کد خبر 178237
تاریخ انتشار: ۲۶ آذر ۱۳۹۱ - ۰۹:۳۷

با گذشت چندين سال از آغاز بحران اقتصادي و مالي در آمريکا، فقر و گرسنگي در اين کشور به طور فزاينده اي در حال افزايش است.

به گزارش مشرق، باشگاه خبرنگاران به نقل از  موسسه ورلد هانگر نوشت: بحران اقتصادي که در سال 2008 در آمريکا آغاز شد موجب افزايش شديد گرسنگي در اين کشور شد و براساس تازه ترين گزارش دولت آمريکا، اين کشور همچنان داراي نرخ بالاي گرسنگي است.


 براساس اين آمار در حال حاضر بيش از هفده ميليون و دويست خانوار که 14.5 درصد کل خانوارها در اين کشور را شامل مي شود (يعني يک هفتم خانوارهاي آمريکايي) از امنيت غذايي برخوردار نيستند. اين بالاترين آمار فقر در آمريکا از زمان آغاز ثبت آمار در اين کشور به شمار مي رود.


براساس اين آمار کودکان 9.8 درصد از خانواده هاي آمريکايي دچار سوء تغذيه هستند و در واقع مي توان گفت کودکان سه ميليون و نهصد خانوار آمريکايي دچار سوء تغذيه هستند. در يک درصد از خانوارهاي آمريکايي نيز دستکم يکي از کودکان دچار شديد ترين نوع سوء‌ تغذيه از نظر شاخص هاي وزارت بهداشت آمريکا است.

 
آمريکا در سال 2006 ميلادي تعاريف خود درباره گرسنگي را تغيير داد و زيرمجموعه هاي مختلفي تحت عنوان ناامني غذايي ارائه کرد. با اين حال اين تغيير نام واقعيت ها را تغيير نداد. ناامني غذايي که در تعاريف پيش از سال 2006 گرسنگي توصيف مي شد به اين معنا بود که ميزان مصرف مواد غذايي خانوار در طول يک سال کاهش يابد و الگوهاي غذايي خانوار به علت فقدان پول و منابع غذايي دچار اختلال شود. با اين حال همه مي دانند که گرسنگي به اين معناست که اعضاي خانوار به علت فقدان مواد غذايي احساس گرسنگي کنند.

 
فقر در آمريکا


بر اساس آمار سازمان آمار آمريکا، 46 ميليون و نهصد هزار نفر در اين کشور در فقر به سر مي برند که اين ميزان در مقايسه با پيش از آغاز بحران اقتصادي در سال 2007 ميلادي حدود ده ميليون نفر رشد داشته است. اين بالاترين ميزان فقر در طول 52 سال اخير در آمريکا است.


براساس تازه ترين آمار منتشره نرخ فقر در آمريکا پانزده و يک دهم درصد است، اين در حالي است که اين رقم پيش از آغاز بحران اقتصادي دوازده و نيم درصد بود. اين بالاترين ميزان نرخ فقر از سال  هزارو نهصد و نود و سه ميلادي تاکنون به شمار مي رود.  


ميزان فقر در ميان لاتين تبارهاي آمريکا 26.6 درصد و  در ميان سياهپوستان 27.4 درصد اعلام شده است. همچنين ميزان فقر در ميان کودکان زير هجده سال در آمريکا از 20.7 درصد به 22 درصد رسيده است.  


بيست ميليون و پانصد هزار آمريکايي نيز در فقر شديد به سر مي برند، اين بدان معناست که درآمد خانواده آنها کمتر از نصف خط فقر يا حدود ده هزار دلار در سال است. براساس معيارهاي دولت آمريکا يک خانواده  چهار نفره که سالانه کمتر از ده هزار دلار درآمد داشته باشد فقير است.


49 ميليون و نهصد هزار نفر يا 16.3 درصد از مردم آمريکا نيز بيمه درماني ندارند.

 
گفتني است سازمان آمار آمريکا در سال 2011 معيارهايي تازه براي اندازه گيري فقر اعلام کرد. با اين حال اين معيارها چندين ايراد عمده داشت. نخست اينکه معيارهاي رسمي فقر منعکس کننده تاثير سياست هاي کليدي دولت بر درآمد خانواده ها و نيز ميزان فقر خانواده ها نبود. با اين حال حتي براساس همين معيارهاي جديد شمار افراد فقير در آمريکا در مقايسه با سال گذشته سه ميليون نفر افزايش يافته است.

 
علل اصلي فقر و گرسنگي در آمريکا


براساس گزارش مسئولان آمريکايي، فقر عامل اصلي گرسنگي است. سه عامل اصلي براي فقر در آمريکا اعلام شده است: فقر در جهان، عملکرد نظامي سياسي و اقتصادي آمريکا که موجب مي شود افرادي که از طبقات فقير جامعه هستند فقير باقي بمانند. مشکلات جسمي  و ذهني نيز ديگر عامل بروز فقر در ميام مردم آمريکا اعلام شده است.

 
فقر در جهان  


افراد فقير زيادي در جهان زندگي مي کنند. براساس آمار به طور تقريبي دو ميليارد نفر در سراسر جهان فقير هستند و همين تعداد نيز دچار گرسنگي هستند. در نظام اقتصادي جهان دو علت عمده وجود دارد که براساس آن درآمد افراد فقير مي تواند افزايش يابد: نخست از طريق تجارت و دوم از طريق مهاجرت.

 
تجارت


آمريکا از نظر منابع يعني سرمايه و ماشين آلات بسيار غني است و براي توليد کالا تنها نيازمند نيروي کار است. با اين حال در کشورهاي فقير نيروي کار بسيار زيادي وجود دارد اما سرمايه اندک است. براساس فرمول هاي اقتصادي، از طريق تجارت اين تعادل در نهايت موجب کاهش دستمزد در کشورهاي ثروتمند نظير آمريکا و افزايش دستمزد در کشورهاي فقيرتر مي شود. براي مثال  کاهش دستمزدها در چين موجب انتقال توليد از آمريکا به کشورهايي نظير چين شده است. اين انتقال توليد از کشورهاي ثروتمند به فقير موجب شده است که طبقات کم درآمد در آمريکا بيشترين آسيب را در اين فرايند متحمل شوند.

 
مهاجرت


يکي از استراتژيهاي آشکار افراد فقير اين است که به مکانهايي نقل مکان کنند که دستمزدهاي بالاتري دريافت مي کنند. بنابراين مهاجرت يک واکنش عمده به فقر در کشورهاي فقير است.  

 

نظام اقتصادي آمريکا

کارکرد عادي نظام اقتصادي آمريکا موجب افزايش قابل ملاحظه فقر مي شود. در بازار آزاد، براي دستيابي به فرصت هاي شغلي رقابت وجود دارد و فرصت شغلي به افرادي مي رسد از نظر شرايط در وضعيت بالاتري قرار دارند. از طرف ديگر، ميزان بيکاري افزايش مي يابد، واکنش شرکت ها به اين پديده اين است که افرادي که بيکار مي مانند غير قابل استخدام هستند اما واقعيت اين است که اين شرکتها فرصت هاي شغلي کافي براي اشتغال همگاني ايجاد نمي کنند. دوم اينکه اين تنها مالکان شرکت ها هستند که اختيار اختصاص دادن سود شرکت را دارند و مشخص است که طي سالهاي اخير اين سود را به خودشان اختصاص داده اند.

 
عملکرد نظام سياسي آمريکا


به رغم اينکه کارکرد اصلي نظام سياسي آمريکا بايد پاسخگويي به خواست مردم باشد با اين حال نظام سياسي آمريکا در حال حاضر به هيچ وجه پاسخگوي نگرانيهاي اصلي طبقات فقير آمريکا نيست و دغدغه هاي ديگري دارد.  


هزينه هاي نظامي و امنيتي در حال حاضر نيمي از بودجه دولت آمريکا را تشکيل مي دهد و در واقع اقدامات کمي براي کمک به طبقات فقير در آمريکا صورت مي گيرد. اين بودجه بندي و نيز شبکه قدرتمند ارتباطات سياسي و مالي که به مجموعه نظامي- صنعتي شهرت يافته موجب افزايش فقر در اين کشور شده است.  


در ساختار سياسي آمريکا، شرکت ها از قدرت بالايي برخوردارند، آنها نفوذ زيادي بر کنگره و نهادهاي اجرايي آمريکا دارند و در انتخابات هزينه هاي فراواني متقبل مي شوند و مسئولان منتخب نيز توجه زيادي به اولويت هاي آنها از جمله کاهش ماليات و يارانه هاي دولتي مي کنند. حزب دموکرات آمريکا که پيش از اين به حزب طبقات مياني آمريکا شهرت داشت اکنون تنها براي جذب آراي بيشتر به اين طبقه متوسل مي شود.

 
فرهنگ نابرابري


مردم در آمريکا معمولا براساس سطح درآمد و نژاد جداسازي مي شوند. فرصت هاي شغلي در آمريکا معمولا بسيار کم و يا ميزان دستمزدها پايين است. اين مسئله مي تواند منجر به جنايت شود. همچنين بيکاري مي تواند منجر به اين مسئله شود که تمايل مردان به ازدواج کاهش يابد. اين امر مي تواند الگوهاي اجتماعي آمريکا را به شدت دستخوش تغيير کند به طوريکه شمار خانواده هاي تک سرپرست در آمريکا به طور فزاينده در حال افزايش است.  


فقدان درآمد مي تواند منجر به مشکلات عمده اي از جمله ضعف در تهيه مسکن مناسب،‌ کمبود مواد غذايي، مشکلات سلامت و ناتواني در برطرف کردن نيازهاي کودکان شود.  


در نتيجه اين مشکلات افرادي که در فقر زندگي مي کنند مي توانند دچار الگوهاي رفتاري غلط از جمله ارتکاب جنايت، مصرف الکل و مواد مخدر و ديگر رفتارهاي ويران کننده شوند.