مشرق -- بحث درباره ماهیت جریان فتنه، مقصران آن، دوران سیاهی که فتنه خوانده شده است و همچنین میزان و کیفیت ارتباط فتنهگران با حلقههای بیرون از کشور یک بحث بیپایان نیست، نمیتواند هم باشد. بیش از 3 سال پس از آن روزهای ناگوار ما اکنون در موقعیتی هستیم که بتوانیم در این باره قضاوتهایی کم و بیش روشن و قابل دفاع (در محکمه یا غیر آن) بکنیم. اکنون دیگر زمان ابهام بسر آمده است. بدونشک چیزهای زیادی درباره فتنه 88– بویژه طراحیهای سرویسهای اطلاعاتی، قبل، حین و بعد از آن- هست که شاید دههها طول بکشد تا جزئیات آنها به بیرون درز کند. اما آنچه همین امروز میدانیم هم کم نیست.
از 9 دی 88 به این سو، بسیاری اسناد رو شده و مقادیر انبوهی از رازهای مگو از پرده برون افتاده است. روایت امروز ما از فتنه 88- اگر مجالی برای عرضه تفصیلی آن فراهم شود- شباهت چندانی به آنچه در آن ماههای پرحادثه میگفتیم نخواهد داشت. اکنون اطلاعات بسیار جزئیتر، مستندات محکمتر و تفصیلیتر و تحلیلها عمیقتر شده است. اکنون میدانیم که از سالها قبل در نهانخانه میرحسین موسوی و به نام جمعیت فلان و بهمان درباره چه چیزهایی بحث میشد. میدانیم که قبل از انتخابات چه کسانی نگران آن بودند که غرب مقابل ایران کوتاه بیاید و میخواستند هر طور شده اوضاع را به هم بزنند. میدانیم ایده تقلب در کجا تولید شد، چگونه قوام یافت و در نهایت با چه ابزارها و مکانیسمهایی به گفتمان مسلط انتخاباتی کاندیدای بازنده بدل شد. میدانیم- آن هم تفصیلا- که قریب به اتفاق آنها که اکنون دوست دارند به جای جنبش سبز نام اصلاحات بر آنها نهاده شود، میدانستند در انتخابات تقلب نشده و برای تحقق اهدافی که آنها هم روشن است، میرحسین موسوی را به خروج علیه نظام تشویق کردند. میدانیم که نقش منافقین و سرویسهای اطلاعاتی غربی و صهیونیستی در پیشبرد پروژه فتنه چه بود (اگرچه درباره نقش آنها در کلید خوردن ماجرا مساله پیچیدهتر است) و چگونه پس از 25 بهمن 1389 تلاش کردند نسخه جدیدی از ستاد فرماندهی فتنه را در بیرون از ایران سازمان بدهند. همچنین اکنون درکی دقیق وجود دارد از اینکه نقش جریان فتنه در آغاز دور جدید فشار علیه ملت ایران بویژه تحریمها چه بود. اینها و بسیاری چیزهای دیگر را اکنون به کیفیتی میدانیم که سال 88 فکرش را هم نمیشد کرد.
همین مقدار دانسته کافی است برای اینکه بتوان درباره آینده سیاسی جریانی که در سال 88 فتنه کرد و اکنون هوس بازگشت به درون نظام را کرده، داوری کرد و تصمیم گرفت. اگرچه به دلایلی که اینجا جای بحث آن نیست، هنوز این دانستهها تفصیلا مدون نشده و اگر هم شده باشد در دسترس مردم قرار نگرفته است اما این به هیچ وجه دلیلی بر آن نیست که کسانی از شیوخ اصولگرایی بویژه جناب آقای عسگراولادی که راقم این سطور، احترامی فوقالعاده برای ایشان قائل است، بخواهند قصه فتنه را از سر بنویسند و نقشهای کاملا روشن و معین سران فتنه را بازتعریف کنند.
جناب آقای عسگراولادی در اظهارنظری بشدت قابل بحث در هفته گذشته که از جانب یکی، دو نفر دیگر هم– البته به شکلی بسیار رقیقتر- تکرار شد، گفتند سران واقعی فتنه بیرون از ایران هستند و موسوی و کروبی را نباید فتنهگر دانست بلکه فتنهگری هم اگر در کار بوده، اطرافیان این دو بودهاند. اجازه بدهید ببینیم، وقتی در این حرف دقیق شویم، چه نتایجی از آن بیرون میآید.
اول-
تردیدی نیست و اکنون اطلاعات مفصلی هم در این باره وجود دارد که فتنه 88 به مثابه یک کودتای براندازانه از حیث اهداف، روشها و بازیگران دارای منشأ خارجی جدی بوده اگرچه منشأ خارجی تنها منشأ آن نیست و پدیدههایی هم در فتنه 88 وجود داشته که باید آنها را دقیقا با استناد به طراحیهای داخلی جریانهای خاص تبیین کرد. بنابراین این تعبیر درست است که سران اصلی فتنه در خارج از ایران هستند و هنوز هم در فکرند تا اگر از دستشان بربیاید فتنه دیگری در این کشور علم کنند اما سوال این است که اگر امثال موسوی و کروبی نبودند آیا آن سران بیرونی فتنه قادر به اجرای نقشه خود در داخل میشدند؟
تا آنجا که به آمریکاییها، اسرائیلیها و برخی سرویسهای عربی مربوط میشود، بیش از 2 دهه بود که در فکر بودند تا شاید بتوانند یک کودتای نیمهسخت انتخاباتمحور را در ایران سازماندهی کنند اما آنها در تمام سالهای ماقبل سال 88 موفق به این کار نشدند دقیقا به این دلیل که گزینههای کودتا و شرایط لازم برای آن در داخل کشور مهیا نبود. سال 88 اتفاقا از این منظر بسیار مقطع مهمی است که ببینیم چرا غربیها به این نتیجه رسیدند که پروژهای را که سالهای طولانی در ذهن داشتند باید دقیقا در همین سال اجرا کنند؟ جناب عسگراولادی و همه آنها را که هنوز درباره ماهیت این واقعه در تردیدند به یافتن پاسخ همین یک سوال دعوت میکنم که چه کسانی در سال 88 خاتمی را از صحنه بیرون بردند و میرحسین موسوی را که بسیاری از اصلاحطلبان نه او را قبول داشتند و نه اساسا باور میکردند کاندیدا شود؛ جایگزین او کردند؟ نقش عامل خارجی و مشاوران مرتبط با خارج موسوی در کشاندن او به صحنه و در نتیجه بیرون راندن خاتمی از صحنه انتخابات (کسی که خودشان میدانستند گزینه کودتا نیست) چه بود؟ اگر پاسخی درست به همین یک سوال داده شود –که اتفاقا پاسخ این سوال هم جزو دانستههای ماست- آن وقت معلوم میشود آنچه در این سال رخ داد سناریوی چه کسانی بود و موسوی و کروبی در آن چه نقشی ایفا کردند. به این ترتیب، حداقل چیزی که درباره کسانی مانند موسوی و کروبی میتوان گفت این است که آنها سران داخلی فتنه بودند و نقش آنها به هیچ وجه در مقایسه با نقش طراحان اصلی فتنه در بیرون از کشور قابل اغماض و چشمپوشی نیست.
دوم-
سوال مهمتر اما این است که ببینیم و بپرسیم اساسا شأن نزول این حرفها در اوضاع و احوال کنونی چیست؟ از یک سو، اکنون اطلاعات مبسوطی در این باره وجود دارد که طرف خارجی با همکاری و هماهنگی برخی افراد در داخل کشور درصدد آن هستند که یک موج جدید روانی و رسانهای و بعد اگر دستشان رسید حقوقی و دیپلماتیک، از خارج ایران درباره مساله سران فتنه به راه بیندازند. اطلاعات مربوط به نحوه طراحی این پروژه در بیرون از ایران، هماهنگی آن با داخل و هدفهای آن در آستانه انتخابات در همین روزهای اخیر توسط برخی منابع داخلی از جمله روزنامه «وطنامروز» منتشر شده است. هدف هم ظاهرا این است که با کشاندن این موضوع به مجامع بینالمللی و با استناد به فضایی که بناست در داخل کشور ساخته شود، مساله سران فتنه به یک معضل سیاست خارجی و در نهایت به ابزاری برای اعمال فشار بر کشور تبدیل شود. جالب است که طراحان پروژه احیای موسوی و کروبی در بیرون از ایران به این موضوع تصریح دارند که یکی از مهمترین نیازمندیهای آنها این است که کسانی از درون جریان اصولگرا بیرون بیایند و به دفاع از این افراد یا انتقاد از وضع آنها برخیزند. این مهم نیست که این پروژه چقدر امکانپذیر است، مهم این است که برخی دوستان و بزرگواران در داخل توجه کنند که چطور ندانسته و ناآگاهانه به دام یک پروژه بیرونی که جزئیات آن هم اعلام شده افتادهاند و درست در حال ایفای همان نقشی هستند که دشمن اکنون سخت به آن نیاز دارد. واقعا اگر فردا آقای احمد شهید به سخنان آقای عسگراولادی استناد کند و خواهان اقدام علیه ایران به بهانه نقض حقوق آنها شود، آقایان چه پاسخی خواهند داشت؟ آیا رواست که سابقون در انقلاب اینچنین سادهدلانه در دام نقشه دشمن بیفتند و برای تحقق پروژه ایجاد آزادی عمل برای سران فتنه به آنها کمک کنند؟ گذشته از این، اکنون فتنهگران خود به خوبی دریافتهاند که راهی جز بازگشت دوباره به دامن نظام ندارند. این را هم میدانند که این بازگشت مجانی رخ نخواهد داد و باید شروطی معین را بپذیرند و اجرا کنند. تحت این شرایط بهترین عصایی که میتوان زیر بغل این جماعت ورشکسته گذاشت این است که کسانی از داخل خانواده انقلاب جنایت فتنهگران را کوچک جلوه داده و مسیر را برای گریز آنها از راهی که برای اعتمادسازی با نظام پیش پایشان گذاشته شده هموار کنند. شاید برخی کسانی که اکنون از ادبیات معتدلانهتری درباره فتنه استفاده میکنند اساسا آگاه نباشند ولی کاری که آنها میکنند از یکسو صاف کردن جاده برای تحقق سناریوی شب انتخابات دشمن خارجی درباره سران فتنه و از سوی دیگر تخریب راهبرد نظام درباره ضرورت مرزبندی روشن و صریح فتنهگران با ماجراهای سال 88 است. اکنون یک بار دیگر به صورت مساله نگاه کنید. آیا تشخیص آنکه راه صحیح چیست، دشوار است؟
منبع : وطن امروز
از 9 دی 88 به این سو، بسیاری اسناد رو شده و مقادیر انبوهی از رازهای مگو از پرده برون افتاده است. روایت امروز ما از فتنه 88- اگر مجالی برای عرضه تفصیلی آن فراهم شود- شباهت چندانی به آنچه در آن ماههای پرحادثه میگفتیم نخواهد داشت. اکنون اطلاعات بسیار جزئیتر، مستندات محکمتر و تفصیلیتر و تحلیلها عمیقتر شده است. اکنون میدانیم که از سالها قبل در نهانخانه میرحسین موسوی و به نام جمعیت فلان و بهمان درباره چه چیزهایی بحث میشد. میدانیم که قبل از انتخابات چه کسانی نگران آن بودند که غرب مقابل ایران کوتاه بیاید و میخواستند هر طور شده اوضاع را به هم بزنند. میدانیم ایده تقلب در کجا تولید شد، چگونه قوام یافت و در نهایت با چه ابزارها و مکانیسمهایی به گفتمان مسلط انتخاباتی کاندیدای بازنده بدل شد. میدانیم- آن هم تفصیلا- که قریب به اتفاق آنها که اکنون دوست دارند به جای جنبش سبز نام اصلاحات بر آنها نهاده شود، میدانستند در انتخابات تقلب نشده و برای تحقق اهدافی که آنها هم روشن است، میرحسین موسوی را به خروج علیه نظام تشویق کردند. میدانیم که نقش منافقین و سرویسهای اطلاعاتی غربی و صهیونیستی در پیشبرد پروژه فتنه چه بود (اگرچه درباره نقش آنها در کلید خوردن ماجرا مساله پیچیدهتر است) و چگونه پس از 25 بهمن 1389 تلاش کردند نسخه جدیدی از ستاد فرماندهی فتنه را در بیرون از ایران سازمان بدهند. همچنین اکنون درکی دقیق وجود دارد از اینکه نقش جریان فتنه در آغاز دور جدید فشار علیه ملت ایران بویژه تحریمها چه بود. اینها و بسیاری چیزهای دیگر را اکنون به کیفیتی میدانیم که سال 88 فکرش را هم نمیشد کرد.
همین مقدار دانسته کافی است برای اینکه بتوان درباره آینده سیاسی جریانی که در سال 88 فتنه کرد و اکنون هوس بازگشت به درون نظام را کرده، داوری کرد و تصمیم گرفت. اگرچه به دلایلی که اینجا جای بحث آن نیست، هنوز این دانستهها تفصیلا مدون نشده و اگر هم شده باشد در دسترس مردم قرار نگرفته است اما این به هیچ وجه دلیلی بر آن نیست که کسانی از شیوخ اصولگرایی بویژه جناب آقای عسگراولادی که راقم این سطور، احترامی فوقالعاده برای ایشان قائل است، بخواهند قصه فتنه را از سر بنویسند و نقشهای کاملا روشن و معین سران فتنه را بازتعریف کنند.
جناب آقای عسگراولادی در اظهارنظری بشدت قابل بحث در هفته گذشته که از جانب یکی، دو نفر دیگر هم– البته به شکلی بسیار رقیقتر- تکرار شد، گفتند سران واقعی فتنه بیرون از ایران هستند و موسوی و کروبی را نباید فتنهگر دانست بلکه فتنهگری هم اگر در کار بوده، اطرافیان این دو بودهاند. اجازه بدهید ببینیم، وقتی در این حرف دقیق شویم، چه نتایجی از آن بیرون میآید.
اول-
تردیدی نیست و اکنون اطلاعات مفصلی هم در این باره وجود دارد که فتنه 88 به مثابه یک کودتای براندازانه از حیث اهداف، روشها و بازیگران دارای منشأ خارجی جدی بوده اگرچه منشأ خارجی تنها منشأ آن نیست و پدیدههایی هم در فتنه 88 وجود داشته که باید آنها را دقیقا با استناد به طراحیهای داخلی جریانهای خاص تبیین کرد. بنابراین این تعبیر درست است که سران اصلی فتنه در خارج از ایران هستند و هنوز هم در فکرند تا اگر از دستشان بربیاید فتنه دیگری در این کشور علم کنند اما سوال این است که اگر امثال موسوی و کروبی نبودند آیا آن سران بیرونی فتنه قادر به اجرای نقشه خود در داخل میشدند؟
تا آنجا که به آمریکاییها، اسرائیلیها و برخی سرویسهای عربی مربوط میشود، بیش از 2 دهه بود که در فکر بودند تا شاید بتوانند یک کودتای نیمهسخت انتخاباتمحور را در ایران سازماندهی کنند اما آنها در تمام سالهای ماقبل سال 88 موفق به این کار نشدند دقیقا به این دلیل که گزینههای کودتا و شرایط لازم برای آن در داخل کشور مهیا نبود. سال 88 اتفاقا از این منظر بسیار مقطع مهمی است که ببینیم چرا غربیها به این نتیجه رسیدند که پروژهای را که سالهای طولانی در ذهن داشتند باید دقیقا در همین سال اجرا کنند؟
تا آنجا که به آمریکاییها، اسرائیلیها و برخی سرویسهای عربی مربوط میشود، بیش از 2 دهه بود که در فکر بودند تا شاید بتوانند یک کودتای نیمهسخت انتخاباتمحور را در ایران سازماندهی کنند اما آنها در تمام سالهای ماقبل سال 88 موفق به این کار نشدند دقیقا به این دلیل که گزینههای کودتا و شرایط لازم برای آن در داخل کشور مهیا نبود. سال 88 اتفاقا از این منظر بسیار مقطع مهمی است که ببینیم چرا غربیها به این نتیجه رسیدند که پروژهای را که سالهای طولانی در ذهن داشتند باید دقیقا در همین سال اجرا کنند؟ جناب عسگراولادی و همه آنها را که هنوز درباره ماهیت این واقعه در تردیدند به یافتن پاسخ همین یک سوال دعوت میکنم که چه کسانی در سال 88 خاتمی را از صحنه بیرون بردند و میرحسین موسوی را که بسیاری از اصلاحطلبان نه او را قبول داشتند و نه اساسا باور میکردند کاندیدا شود؛ جایگزین او کردند؟ نقش عامل خارجی و مشاوران مرتبط با خارج موسوی در کشاندن او به صحنه و در نتیجه بیرون راندن خاتمی از صحنه انتخابات (کسی که خودشان میدانستند گزینه کودتا نیست) چه بود؟ اگر پاسخی درست به همین یک سوال داده شود –که اتفاقا پاسخ این سوال هم جزو دانستههای ماست- آن وقت معلوم میشود آنچه در این سال رخ داد سناریوی چه کسانی بود و موسوی و کروبی در آن چه نقشی ایفا کردند. به این ترتیب، حداقل چیزی که درباره کسانی مانند موسوی و کروبی میتوان گفت این است که آنها سران داخلی فتنه بودند و نقش آنها به هیچ وجه در مقایسه با نقش طراحان اصلی فتنه در بیرون از کشور قابل اغماض و چشمپوشی نیست.
دوم-
سوال مهمتر اما این است که ببینیم و بپرسیم اساسا شأن نزول این حرفها در اوضاع و احوال کنونی چیست؟ از یک سو، اکنون اطلاعات مبسوطی در این باره وجود دارد که طرف خارجی با همکاری و هماهنگی برخی افراد در داخل کشور درصدد آن هستند که یک موج جدید روانی و رسانهای و بعد اگر دستشان رسید حقوقی و دیپلماتیک، از خارج ایران درباره مساله سران فتنه به راه بیندازند. اطلاعات مربوط به نحوه طراحی این پروژه در بیرون از ایران، هماهنگی آن با داخل و هدفهای آن در آستانه انتخابات در همین روزهای اخیر توسط برخی منابع داخلی از جمله روزنامه «وطنامروز» منتشر شده است. هدف هم ظاهرا این است که با کشاندن این موضوع به مجامع بینالمللی و با استناد به فضایی که بناست در داخل کشور ساخته شود، مساله سران فتنه به یک معضل سیاست خارجی و در نهایت به ابزاری برای اعمال فشار بر کشور تبدیل شود. جالب است که طراحان پروژه احیای موسوی و کروبی در بیرون از ایران به این موضوع تصریح دارند که یکی از مهمترین نیازمندیهای آنها این است که کسانی از درون جریان اصولگرا بیرون بیایند و به دفاع از این افراد یا انتقاد از وضع آنها برخیزند. این مهم نیست که این پروژه چقدر امکانپذیر است، مهم این است که برخی دوستان و بزرگواران در داخل توجه کنند که چطور ندانسته و ناآگاهانه به دام یک پروژه بیرونی که جزئیات آن هم اعلام شده افتادهاند و درست در حال ایفای همان نقشی هستند که دشمن اکنون سخت به آن نیاز دارد. واقعا اگر فردا آقای احمد شهید به سخنان آقای عسگراولادی استناد کند و خواهان اقدام علیه ایران به بهانه نقض حقوق آنها شود، آقایان چه پاسخی خواهند داشت؟ آیا رواست که سابقون در انقلاب اینچنین سادهدلانه در دام نقشه دشمن بیفتند و برای تحقق پروژه ایجاد آزادی عمل برای سران فتنه به آنها کمک کنند؟ گذشته از این، اکنون فتنهگران خود به خوبی دریافتهاند که راهی جز بازگشت دوباره به دامن نظام ندارند. این را هم میدانند که این بازگشت مجانی رخ نخواهد داد و باید شروطی معین را بپذیرند و اجرا کنند. تحت این شرایط بهترین عصایی که میتوان زیر بغل این جماعت ورشکسته گذاشت این است که کسانی از داخل خانواده انقلاب جنایت فتنهگران را کوچک جلوه داده و مسیر را برای گریز آنها از راهی که برای اعتمادسازی با نظام پیش پایشان گذاشته شده هموار کنند. شاید برخی کسانی که اکنون از ادبیات معتدلانهتری درباره فتنه استفاده میکنند اساسا آگاه نباشند ولی کاری که آنها میکنند از یکسو صاف کردن جاده برای تحقق سناریوی شب انتخابات دشمن خارجی درباره سران فتنه و از سوی دیگر تخریب راهبرد نظام درباره ضرورت مرزبندی روشن و صریح فتنهگران با ماجراهای سال 88 است. اکنون یک بار دیگر به صورت مساله نگاه کنید. آیا تشخیص آنکه راه صحیح چیست، دشوار است؟
منبع : وطن امروز