«اقتصاد بدون نفت» حرف درستی است. البته در کتابهای اقتصاد و تئوریهای مدیریتی، نه در برنامههای اقتصادی دولت فعلی. اقتصاد بدون نفت رویایی است که تجربه بسیاری از کشورهای تازه توسعهیافته صحت واقعی بودن را به راحتی اثبات میکند. در ایران هر وقت که بحث اقتصاد بدون نفت مطرح میشود اشارات گستردهای به میزان منابع طبیعی غیرنفتی و پتانسیلهای گسترده کشور به عنوان جایگزین منابع نفتی میشود. درست است که موقعیت جغرافیایی و منابع غیر نفتی میتوانند کمک فوقالعادهای برای فرار از زیر بار اقتصاد تکمحصولی نفتی باشند اما برای رسیدن به اقتصاد غیرنفتی یک شرط لازم وجود دارد که همه کمبودهای منابع طبیعی و... تحت تاثیر کارکرد مثبت آن برای پویایی اقتصادی بیاثر خواهند شد و آن شرط لازم توان استفاده بهینه از نیروی انسانی و امکان مدیریت برای منابع موجود است. ما دهههاست که درست از همین ناحیه ضربه خوردهایم و از جهان عقب افتادهایم.
بر این پایه میتوان گفت حرفهای آقای احمدینژاد درخصوص رفتن به سمت اقتصاد غیرنفتی با توجه به کارکرد دولت ایشان حرفهای کارشناسی و برپایه دیدگاه اقتصادی تعریف شده نیست.
دولتی که بیشترین استفاده را در طول تاریخ از منابع سرشار نفتی داشته، بیشترین وابستگی را در بودجههای خود به درآمد نفت ایجاد کرده و ذخایر کشور را به کمترین حد خود رسانیده نمیتواند دم از اقتصاد بدون نفت بزند.
تجربه کشورهایی چون ژاپن، کره، مالزی و... نشان داده است که حتی بدون داشتن منابع فوقالعاده غیرنفتی و حتی بدون داشتن موقعیت ژئوپلتیک مناسب، تنها با تکیه بر نیروی انسانی متخصص و پرورش یافته و ایجاد همگرایی در سطوح مختلف جامعه میتوان به تحقق توسعه امید بست. مشکل اساسی ما در حوزه اقتصاد بیشتر به وضعیت سیاسی-اجتماعی کشور برمیگردد، جایی که شکاف، نیروهای متخصص را پراکنده کرده و امکان همفکری و تبادل نظر برای یک اجماع علمی-تخصصی سخت شده است. این وضعیت روز به روز هم تشدید میشود.
رئیس دولت حتی وزرای خود را هم به بهانه انتقاداتی کوچک نمیتواند تحمل کند. دولت اگر میتوانست اقتصاد را خوب اداره کند و به بیان دیگر اگر شیوههای دولت برای اداره کشور کارآمد بود اکنون میباید با توجه به درآمدهای سرشار نفتی شاهد وضعیت دیگری باشیم. دولتی که با بیش از 600 میلیارد دلار درآمد نفتی هنوز در بهبود وضعیت اقتصادی مشکل دارد بدون این درآمد چه خواهد کرد؟
دولتی که حتی نمیتواند بودجه خود را سر موعد مقرر تهیه و تنظیم کند و از بینظمی اقتصادی و آمارهای غیرشفاف رنج میبرد قطعا قادر نخواهد بود که اقتصاد بدون نفت را محقق کند. بنابراین چنین حرفی از هیچ پایه اقتصادی-مدیریتی برخوردار نیست. نکته اینجاست که در یک رمزگشایی از این دست سخنان مقامات دولتی به راحتی درخواهیم یافت که اظهارات آنها برپایه اهداف دیگری انجام میشود، همانطور که اصرار دولت بر ایجاد واگرایی نیز یک رفتار نهادینه سیاسی با اهدافی سیاسی است که وضعیت کنونی در کشور نتیجه آن است. مساله این نیست که دولت نمیتواند وضعیت مطلوب اقتصادی در کشور محقق کند، مساله مهم این است که رفتارهای دولت اثبات کرده که مقامات اجرایی کشور در حد انتظار در این مسیر حرکت نکردند. در حقیقت مساله توان دولت نیست بلکه خواست دولت است.
*منبع: روزنامه آرمان روابط عمومی
بر این پایه میتوان گفت حرفهای آقای احمدینژاد درخصوص رفتن به سمت اقتصاد غیرنفتی با توجه به کارکرد دولت ایشان حرفهای کارشناسی و برپایه دیدگاه اقتصادی تعریف شده نیست.
دولتی که بیشترین استفاده را در طول تاریخ از منابع سرشار نفتی داشته، بیشترین وابستگی را در بودجههای خود به درآمد نفت ایجاد کرده و ذخایر کشور را به کمترین حد خود رسانیده نمیتواند دم از اقتصاد بدون نفت بزند.
تجربه کشورهایی چون ژاپن، کره، مالزی و... نشان داده است که حتی بدون داشتن منابع فوقالعاده غیرنفتی و حتی بدون داشتن موقعیت ژئوپلتیک مناسب، تنها با تکیه بر نیروی انسانی متخصص و پرورش یافته و ایجاد همگرایی در سطوح مختلف جامعه میتوان به تحقق توسعه امید بست. مشکل اساسی ما در حوزه اقتصاد بیشتر به وضعیت سیاسی-اجتماعی کشور برمیگردد، جایی که شکاف، نیروهای متخصص را پراکنده کرده و امکان همفکری و تبادل نظر برای یک اجماع علمی-تخصصی سخت شده است. این وضعیت روز به روز هم تشدید میشود.
رئیس دولت حتی وزرای خود را هم به بهانه انتقاداتی کوچک نمیتواند تحمل کند. دولت اگر میتوانست اقتصاد را خوب اداره کند و به بیان دیگر اگر شیوههای دولت برای اداره کشور کارآمد بود اکنون میباید با توجه به درآمدهای سرشار نفتی شاهد وضعیت دیگری باشیم. دولتی که با بیش از 600 میلیارد دلار درآمد نفتی هنوز در بهبود وضعیت اقتصادی مشکل دارد بدون این درآمد چه خواهد کرد؟
دولتی که حتی نمیتواند بودجه خود را سر موعد مقرر تهیه و تنظیم کند و از بینظمی اقتصادی و آمارهای غیرشفاف رنج میبرد قطعا قادر نخواهد بود که اقتصاد بدون نفت را محقق کند. بنابراین چنین حرفی از هیچ پایه اقتصادی-مدیریتی برخوردار نیست. نکته اینجاست که در یک رمزگشایی از این دست سخنان مقامات دولتی به راحتی درخواهیم یافت که اظهارات آنها برپایه اهداف دیگری انجام میشود، همانطور که اصرار دولت بر ایجاد واگرایی نیز یک رفتار نهادینه سیاسی با اهدافی سیاسی است که وضعیت کنونی در کشور نتیجه آن است. مساله این نیست که دولت نمیتواند وضعیت مطلوب اقتصادی در کشور محقق کند، مساله مهم این است که رفتارهای دولت اثبات کرده که مقامات اجرایی کشور در حد انتظار در این مسیر حرکت نکردند. در حقیقت مساله توان دولت نیست بلکه خواست دولت است.
*منبع: روزنامه آرمان روابط عمومی