کد خبر 1750
تاریخ انتشار: ۶ مرداد ۱۳۸۹ - ۱۷:۴۴

ماجراي ملاقات علامه "ميرجهاني" که آيت الله جنتي در سخنان ديروز خود به آن اشاره کرد و دستاويز رسانه هاي ضدانقلاب براي تمسخر ايشان شد چه بوده است؟

به گزارش مشرق، آيت الله احمد جنتي ظهر ديروز در مراسم جشن ميلاد حضرت ولي عصر(عج) در جمع زائران مسجد جمکران با بيان اينکه تشرف به محضر حضرت حجت(عج) براي افراد خاص وجود دارد، گفت: «در اين زمينه افرادي دکان داري مي کنند و مدعيان دروغين تشرف به حضرت زياد شدند بگونه اي که اصل تشرف شک برانگيز شد اما بايد به اين نکته توجه داشت که در کنار همه اين دروغ ها و دکان داري ها، عده اي از افراد خاص در زمان غيبت امام زمان(عج) به محضر ايشان مشرف شدند که يکي از آن ها شخصي به نام ميرجهاني بود که من هم او را ديده‌ام. سيد بحرالعلوم، سيد بن طاووس و ديگران که خدمت حضرت مي رسيدند و از برکت تشرف اين افراد خاص به امام زمان(عج) هزاران نفر از پيروان آنها به مذهب تشيع روي آوردند.»
اين اظهارات آيت الله جنتي کافي بود تا رسانه هاي ضد انقلاب که طبق معمول در کمين سخنان جالب توجه مسؤولان کشورمان هستند، موضوع ملاقات وي با علامه ميرجهاني را دستمايه تمسخر خود قرار دهند.
در همين رابطه، يکي از کاربران سايت ضدانقلابي بالاترين با لحني تمسخرآميز نوشت: جنتي مدعي شد با يک واسطه با امام زمان ارتباط دارد!
چند سايت وابسته به گروهک تروريستي منافقين نيز اين موضوع را دستمايه تمسخر قرار داده و جالب اينکه برخي رسانه هاي وابسته به جريان فتنه در داخل نيز با استناد به سخنان اخير يکي از سران جنبش سبز که اتکاي سياست هاي داخلي و خارجي نظام به زمينه سازي براي ظهور امام عصر(عج) را مورد انتقاد قرار داده بود، اين اظهارات آيت الله جنتي را به استهزاء گرفتند.
اما علامه ميرجهاني که آيت الله جنتي از وي به عنوان کسي که با امام عصر(عج) ملاقات داشته است، نام برد که بود و ماجراي ملاقات هاي مشهور وي با امام زمان(عج) چه بوده است؟
آيت الله سيدمحمدحسن ميرجهاني طباطبايي، فرزند سيد جليل القدر و رباني مير سيدعلي محمدآبادي جرقويه اي اصفهاني (ره) در روز دوشنبه بيست و دوم ماه ذي القعده الحرام سال 1319 هـ. ق (1279 هـ. ش) در قريه محمدآباد جرقويه سفلي از توابع استان اصفهان در خانواده اي مذهبي، شريف و دوستدار اهل بيت عصمت و طهارت قدم به عرصه وجود نهاد.

تحصيلات
او پس از طي دوران طفوليت و کودکي در سن پنج سالگي وارد مکتب شده و در هفت سالگي تمام قرآن مجيد را به انضمام کتب فارسي فرا گرفت.
سپس به يادگيري مقدمات زبان عربي اعم از صرف و نحو پرداخت و قسمتي از کتاب سيوطي را نزد يکي از فضلاي روستاي محل سکونت خود فرا گرفت.
بعد از آن براي ادامه تحصيل وارد حوزه علميه اصفهان شده و در مدرسه صدر بازار ساکن گشتند.
در اصفهان از محضر بزرگاني هم چون عالم فرزانه آقاي شيخ محمدعلي حبيب آبادي (ره) و آقاي شيخ علي يزدي (ره) بهره برده و به فراگيري فقه، اصول و منطق اهتمام ورزيدند.
سپس سطوح وسطي و عاليه را در خدمت مرحوم حجت الاسلام شيخ محمدرضا رضوي خوانساري (ره) و ميرزا احمد اصفهاني (ره) و آيت الله محمدعلي فتحي دزفولي (ره) و آيت الله حاج سيدابوالقاسم دهکردي (ره) به پايان رسانيدند.
ايشان در درس خارج آيات عظام ميرزا محمدرضا مسجد شاهلي (ره) و آخوند ملاحسين فشارکي (ره) نيز حاضر مي شدند.

نجف اشرف
در سال 1364 هـ. ق (1305 هـ. ش) با اجازه پدرشان راهي نجف اشرف گرديده و در آن ديار عالم پرور از وجود مبارک اساتيد ارجمندي چون آيت الله رجايي (ره)، حاج شيخ عبدالله مامقاني (ره) (صاحب رجال) و آيت الله آقا ضياء الدين عراقي (ره) بهره مند شدند.
جنبه والاي روحاني و اخلاقي و شخصيت علمي علامه ميرجهاني باعث شد از جمله ياران خاص مرجع اعلي آيت الله العظمي آقا سيد ابوالحسن اصفهاني (ره) گردند و در مسجد شيخ طوسي از انفاس قدسي آن بزرگوار استفاده نمايند، تا جاييکه، در مدت اقامت در نجف، نوشته ها و امور مالي آيت الله اصفهاني در دست علامه ميرجهاني قرار داشت.

اقامت در مشهد و اصفهان
آيت الله ميرجهاني پس از چندي، بار ديگر به اصرار پدرشان با کوله باري از علم و فضيلت معنوي به اصفهان بازگشتند.
البته سکونت دوباره ايشان در اصفهان همزمان با اواخر عمر پدر برزگوارشان گشته بود و مدتي پس از فوت پدر، علامه راه مشهد را در پيش گرفتند و حدود هفت سال هم جواري با آقا علي ابن موسي الرضا (صلوات الله عليه) را اختيار نمودند.
علامه ميرجهاني در ادامه فعاليتهاي علمي خود در مشهد مقدس، به تصحيح نسخ خطي قديمي موجود درکتابخانه آستان قدس رضوي و تأليف و تصنيف وتدريس اشتغال داشتند.
محل اصلي فعاليتشان در مشهد، دو حجره در صحن عتيق بوده است. گويا وضعيت آب و هواي مشهد با مزاج ايشان سازگاري نداشته و در نهايت پس از هفت سال به تهران نقل مکان مي کنند.
علامه در تهران نيز به انجام وظايف ديني بالاخص تبليغ از طريق منبر و تأليف کتاب مشغول گشتند.

کشف سيادت و شجرنامه
عداوت و دشمني حاکمان جور با خاندان مکرم رسول خدا صلي الله عليه و آله (سادات) در طول تاريخ اسلام، موجب گرديده است در برهه هايي از زمان عده اي از سادات، به منظور حفظ جان و بقاي نسل سادات، سيادت خويش را مخفي کنند از جمله اين موارد، خاندان ميرجهاني است که حدود سيصد سال دوران اختفاء سيادت ايشان و خاندانشان بوده است.

جريان از اين قرار بوده است که:
در زمان هجوم افغانها به ايران ظلم و ستم آنها بر مردم و زير پا گذاشتن علني دستورات و واجبات اسلام رشد و گسترش مي يابد.
در همين ايام دو برادر سيد، به نامهاي ميرجهان و ميرعماد که ازمسيري مي گذشته اند با دو افغاني که قصد تعرض به زني را داشته اند مواجه شده و با آنها درگير مي شوند که منجر به کشته شدن يکي از افغانها و فرار ديگري و آگاه شدن بقيه از اين قضيه مي شود.
اين ماجرا باعث مي شود ميرجهان و ميرعماد مخفيانه به اطراف شهر اصفهان، منطقه جرقويه مي گريزند. و سيادت خود را پنهان کنند تا جاييکه اطرافيان و نزديکان آنها به طورکلي از احوالشان بي اطلاع مي مانند و پس از چندي اعتقاد به فوت يا کشته شدن اين دو برادر سيد پيدا مي کنند و حتي اموالشان را هم بين وارث تقسيم مي کنند.
اين رويداد به همين صورت تا زمان آيت الله ميرجهاني ادامه مي يابد. در اين زمان ايشان به دليل احتمالاتي که بر سيد بودن خاندانشان مي داده اند به دنبال کشف قضيه رفته و بالاخره پس از تحقيق بسيار، سيادت خود را ثابت مي کنند و از آن پس اقوام، عموزاده ها و وابستگان به خانواده ميرجهاني مسمي به سيادت مي شوند.
سيادت علامه ميرجهاني در زمان مرجعيت عامه مرحوم آية الله سيدمحمدحسين طباطايي بروجردي کشف گرديد و هم چنين مورد تأييد نسابه بزرگ قرن اخير مرحوم آيت الله العظمي مرعشي نجفي قرار گرفت و پس از آنکه سالها عمامه سفيد بر سر داشت، به دست مرحوم آيت الله العظمي بروجردي (قدس سره) عمامه سياه سيادت بر سر ايشان گذارده شد و به اين مناسبت توسط آيت الله بروجردي (ره) جشن مفصلي در مدرسه فيضيه برقرار گرديد.

بازگشت به اصفهان
سالهاي آخر عمر پر برکت و گهربار ايشان بار ديگر در شهر اصفهان سپري شد، ولي حتي کهولت سن و پيري مانع از انجام فعاليتهاي علمي و مذهبي علامه نشد و بيان شيرين و رساي خود را در راه ترويج و گسترش دين مبين اسلام به کار بستند و قلوب بسياري از مردم را در جهت انس و آشنايي هر چه بيشتر با حق و حقيقت رهنمون شدند که آثار و برکات اين فعاليت هم اکنون نيز بر ما معلوم مي باشد.

تأليفات
آيت الله ميرجهاني به خاطر جامعيت در علوم و تبحر در ادبيات و داشتن ذوق لطيف و آشنايي با علوم غريبه (جفر، رمل، اسطرلاب) داراي تأليفات موثر، متعدد و متنوعي در موضوعات:
حديث، شعر، علوم غريبه، نجوم، شيمي، طب قديم، رياضيات و ... مي باشند. که بسياري از آنها چاپ و حتي بعضي از آنها چندين بار چاپ شده که کل آثار و تأليفات علامه جمعاً بالغ بر پانصد و هفت اثر مي باشد. در ذيل به بعضي از آن تأليفات اشاره مي شود:
آيت الله ميرجهاني به خاطر جامعيت در علوم و تبحر در ادبيات و داشتن ذوق لطيف و آشنايي با علوم غريبه (جفر، رمل، اسطرلاب) داراي تأليفات موثر، متعدد و متنوعي در موضوعات:
حديث، شعر، علوم غريبه، نجوم، شيمي، طب قديم، رياضيات و ... مي باشند. که بسياري از آنها چاپ و حتي بعضي از آنها چندين بار چاپ شده که کل آثار و تأليفات علامه جمعاً بالغ بر پانصد و هفت اثر مي باشد. در ذيل به بعضي از آن تأليفات اشاره مي شود.
1- روائح السمات؛ موضوع : شرح دعاي سمات
2- جنة العاصمة؛ موضوع : تاريخ ولادت و حالات حضرت فاطمه سلام الله عليها
3- نوائب الدهور؛ موضوع : علائم ظهور
4- البکاء للحسين عليه السلام؛ موضوع : ثواب گريستن و عزاداري بر حضرت سيدالشهداء (عليه السلام)
5- تفسير ام الکتاب؛ موضوع : تفسير سوره حمد
6- ديوان حيران؛ موضوع : شعر به زبان فارسي
7- مستدرک نهج البلاغه الموسوم بمصباح البلاغه في مشکوة الصباغه؛ موضوع: خطبه هايي که مرحوم سيد رضي (رحمة الله عليه) در نهج البلاغه جمع آوري نکرده اند يا در آن اختلاف روايت وجود دارد.
8- ولايت کليه؛ موضوع : ولايت اهل البيت (عليهم السلام(
9- الدرر المکنون (ديوان عربي(؛ موضوع : الامام و الامامة و صفاته الجامعه و تاريخ الائمه عليهم اسلام
10- کنوزالحکم و فنون الکلم؛ موضوع: کلمات و خطبه هاي امام حسن مجتبي عليه السلام
11- السبيکه? البيضاء في نسبت بعض آل نبي الطباء؛ موضوع : جزواتي در اسناد سادات عاليقدر در اين کتاب در مورد سيادت خود و خاندان ميرجهاني توضيحات کافي داده شده است.
12- مختصر کتاب ابصار المستبصرين؛ موضوع : در بيان مناظره شيعه و سني
13- مقلاد الجنان و مغلاق الميزان؛ موضوع : در زمينه ادعيه و زيارات
14- ذخيرة المعاد؛ موضوع : ادعيه و آداب ساعات
15- رساله سعادت ابدي و خوشبختي هميشگي؛ موضوع : آداب تشکيل مجالس مذهبي
16- لوامع النور في علائم الظهور
17- شهاب ثاقب؛ موضوع : در رد طايفه ضاله و مضله و طريقه منازعه با آنها.
18- مقامات الاکبرية؛ موضوع : زندگاني حضرت علي اکبر عليه السلام
19- رساله اي در احکام رضاع؛ موضوع: احکام شيردادن (فقه الرضاع)
20- رساله اي در اخبار مربوط به کواکب و نجوم فلکيات
21- رساله اي در احوالات حضرت زينب کبري عليها سلام الله
22- گنجينه سرور به صورت تلفيقي عربي و فارسي
23- نصيحت به هادي؛ موضوع : دستورات اخلاقي و نصايح به پسرشان هادي در باب تقوي و سير و سلوک
24- گنج رايگان؛ موضوع : در بيان طلسمات و بعضي از علوم غريبه و اخبار و آثار ولايتي
25- رساله نورستان؛ موضوع : در احوالات سرزمين نورستان
26- رساله اي در مورد آيات قرآني که مشتمل بر کلمه «رب» مي باشد. (?? آيه)
27- رساله اي در رياضيات
28- رساله اي در شيمي
29- رساله اي در طب قديم
30- صمديه منظومه؛ موضوع : ادبيات عرب
31- قرآن به خط ايشان همراه با تفسير در حواشي آن و کشف الآيات
32- تقريرات حضرت آيه? الله سيد ابوالحسن اصفهاني (رحمه? الله عليه(
33- ديوان حافظ به خط زيباي ايشان که هديه به کتابخانه آستان قدس رضوي (شماره ثبت ????)
و همچنين آثار علمي ديگري در فنون متنوعه چون رساله هاي متعددي در جفر و رمل و اسطرلاب و نجوم

رحلت
سرانجام خورشيد نورافشان و گرمي بخش عمر اين علامه دهر و يگانه دوران پس از سالها تلاش بي وقفه در راه شناخت معارف دين در روز سه شنبه بيستم جمادي الثاني سال 1413 هـ. ق (1371 هـ. ش) به افول گراييد و جامعه علمي و مردم قدرشناس اصفهان را در فقدان وجود نوراني خود در سوگ نشاند.

مردم شريف اصفهان پيکر مطهر اين عالم مجتهد را پس از تشييع باعظمت و پرشکوه در بقعه علامه کبير مجلسي (رضوان الله تعالي عليه) واقع در مسجد جامع اصفهان به خاک سپردند.


تشرفات علامه ميرجهاني به محضر امام عصر عجل الله تعالي فرجه الشريف


آقاي معادي از علامه پرسيده بود:«آيا شما با امام زمان(عج) مراوده داشته‌‌ايد؟»
فرموده بود:«يک شب تا صبح، يک صبح تا شب و يک بار هم به صورت تلفني».
مي‌‌گويد:
هر نظرم که بگذرد جلوه رويش از نظر
بار دگر نکوترش بينم از آنچه ديده‌‌ام
انگار ديدارهاي او و آقايش بيش از يکي دوبار بوده است.

توفيق ديدارمحبوب
آقاي معادي نقل مي کنند:در جلسه اي که در منزل آقا برقرار شده بود، حاج مرشد حسين پنجه پور (مداح هيئت ابوالفضل اصفهان) مشغول خواندن يکي از اشعار علامه در ارتباط با امام زمان بودند تا رسيدند به اين مصرع: تک خال لب تو دل ده لوي مرا برد
در اين حال حاج مرشد حسين رو به علامه کرده و مي پرسد:
آيا شما آن خال را ديده ايد؟
علامه در جواب سر را بالا آورده و مي فرمايند:الحمد الله رب العالمين
(کنايه از اينکه ديده ام و خداي را براي اين مطلب شاکرم)

سرداب غيبت
علامه ميرجهاني مي فرمودند:به امر زعيم علي الاطلاق آيت الله العظمي آقا سيدابوالحسن اصفهاني (رحمة الله عليه) براي اصلاح برخي از امور با هزينه و بودجه کافي از نجف اشرف به سامراء رفتم و در آنجا ميان اهل علم و خدام حرم عسکريين عليه السلام تقسيم وجوه نمودم و مخصوصاً براي صرف رفاه و ايمن بودن زوار به خدمه حرم و سرداب مقدس پول بيشتري پرداختم.
به همين سبب آنها نسبت به من احترام زيادي قائل شده بودند. يک بار کليددار حرم گفت:
آقا اگر در مدت اقامت در اينجا امري داريد در خدمت حاضريم.
من هم درخواست کردم اگر ممکن است به من اجازه بدهند، شبها را در حرم عسکريين عليه السلام بيتوته کنم و آنها هم قبول کردند.
ده شب در حرم مطهر عسکريين مي ماندم و آنها در را به روي من بسته و مي رفتند تا موقع اذان صبح که در را باز مي کردند. اين برنامه ادامه داشت تا شب دهم که شب جمعه بود.
در حرم بسيار دعا کرده و زيارت و تشرف خدمت مولايم حضرت صاحب الأمر (عجل الله فرجه الشريف) را خواستار شدم.
موقع صبح که در را باز کردند، پس از خواندن نماز صبح به سرداب مقدس مشرف شدم و چون هنوز آفتاب عراق در نيامده و هوا تاريک بود، شمعي را در دست گرفته و از پله هاي سرداب پايين مي رفتم.
هنگامي که به عرصه سرداب سيدم آنجا را بدون چراغ روشن ديدم و آقاي بزرگواري نزدکي صفه مخصوص نشسته و مشغول ذکر گفتن بود.
از جلوي او گذشته، سلام کرده و درب صفه ايستادم و زيارت آل ياسين را خواندم، پس همانجا ايستاده و نماز زيارت خواندم در حالي که مقدم بر آن آقا بودم. پس از نماز شروع به دعاي ندبه نمودم و چون رسيدم به جمله (و عرجت بروحه الي سمائک)
آن آقا فرمود:اين جمله از ما نرسيده و بگوييد (و عرجت به الي سمائک) و گويا فرمودند: در نماز تقدم بر امام جايز نيست يا (چرا برامامت مقدم ايستاده اي)
پس دعا را تمام کرده و به سجده رفتم که ناگهان متوجه به اين آيات بينات شدم:
1- روشن بودن سرداب بدون چراغ
2- جمله دعاي ندبه که فرمودند از ما نرسيده
3- تذکر اينکه چرا در نماز بر امامت مقدم شده اي
پس دريافتم به آنچه که در حرم مطهر حضرت عسکري عليه السلام خواسته و دعا نموده بودم، رسيده ام.
فورا سر از سجده برداشته که دامن حضرت را بگيرم و حوائج ديگري را در ميان گذارم که ديدم سرداب تاريک است و هيچ کس در آنجا نيست.

مظهر رحمت
علامه در سراي حاج کريم واقع در بازار اصفهان منبر مي رفتند و آيات عذاب و انذار را براي مردم بسيار بيان مي نمودند تا اينکه حالت مکاشفه اي پيش مي آيد و مي بينند که حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) سوار بر اسب، خطاب به علامه مي فرمايند:
چقدر آيات عذاب مي خوانيد؟ از آيات رحمت هم براي مردم بخوانيد.


سيد ابوالحسن اصفهاني امام زمان (ع) را نشان داد
يک داستان بدون واسطه هم از مرحوم آية الله آسيدابوالحسن اصفهاني نقل کنم. در زمان مرجعيت مرحوم آسيد ابوالحسن اصفهاني يکي از علماي عامي بغداد، شانزده بيت در مذمت شيعه سروده بود و در آنها اعتقادات شيعيان به امام زمان را مورد استهزا قرار داده بود.
او نوشته بود که شيعيان انتظار دارند که مهدي از سرداب بيرون بيايد. اين شعرها را براي بعضي از علماي نجف و از جمله آنها براي آشيخ محمدحسين کاشف الغطاء فرستاده بود.
مرحوم شيخ محمدحسين کاشف الغطاء در جواب آن شانزده بيت، صد و شصت بيت بر همان وزن سروده بود و در آنها اسامي علماي سني که قائل به امامت و مهدويت هستند و اسامي کتابهاشان را ذکر کرده بود و من آن اشعار را دارم. اين عالم سني آن شانزده بيت را براي بسياري از علما فرستاده بود.
روزي که در منزل مرحوم آسيدابوالحسن اصفهاني نشسته بوديم، بسياري از آقايان ديگر هم بودند. آسيد ابوالقاسم اصفهاني مترجم عروة الوثقي، شيخ محمدکاظم شيرازي، خلخالي برزگ، سيدمحمد پيغمبر، دامادهاي مرحوم سيدابوالحسن (سيد ميربادکوبه اي و آسيدجواداشکوري) نيز حضور داشتند.
در آن هنگام يک پستچي آمد و يک پاکت نامه به دست مرحوم آسيدابوالحسن داد.
ايشان نامه را باز کردند و در داخل آن دو ورقه بود، يک ورقه اشعار همان شخص سني بود که براي صاحب نامه فرستاده بود و ورقه ديگر نامه اي بود که نويسنده آن درباره اعتقاد شيعه به مهدي (ع) از مرحوم سيد دليل و استدلال خواسته بود.
مرحوم سيد نامه را خواندند و خنديدند. سپس آن نامه را با صداي بلند خواندند. نامه از طرف بحرالعلوم يمني بود که از سادات حسني و از علماي تريديه بود. در اين نامه بحرالعلوم يمني دليلي براي وجود امام زمان درخواست کرده بود.
مرحوم آسيدابوالحسن همان وقت جواب نامه را نوشتند و در ضمن نوشتند:
«شما به نجف مشرف شويد تا من امام زمان (ع) را به شما نشان بدهم!»
نامه را مهر کردند و به دامادشان آسيدجواد اشکوري دادند و فرمودند:در پست بينداز.
دو ماه از اين قضيه گذشت. شبي بعد از اينکه مرحوم آسيدابوالحسن در صحن اميرالمومنين نماز مغرب و عشا را خواندند، يکي از شيوخ عرب به نام شيخ عبدالصاحب آمد و به ايشان گفت:
«بحرالعلوم يمني به نجف آمده است و در محله وشراق در فلان جا منزل کرده است.»
مرحوم آسيدابوالحسن فرمودند: «بايد همين حالا به ديدنش برويم»
ايشان همراه با عده اي از علما براي ديدن بحرالعلوم حرکت کردند. دامادهايشان و پسرشان مرحوم آسيدعلي هم همراهشان بودند.
بالاخره وقتي رسيديم و تعارف به عمل آمد، بحرالعلوم يمني شروع به صحبت در آن زمينه کرد. مرحوم سيدابوالحسن فرمود:
الان وقت صحبت کردن نيست چون من مستعجل هستم و کار دارم. فردا شب براي شام به منزل ما بيايد تا آنجا با هم صحبت کنيم.
سپس مرحوم سيد برخاستند و همه با هم به منزل با گشتيم.
فردا شب بحرالعلوم با پسرش سيدابراهيم به منزل مرحوم سيدابوالحسن آمدند. پس از صرف شام مرحوم سيد خادمشان را صدا زدند و فرمودند:
مشهدي حسين! چراغ را روشن کن ميخواهيم بيرون برويم. (در آن زمان برق نبود و بايد با چراغ فانوس بيرون مي رفتند.)
مشهدي حسين چراغ را روشن کرد و آورد. در اين هنگام مرحوم سيدابوالحسن و بحرالعلوم و فرزندش سيدابراهيم و مشهدي حسين آماده بيرون رفتن شدند. ما هم مي خواستيم همراهشان برويم اما مرحوم سيد فرمود:
نه! هيچ کدامتان نياييد.
هر چهار نفر آنها بيرون رفتند و چون تا برگشتن آنها زمان زياد گذشت، ما آن شب نفهميديم که کجا رفتند.
فردا صبح از سيدابراهيم پسر بحرالعلوم يمني سئوال کرديم: ديشب کجا رفتيد؟
سيدابراهيم خنديد و با خوشحالي گفت: «الحمدلله استبصرنا ببرکة الامام السيد ابوالحسن» يعني ما به برکت امام سيدابوالحسن شيعه شديم.
گفتيم: کجا رفتيد؟
گفت: «رحنا بالوادي مقام الحجة» در وادي السلام به « مقام حجت (ع) رفتيم. وقتي به حصار مقام رسيديم سيدابوالحسن چراغ را از خادمشان گرفتند و گفتند اينجا بنشين تا ما برگرديم. مشهدي حسين همانجا نشست و ما سه نفر وارد مقام شديم.» وقتي در فضاي مقام داخل شديم، سيد چراغ را زمين گذاشتند و کنار چاه رفتند و وضو گرفتند و داخل مقام شدند و ما در بيرون مقام قدم مي زديم. سپس سيدابوالحسن مشغول نماز شدند. پدرم چون معتقد به مذهب شيعه نبود لبخند مي زد و مي خنديد. ناگهان صداي صحبت کردن بلند شد، پدرم با تعجب به من گفت: کسي اينجا نبوده است! آقا با چه کسي صحبت مي کند؟!
دو سه دقيقه صداي صحبتها را مي شنيديم اما تشخيص نمي داديم که صحبت درباره چيست. هيج يک از مطالب مشخص نبود.
ناگهان سيد صدا زد: «بحرالعلوم! داخل شو»
پدرم داخل شد، من هم خواستم به داخل مقام بروم اما سيد فرمود: « نه تو نيا!» باز به قدر چهار پنج دقيقه صداي صحبت مي شنيدم اما صحبتها را تشخيص نمي دادم. ناگهان يک نوري که از آفتاب روشن تر بود در « مقام حجت» تابش کرد و صيحه پدرم به صداي عجيبي بلند شد.
يک صيحه زد و صدايش خاموش شد.
سپس سيدابوالحسن صدا زد: سيد ابراهيم! بيا پدرت حالش بهم خورده است، آب به صورتش بزن و شانه هايش را بمال تا به حال بيايد.
آب به صورت پدرم زدم و شانه هايش را ماليدم پدرم چشمهايش را باز کرد و بنا کرد با صداي بلند گريه کردن و بي اختيار از جا بلند شد و روي قدمهاي سيدابوالحسن افتاد و پاهاي سيد را مي بوسيد و دور سيد طواف مي کرد و مي گفت: «يابن رسول الله! يابن رسول الله! يابن رسول الله! التوبة! التوبة! التوبة!»
طريقه مذهب شيعه را به من تعليم بده من توبه کردم. سپس سيدابوالحسن مذهب شيعه را به او تعليم دادند و او شيعه شد و من هم شيعه شدم.
به هرحال اين قضيه گذشت و بحرالعلوم هم به يمن باگشت. چهارماه بعد زوار يمني به نجف آمدند و پولهاي زيادي براي آسيدابوالحسن آوردند و بحرالعوم نامه اي نيز توسط زوار به حضور سيد فرستاده بود و از سيد تشکر و قدرداني کرده بود و نوشته بود: «از برکت عنايت و هدايت شما، تاکنون دو هزار و اندي از مقلدين من شيعه دوازده امامي شده اند.»


تصاويري از مرحوم علامه ميرجهاني رحمة الله عليه:






































نمونه هايي از دستخط زيباي مرحوم علامه ميرجهاني رحمة الله عليه