سرآغاز (كريستوفر نولان- 2010)
ديالوگ بداهه: «تو نبايد از ديدن روياهاي بزرگتر بترسي بچه جون.» اين حرفي است كه ايمز با بازي تام هاردي در حالي به آرتور كه نقشاش را جوزف گوردون لويت بازي ميكند، ميزند كه او را روي شانههايش انداخته و از جلوي رگبار گلوله دشمن دور ميكند.
چيزي كه در نسخه اصلي فيلمنامه بود: در نسخه اصلي فيلمنامه اين كلمه آخر «بچه جون» وجود نداشت. هاردي اعتراف ميكند كه ناخودآگاه موقع گفتن ديالوگ اين كلمه از دهانش بيرون پريده است و خب كاملا با صحنه جور در ميآمده درنتيجه اين سكانس را با همين كلمه اضافه حفظ كردند. چون بار طنزي هم به ديالوگ اضافه ميكرد.
خماري (تاد فيليپس- 2009)
سكانس بداهه: زاك گاليفيانيكيس كاري ميكند كه نوزادي كه همراهش است، بدون كلام كارهاي بامزهاي انجام بدهد.
چيزي كه در نسخه اصلي فيلمنامه بود: خب قطعا اين سكانس چيزي نبود كه بشود آن را از پيش نوشت. خود گاليفيانيكيس ميگويد: «تنها چيزي كه اصلا به ذهن من خطور نميكرد داشتن يك بچه بود. درنتيجه با يك عروسك تمرينات را شروع كردم و نه يك نوزاد واقعي. و اين سكانس هم اينطوري اتفاق افتاد كه من گفتم: تاد ببين من چه كار ميكنم؟و شروع به بازي با آن عروسك كردم.» تاد هم بلافاصله گفت:«عالي است. همين را در فيلم ميگذاريم.»
«خماري» يكي از بهترين كمديهاي آن سال شد و بازي گاليفيانيكيس در نقش اول بسيار مورد تمجيد قرار گرفت.
جان مالكوويچ بودن(اسپايك جونز- 1999)
ديالوگ بداهه: «هي، مالكوويچ سريعتر فكر كن!» اين را مرد جواني در حالي ميگويد كه سرش را از شيشه ماشين در حال حركت بيرون آورده و به سمت بازيگر ياغي آشغال پرت ميكند.
چيزي كه در نسخه اصلي فيلمنامه بود: اين ديالوگ كه حالا تبديل به يكي از مهمترين ديالوگهاي خطي فيلم شده است، نتيجه يك شور و اشتياق اضافه از طرف سياهي لشگري بود كه در ابتدا فقط قرار بود حين عبور از كنار بازيگر معروف چيزي به طرف او پرتاب كند ولي اون آنقدر هيجانزده شد كه اين ديالوگ را هم در حين پرتاب به حرفهايش اضافه كرد.
مارس حمله ميكند( تيم برتون- 1996)
سكانس بداهه: فرانك ولكر، بازيگر صداپيشه فيلم روي كاراكترهاي مريخي صدا ميگذارد. آنها به زباني با هم صحبت ميكنند كه خيلي خاص است. اين مهاجمان به كره زمين در حقيقت به جاي حرف زدن زوزه ميكشند.
چيزي كه در نسخه اصلي فيلمنامه بود: در حقيقت هيچ ديالوگي براي اين سكانس نوشته نشده بود. قرار نبود كه مريخيها حرف بزنند كه اين به آن معني است كه تمام حرفهايي كه ولكر به جاي مريخيها ميزند، در اصل بداههپردازي خودش بوده است.
ترميناتور 2: روز قضاوت (جيمز كامرون- 1991)
ديالوگ بداهه: «من به تعطيلات نياز دارم.» اين حرفي است كه T800 يعني همان ترميناتوري كه آرنولد شوارتزنگر نقشاش را بازي ميكند در حالي كه كاملا خراب و نابود شده، ميگويد.
چيزي كه در نسخه اصلي فيلمنامه بود: بر طبق مستندي كه در ديويدي فيلم وجود دارد و جيمز كامرون درباره وقايع پشت صحنه فيلم حرف زده است، آرنولد خودش موقع خواندن فيلمنامه اين ديالوگ به ذهنش رسيده است. وقتي به اين سكانس رسيده كه ترميناتور خسته و نابود شده است، به ذهنش ميرسد كه اين مرد واقعا به تعطيلات نياز دارد. به هر حال «ترميناتور» بيشتر از جيمز كامرون حتي مرهون حضور آرنولد شوارتزنگر است.
صبح بخير ويتنام (بري لوينسون- 1987)
ديالوگ بداهه: «صبح بخير ويتنام! صبح بخير سربازان! يادتان باشد كه دوشنبه روز مالارياست. درست است. قرصهايتان را بخوريد.» اينها حرفهايي است كه رابي ويليامز در نقش يك مجري برنامههاي راديويي در اين صحنه به صورت بداهه ميگويد.
چيزي كه در نسخه اصلي فيلمنامه بود: تقريبا هيچكدام از كلمات اين ديالوگ در نسخه اصلي اين فيلم تند و تيز عليه جنگ ويتنام وجود نداشت. هر چه كه از راديو پخش ميشد درواقع حرفهاي خود رابين ويليامز است. بايد اعتراف كرد كه تراوشات ذهني اين كمدين معروف و طعنههاي تند و تيزش يكي از عواملي است كه باعث شده فيلم لوينسون اينقدر در مجامع سينمايي و بين سينمادوستان تحويل گرفته شود.
داستان فيلادلفيا(جورج كيوكر- 1940)
سكانس بداهه: حتي خود جيمز استوارت، بازيگر مقابل كري گرانت هم متعجب ميشود وقتي او در صحنهاي كه روبهروي هم نشستهاند و مشغول خوردن هستند، بداههپردازي ميكند. در حقيقت بداههپردازي گرانت خيلي هم از قصد نبوده است. او يكدفعه سكسكه ميكند و بعدش مجبور ميشود كه عذرخواهي كند! بعد خود گرانت هم از اين اتفاق زير خنده ميزند.
چيزي كه در نسخه اصلي فيلمنامه بود: متاسفانه در نسخه اصلي فيلمنامه هيچ سكسكهاي وجود نداشت پس اعتبار كل اين صحنه مرهون كري گرانت است. البته از فيلمي كه دو ستارهاش كري گرانت و جيمز استوارت باشند، بايد توقع بداهههاي بيشتري را هم داشت. آنها فقط ستاره سينما نبودند، آنها خود سينما بودند.
جنگجويان(والتر هيل- 1979)
ديالوگ بداهه: «جنگجويان! بيرون بياييد تا بازي كنيم.» اين صداي فرياد لوتر با بازي ديويد پاتريك كلي است.
چيزي كه در نسخه اصلي فيلمنامه بود: كلي اين ديالوگ را از خودش گفت. در حقيقت او هنگام بازي اين سكانس ياد جملهاي افتاد كه هميشه همسايهشان خطاب به او فرياد ميزد و همان را هم در فيلم آورد. جنگجويان داستان گروههاي متفاوتي است كه در شهر نيويورك آشوبزده به هم حمله ميكنند و شهر را به ويراني ميكشانند. فيلم هيل چندان اثر مطرحي در تاريخ سينما نيست اما اين سكانس آن براي سينمادوستان تبديل به كالت شده است.
50-50 (جاناتان لوين- 2011)
سكانس بداهه: جوزف گوردون لويت، كه از سرطان رنج ميبرد ريشتراش برقي را برميدارد تا قبل از شيمي درماني همه موهاي سر و صورتش را بتراشد.
چيزي كه در نسخه اصلي فيلمنامه بود: ست روگن، بازيگر مقابل گوردون لويت كه نقش رفيق او را در فيلم بازي ميكند، گفته كه در اصل فيلمنامه هيچ سكانسي نبود كه در آن قرار باشد گوردون لويت موهايش را بزند. اين ايده درست سر فيلمبرداري به ذهن لويت رسيد. آنها اين سكانس را در همان برداشت اول گرفتند به همين خاطر هم قيافه ست روگن در اين سكانس كاملا شوكه و وحشتزده است.
«50-50» به دليل همين بداههپردازيها تبديل به يك فيلم به شدت انساني و قابل باور شده است كه همذاتپنداري تماشاگر را برميانگيزد.
مرد سوم(كارول ريد- 1949)
ديالوگ بداهه: احتمالا كمتر كسي فكر ميكند كه در اين فيلم دقيق و ظريف ريد كه به عنوان يكي از اصول تاريخ سينما تدريس ميشود، سكانسي خارج از فيلمنامه وجود داشته باشد اما اين اتفاق افتاده است. هري لايم (با بازي فوقالعاده اورسن ولز) تلاش ميكند تا رفيقاش هالي مارتين(جوزف كاتن) را متقاعد كند تا او را وارد معاملاتش كند. ولز در اين صحنه آن ديالوگ معروف «ساعت كوكي» را به صورت بداهه ميگويد.
چيزي كه در نسخه اصلي فيلمنامه بود: اين ديالوگ نه در فيلمنامه آمده است و نه در رماني كه گراهام گرين نوشته و فيلمنامه از روي آن اقتباس شده است. تمام اعتبار اين ديالوگ فقط به استعداد فوقالعاده قابل توجه اورسن ولز برميگردد.
توتسي(سيدني پولاك- 1982)
ديالوگ بداهه: در سكانس مهماني فيلم، بيل موري مجبور است ديالوگهايي را بگويد كه نشان دهد او آدم حاضر جواب پرحرفي است. هيچكدام از ديالوگهاي بيل موري در اين صحنه در فيلمنامه نيامده است.
چيزي كه در نسخه اصلي فيلمنامه بود: هيچ چيز. مطلقا براي اين سكانس هيچ ديالوگي نوشته نشده بود. همين نشان ميدهد كه پولاك چقدر روي توانايي بيل موري در بداههپردازي و گفتن ديالوگهاي طعنهآميز حساب كرده بود و موري هم او را نااميد نكرد. «توتسي» جزو فيلمهاي مطرح سيدني پولاك است كه ستارههايش داستين هافمن و جسيكا لانگ هستند.
خانه حيوانات (جان لنديس- 1978)
ديالوگ بداهه: «ببين ميتوني حدس بزني كه من الان كي هستم؟» جان بلوتارسكي(كه نقشاش را جان بلوشي بازي ميكند) بعد از گفتن اين ديالوگ به سمت دسرش حملهور ميشود و بعد ميگويد: «من يك جانور خطرناكم. حالا فهميدي؟»
چيزي كه در نسخه اصلي فيلمنامه بود: كل اين سكانس بداههپردازي بازيگران بوده است و در نسخه اصلي فيلمنامه هيچ جزئياتي براي آن ذكر نشده است و واكنشهاي نفرتبرانگيز مهمانان هم كاملا طبيعي و بداهه بوده است. آنها هيچ ايدهاي نداشتند كه بلوشي در اين سكانس ميخواهد چه كاري انجام بدهد يا چه ديالوگي بگويد. پس اين هم ميرود جزو سكانسهايي كه بايد از بازيگر بااستعدادش، بلوشي براي آن تشكر كرد.
و اينك آخرالزمان (فرانسيس فورد كاپولا- 1979)
ديالوگ بداهه: «پسر تو مامور پستي! كارمند خواروبار فروشي تو رو فرستاده كه صورتحسابها رو بگيري!» اينها حرفهاي مارلون براندوست كه با فرياد در فيلم شاهكار كاپولا گفته ميشود.
چيزي كه در نسخه اصلي فيلمنامه بود: بيشتر ديالوگهايي كه كاپولا و فيلمنامهنويسانش براي كلنل والتر.اي. كرتز كه نقشاش را مارلون براندو بازي ميكرد نوشته بودند، توسط خود براندو تغيير كرد. وقتي براندو با تغيير وزني كه داده بود سر صحنه رسيد كل فيلم انگار تغيير كرد. به جز ديالوگ «وحشت، وحشت مطلق»! اين فيلم يك اثر هنري مطلق است كه موفقيتش توامان مديون هوش كارگردان و بازيگر اصلياش است.
ساعت پرتقال كوكي(استنلي كوبريك- 1971)
سكانس بداهه: الكس(با بازي مالكوم مكداول) و آدمكشهايش به درون خانهاي يورش ميبرند كه در آن يك زن و مرد زندگي ميكنند. بعد در يك سكانس فراموشنشدني وسط آن همه اضطراب و وحشت الكس شروع به خواندن و رقصيدن به سبك جن كلي در فيلم «آواز در باران» ميكند.
چيزي كه در نسخه اصلي فيلمنامه بود: اين صحنه كامل در فيلمنامه آمده بود و طبق معمول كوبريك وسواس زيادي داشت كه همه چيز دقيقا مطابق فيلمنامه پيش برود. سر فيلمهاي كوبريك هيچكس جرات بداههپردازي نداشت اما اينجا خود كارگردان به بازيگرش دستور داد كه ميتواند كمي آواز بخواند و به سبك كلي در «آواز در باران» فيلم مشهور موزيكال گام بردارد. خوشبختانه كوبريك قيد اضافه كردن اين سكانس را به فيلمنامه و نوشتن تكتك حركتها را زد و براي يكي از معدود دفعات در فيلمهايش به قريحه بازيگرش اعتماد كرد و خب، جواب هم گرفت.