به قصد گفت و گويي در مورد فدراسيون جانبازان پيش او رفتيم؛ اما خيلي زود به جاهايي كشيده شديم كه شايد بخشي از آن براي نخستين بار منتشر ميشود. اينكه با تمام سختيها بيشتر از محمود خسروي وفا بدانيم. تا جايي كه برايش خط قرمز نبود، با ما آمد؛ اما گرچه خيلي چيزهاي ديگر گفت و عكسهايي محرمانه را از آرشيو شخصياش نشانمان داد؛ اما نه اجازه داد كه آنها را منتشر كنيم و نه عكسها را. خيلي سخت بود كه از اين عضو تيم محافظان رهبر فرزانه انقلاب خيلي چيزها را بشنويم و ببينيم؛ اما آن را نتوانيم منتشر كنيم و البته از اتفاقي كه در سال 59 برايش رخ داد كه هر چه اصرار كرديم، هيچ نگفت اما با اين حال گفت و گوي 3 ساعته ما با رييس فدراسيون جانبازان و معلولان از آنجا مهم است كه 25 سال در بسياري از اتفاقات و رخدادهاي ورزش حضور داشته است و اينكه در كميته ملي المپيك نيز بهعنوان نايب رييس در مورد اصلاح اساسنامه كميته المپيك گفتههاي زيادي دارد.
البته اين بچه شر ورزشكار قبل از انقلاب كه پاي منبر عالم رباني مرحوم آقا مجتبي تهراني تغيير روحيه داد تا امروز كه زندگي پرفراز و نشيبي را پشت سر گذاشته؛ هنوز خيلي از صفاتي را كه برخي دوستدارانش به او نسبت ميدهند قبول كه ندارد هيچ، گفتنش را هم عيب ميداند.
گفتگوی ایران ورزشی با خسروی وفا را در زیر بخوانید:
شما سابقهدارترين رييس فدراسيون تاريخ ورزش ايران هستيد؟ موقعي كه آمديد فكر ميكرديد اينقدر بمانيد؟
- فكر ميكنم سال 59 بود؛ با حكم آقاي مصطفي داودي آمدم و63 رفتم و 5 سال بعد دوباره برگشتم.
چرا رفتيد و چرا برگشتيد؟
- در چند اداره دولتي همزمان كار ميكردم. ماموريتم تمام شد، اجازه ندادند كار كنم، رفتم. دوباره مامور شدم و آمدم تا بازنشسته شدم.
دور دوم كار شما به نوعي آغاز كار ورزش جانبازان و معلولان بود چون به واسطه جنگ شرايط متفاوتي بهوجود آمده بود و...
- دور اول بود...
دور اول هنوز اول كار بوديد، حضورتان كمرنگ بود...
- بله... به قول شما كمرنگ بود اما در مرحله اول قوام پيدا كرد و ميوه اش را در مرحله دوم چيديم.
با چه برنامه و هدفي آمديد؟
- (ميخندد)... من اين صحبتهاي قلمبه و سلمبهاي كه شما ميگوييد را متوجه نميشوم. من لري آمدم؛ از آن بالا هلم دادند پايين و آمدم ... به هر حال آدم براي هر كاري بايد جدي باشد و هدف بگذارد و بر مبناي اهدافش برنامهريزي كند. حالا نميگويم كه هدف داشتيم اما نيازسنجي كرديم. نيازسنجي اين بود كه ورزش جانبازان و معلولان به لحاظ فكري در جامعه ورزش كشور پذيرفته شود. به دنبال اين بايد مشكل سخت افزار را حل ميكرديم. آن زمان مجموعههاي كشور بدون استثنا، مشكل معماري اختصاصي جانبازان و معلولان را داشتند و هنوز هم البته دارند لذا بايد دنبال يك جاي اختصاصي براي خودمان ميگشتيم. اين فكر باعث شد كه در دور دوم يك جاي اختصاصي پيدا كنيم و در مركز استانها و بعد شهرها هم چنين جايي را بهوجود بياوريم. مهمتر از همه تغيير تفكر بود كه جا بيفتد، بعد سخت افزار آن فراهم شد و در نهايت نرم افزارش – خود ورزشكاران- هم كه وجود داشت.
در مجموع كجاها بهتر كار كرديد؟
- در زمينه نرم افزاري خوب بوديم. در ابتدا، مشكل موانع معماري بود كه خيلي بهتر شده و حتي قانوني شده و در مجلس پيگيري ميشود؛ يك دفتر ويژه هم در رياست جمهوري براي اين كار تاسيس شده كه موضوع موانع معماري را پيگيري و ابلاغ ميكند. چرا، چون يك معلول را در جامعه ديدهاند و آن را پذيرفتهاند و مشكل 30سال قبل را نداريم. نه اينكه مشكلات به كل حل شده ولي خيلي از موانع برطرف شده است.
به جز اين مشكلات كه گفتيد، چه دغدغههاي مهم و بزرگ ديگري برايتان وجود داشت؟
- بگذاريد از ابتدا شروع كنم؛ آوردن جانبازان به ميدان ورزش بزرگترين مشكل ما بود، نميآمدند! به غلط به من هم ميگويند جانباز اما خود من هم نميتوانستم آنها را به ميدان ورزش بياورم چون ورزش مقوله فرهنگي خوبي نبود و ديگر اينكه فكر ميكردند همه چيز در خط مقدم تعريف ميشود، همه چيز. مثلا شهيد موحد فرمانده تيپ، يك دست نداشت يا شهيد خرازي فرمانده لشكر، يك دست نداشت. آن روزها جنگ در خط مقدم تعريف شده بود و اگر ميگفتيم كه بيا اين پشت درس بخوان، بيزينس كن و... برايشان معنايي نداشت. تازه ورزش برايشان معناي بدي داشت، لذا تا حس كنند كه ورزش هم يك سنگر است و با اين مساله كنار بيايند زمان زيادي طول كشيد اما بعد كه آمدند انصافا خوب ظاهر شدند.
شما جزو انقلابيهاي ورزش بوديد، همين سنگر ورزش را كه ميگوييد، نخستين مواجهه ورزش ايران با رژيم صهيونيستي را فدراسيون شما انجام داد. اگر اشتباه نكنيم در پارالمپيك سئول بچههاي گلبال مقابل اسراييل واكنش نشان دادند و...
- نه، اول بار سئول نبود بلكه سال 64 در انگليس بود كه من هم حضور داشتم؛ پرنس چارلز- وليعهد بريتانيا- براي سخنراني وارد سالن شد و ما در اعتراض به حضور اسراييل در سالن تظاهرات كرديم و مراسم افتتاحيه به هم خورد. ما را از مسابقات اخراج و يك سال هم محروممان كردند. اينها عكس دارد و نقل قول سينه به سينه نيست.
چطوري، يعني در سالن تظاهرات كرديد؟
- داستان اينجوري بود كه بچههاي ما با پرنس چارلز وليعهد انگلستان صحبت كردند و گفتند كه چرا در سخنراني به جنگ عراق عليه ايران اشاره نكردي يا به كشتار مسلمانان توسط اسراييليها اشاره نكردي؛ خلاصه بحث رو در رو شد و مراسم به هم خورد. آن فضا همان واكنش را ايجاب ميكرد، شايد الان چنين چيزي را ايجاب نكند. خلاصه ما را از مسابقات حذف كردند ولي از دهكده اخراجمان نكردند البته ميخواستند ما را اخراج كنند ولي ما قبول نكرديم چون اثرگذاري كار ما در ماندن بود نه رفتن. لذا با اينكه سفارت داشتيم و ميتوانستيم به آنجا برويم، گفتيم كه ما جايي نداريم. اين اتفاق سال بعد هم كه ما با اسراييل مواجه شديم رخ داد و از مواجهه با آنها انصراف داديم و گفتيم كه ورزشكارمان مريض است. آنها گفتند كه ما ميدانيم شما نميخواهيد مقابل اسراييل قرار بگيريد و از مسابقه طفره ميرويد. چند سال اين اتفاقات رخ داد هر سري يك بهانه آورديم اما در سئول مساله فرق كرد چون براي نخستين بار در پارالمپيك به صورت رسمي بچههاي ما آمدند در ميدان مسابقه و شعار مرگ بر اسراييل سر دادند. نكته اينجا بود كه نگفتند مريض هستيم و براي كليه، كبد و... گواهي پزشكي بگيرند بلكه به سالن آمدند و شعار مرگ بر اسراييل دادند. نتيجه اين شد كه 20سال محروم شديم. در واقع زمان تعيين نكردند اما 20سال طول كشيد تا دوباره در پكن حاضر شديم. آنجا هم وقتي طبق يك تدبير مقابل اسراييل حاضر نشديم حتي رسانههايي مثل CNN تحليل نوشتند و گزارش دادند كه مسوولان مسابقات ميترسيدند كه بگويند ايران مقابل اسراييل قصد مسابقه ندارد اما ما را صدا كردند و گفتند كه اگر مسابقه ندهيد، حداقل 5 سال محروميت و فلان مبلغ جريمه براي شما اعمال ميكنيم. من هم در جواب گفتم كه به جان ميخريم اين محروميت را و هزينهاش را هم ميپردازيم.
ميخواستيم به اين برسم كه شما و همه آن دوستان متوجه شديد كه ورزش با پتانسيلهايي كه دارد، ميتواند يك كار خط مقدمي در جبهه ديگري هم باشد...
- البته امروز خيلي مقدمتر از آن چيزي شده كه ما فكرش را ميكرديم. الان اقتصاد خط مقدم يك كشور نيست، لازمه كشورداري است؛ هر كشوري در اقتصاد ضعيف باشد، مشكل پيدا ميكند. حالا يك كشور با ثبات اقتصادي چه زماني ميتواند خودش را نشان دهد؟ در افتتاحيه المپيك، در مراسم رژه و گرفتن مدال و پخش شدن سرود كشورش. الان چينيها در بالاي جدول المپيك براي اول شدن ميجنگند. در اقتصاد هم براي اول شدن ميجنگند. پس ورزش الان كاركرد خط مقدمي پيدا كرده. شما نميتوانيد تمام مردم دنيا را پاي يك هنرمند بنشانيد اما ورزش اين خاصيت را دارد كه نگاه همه دنيا را به خودش جلب كند.
شما گفتيد كه ورود به ورزش براي جانبازان و بچههاي جبهه و جنگ زشت و ناپسند بود و در يك كلام قبح زيادي داشت. حالا براي ما اين پرسش بهوجود ميآيد كه در بحبوحه جنگ، با آن فضاي خاص كه همه چيز در خط مقدم خلاصه ميشد، براي شخص محمود خسروي وفا آمدن به ورزش اين قبح را نداشت و چطور پذيرفتيد كه به ورزش بياييد و اينجا كار كنيد؟
- قبل از انقلاب من در رشتههاي مختلفي ورزش كرده بودم و ورزش در خونم بود (ميخندد). به همين دليل آمدن به ورزش برايم مشكل نبود اما آمدن به ورزش جانبازان و معلولان چرا، برايم خيلي خيلي سخت بود. آقاي داودي محبت كرد و به منزل ما آمد. من نميپذيرفتم و با قيد و شرط آمدم. حدود 3ماه زمان برد تا به اين نتيجه رسيدم كه تصور قبلي من اشتباه بوده است. خيلي هم اشتباه ميكردم.
در ابتدا چه تصويري از ورزش جانبازان و معلولان داشتيد؟
- بهعنوان كسي كه قبلا ورزشكار بوده، فضاي اداري ورزش كشور را منفي و ناپاك ميديدم. قبل از انقلاب منفي بود چون به شاه وصل ميشد. من در كوهنوردي و موتور كراس خوب كار كرده بودم يا در فوتبال با رايكوف و دانايي فر در همين زمين (ورزشگاه شهيد شيرودي همان امجديه سابق را با دست نشان ميدهد)، يا رشتههاي ديگر اما هرگاه گذرمان به سازمان تربيت بدني ميافتاد، حالمان بد ميشد يا اصلا زشت و ناپسند بود كسي وارد امور اداري و دولتي ميشد. دوم هم اينكه باورم نميشد معلول توان ورزش كردن داشته باشد. معلول را به عنوان يك آدم ضعيف ميشناختم. اگر هم ميخواستم بيايم هدفم فدراسيون كوهنوردي يا بوكس وكشتي بود چون دو عضو بدنم توي كشتي شكسته. شايد ندانيد كه 14 عضو بدنم قبل از انقلاب در ورزش شكسته، در كوهنوردي، كشتي، بوكس، موتور كراس و...
بعد از 3 ماه نگرش شما تغيير كرد ...
- بله ... چون چيزهايي اينجا ديدم كه در عمرم نديده بودم.
مثلا چه چيزهايي؟
- اول از همه رابطههاي صميمانه و عاطفي كه از همان روز اول بود و تا امروز پررنگ شده كه كمرنگ نشده. ارادههايي ديدم كه در آدمهاي سالم و ورزشكاران المپيكي هم وجود ندارد.
چه عواملي باعث شده بود كه شما قبل از آمدن به فدراسيون تصوركنيد معلول يك انسان ضعيف است؟
- نگاه بد فرهنگي باعث شده بود من هم به اين باور برسم اما وقتي آمدم، برعكس اين مساله را ديدم و شروع به كاركردم؛ تا امروز هم اين نگاهم تقويت شده. نه براي من كه در دنيا نگاه به معلول تغيير كرده است. ما ميگوييم پيام لندن ما، مدال نيست بلكه مردم- از خانواده، محل و جامعه-معلول را باور كنند. بهعنوان يك انسان توانمند. مهم نيست كه مدال گرفتيم يا نه بلكه ايجاد اين باور نزد مردم هدف ما بوده است. الان شما هم باور كردهايد، همه باور كردهاند كه توانايي معلول بالاتر از اين حرفها است. يك كلام خواستن توانستن است و با اراده به هر چيزي ميتوان رسيد.
فدراسيون جانبازان و معلولان به يك آدم خاص نياز داشت، يك آدم متفاوت. يك نفر كه آنها را درك كند. يك آدم راستگو، صاف، ساده و صادق كه دوستش داشته باشند؛ يك كلام محمود خسروي وفا. كسي كه در ورزش بهعنوان يكي از مديران خوب و سالم شناخته ميشود. اين حرف ما نيست بلكه اهالي ورزش هم حرف ما را قبول دارند. حالا اين همه مقدمه گفتيم تا سوال اصلي را بپرسيم. مخاطب خاص- مثلا آقاي علي آبادي و افشارزاده- شما را ميشناسند اما مخاطب عام اگر بخواهد بداند محمود خسروي وفا كيست و از كجا آمده و چه پيشينهاي دارد، شما خودتان را چگونه معرفي ميكنيد؟
- يك آدم معمولي كه شما بيشتر از آنچه هست برايش نمره در نظر گرفتهايد كه اين چيز خوبي نيست؛ به همه دوستانم هم اين را ميگويم.
ولي از نظر ما، شما يك آدم معمولي نيستيد ...
- شما خودتان معيارهايتان را تغيير دادهايد؛ مثلا ميگوييد دروغ بد است. هركسي دروغ بگويد بد است، نه اينكه من چون دروغ نميگويم خوب هستم. اينجا اشتباه ميكنيد. قبل از آمدن اسلام، بزرگترين قبحي كه ايرانيها داشتند، دروغ بود. اگر كسي دروغ ميگفت، طرد ميشد و بايد جامعه را ترك ميكرد و از شهر بيرون ميرفت. در اسلام ميگوييم دروغگو دشمن خداست. در روايات داريم كه اگر به دروغ آلوده شدي، گناهان ديگر هم به دنبالش ميآيد. پس كسي كه دروغ نميگويد آدم خوبي نيست، او تازه به وظيفهاش عمل كرده است. ژاپنيها دروغ زياد ميگويند؟ پس به اين دليل ميگوييم آدمهاي خوبي هستند؟
دليل ديگري براي مطرح كردن اين مباحث داشتيم، ميخواستيم آقاي خسروي وفا خودش را به ما معرفي كند.
- من يك پاسدارم، وارد سپاه شدم. قبل از انقلاب دوستان خوبي داشتم. كلا از قديم رفقاي خوبي داشتم؛ 99 درصدشان خوب بودند و هستند. بعضي از آنها شهيد شدند و بعضي هم هستند. مثلا شهيد محمود آقا رفيعي همافر ارتش و تحصيلكرده آمريكا بود. اگر بخواهم به او نمره بدهم، در زنده بودنش 20 واقعي را از من ميگيرد. حالا اگر خودم را با او مقايسه كنم، 2 هم نميگيرم. وقت داشته باشيد 5 ساعت درباره اين آدم برايتان صحبت ميكنم. بعد تصادفي وارد انقلاب شدم. تاكيد ميكنم تصادفي نه انقلابيگري. بعضيها براي انقلابيگري وارد شدند اما من نه؛ به واسطه رفقاي قبلي وارد جريان انقلاب شدم. تصادفا هم وارد سپاه شدم و همينطور رشد كردم تا الان كه در خدمت شما هستيم.
آقاي خسروي وفاي امروز با 20 سال قبل از نظر اخلاق و رفتار چقدر فرق كرده؟
- افت كرده... من وقتي به گذشتهام نگاه ميكنم، الان خجالت ميكشم.
چرا؟
- هفته قبل سفري داشتم به برزيل و بعد خجالت كشيدم كه چرا اين سفر را رفتم؛ ميتوانستم اين سفر را نروم. به طور ميانگين در 26 سالي كه در فدراسيون بودم، 26 سفر به خارج نداشتم، يعني به طور ميانگين سالي يك سفر هم نداشتم چون ضرورتي براي رفتن نميبينم. شايد امسال 2 سفر رفتم، 20 سال پيش ميكشتنم، سالي يك سفر هم نميرفتم براي اين چيزها است كه گفتم افت كردهام. احساس ميكردم تا ضرورت ايجاب نكرده نبايد به سفر برويم.
نقطه عطف زندگي آقاي خسروي وفا كجا بوده؟
- راحت به من بگو ...
راحت راحت؟!
- ... راحت حرف آخر را بزن.
بعد از سال 59 تغيير كرديد يا به قبل از آن برميگردد؟
- نمي نويسيد در مصاحبه كه؟
چرا ميخواهيم بنويسيم...
- (كمي مكث ميكند) اصلا مصلحت نيست بگويم ...
سربسته بگوييد.
- اگر بخواهم به خودم در سال 59 نمره بدهم، 15 از 20 ميدهم اما در 2سال اول آدمهايي ديدم كه بعد فهميدم 15 نبودم بلكه صفر بودم چون 20هاي واقعي را ديدم مثل شهيد محمود آقا رفيعي، شهيد حاج اكبري يا 3 برادر بودند كه همگي شهيد شدند. اين 3 برادر، يك خواهر داشتند كه بعد از شهادت آنها تنها شد چون پدر و مادر نداشتند ولي در اوج عزت زندگي كرد. بچه شهر ري بودند. زندگي آنها را مطالعه كنيد. در اين سالها تازه شروع كردم به قوام پيدا كردن.
قبل از سال 59 يك آدم بدون قيد و چارچوب نبوديد كه بعد در اثر يك اتفاق به يكباره تغيير كنيد؟
- نه، گفتم كه قبل از انقلاب چه رفقايي داشتم و چطور بودم. حالا به شما ميگويم چطور آغاز شد. 5-4 سال قبل از انقلاب من تازه شروع كردم، دركلاس درس آيتا... آقا مجتبي تهراني كه الان مريض هستند (اين گفت و گو يك هفته قبل از درگذشت حضرت آيتا... آقا مجتبي تهراني استاد اخلاق و عرفان گرفته شده است). قبل از آن كاملا بيقيد بودم، بيقيد بيقيد اما بعد از انقلاب شروع نكردم. نخستين بار كه نماز خواندم، پدرم گريه كرد. فكر نميكرد پسر شر او نمازخوان شود، كتاب دستش بگيرد و به يكباره تغيير كند.
چطور اين تغيير در شما بهوجود آمد؟
- رفيقي داشتم كه الان زنده است. دانشجوي صنعتي شريف بود كه دستگير شد و به زندان رفت و بعد آزاد شد؛ دانشجوي مذهبي بود. با من صحبت كرد همين؛ البته يك كتاب هم به من داد و گفت برو بخوان. اگر اشتباه نكنم كتاب استاد محمود حكيمي بود. يكدفعه نگاه من به زندگي تغيير كرد. بعد تصادفا در كوه با يكي آشنا شدم كه از زندان آزاد شده بود؛حميد فخيم جو كه آن زمان خسرو صدايش ميكردند. او هم دانشجوي اخراجي بود. خلاصه دومي، سومي، چهارمي و درنهايت يك تيم خوب شديم. با آمدن حضرت امام اين تيم در مدرسه علوي مسووليت پيدا كردند و از من هم دعوت كردند كه بيايم آنجا؛ به همين سادگي. تاكيد ميكنم همه چيز به همين سادگي اتفاق افتاد.
ما هم مثل خيليها فكر ميكرديم نقطه عطف شما سال 59 بوده اما شما از قبل از انقلاب حرف ميزنيد...
- بله ... شما شايد به خاطر نداشته باشيد اما قبل از انقلاب داشتن عكس امام جرم بود، نزديك شدن به مدرسه علوي افتخار. حالا به يكباره من از مدرسه علوي سر در آوردم و پشت سر امام نماز ميخوانم. بسياري از شهداي انقلاب اسلامي حضرت امام را از نزديك نديده بودند اما حالا توفيق نصيبم شده و در مدرسه علوي پشت سر امام نماز ميخوانم و كار ميكنم. در هرحال نميدانم چطور شد كه بعد سر از پستهاي ديگر در آوردم اما همه چيز زماني شروع شد كه دوستم كه از زندان آزاد شده بود، به من كتاب محمود حكيمي را داد. بعد درباره زندان و شاه صحبت كرد. بعد يك رفيق در كوه و سپس رفقاي بعدي را هم توي كوه پيدا كردم. تعدادي از اين رفقا شهيد و تعدادي مجروح شدند.
آقاي فخيم جو كجاست؟
- جانباز 70 درصد است وخيلي آسيب ديده.
خب حالا اين آقاي خسروي وفايي كه شناختيم، در بطن ورزش كشور قرار گرفته و مشاور بسياري از مسوولان ورزشي و غير ورزشي است. يعني محل رجوع هستيد. نمي خواهيم از واژه مرد پشت صحنه ورزش اسم ببريم اما اگر قرار باشد كسي را عزل يا نصب كنند شما مانع ميشويد. خلاصه اينكه در مورد تصميمات كلان ورزش حتما از شما مشورت و نظر ميگيرند؛ اين صحت دارد؟
- اصل و فلسفه اين كار ديني است اما چيزي كه شما ميگوييد سم است؛ چون من اگر فكر كنم كه به چنين درجهاي رسيدم خطرناك است. اين وظيفه ديني است كه اگر به من مراجعه شد و چيزي خواستند، كمكشان كنم.
اگر قرار باشد يك نفر صاحب يك پست كليدي در ورزش شود و شما مطلع باشيد كه شرايط احراز اين پست را ندارد، چه واكنشي نشان ميدهيد؟
- من هيچ واكنشي نشان نميدهم...
مگر نگفتيد وظيفه ديني است؟
- چرا اما هر آدمي براي خودش ظرفيتي دارد. من بيشتر از توان و ظرفيتم نميتوانم كار كنم. نبايد هم بيش از توانم بار روي دوشم بگذارند. حالا اگر يك موضوع خيلي خيلي حاد ببينم، وارد عمل ميشوم اما در موارد ديگر تا از من نپرسند چيزي نميگويم. لذا درمورد آدمهايي كه در ورزش كشور منفي هستند، شك نكنيد كه حداقل ترين اطلاعات را من دارم. مثال بزنم، فلاني را قرار است بهعنوان رييس فدراسيون انتخاب كنند. اگر خوب نباشد و از من بپرسند، به اندازه و نه بيشتر توضيح ميدهم. به اندازهاي كه به آن كار آسيب نزند نه اينكه فردا آبروي طرف برود و رفاقت و دوستي هم بين آدمها نابود شود. در حد نياز توضيح ميدهم.
پس چرا همه ميگويند محمود خسروي وفا در بطن ورزش كشور است؟
- به جان خودم اشتباه ميكنند. از بس با هم دودوزه بازي كرديم، حالا اگر يك نفر ساده هم بازي كند ميگوييم بازياش خوب است. حالا من چطوري ثابت كنم كه من معموليام. اگر بگوييد ويژگي شما چيست جواب ميدهم كه زياد وقت ميگذارم. پاي كارم هستم. از 6 صبح جلسه داشتم. تا 12 شب هم لازم باشد سر كارم ميمانم. دروغ هم شايد نگويم. در اين 30 سال اضافه كاري نگرفتم. البته جمله آخر را ننويسيد...
چرا ننويسيم آقاي خسروي وفا؟
- بد است به خدا چون اين حرفها براي بعضيها دكان شده در مملكت ... اضافه كاري نميگيرد اما از 10 تا كانال و رانت ديگر، 50 برابرش را ميخورد. حال مردم از اين حرفها به هم ميخورد. حال خود من هم از گفتن اين حرفها بد ميشود. تازه 33 سال هم حق ماموريت نگرفتم ...
شما ميگوييد «حق ماموريت...» اين حق شما است اما چون شما نگرفته ايد، نفر بعدي هم كه ميآيد و حقش را ميخواهد، نميتواند بگيرد چون اين بدعت گذاشته شده...
- شايد اين كار من هم غلط بوده باشد وكار اشتباه من حسن ديده شود و كار درست ديگران را زشت ببينيم.
ما بهعنوان يك روزنامهنگار وقتي ميخواهيم موضوعات اصلي ورزش را تحليل كنيم، براي آقاي خسروي وفا جاي خاصي درنظر ميگيريم. يعني شما را يكي از حلقههاي اصلي ميدانيم كه تاثيرگذار است و به ورزش اشراف دارد. حالا اين ذهنيت از كجا در ما ايجاد شد. وقتي هاشمي طبا توسط مهرعليزاده كنار گذاشته شد، گفته شد كه گروهي از مديران ورزش تصميم به كنار گذاشتن هاشمي طبا گرفتند و از آن موقع يك تيم جدي در ورزش به وجود آمد، شما هم بوديد در اين تيم...
- نه! اشتباه ميكنيد. خود آقاي هاشمي طبا در كتابش نوشته كه روز انتخابات كميته المپيك آنقدر فضا بد شد كه من (خسروي وفا) در اعتراض به اين موضوع سالن را ترك كردم. فضاي انتخابات صادقانه و دموكراتيك نبود. درگوش آقاي هاشمي طبا گفتم كه فضاي جلسه خيلي بد شده و قرار نبود اينطوري شود. بعد جلسه را ترك كردم. من ميگويم رايزني در انتخابات امري طبيعي است...
اجازه بدهيد اصرار كنم كه خود شما محل رايزني در ورزش هستيد؟
- بله، بله... در آن جلسه هم وقتي فضا از رايزني گذشت، جلسه را ترك كردم...
با اينكه جلسه را ترك كرديد اما شما راي آورديد...
- بله راي آوردم... خود هاشمي طبا در كتابش گفته كه آنقدر فضا بد شد كه خسروي وفا جلسه را ترك كرد. هر آدمي ميتواند رايزني كند كه فلاني دبيركل شود يا نفر ديگري نايب رييس شود اما از حد رايزني نبايد گذشت.
شما تاريخچه انتخابات كميته المپيك را هم خوب در ذهن داريد. دوره قبل هم انتخابات پر تنشي بود...
- تاريخچه انتخابات كميته المپيك را كه بهتر از وقايع فدراسيون جانبازان به خاطر دارم. دوره قبل، شب انتخابات، آقاي علي آبادي تماس گرفت وگفت كه آقاي قراخانلو را بهعنوان نايب رييس بگذارند. من هم زنگ زدم به قراخانلو و گفتم كه شما بيا كانديداي نايب رييس اول شو، من كناره گيري ميكنم و اطمينان ميدهم كه نايب رييس اول ميشوي. با آقاي علي آبادي هم هماهنگ كردم وگفتم كه خودم هم فردا كانديدا نميشوم. به اعتقادمن، بودن قراخانلو براي كميته المپيك نعمت بود. اول اينكه تجربه 4 ساله المپيك را داشت و از طرفي يك چهره دانشگاهي و ورزشي به شمار ميرفت. پس حذف او به ضرر ورزش تمام ميشد. اما او قبول نكرد وگفت كه كانديداي رياست ميشود. من گفتم اگر كانديداي رياست شوي، قطعا راي نميآوري اما پيشنهادم را قبول نكرد و روي تصميم خود پافشاري كرد.
پس شما اين را قبول داريد كه محل رايزني هستيد؟
- در تمام مدتي كه در كميته المپيك بودم به يك نفر زنگ نزدم كه به من راي بدهيد.
نه اين منظور ما نيست، ميدانيم كه شما با مسوولان تشكيلات ورزش بيتكلف و راحتتر از همه مديران ورزش صحبت ميكنيد...
- بله، راحت صحبت ميكنم، راحتتر از شما و خيلي از مديران ديگر چون نميخواهم دوشخصيت متفاوت داشته باشم. حتي در مراسمهاي رسمي هم عاميانه و راحت حرف ميزنم. كت پوشيدن براي من سخت است. در عروسي خودم هم نتوانستم كت بپوشم و يك لباس مثل هميني كه تن شماست داشتم.
قبول داريد كه ورزش ايران در شرايط خاصي قرار دارد و از يك پيچ سخت بايد عبور كند؟
- بله! اجازه بدهيد برگرديم به كشورمان كه در يك پيچ خاص قرار دارد، البته پيچها و مسيرهاي مهم و بزرگي را پشت سرگذاشته است؛ خيليها فكر ميكردند با شهيد كردن رييس جمهور و نخستوزير و 72 تن، كار مملكت تمام است. شخصيتهاي مهم و برجسته كشور را ترور كردند. شهرها و نقاط كليدي بمباران شد ولي كشور در مسيري كه بايد حركت ميكرد جلو رفت. حالا در ورزش نميخواهم بگويم كه به گردنه سختي رسيديم بلكه سر يك پيچ معمولي هستيم اما اگر اين پيچ را مديريت نكنيم، چپ ميشويم. سر پيچ مهمي هستيم ولي نبايد بيخودي موضوع را بزرگ كنيم چون مسيرها و پيچهايي به مراتب سختتر هم بوده است كه پشت سر گذاشتيم. شما در رانندگي اگر هزار كيلومتر خوب رانندگي كنيد اما بعد يك لحظه غفلت كافي است تا به مقصد نرسيد و همه آن مسير و زحمت بر باد ميرود. تمام نگراني ما اين است كه 5كيلومتر مانده به مقصد و سر اين پيچ بياحتياطي شود و زحمات خيليها از بين برود. اكر كمي فكر كنيم و با تدبير جلو برويم، ميبينيم كه اين اصلا پيچ نيست.
ما الان در يك شرايط متضاد و دوگانهاي هستيم مثلا در بركناري روساي فدراسيونها از طرفي وزير ورزش بهعنوان متولي ورزش كشور بايد پاسخگوي هزينهها و اتفاقات پيش رو باشد. بر اين اساس نميتواند در مورد تخلفات يك رييس فدراسيون بيكار بنشيند؛ وقتي دست به كار ميشود و يك رييس فدراسيون را بركنار ميكند، فضاي ورزش بههم ميريزد. همه انتقاد ميكنند كه به فضاي دموكراتيك ورزش خدشه وارد شده و رييس ورزش به زور اين كار را انجام داده اما وزير ورزش هم براي خودش استدلال دارد كه من بايد در مورد همه ورزش به خيلي از نهادها پاسخ بگويم، او براي خودش به همين دليل حقي قايل است. با اين دوگانكي چه بايد كرد و حق با كيست؟
- خيلي ساده است، ما در موضوع كوچكي گرفتار شديم. ما يكجانبه گرايي قانون مينويسيم اما در اجرا دموكراتيك عمل ميكنيم، درست برعكس همه جاي دنيا كه دموكراتيك مينويسند اما ديكتاتوري اجرا ميكنند. شما فكر ميكنيد آمريكا، فرانسه و آلمان در ورزش آزادند و هر كاري دلشان ميخواهد انجام ميدهند؟ ما به غلط اصرار داريم كه دولت را پررنگ ببينيم اما در اجرا جور ديگري عمل ميكنيم. انصافا در تمام اين سالها دولت هيچ كاري به ورزش نداشته، اجازه داده تا ورزش مسير دموكراتيك خود را طي كند. حالا با چنين فضايي ما اصرار بيجا و مقاومت بيدليل در نوشتن متن اساسنامه ميكنيم و اين بزرگترين مشكل ما است. يك كلام بنويسيم دولت هيچ نقشي نداشته باشد و بند ب هم حذف، اين اساسنامه نوشته و تصويب ميشود اما من با اين همه سال سابقه حضور در ورزش به شما ميگويم كه ساختار ورزش ما دولتي است و بايد هم دولتي باشد- اشكالي هم ندارد چون زمان داريم تا به خصوصي شدن برسيم - و دولت هم بايد حاكميت داشته باشد؛ درست برخلاف گذشته كه دولت دخالت نداشته، بايد دخالت جديتري هم داشته باشد چون اگر دولت حمايت نداشته باشد، هيچ فدراسيوني در كشور نداريم كه بتواند بيش از 3 ماه روي پاي خودش بايستد.
البته چيزهاي ديگري هم دخيل است كه موضوع را حاد ميكند ...
- منافع شخصي هم وارد شده و خيليها به خاطر منافع شخصي بحث دولت باشد يا نباشد را مطرح ميكنند وگرنه در اساسنامه بايد بپذيريم كه دولت نبايد در ورزش دخالت داشته باشد و اين جزو قوانين بينالمللي است و همه بايد بپذيريم، تمام. از طرفي هم قبول كنيم كه بدون دولت ورزش ما نميتواند روي پاي خودش بايستد چون سيستم اقتصاد كشور دولتي و سيستم حكومت ما دولتي است. هرجاي دنيا كه سيستم اين شكلي تعريف شده، اگر بخواهند خلاف جهت دولت حركت كنند شك نكنيد كه بازنده ميشوند. من بهعنوان رييس فدراسيون بايد بدانم كه كنار دولت و با حمايت دولت موفق هستم، نه روبروي دولت. من به پشتوانه دولت ميتوانم به موفقيت برسم. منظورم دولت سياسي نيست، چه دولت اصولگرا، چه اصلاح طلب و چه سازندگي هيچكدام فرقي ندارد، بلكه ما طبق چشمانداز نظام بايد حركت كنيم. متاسفانه تا جاي پاي من-از خودم ميگويم- سفت ميشود، يادم ميرود كه چه چيزهايي دست به دست هم داد كه من رييس فدراسيون شدم و پست بينالمللي گرفتم. بعد به خاطر منافع شخصي ميخواهم آن پيچ را تعريف كنم، لذا اصلا بحران نداريم و حل كردن مشكل خيلي ساده است.
يعني منافع شخصي در تدوين اساسنامهها دخيل است؟
- خيلي هم پررنگ موضوع منافع شخصي درميان است...
از چه كسي، كدام نهاد؟
- بحث ما كلي است يكجور رابطه دوطرفه. نوشتن اساسنامه در جمهوري اسلامي كه صفر تا صد اعتبارات را دولت ميدهد اين همه پيچيده و سخت است؟! گفتن بند دخالت دولت را حذف كنيد، خب حذف ميكنيم اما خودمان كه ميدانيم كه حيات ما به دولت بستگي دارد.
در فدراسيون فوتبال ميبينيم كه دخالت دولت حذف شده اما رييس فدراسيون حالا هر طور سليقهاي كه ميخواهد عمل ميكند...
- خودمان كرديم. همان چيزي كه گفتم تا جاي پايمان سفت ميشود، نميبينيم كه چطور اصلا ما سر كار آمديم و رييس شديم.
مشكل كجاست. نه ميتوانيم مثل فدراسيون فوتبال عمل كنيم كه ميبينيم به بنبست رسيدهايم و نه نميتوانيم موضوع را رها شده بدانيم؟!
- چون وقتي به كسي مسووليت ميدهيم، وظايفش را مشخص نميكنيم و ناظر خوب هم برايش نميگذاريم. در همه جا همين است. مثلا وزارت صنايع، يك آدم شروع به كار ميكند و چون ناظر ندارد، بعد 3 سال همان راه قبليها را ميرود و به بن بست ميرسد. ناظري هم كه نبوده تا اين موضوعات را گوشزد كند. حالا من يك سوال بپرسم كه تا حالا هيچ رسانهاي مطرح نكرده؛ در تمام اين سالها فدراسيونهاي ناموفق بسياري داشتيم، مگرنه؟! تا الان كدام مجمع يك رييس فدراسيون را بركنار كرده است؟اصلا نقش مجمع چيست؟ چرا هيچ كس يقه مجمعها را نميگيرد، همه گير دادهاند به وزارت ورزش؟
ما از جايگاه نقد رسانه ميگوييم مجامع نقش حداقلي دارند...
- پس اشكال اساسي است. تمام حرف من اين است كه بخش نظارتي كه همان مجمع باشد را قوي كنيم تا بقيه كنار بايستند. هرجا فدراسيوني از خط قرمز گذشت به وظايفش عمل نكرد، بايد قلم پايش را مجمع بشكند. همه جاي دنيا همين است. شك نكنيد آمريكاييها ديكتاتورتر از همه در ورزش عمل ميكنند.
پيشنهاد آخر شما چيست؟
- شما يك مجمع به من نشان بدهيد كه رييس فدراسيون خود را به خاطر بيكفايتي بركنار كرده باشد، تازه ابقا هم ميكنند! اگر انصافا خود شما وزير ورزش بوديد و بيتوجهي مجمع را ميديديد، وارد صحنه نميشديد و رييس فدراسيون را حتي به قيمت از دست رفتن آبرو بركنار نميكرديد؟ من معتقدم ما به بلوغ انتخاباتي نرسيديم و انتصابات براي ما بهتر است.
انتصاب؟! اينكه برگشت به عقب است.
- انتصابها مسير درستي را طي كرده بود. وقتي در تمام انتخاباتها از 3 ماه قبل ميدانيم كه چه كسي انتخاب ميشود، اين چه انتخاباتي است؟! شما وزير ميشويد. با گزارشهاي فدراسيون من مواجه ميشويد. هر روز گزارش ميخواهيد اما مجمع كه كار انجام نميدهد. خود فدراسيون هم كه به حرف گوش نميدهد. حالا من وزير در چنين شرايطي بايد پاسخگوي ضعفهاي فلان فدراسيون در مجلس هم باشم. طبيعي است كه خودم وارد عمل ميشوم.
حالا چه كار بايد كرد؟
- ختم كلام! وزير ورزش اعضاي مجمع را صدا ميزند و به آنها ميگويد كه گزارش رسيده، رييس فدراسيون منتخب شما اين تخلفات اخلاقي و مالي و غيره را مرتكب شده. برويد و تحقيق كنيد و اگر درست بود، مجمع تشكيل ميشود و رييس متخلف عزل ميشود، كاملا قانوني و استاندارد. تر و تميز و بدون مشكل. مشكل ما اين است كه رييس فدراسيون را بدون اثبات تخلف كنار گذاشتيم. شما در تلويزيون هم ببينيد، تا جرم كسي ثابت نشده، تصويرش را پخش نميكنند. تصوير كداميك از اراذل و اوباش كه پروندهدار بودند پخش شد؟ تازه آنها پروندهدار بودند. بايد اول ثابت شود. در تمام دنيا هم همين است. پس تمام اشكال در فدراسيونهاي ما اينجاست كه پايين دستي درست كار نميكند و فشار روي دوش بالايي ميافتد و بالايي تصميم ميگيرد.
در انتخابات كميته المپيك شركت ميكنيد؟
- اصلا فكر نكردم و نميدانم فضا چيست...
اصلا انتخابات با اين شرايط برگزار ميشود؟
- بايد برگزار شود. گفتهاند كه اساسنامه اصلاح شده كميته المپيك را به ما ارائه بدهيد اگر بخواهيم موضوع را جمع و جور كنيم، 2 هفتهاي كار انجام ميشود. در اساسنامه كميته المپيك مشكلي نداريم. تنها يكي دو بند وجود دارد كه بايد اصلاح شود. پس براي حل موضوع واقعبينانه 15 روز وقت ميخواهيم نه بيشتر. اگر بخواهيم به خاطر منافع شخصي موضوع را كش بدهيم، تعليق هم ميشويم اما يادمان باشد كه تعليق را گردن غربيها و خارجيها نيندازيم و اين را خودمان باعث شدهايم. در مورد كانديداتوري هم اگر كسي بهتر از من نباشد، كانديدا ميشوم.