح اللّه الموسوی الخمینی»
(18) با اجرای طرح تعدیل اقتصادی در ایران در سال 73، نرخ تورم 35.2 درصد و در سال 74 به بالاترین مقدار خود در تاریخ ایران 49.4 درصد رسید.
(19) «...شما که در صداو سیما مسؤول امور هستید باید مواظب این مطلب باشید. شما که در روزنامه ها مسؤول امور هستید، باید مواظب این مطلب باشید. شما که در سازمان تبلیغات یا در وزارت ارشاد، یادر آموزش وپروررش، یادر آموزش عالى و یا در مؤسّسات فرهنگى گوناگون مسؤول امور هستید، باید مراقب این قضیه باشید. البته همه مسؤولند. منظورم از مسؤول، رئیس نیست. «کلکم راع وکلکم مسؤول عن رعیته.» همه مسؤولند. مراقب این معنا باشید.»
(بخشی از بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار جمعی از کارگزاران فرهنگی 21/5/71)
(20) «... ما حالا باید براى شکستن این طلسم فکر کنیم؛ کدام طلسم؟ این طلسم که کسى تصور کند که پیشرفت کشور باید لزوماً با الگوهاى غربى انجام بگیرد. این وضعیت کاملاً خطرناکى براى کشور است. الگوهاى غربى با شرائط خودشان، با مبانى ذهنى خودشان، با اصول خودشان شکل پیدا کرده؛ بعلاوه ناموفق بوده. بنده به طور قاطع این را می گویم: الگوى پیشرفت غربى، یک الگوى ناموفق است. درست است که به قدرت رسیده اند، به ثروت رسیده اند؛ اما بشریت را دچار فاجعه کرده اند. پیشرفتهاى غربى، پیشرفتهایى است که امروز همه دنیا و همه بشریت دارند از آن رنج می برند؛ کشورهاى عقب مانده یکجور، کشورهاى پیشرفته یکجور. این همان پیشرفت و توسعه اى است که توانسته است گروههاى معدود و انگشت شمارى از خانواده هاى ثروت را به ثروت برساند؛ اما ملتهاى دیگر را دچار اسارت و تحقیر و استعمار کرده؛ جنگ به وجود آورده و حکومت تحمیل کرده است و در داخل خود آن کشورها هم اخلاق فاسد، دورى از معنویت، فحشا، فساد، سکس، ویرانى خانواده و این چیزها را رواج داده. بنابراین، موفق نیست. شما الان اگر آثار ادبى کشورهاى غربى - مثلاً فرانسه - را که مربوط به سه قرن یا دو قرن پیش هست، بخوانید، وضع امروزِ آنجا را هم مطالعه کنید، خواهید دید مردمِ آنجا از لحاظ اخلاقى بمیزان بسیار زیادى عقب رفتهاند. این وضعیتى که امروز بر آنجا حاکم است، آن روزها حاکم نبود. پیشرفت تمدن غربى در طول قرنهاى متمادى، این کشورها را از لحاظ اخلاقى دچار مشکل کرده؛ آنها را از لحاظ اخلاقى به انحطاط کشانده؛ از لحاظ وضع زندگى هم به آنها خدمتى نکرده؛ یعنى فقر در آنجاها برنیفتاده است. در آنجا کار و تلاش زیاد است؛ اما دستاورد و محصول براى فرد و براى خانواده کم. بنابراین، پیشرفت غربى، پیشرفت ناموفقى است.
ما باید پیشرفت را با الگوى اسلامى - ایرانى پیدا کنیم. این براى ما حیاتى است. چرا می گوئیم اسلامى و چرا می گوئیم ایرانى؟ اسلامى به خاطر اینکه بر مبانى نظرى و فلسفى اسلام و مبانى انسانشناختى اسلام استوار است. چرا می گوئیم ایرانى؟ چون فکر و ابتکار ایرانى، این را به دست آورده؛ اسلام در اختیار ملتهاى دیگر هم بود. این ملت ما بوده است که توانسته است یا می تواند این الگو را تهیه و فراهم کند. پس الگوى اسلامى ایرانى است. البته کشورهاى دیگر هم از آن، بدون تردید استفاده خواهند کرد؛ همچنانى که تا امروز هم ملت ما و کشور ما براى بسیارى از کشورها در بسیارى از چیزها الگو قرار گرفته، اینجا هم یقیناً این الگو مورد تقلید و متابعت بسیارى از ملتها واقع خواهد شد.»
(بخشی از بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با دانشجویان دانشگاه فردوسى مشهد 25/2/86)
(21) متأسفانه موارد بسیاری در « کتاب مبانی نظری برنامه چهارم » به چشم میخورد که حاکی از پذیرش آمریکا به عنوان یگانه قدرت مسلط در سطح جهان است .
در کتاب « مبانی نظری برنامه چهارم » ، ساختار نظم جهانی و سلسله مراتب قدرت به شکل زیر تعریف شده است ( صفحه 54) :
1- ابرقدرتها که در حال حاضر تنها آمریکا است
2- قدرتهای بزرگ شامل روسیه ، اروپا و چین ؛
3- قدرتهای متوسط که ایران در این گروه قرار دارد .
در تعریف قدرتهای متوسط نیز آمده است : « تأثیرگذاری این کشورها منطقهای است و از امکان کمتری برای تعیین ساختار کلی نظام بینالمللی و نظم جهانی برخوردارند »
این نوع تقسیمبندی به صراحت در تضاد با فلسفه وجودی انقلاب اسلامی و نشان دهنده پذیرش آمریکا به عنوان یگانه قدرت جهانی است ، حال آن که اتفاقات امروز نشان دهنده شکست این تفکر است .
برای اثبات بهتر این مسئله ، خوب است به صفحه 342 این کتاب نگاهی داشته باشیم :
« امروز بر همه مسئولین اثبات شده که کشورمان در تقابل با قدرت آمریکا و اسراییل ، قادر نخواهد بود مسایلی چون فقر و بیکاری را حل کند. حل معضلات فوق در همه جهان با اتصال به اقتصاد جهانی و بهرهبرداری از سرمایهگذاری و تکنولوژی خارجی ، مقدور و ممکن میباشد . لذا این عامل مهم در برنامه چهارم توسعه بایستی به دقت مورد مداقه قرار گیرد و جایگاه آن به وضوح برای جهانیان و سرمایهگذاران خارجی روشن گردد . »
یکی دیگر از مفروضات کتاب « مبانی نظری برنامه چهارم » این است که تقابل ایران با سیاستهای جهانی در 25 سال انقلاب اسلامی ، زمینه و دلیل اصلی مشکلات و روند توسعه اقتصادی منفی کشور است .
در صفحه 343 کتاب « مبانی نظری و مستندات برنامه چهارم » در این باره آمده است :
« برای موفقیت یک برنامه توسعهای ، باید در سطح بینالمللی چهرهای همگرا ، همکار و ائتلافی از خود نشان داد ، هر گونه تعبیر نوازندگی خارج از ارکستر بینالمللی ، به خارج کردن جمهوری اسلامی ایران از فهرست کشورهای مطمئن برای سرمایهگذاری و به اطلاق کشوری با درجه ریسک بالا و به کشوری که صدور تکنولوژی به آن خطرناک است میانجامد که وقوع چنین حالتی سم مهلک برای هر برنامه توسعه است . »
(22) البته اینها هم در مقاطع مختلف ماهیتشان را بیشتر رو کردند. البته بحث مورد اشاره در این گفتار محدود به اشخاصی چون آقای هاشمی یا خاتمی نیست، بلکه بحث از وجود جریانی است که در طول تاریخ انقلاب در بدنه نظام رشد کرده و خط خیانت علیه نظام اسلامی را دنبال میکند که در طول این نوشتار آن را خط سازش نامیدیم.