کد خبر 181219
تاریخ انتشار: ۶ دی ۱۳۹۱ - ۰۸:۵۲

از شهید و خاطرات شهید سخن گفتن تداعی لحظات شیرینی زندگی ایثارگری است که عمری را در راه آرمان های انسانی سپری کرده است و از آخرین دیدار شهید سخن یادآور حساس ترین لحظات جاودانه تاریخ است و زنده کننده شیرین ترین دیدنی ها در طول عمر، بس چه زیبا و لذت بخش است از آخرین دیدار شهید سخن گفتن.

به گزارش مشرق به نقل از جهان، شهید طاهر اوجاقلو در سال 1342 در قریه قاهران متولد شد. دوره ابتدایی را در مدرسه خاقانی و دوره راهنمایی را در مدرسه شهید چمران به پایان رساند و دوره دبیرستان را در دبیرستان دکتر شریعتی زنجان ادامه داد ولی سال آخر دبیرستانش را نیمه تمام گذاشته و به جبهه اعزام شد.


از همان ابتدای انقلاب شکوهمند اسلامی فعالیت مستمری داشتند. اعلامیه های حضرت امام (ره) را به خانه می آوردند و پس از انجام کارهای مقدماتی به دوستان صمیمی خود شبانه در کوچه و خیابان پخش می کردند. بارها اتفاق افتاده بود، با تنی خونین وارد خانه می شد.



وقتی از وی می پرسیدم چه شده؟ می گفت: با عمال رژیم طاغوت درگیر بودم. کار شبانه روزی طاهر فقط منحصر به فعالیت های انقلابی شده بود. بارها و بارها در راهپیمایی ها و تظاهرات ضد رژیم شاهی شرکت می کرد و به من هم توصیه می کرد و می گفت: مادر شما هم در راهپیمایی ها شرکت کنید. زیرا این تکلیفی است که بر گرن همه ما مسلمانان است. 


تا لحظۀ شهادت در اکثر عملیات های انجام گرفته شرکت کرد و چندین بار نیز مجروح گردید. ایشان اکثراً در آماده سازی منطقه و شناسایی عملیات نقش فعال بر عهده داشت از جمله عملیات هایی که ایشان شرکت کرد عملیات های غرب کشور عملیات فتح المبین، بیت المقدس، رمضان، والفجر2، عملیات خیبر، عملیات محرم در سه مرحله جزیره مینو، ... و در خطهای پدافندی نیز حضور داشت و در یک کلام از ابتدای جنگ تا لحظۀ شهادت در خدمت جنگ قرار گرفته بود. 


شهید طاهر در عملیات خیبر هنگامی که با نیروهایش در مقابل یورش سهمگین دشمنان بعثی مقامت می کرد به درجه رفیع شهادت نائل آمد. 




مادر شهید می گوید:


یک بار که به مرخصی آمده بود تعریف می کرد وقتی که حمله را تمام کرده  و با دوستان در یک جا نشسته بودیم، ناگهان دیدم که یک عراقی با پارچه سفیدی که به نوک تفنگ بسته بود به طرف ما می آمد. بچه ها با دیدن آن فرد عراقی می خواستند به سویش شلیک کنند ولی من گفتم: بگذارید نزدیک تر بیاید. شاید تصمیم گرفته است که خود را تسلیم نماید. حرف مرا قبول کردند و او به پیش ما آمد و به زبان عربی به ما گفت: که، ما یک گردان هستیم و می خواهیم خود را تسلیم کنیم. یکی از رزمنده ها گفت که من همراه او می روم و آن ها را می آورم. ما گفتیم این کار خطرناکی است. شاید آن ها می خواهند با زبان خوش تو را ببرند و بکشند. او گفت: من از جان خود گذشته ام و با عراقی رفت.


ولی برگشتن آن ها مواجه با تأخیر شد و اطمینان حاصل کردیم که دوست ما را کشته اند. ناگهان دیدیم که دوست ما همراه با یک گردان از نیروهای عراقی که تفنگ هایشان را به سوی آسمان گرفته اند آمدند و به ما رسیدند و همراه ما نشستند. ما به آن ها آب و سیگار دادیم. سپس از ما پرسیدندکه کدامیک از شما فرمانده است؟ و ما گفتیم: هیچ کداممان فرمانده نیستیم. آنان گریه کردند و گفتند: شب هنگام موقعی که حمله شروع شد در پیشاپیش نفرات شما سیدی را که سوار بر اسب سفیدی بود در گرماگرم حمله شما گشت می زد. همان موقع ما گفتیم که بهتر است ما تسلیم شویم. و می گفتند که شاید امام زمان (عج) فرجه الشریف است. 




وصیت نامه شهید طاهر اوجاقلو


شکر خدا می کنم که قدری مهلتم داد تا اسلام واقعی را بشناسم و در خاموشی و جهل از دنیا نروم. انقلاب اسلامی باعث شد من از لاک خود بیرون آیم و دور و برم را بنگرم و به زندگی از دید دیگری نگاه کنم. آری امام کاری عظیم کرد. وی باعث شد دنیا از خواب بیدار شود و انسانیت را دوباره یاد آورد. خوشحالم که جانم را نثار اسلام و مکتب محمد (ص) و علی (ع) می کنم. 


در تشییع جنازه من فقط ذکر خدا را داشته باشید و الله اکبر را تکرار کنید. 


در دنیا دو صف وجود دارد صف باطل که همان صف فرعون و صف شاه معدوم است و صف حق که صف تمامی پیامبران و راه خمینی کبیر است. رهبرم را تنها نگذارید همیشه از او تبعیت کنید. مادر جان بعد از شنیدن خبر مرگ من خواهش می کنم  اشک مریز و به خواهرانم بگو در سوگ من اشک نریزند. 


زیرا امام بزرگوارمان در سوگ فرزندش اشک نریخت چون می دانست رضای خداوند در این امر است.

مادر جان، مرگ من در راه اسلام شاید جوششی در جوانان به وجود آورد. وصیتم به پدرم  خواهرانم و برادرانم و مادرم این است که بعد از شهادتم سیاه نپوشند و عزا نگیرند چون شب دامادیم است.