القاء و تعميق شكاف بين اصولگرايان، بحراني نشان دادن اوضاع اقتصادي و سياسي كشور و بازي معروف «ميام ،نميام خاتمي» از جمله رونوشت هايي است كه مدعيان اصلاح طلبي باز به آن دل خوش كرده و خاطر خود را با آن تسلي مي دهند.

به گزارش مشرق،  با احتساب پنج ماهه نخست سال 92 قريب به 100ماه است پدرسالارهاي دوم خردادي درحسرت برگشتن به مسند رياست جمهوري هستند؛ جايگاهي كه شايد درصورت بدست آوردن آن باز هم بي توجه به دغدغه هاي اقتصادي ومعيشتي مردم، از منظرخاص خود به تبيين مفاهيمي نظير آزادي بيان،جامعه مدني،حقوق بشر وتوسعه سياسي بپرازند.

نزديك به سه هزار روز است كه تئوري سازان مجمع روحانيون حسرت ندانم كاري خود در 8 سال حاكميت شان را ميخورند و در چند انتخابات اخير چوب حراج بر همه داشته هاي خود زده اند تا بلكه بار ديگر ميداني وسيع پيدا شود براي تاختن به آنچه درگذشته نتوانستند امحا كنند.

مواضع امروز سران جريان موسوم به اصلاحات نشان مي دهد كه دوري از قدرت هيچگاه باعث نشده است كه آنها بتواند تحليل درستي از مطالبات عمومي جامعه داشته باشند وامروز درآستانه ي انتخابات 92 هم نه تنها يك برنامه ي مدون و عملياتي درحوزه هاي مختلف -و از جمله اقتصاد - به مردم ارائه نداده بلكه به برخي رونوشت هاي تكراري- كه درگذشته هم حاصلي براي آنها به همراه نداشت- روي آورده اند، آنهم تنها باهدف رسيدن به قدرت.

القاء و تعميق شكاف بين اصولگرايان، بحراني نشان دادن اوضاع اقتصادي و سياسي كشور و بازي معروف «ميام ،نميام خاتمي» از جمله رونوشت هايي است كه مدعيان اصلاح طلبي باز به آن دل خوش كرده و خاطر خود را با آن تسلي مي دهند.

برهمين اساس، آنچه دراين هفته ها بشكلي هدفمند كانون فعاليت هاي برخي از رسانه اي كشور قرار گرفته بحث «آمدن يا نيامدن محمدخاتمي» در انتخابات پيش رو است، موضوعي كه صبغه ي آن به يازده سال پيش برمي گردد و بانيان فتنه 88 اتخاذ آن درشرايط موجود را براي موفقيت در انتخابات 92 تاثيرگذار مي دانند.

هرچند اغلب کارشناسان و تحلیلگران حضور خاتمی در انتخابات يازدهم را با توجه به عملكرد وي در غائله 88 بعيد مي دانند اما شخصيت هاي برجسته جريان دوم خرداد دركنار رسانه هايشان سعي دارند با شگردهاي مختلف فيلم نامه «آمدن يا نيامدن خاتمي» راكه طراوت و تازگي لازم را ندارد براي سومين بار به روي پرده بياورند.

پيشينه ي 11ساله ي طرح خاتمي

این سناریو قدیمی در آستانه انتخابات دوره دوم ریاست جمهوری خاتمی درسال80 عیناً تکرار شد و پس ازچند ماه نهایتا با پیام دراماتیک و احساسی اعلام حضور خاتمی در انتخابات به پایان رسیده بود.

ماهها قبل از انتخابات سال88 خاتمي به همين شيوه والبته با ظاهري متفاوت تر و در قالب «خاتمي يا ميرحسين» روي آورد؛ و در حالیکه بیشتر کارشناسان و تحلیلگران درهمان سال حضور خاتمی در انتخابات دهم را قطعی و تمام شده می دانستند و شواهدی از قبیل راه اندازی ستادها و گروه های تبلیغاتی وی را دليل محكمي بر ادعاي خود مي دانستند ناگهان رئيس جمهور 8 ساله ي جريان مدعي اصلاحات صحنه را براي حضور مير حسين خالي كرد و مشغول تبليغ براي راي آوري نخست وزير دوران جنگ شد.

درسال 84 هم چه بسا اگر ماده وتبصره هاي قانون اساسي دست خاتمي را باز مي گذاشت، اين بازي به شكل «خاتمي يا معين» نشان داده مي شد.

يازده سال از اولين باري كه مجمع روحانيون اين نسخه را براي راي آوري نامزدهاي دوم خردادي پيچيد مي گذرد و امروز درآستانه ي انتخابات 92 بازهم در صدر برنامه هاي اين مجمع سياسي قرار گرفته تا بلكه منفذي باشد براي برگشتن به حاكميت.

اما سوال اساسي اين است كه چرا هم فكران خاتمي در مجمع روحانيون به برنامه اي منسوخ و تكراري روي آورده و بعنوان يكي از راههاي برون رفت ازوضع موجود توجه ويژه اي به آن دارد؟



چرا درروزهاي اخير رسانه هاي اصلاح طلب سعي دارند تا ستون ويژه اي را به اين محور اختصاص دهند و بارها مواضع شخصيت هاي اين جريان را درباره ي «حضور وياعدم حضور محمدخاتمي» را منعكس كرده ،به گونه اي كه موافقان ومخالفان اين طرح بيش از چندبار دراين باره اعلام موضع مي كنند؟

آنچه محرز مي نمايد اين است كه طرح فوق حاصل جلسات متعدد همفكري و تبادل نظر اعضاي مجمع سياسي روحانيون مبارز و ديگر گروههاي تصميم ساز اين طيف است كه درادامه به برخي ازاهداف آن اشاره مي شود.

مجمع روحانيون بااين ايده كهنه بدنبال چه چيزي است؟

1-رهبران تئوريك دوم خردادي حاضر نيستند براي فعاليت‌هاي براندازانه خود در سال 88 هزينه‌اي بپردازند. برهمين اساس با ورود زودهنگام به مباحث انتخاباتي درماههاي گذشته و درپي آن مطرح كردن كانديداتوري بنام محمدخاتمي در صدد مساوي يا عادي سازي شرايط حضورشان براي شركت درانتخابات يازدهم هستند.

از این رو، بحث هاي گسترده با موضوع «حضور ياعدم حضور خاتمي» مي‌تواند زمينه و تمهيد مناسبي را براي زدودن ذهنيت منفي جامعه و ريختن قبح حضور وي ياهم فكرانش قلمداد شود.

این در حالی است که شرايط جامعه براي حضور و رقابت اين دسته سياسي بواسطه عملكرد آنها در فتنه 88 مهيا نيست واگر چه خاتمي سعي داشته صف خود را از جرگه ي راديكال هاي اين جريان جدا كند اما هنوز پاسخ مناسب و معقولي براي آتش افروزي وغائله آفريني خود در انتخابات دور گذشته رياست جمهوري به جامعه نداده ومردم نمي‌توانند، بپذيرند كه تفکر سياسي حاكم بر جريان ذيل رهبري خاتمي ،حتي بعنوان يك رقيب در انتخابات حضور داشته باشد.

2- پدرسالاهاي دوم خردادي از ماهها قبل به خوبي آگاه بودند كه حرف از حضورشان در انتخابات 92 با مخالفت و واكنش جدي دلسوزان و اصولگرايان همراه خواهد شد. به همين دليل سعي دارند با طرح كانديداتوري يكي از مسببان اصلي اتفاقات تلخ 3سال گذشته ، مخالفت‌هاي رقباودلسوزان را به حالت فرسايشي درآورده و اصولگرایان را نيز ملزم به پذيرش حضور كانديداهاي معتدل تر اصلاح طلبان در رقابت انتخاباتی کنند.

براساس اين تئوري خاتمي گزينه ي مطلوب و نهايي دوم خردادي ها نيست و انداختن نام او بر سر زبان ها مي تواند جاده ي صعب العبور انتخابات را براي اين جريان هموار كرده و زمينه ي مساعدي براي نامزدهاي اصلي اين دسته سياسي بوجود بياورد.

به بياني ديگردراين سناريو خاتمي سيبل وهدف گروههاي رقيب جريان اصلاح طلب قرار مي گيرد ،تخريب مي شود و نامزد درسايه اين جريان باحاشيه امن ناشي از تخطئه خاتمي در موعد مقرر فعاليت تبليغتي-انتخاباتي خود را علني مي كند.

بدون شك گزينه ي پرده نشين دوم خردادي ها زماني پرده نمايي مي شود كه رسانه هاي اصولگرا فرصت نقد عملكرد وي را در مقاطع حساس سالهاي گذشته نظير غائله ي78وفتنه88 نداشته باشند واين يعني جهشي مناسب براي موفقيت نامزد انتخاباتي اصلاح طلبان.

پس بايد منتظر بود وديد خاتمي چه زماني ازگزينه ي نهايي پرده نمايي مي كند وبه مانند سال88 باچه ترفندي از صحنه كنار مي رود؟

3- معرفي جناح اصلاح طلب بعنوان يكي از طرفین ثابت رقابت‌هاي انتخاباتي به مانند دوره‌هاي گذشته يكي ديگر از اهداف دوم خردادي هاي است كه خود را از معادلات انتخاباتي طرد شده مي بينند.

رسانه و شخصيت‌هاي مطرح اين جريان با دامن زدن به مواردي نظير «آمدن يانيامدن خاتمي»، و درپي آن معرفي كانديداهاي متعدد سعي دارند اين را به جامعه القا كنند كه فضاي انتخابات يازدهم هم به مانند دوره‌هاي ماسبق، دوقطبي است كه يك طرف آن اصلاح طلبي است وتجديدنظرطلبان نیز از معادلات انتخاباتي حذف ناشدني است.

4- خاتمي با بحث چالش برانگيز حضور خود درانتخابات سعي دارد همچنان خود را ليدر اصلي دوم خردادي ها معرفي كند ،موضوعي كه بارها دستاويز شبهه افكني امثال زيباكلام و عبدالله نوري قرار گرفته است.برپايه ي اين انديشه ، تثبيت رهبري خاتمي بر گفتمان اصلاح طلبي مي تواند نقش كمرنگ شده وي را رنگ ورويي دوباره ببخشد.

5- فرايند مذكور يكي ازراههاي مناسب براي سنجش آراي عمومي كشور نسبت به -نامزدهاي احتمالي - اصلاح طلبان هم مي تواند مورد ارزيابي قرار بگيرد،چرا كه خاتمي نماد اصلاح طلبي در جامعه است و نوع ،ميزان حساسيت و اقبال جامعه به وي ترازوي خوبي براي تشخيص افكارعمومي جامعه بوده ومي‌تواند سركردگان اين طيف را از سردرگمي كنوني نجات دهد.

اين راهم مي شود عنوان كرد كه ، کارکرد روان گرایانه اين طرح برای فضاسازی در جهت ایجاد حس عاطفی در بین مردم می باشد که این حس ممکن است ناخوداگاه درصد زیادی از ارائ دارندگان بدون تحلیل جامعه را به سمت انتخاب فردی مثل خاتمی يا فرد مورد حمايت وي سوق دهد.

6- طراحان ايده فوق اين را هم درنظر داشته اند كه مطرح كردن خاتمي بعنوان گزينه ي احتمالي ،تمركز رسانه هاي ارزشي وشخصيت هاي برجسته ي نظام را ازديگر برنامه هاي آنها غافل ساخته وهمچنين هزينه نظام براي رد صلاحيت نامزد اصلي را بالا مي برد.

آنها معتقدند شوراي نگهبان نمي تواند بصورت گسترده دست به رد صلاحيت نامزدهاي اصلاح طلب بزند وعلم كردن خاتمي دراين برهه از زمان مي تواند صافي شوراي نگهبان را براي عبور آسان تر نامزد اصلي ممكن كند.

دركنار آن فضاي تبلیغاتی- رواني مساله آمدن یا نیامدن خاتمی ازنقد عملكرد اين جريان در طي سالهاي مختلف از سوي طيف مقابل جلوگيري مي كند. براين پايه اصولگرايان كمتر فرصت كرده به ارائه برنامه هاي خود درحوزه هاي مختلف پرداخته و بجاي‌ان سعي دارند آمدن مهمترين چهره ي فتنه ي88 را زيرسوال ببرند.

كابوس قدرت دست از سر تجديد نظرطلبان بر نمي دارد

تغيير ادبيات پياپي انديشه ورزان دوم خرداد ، تقسيم كار بين شخصيت هاي تصميم ساز اين جريان و مواضع متفاوت وگاه متناقض آنها را مي توان ناشي از ترس ودلهره اي دانست كه سالهاست در فكر آنها ريشه دوانيده و امروز شكل فزاينده اي به خود گرفته ودائم اين پرسش را براي آنها مطرح مي كند كه ،«نكند حسرت هشت ساله به عداد دوازه ،شانزده و ياحتي بيشتر از آن تبديل شود»؟

آنچه دراين ميان حائز اهميت مي نمايد اين است كه تجديدنظرطلبان علي رغم آنكه درسالهاي اخير تخريب هاي گسترده اي را درجهت تخطئه عملكرد اصولگرايان مطرح كرده اند اما هيچ گاه برنامه ي وتئوري مشخصي را براي اداره كشور به افكار عمومي ارائه نداده وتنها به تكرار انديشه هاي كهنه مانند آنچه ذكرشد روي آورده اند.

كاش شخصيت هاي اثرگذار اين دسته ي سياسي اندكي به حقوق مردم جامعه اهميت مي دادند و به جاي فرافكني واتخاذ ترفندهاي كهنه و نو براي بدست آوردن قدرت ، پاسخ اقناع كننده اي به فعاليت هاي براندازانه ي خود عليه نظام -ازسال76به بعد- به افكارعموم ارائه مي دادند مگر «دانستن حق همين مردم نيست كه شما‌ آنها را دلفين نام گذاشتيد»؟

البته بهترين راهبرد گروهها وشخصيت ها ورسانه هاي اصولگرا- در ماههاي منتهي به انتخابات92 - درمقابله با رويكردهاي كنوني دوم خردادي ها اين است كه از تمركز كردن ودامن زدن به مباحثي نظير آمدن يا نيامدن خاتمي يا اظهارات ضدونقيض امثال موسوي خوئيني ها بشدت پرهيز كنند وبجاي آن به ارائه راهكارهاي جامع وبرنامه هاي مدون براي اداره كشور در 4سال آتي بپردازند.

چراكه حركت در اين مسير نه تنها پاسخ مناسبي به مطالبات جامعه مبني بر برنامه محور بودن نامزدهاي اصولگراست بلكه ازافتادن در دام پهن شده ي «غافل سازي » هم بسلامت عبور مي كنند.

** محمد اسماعیلی