زرشناس منتقد روشنفکری و مخالف مدرنیته است، از سویی میانه خوبی هم با زندگی عینی ندارد. برای همین رانندگی بلد نیست، موبایل ندارد و از تهران بزرگ فقط محدوده منزل پدریاش را میشناسد!
تنها زندگی میکند و باور دارد که حضور خدای متعال، جای خالی خیلی از مسائل را برایش پر میکند، به همین دلیل، هیچگاه احساس تنهایی نمیکند.
جوهر شعر را حکمت میداند و معتقد است: اصیلترین شعرهای ما حکیمانه است که در صورت تمثیلی خود، نظام هستیشناسی منطبق بر حکمت اسلامی را به ما ارائه میدهند. جالب اینکه شاعر مطلوبش در دوران معاصر مرحوم محمدرضا آقاسی است.
گپوگفت چهار ساعته فارس با «شهریار زرشناس» عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی را بخوانید.
* آقای زرشناس، جز شما و خانم زهره زرشناس، شما چند خواهر و برادر هستید؟ آیا مابقی افراد خانواده هم اهل مطالعه و تألیف هستند؟
ـ ما پنج خواهر و برادر هستیم و من پنجمین و آخرین فرزند خانواده هستم؛ دو تا از خواهرهای من پزشک هستند. یکی از آنها فوق تخصص رادیولوژی مغز و استاد دانشگاه استنفورد هست و دیگری فوق تخصص جهاز هاضمه است و با این وجود، طب مدرن را قبول ندارد و به رویه ما قبل مدرن عمل میکند و در واقع یک جریان پزشکی خلاف جریان پزشکی حاکم را دنبال میکند.
* منزل شما کجا بود؟
ـ من پیش مادر بزرگم زندگی میکردم، پدر و مادرم در همان جایی بودند که الان بنده ساکن هستم، یعنی این خانهای که اکنون در آن زندگی میکنم خانه پدریام است.
* یعنی همان خانهای که در خیابان شریعتی نزدیک حسینیه ارشاد قرار دارد؟
ـ بله و این خانه پدرم بود. پدر و مادرم در آنجا زندگی میکردند که من وقتی بچه بودم پیش آنها نبودم.
* دلیل خاصی داشت؟
ـ خودم دقیق نمیدانم اما آن طور که شنیدهام زمانی که من متولد شدم مادر دچار یک بیماری شد که نمیتوانست از من مراقبت و نگهداری کند و چون پدرم نظامی بود و دائماً در کل کشور در حال سفر بود، در آن شرایط برای آنها سخت بود که بخواهند از من نگهداری کنند به همین دلیل آمدم پیش مادر بزرگم.
پدر بزرگ و مادربزرگ من تنها بودند؛ فضای پرمهری بود از 6 سالگی که پدر بزرگم فوت کرد، حدوداً از همان سالها بود که دیگر، خودم نمیخواستم پیش پدرم و مادرم برگردم.
* منزل مادربزرگتان کجا بود؟
ـ خیابان گرگان، نزدیک محله نظامآباد، خلاصه من بزرگ شده آن فضا هستم.
* آقای دکتر! اهل تفریح هم هستید؟
ـ تفریح یعنی چه چیزی؟
دوستانم شوخی میکردند و میگفتند زندگی زرشناس عبارت است: از خواب، کتاب و تیتاپ! چون حوصله غذا درست کردن نداشتم |
* شما اصلاً تفریح را چه میدانید؟ ممکن است بعضی اوقات کتاب خواندن و یا مسافرت رفتن تفریح باشد، تعریف شما از تفریح چیست؟
ـ تقریباً از 10 ـ 11 سالگی به بعد عمده زندگی من فقط روی مطالعه متمرکز شد یعنی زمانی که خواب نیستم و یا اگر کار اضطراری نداشته باشم فقط کتاب میخوانم. در مقطعی از زمان من تنها زندگی میکردم دوستانم شوخی میکردند و میگفتند زندگی زرشناس عبارت است: از خواب، کتاب و تیتاپ! چون حوصله غذا درست کردن نداشتم و اصولا من حال و حوصله زندگی عینی را ندارم. رانندگی بلد نیستم و در خانه باید خیلی تحت فشار قرار گیرم تا یک چای ساده درست کنم!
وقتی تنها زندگی میکنم همیشه برای خودم هستم از این رو عمدتاً مطالعه میکنم مگر مسافرتهای الزامی خارج از کشور که برای تحصیل رفتهام و یا مقاطعی که به صورت اجباری کارهایی پیش میآمد و مجبور میشدم سفرهای داخلی یا خارجی داشته باشم. در زمان تحصیل در خارج نیز زندگی محقرانهای داشتم.
* کدام کشور بودید؟
ـ یوگسلاوی.
* تصمیم خودتان بود که به این کشور بروید؟ چرا از بین این همه کشور اروپایی، یوگسلاوی را انتخاب کردید؟ آیا هزینههایش پایینتر بود؟
ـ بله هزینهها پایین بود و هم اینکه آن زمان، خیلی از کشورها به ما که از ایران میآمدیم امکان تحصیل نمیدادند علاوه بر اینکه هزینهها هم در کشور یوگسلاوی، بسیار پایین بود.
آن زمان، موجی از تحصیل دانشگاهی ایرانیان در خارج کشور راه افتاده بود و بچههای زیادی برای خواندن پزشکی به رومانی، مجارستان و یوگسلاوی میرفتند و این سه کشور شاهد حضور بیشترین دانشجویان ایرانی بودند.
برای من فرقی نمیکرد کدام یکی از این کشورها باشد آن زمان هنوز تحصیل دانشگاهی در ایران فعال نبود، به یوگسلاوی رفتم برای اینکه هدف اصلیام این بود که میخواستم بعد از آن به آلمان سفر کنم و به طور خاص، فلسفه بخوانم منتها این موضوع محقق نشد و از آنجایی که پول نداشتم مجبور شدم در یوگسلاوی بمانم.
* فضای فلسفی یوگسلاوی چگونه بود؟
ـ فضای بسیار ضعیف و از هم پاشیدهای بود، اصولاً مارکسیستها در فلسفه بسیار ضعیف هستند؛ به نظرم تعبیری که شهید مطهری در این زمینه دارد تعریف رسایی است.
ایشان میگوید: «فلسفه مادی، فلسفه کسی است که فلسفه نمیداند» دقیقا همین است! یعنی شما آثار فلسفی آنها را که نگاه میکنید بینهایت ضعیف است در آنجا سطح آموزشی فلسفه، اندکی از کتاب اصول مقدماتی فلسفه «ژرژ پلیتسر» بالاتر بود.
من مخالف نقادی نیستم بلکه معتقدم باید پایه و تکیهگاهی در فلسفه وجود داشته باشد تا با استفاده از آن به نقد بپردازیم |
باید گفت شما آنجا به اصطلاح، فلسفه میخوانید اولاً هیچ کدام را مفصلاً تدریس نمیکنند و براساس نقادی خاصی، فیلسوفها را طبقهبندی میکنند؛ من مخالف نقادی نیستم بلکه معتقدم باید پایه و تکیهگاهی در فلسفه وجود داشته باشد تا با استفاده از آن به نقد بپردازیم. حقیقتاً ما این موارد را در ایران، در داخل کشور داریم. وقتی حکمت اسلامی را نگاه میکنیم، میبینیم که ظرفیت عجیبی داریم چه در حوزه عرفان ابن عربی، چه در حوزه فلسفه ابنسینا، اشراق و حتی در کلام، ما سرمایه بسیاری داریم.
* چند سال در یوگسلاوی بودید؟
ـ حدوداً 6-7 سالی را در آنجا بودم.
* با لیسانس رفته بودید؟
ـ خیر، از ابتدا شروع کردم برخی از مقاطع تحصیلی آنجا با ایران متفاوت است. سیستم تحصیلی ما در ایران سه گانه است: لیسانس، فوقلیسانس و دکترا اما در یوگسلاوی مقاطع بینابین هم وجود دشت. بعضی از رشتهها بود که میشد یکسره از لیسانس، به دکترا ورود پیدا کرد. از برخی نقدهایی که اساتید یوگسلاوی نسبت به کانت داشتند استفاده کردم اما نوعاً در فلسفه ضعیف هستند شاید در پزشکی قوی بودند، نمیدانم اما نوعاً مارکسیستها دستشان در فلسفه خالی است.
* اشاره کردید برای خواندن فلسفه میخواستید از یوگسلاوی به آلمان بروید. آیا در انتخاب آلمان به نوعی تحت تأثیر مکتب فرانکفورت بودید؟
ـ نه، نه اینکه هایدگری بودم، نه! بلکه میخواستم هایدگر را بفهمم اما نتوانستم. آلمانی سخت بود و باید برای اقامت طولانی و فراگیری زبان، پول زیادی را هزینه میکردم و علاوه بر این مسائل، نمیخواستم تحت شرایطی که در آنجا حاکم بود زندگی و کار کنم به همین خاطر آنجا را رها کردم.
* در چه رشتهای درس میخواندید؟
ـ ابتدا تاریخ فلسفه و بعد روانشناسی خواندم.
باطنیترین لایهها، درونیترین تجربهها و دریافتهای شهودی و معرفتی یک زبان در «شعر» حاصل میشود. معتقدم در کنار حکمت متعالیه، سهروردی و ابنسینا، یک حکمتی که کمتر دیده شده، حکمت شعری ماست |
* رابطه شما با شعر چطور است؟
ـ تفسیر خاصی از شعر دارم نمیخواهم بگویم شعر نو، شعر نیست بلکه بعضاً آنها را گوش میدهم و میخوانم اما تفسیر و درکی که من از شعر دارم معتقدم که آنچه که ما به نام اوزان عروضی و نظام قافیه در شعر میشناسیم، امور عرضی بر شعر نیست؛ آنها نسبتی با ذاتیات شعر در زبان دارند. اساساً شعر در هر زبانی، نزدیکترین نسبت را با حقیقت آن زبان دارد. باطنیترین لایهها، درونیترین تجربهها و دریافتهای شهودی و معرفتی یک زبان در شعر حاصل میشود.
جوهر شعر را «حکمت» میدانم. فکر میکنم اصیلترین شعرهای ما حکیمانه است شعرهای فوقالعاده لطیف، ظریف و زیبای حافظ از جمله «در ازل پرتو حسنت زتجلی دم زد» در عین اینکه بسیار زیباست و ظاهری عاشقانه دارد اما در صورت تمثیلی خود، نظام هستیشناسی منطبق بر حکمت اسلامی را به ما ارائه میدهد.
شعر کلاسیک ما از حکمت دور نیست؛ مولوی، بیدل، نظامی گنجوی از این قبیل هستند. معتقدم در کنار حکمت متعالیه، سهروردی و ابنسینا، یک حکمتی که کمتر دیده شده، حکمت شعری ماست! کسانی مانند عطار، حافظ، تا حدی سنایی و نظامی نمایندگان این حکمت هستند و این حکمت، حکمتی دلنشین است.
در نوجوانی روزی 15 ساعت کتاب میخواندم... مرا تحریم کرده بودند و پولی به من نمیدادند تا مبادا کتاب بخرم! برای همین با دمپایی و با پای پیاده روز یک ساعت پیاده میرفتم تا به کتابخانه قلهک برسم |
* میخواهیم بدانیم 24 ساعت آقای زرشناس معمولا چگونه میگذرد؟
- حدود 15 سال داشتم، پس از انقلاب بود که یک دفعه شوری در من ایجاد شد تا یک نظام فکری منسجمی را براساس آن باورها تدوین کنم از این رو مدرسه را رها کردم و به مطالعه در خانه مشغول شدم. مادربزرگم خیلی ناراحت و نگران شد و موضوع را با والدینم در میان گذاشت. در آن زمان روزی 14-15 ساعت به صورت کاملاً برنامهریزی شده کتاب میخواندم به این صورت که از عام به خاص و از کلیات به جزئیات میرفتم.
* آیا در آن سن، خودتان به این بلوغ فکری رسیده بودید یا اینکه کسی کمکتان میکرد؟
- سالهای 59-60 بود که آن زمان خانواده، مرا تحریم کرده بود و پولی هم به من نمیدادند تا مبادا کتاب بخرم، آن زمان به کتابخانهای که در قلهک بود میرفتم و چون نزدیک خانه پدریام بود برای سوختگیری به آنجا میرفتم. مسیری که هر روز تا کتابخانه طی میکردم حدودا 60 دقیقه زمان میبرد و من تمام آن مسیر را با دمپایی و با پای پیاده میرفتم و از ساعت 8 صبح تا ساعت 7 غروب آنجا بودم. مبنای انتخابم این بود که از کلی به جزئی و از عام به خاص میرفتم مثلاً در جامعهشناسی، آن مباحثی که عنوان مبانی داشت را پیدا کرده و مطالعه میکردم و سپس وارد آن مجموعه از عناوین تخصصی که مورد نظرم بود میشدم.
درباره مباحث اقتصادی هم به یاد دارم که مباحث اقتصادی سخت و سنگین بود آن را رها کردم و سراغ تاریخ اقتصاد رفتم. جاهایی که مبانی میخواندم و به مباحث تخصصی و جذاب میرسیدم و به نظرم مهم میآمد آن را ادامه میدادم. مثلاً وقتی روانشناسی عمومی فلان شخص را خواندم دیدم که روان شناسی شخصیت، روان شناسی مرضی، مباحث مربوط به انگیزش و هیجان و روانشناسی اجتماعی و تاریخ روانشناسی برایم جذابتر از سایر مباحث بود پس به آنها میپرداختم و این همان عام به خاصی بود که گفتم.
* خواندن چنین کتابهایی در آن سن و سال برای شما سخت نبود؟
- سخت و یا آسان بودن آن را نمیدانم اما من پیگیرانه دنبال میکردم شاید ممکن بود بسیاری از مسائل سخت باشد اما من آن را دنبال میکردم و براساس برنامهای که داشتم موضوعات مطالعه را به طور مستمر تغییر میدادم و از سخت به آسان و دوباره از آسان به سخت، در یک روز حرکت میکردم. مثلاً بعضی اوقات روانشناسی یا فلسفه را رها کرده و سراغ ادبیات میرفتم و مثلاً اثری از «بالزاک» یا داستاننویس دیگر میخواندم سپس آن را نیز رها کرده و سراغ مطالب سختتر میرفتم.
اگر زمانی فراغت پیدا کنم بیشتر مایلم به سراغ متون فلسفی و یا متون عرفانی بروم. الآن هم آثاری مثل فصوص الحکم و شروح آن را میخوانم اما این به منزله اعتقادم به ابن عربی نیست |
* در حال حاضر برنامه مطالعاتی شما چگونه است؟
- در حال حاضر عمدتاً ناگزیر هستم برای انجام کارهای تحقیقاتی، مطالعه کنم، چندین کار هم خودم دارم و به جاهایی نیز تعهد دارم لذا محور مطالعه من بر این اساس است اما اینکه بگویم تعلق خاطر خاصی، فقط به موضوع محدودی مانند ادبیات دارم، نه اینطور نیست بلکه عموماً این مسیرها را جلو میروم.
اگر زمانی فراغت پیدا کنم بیشتر مایلم به سراغ متون فلسفی و یا متون عرفانی بروم. البته الآن هم آثاری از این دست را دنبال میکنم آثاری مثل شرح و مقدمه داود قیصری بر فصوص الحکم که مرحوم سیدجلال آن را شرح داده و همچنین خودِ فصوص را میخوانم اما این به منزله اعتقاد من به ابن عربی نیست، در میان آثار کلاسیک عرفانی، سوانح العشاق احمد غزالی جزو متونی است که میخوانم. همچنین آثار برخی از جامعهشناسان و اقتصاددانان منتقد غرب مثل پل سویزی و سرمایهداری ارنست مندل و در ادبیات به طور خاص، آثار داستایوفسکی را خیلی دوست دارم و برایم جذاب است.
خیلی کم از روی علاقه سراغ رمان میروم و بیشتر به ادبیات روس و فرانسه و آثار رئالیستی تمایل دارم... «صد سال تنهایی» مارکز به نظرم اصلاً کتاب خوبی نیست |
* یعنی رمانخوان هم هستید؟
ـ خیلی کم از روی علاقه سراغ رمان میروم اما اگر بخواهم اثری را در این زمینه انتخاب کنم بیشتر به سمت ادبیات روس و فرانسه میروم مثلاً بالزاک، گاهی وقتها هم امیل زولا و تورگینف. نوعاً آثار رئالیستی می خوانم، البته زولا رئالیستی نیست، رمان مارسل پروست حقیقتاً عذابآور بود و از روی الزام خواندم برای اینکه میخواستم کتاب مکتبهای ادبی را بنویسم، واقعاً پروست را با حالت کلافگی خواندم. «صد سال تنهایی» مارکز به نظرم اصلاً کتاب خوبی نیست و واقعاً آن را دوست ندارم.
* چند ساعت میخوابید؟
- جوان که بودم مسئله خواب برایم مهم نبود اما در سالهای اخیر دچار یک بیماری شدم که پزشکان تشخیص اشتباهی درباره آن دادند و داروهایی برایم تجویز کردند که مرتباً حال مرا بدتر میکرد کمکم به وضعیت وحشتناکی رسیدم و حدوداً از سال 83، پنج شش سالی بود که دائم خوابآلود و خسته و در جنگ با خودم بود تا اینکه سال 89، نزد پزشکی رفتم که با طب بوعلی و طب سنتی مرا مداوا کرد؛ او به من گفت اصلاً پزشکان قبلی بیماری تو را اشتباهی تشخیص داده بودند و از اینرو تمام داروهایی که به تو میدادند وضعیتت را بدتر کرده و کبد تو مسموم شده است، او به من گفت باید ابتدا این مسمومیت از بین برود و از آن زمان به بعد خوشبختانه وضعیت خواب بنده، خیلی بهتر شده است.
بنابراین نمیتوانم زمانی برای خوابم مشخص کنم چرا که هر زمانی که احساس خستگی کنم کمی میخوابم و بعد بلند میشوم. حدوداً نیم تا یک ساعت بعد از اذان صبح، میخوابم.
*** در مباحث فقهی از آقای مهدی نصیری کمک میگیرم
* آیا در طول شبانهروز فعالیت دیگری هم دارید؟
- خیر، فعالیت دیگری ندارم بعضی اوقات برنامههای سیاسی یا فرهنگی تلویزیون را دنبال میکنم. همچنین من اهل دیدن سریال نیستم و اگر برنامهای را میبینم باید به اقتضای خاصی باشد.
* سینما چطور؟
- سینما را نیز به اقتضا میروم. زمان اصلاحات که شد برای اینکه بفهمم فضای کشور چگونه است فیلمهای سینمایی را میدیدم بعد از جریان اصلاحات، کمتر به سینما رفتم اما باز هم میروم.
* آخرین فیلمی که دیدید کدام بود؟
- چند روز پیش، فیلم «من مادر هستم» را دیدم. [نظر زرشناس درباره این فیلم را از اینجا بخوانید]
معمولاً با کسی مشورت نمیکنم، اگر سؤالاتی در خصوص مباحث فقهی داشته باشم از آقای مهدی نصیری کمک میگیرم |
* آیا در حیطه کاری با کسی مشورت میکنید؟ یا در نوشتن مطالب از ایده کسی کمک میگیرید؟
- خیر معمولاً با کسی مشورت نمیکنم، خیلی کم اگر سؤالاتی در خصوص مباحث فقهی داشته باشم از آقای مهدی نصیری کمک میگیرم.
* نوع ارتباط شما با خداوند چگونه است؟
- نمیدانم درست متوجه سؤال شما شدهام یا خیر، اما هرچه میگذرد بیشتر احساس میکنم که اصل همه چیز، خداست. سعی میکنم تفکری در ذات خداوند نداشته باشم اما حضورش را به طور مداوم حس میکنم همه جا تا جزئیترین مسائل به او متوسل شده و از آن نیرو میگیرم و در همه امور، حضور خداوند را میبینم.
* پس برای همین است که احساس تنهایی نمیکنید؟
- واقعاً درست میگویید، بله، من گاهی اوقات با خودم فکر میکنم اگر اعتقاد و ایمان به خداوند نبود چه اتفاقی در زندگیام میافتاد و انگار حضور خدا جای خالی خیلی از مسائل را برایم پر میکند.
شکل گرفتن آجرهای اولیه یک نوع تلقی مبتنی بر جهانبینی اسلامی را مدیون شهید مطهری هستم/ شخصیت دکتر شریعتی را دوست دارم/ سیداحمد فردید دریچه تازهای به رویم گشود و بنیانهای فکریام را به لحاظ غربشناسی شکل داد/ سید حسین نصر یک اسلام لیبرال و اهل تسلیم را مطرح میکند
|
* یک سری اسامی را -بدون در نظر گرفت تقدم و تأخر زمانی- برای شما عنوان میکنیم جملاتی که درباره هر شخصیت به ذهنتان میرسد، بیان کنید.
شهید مطهری: از خیلی جهات فکر میکنم شکل گرفتن آجرهای اولیه یک نوع تلقی مبتنی بر جهانبینی اسلامی را مدیون شهید مطهری هستم. تأکید ویژه ایشان بر نماز شب، یا رؤیایی که در آن حضرت رسول(ص) را در آستانه شهادت خویش دیده بود و یا برخی نکات دیگر جالب است، مسئله دیگری که بسیاری از اوقات برایم الگو بود این است هر کتابی که در آن زمان چاپ میشد در هر حوزهای که بود شهید مطهری آن را مطالعه میکرد. آن زمانها چهار کتاب مارکسیستی درباره تاریخ جهان باستان و تاریخ قرون وسطی نوشته شده بود که خواندن این کتابها توسط یک شخص روحانی و مسلمان در آن زمان، نشان دهنده عمق هوشمندی و توجه ایشان در شناخت اندیشههای معارض و نقد آنها بوده است. شهید مطهری آنها را خوانده و نظر داده بود و یا بر غزلهای حافظ حاشیه زده بود نمیدانم یک حس جاذبهای برایم داشت.
کتاب جهانبینی اسلامی ایشان بسیار به من کمک کرد، قبل از شهادت شهید مطهری بود که مادر بزرگم کتاب «وحی و نبوت» شهید مطهری را به من داد و گفت این کتاب، خیلی خوب است آن را بخوان. حدوداً سال 58 بود قبل از شهادت شهید مطهری و قبل از معروف شدنش بود. و من تازه آن زمان بود که شهید مطهری را شناختم! مادر بزرگم خیلی تأکید داشت که من کتاب «وحی و نبوت» را بخوانم حتی بعضی از جاها را میگفت بلند بلند برایم بخوان.
دکتر شریعتی: شخصیت دکتر شریعتی را خیلی دوست دارم بسیاری از اوقات سعی میکنم به برخی از نوشتههایش رجوع کنم به ویژه مجموعه آثار وی درباره شیعه؛ «شیعه یک حزب تمام»، «مسئولیت شیعه بودن» و «حسین، وارث آدم» عجیب برایم جذاب است به دلیل آن هیجان و شور آرمانی که دارد ولی افکار شریعتی جذابیت زیادی برایم ندارد و آنها را دقیق نمیدانم.
احساس میکنم شریعتی آن شخصیتی است که آمده تا وظیفهای را پرشتاب، با هیجان، سریع، پرشور و آرمانگرا اجرا کند.
سیداحمد فردید: خیلی خاص است! من او را زیاد ندیدهام ولی هرچه بیشتر جلو میروم احساس غبن میکنم که چرا بیش از این به خدمتش نرفتهام. او همه چیز را برایم عوض کرد ذهنیت و دنیای مرا به لحاظ فهم دنیا تغییر داد، فکر میکنم تا حدود زیادی، بنیانهای فکریام را از جهت غربشناسی، مدیون سیداحمد فردید باشم
در واقع او دریچه تازهای به رویم گشود که تا قبل از آشنایی با وی، ما طوری به غرب نگاه میکردیم که اندکی متأثر از چپ و در عین حال آمیخته با مفاهیم لیبرالی بود و حالتی سرگردان داشت. سیداحمد فردید نگاهی فارغ از نگاه چپ و راست به لحاظ مفهومی، نه به لحاظ تعلقی پیش رویم باز کرد.
سیدحسین نصر: آراء او را نمیپسندم البته نوشتههایش را میخوانم چون بار اطلاعاتی دارد و بعضاً اطلاعات خوبی را ارائه میدهد و همچنین نثر نسبتاً زیبایی دارد به طور کلی اکثر آثار را به استثنای 2- 3 اثر، چندان عمیق نمیبینم و او را متفکر نمیدانم. مثلاً کتاب ملاصدرای سید حسین نصر، خیلی ساده است اصلاً اثر عمیق و جدیای نیست یا جوان مسلمان و دنیای متجدد او علیرغم اینکه نکات خوبی دارد اما به نظرم یک اثر رهآموز نیست.
فارغ از گذشته و والدین سیدحسین نصر، فکر میکنم یک اسلام کاملاً مدرن، لیبرال، یک اسلام اهل سازش و تسلیم را مطرح میکند و اصلاً من آن را در ادامه اسلام امام (ره) نمیبینم و به همین دلیل خیلی به او حس تعلق ندارم البته هرچه که از او ببینم میخوانم و بدون اغراق بگویم که حتی بعضی از نوشتههای وی را چندین مرتبه میخوانم تا شاید اگر فرصتی پیدا کردم مطالبی را درباره آن بنویسم.
بازرگان: اصلاً از این آدم خوشم نمیآید، هیچ حسی نسبت به او ندارم و نمیتوانم هیچ رابطهای با انسانهای لیبرال برقرار کنم.
مصدق: اصلاً نپرسید. در نقد او بسیار نوشتهام.
قلباً دکتر داوری را دوست دارم/ وامدار آیتالله مصباح هستم/ اخلاق و افکار دینانی را قبول ندارم/ قیصر امینپور شاعر مطلوبم نیست |
رضا داوری اردکانی: قلباً او را دوست دارم و البته خودم را تا حد بسیار زیادی مدیون و مرهون ایشان میدانم.
آیتالله مصباح یزدی: علیرغم این هجمهها و حملهها، بنده آقای مصباح را خیلی قبول دارم و در زمینه فلسفه اسلامی خود را مدیون ایشان میدانم. من نوجوان بود 13-14 سال بیشتر نداشتم که ماتر دیالکتیک استالین، شبهاتی را برای من درباره بحث مادی و مجرد ایجاد کرده بود و چون آن زمان مارکسیستها در کشور حضور داشتند و میان دانشآموزان نیز بحثهای زیادی صورت میگرفت، در یکی از این بحثها من کتابی از ایشان خوانده بودم که به این ابهامات پاسخ داد و آنها هیچ پاسخی در برابر استدلالهای من نداشتند.
در واقع، من خیلی وامدار آیتالله مصباح هستم و در مباحث نظام حقوقی و سیاسی اسلام، نکات بسیاری از ایشان آموخته و استفاده کردهام.
غلامحسین ابراهیمی دینانی: من از کارهای آقای دینانی استفاده کردهام اما نه اخلاق و نه افکار او، هیچ کدام را قبول ندارم.
قیصر امینپور: شعرهای زیبایی دارد اما من اعتقاد ندارم که افکارش انقلابی بود از سال 66 - 67 به بعد که از حوزه رفت تا آنجایی که آثارش را پیگیری میکردم اغلب کارهایش با مضامین ضد انقلابی در کیهان به چاپ میرسید. او شاعر مطلوب من نیست.
* از میان شعرای معاصر، شاعر مطلوب شما کیست؟
- محمدرضا آقاسی را خیلی دوست دارم و هنوز هم صدایش را گوش میدهم؛ زندگی، سلوک و هیجانش، مثنوی شیعه نامهاش را بسیار دوست دارم.
برخی اشعار شاملو عینا کپی از اشعار شاعران بزرگ اروپایی است و این موارد را به صورت مستند در کتابی که قرار است بنویسم، ذکر میکنم |
* شاملو چطور؟
- به نظرم شاملو نماینده اومانیزم الحادی در شعر مدرن ایران است و فکر میکنم با تعریفی که من از شعر دارم شاملو اصلاً شاعر نیست، نمیدانم چه عنوانی را میتوان برای این سرودهها به کار برد مثلاً کلام مقطع یا ... نمیدانم اما هرچه که هست در این زمینه قدرت بیان دارد. همچنین روح آثارش وحشتناک اومانیستی بوده و اومانیزم الحادی دارد.
نکته دیگر اینکه برخی از اشعارش عینا کپی از اشعار برخی شاعران بزرگ اروپایی است و میتوانم این موارد را به صورت مستند در کتابی که قرار است بنویسم، ذکر کنم.
اخوان ثالث: زبان ارکائیک و تا حدودی هم نیمایی او را حقیقتاً نمیپسندم اما به نظرم شخصیت وی مظلومتر از شاملوست؛ البته اخوان نیز در وادی نیستانگاری است که نیستانگاری وی با شاملو متفاوت است. بعضی از عاشقانههای او مثل «لحظه دیدار نزدیک است» و برخی فرازهای شعر زمستان زیباست و شعر کتیبه هم تا حدودی ابزوردیستی است اما باز هم شاعر مطلوب من نیست.
از اینکه صحبتهای شهید آوینی را ضبط نکردهام افسوس میخورم |
شهید آوینی: شهید آوینی دوست بسیار نزدیک من بود و فکر میکنم در آشنایی با دنیای افکار آقای دکتر داوری اردکانی و حتی مرحوم فردید تا حدود زیادی مدیون شهید آوینی هستم زمانی که با آوینی آشنا شدم فکر و زندگیام عوض شد، دوستی و ارتباط عاطفی نزدیکی با هم داشتیم.
شهید آوینی ذهن تأویلگری داشت بسیاری از معانی تأویلی را که به من میگفت آن زمان متوجه نمیشدم، اکنون که به یاد میآورم افسوس میخورم که چرا صحبت هایش را ضبط نکردهام.
روزی سید مرتضی دچار تحول باطنی عمیقی شد و همه چیز را سوزاند و گذشتهاش را پشت سر گذاشت و دورههای ریاضتی سخت معنوی داشت روزههای طولانی و ... آدم عجیبی شده بود، به نظر من انکشافاتی برای او در فهم امور رخ داده بود.
اگر مسئولان فرهنگی و آموزشی درایت داشتند، درس مبانی جامعهشناختی را با یک رویکرد نقادانه ارائه میدادند |
* علاقهمندیم در سه حوزه «جامعهشناسی، تاریخ معاصر ایران و تاریخ فلسفه» برای جوانان، کتابهایی را معرفی کنید.
جامعهشناسی: اگر فردی میخواهد با جامعه شناسی مدرن، تعامل کند باید با نوعی نگاه انتقادی وارد این حوزه شود شاید تا حدودی و از جهاتی نقدهای جامعهشناختی که برخی از فرانکفورتیها نوشتهاند از جمله بخشهایی از کتاب دیالکتیک روشنگری (نه همه آن) قابل استفاده باشد. البته باید در این آثار تامل کرد و به وجه یهودگرایانه و وجه شبهاومانیستی آنها توجه داشت. به هیچ وجه این آثار را به همگان توصیه نمیکنم.
اگر مسئولان فرهنگی و آموزشی درایت داشتند، درس مبانی جامعه شناختی را با یک رویکرد نقادانه ارائه میدادند و سپس بخشهایی از متون نقادانه نسبت به جامعه پسامدرن از آثار خود علمای علوم اجتماعی را به عنوان کتابهای درسی ارائه میدادند. انسان تک ساحتی مارکوزه، ترجمه محسن مؤیدی اثر بدی نیست اما باز هم باید با تأمل به سراغ این اثر رفت.
* برای آشنایی با ایسمها، واژهنامه فرهنگی سیاسی خودتان را معرفی میکنید؟
- اگر اشکالی ندارد بله، اما این کار در حال افزایش است که قرار است در آینده یک اثر مفصلی شود و فکر میکنم تعداد واژگان آن بسیار بوده و حدوداً 400 - 500 مدخل دارد و تعداد زیادی فیلسوف، جامعهشناس، شاعر، داستاننویس و نمایشنامهنویس را در بر میگیرد.
آشنایی با تاریخ معاصر ایران و جهان: در زمینه تاریخ معاصر وضعیت خوبی داریم اما در خصوص تاریخ غرب، دست ما خالی است به طوری که اگر بخواهیم نام یک کتاب خوب را برای تاریخ قرن بیستم یا کل تاریخ غرب، عنوان کنیم نداریم.
کتاب تاریخ ایران موسی نجفی و موسی حقانی کار خوبی است کارهایی که مرکز اسناد انقلاب اسلامی ارائه داده که به قلم آقای روحالله حسینیان به چاپ رسیده، نیز آثار خوبی است.
تاریخ جهان و تاریخ فلسفه: درباره ظهور مدرنیته، «زرسالاران» عبدالله شهبازی کار بسیار خوبی است. ظهور و سقوط سلطنت پهلوی او نیز همینطور. زندگی و زمانه علی دشتی و برخی آثار انتشارات موعود در خصوص ماهیت کریستف کلمب و مارتین لوتر و ... کارهای خوبی هستند.
باید مرکزی با بودجه بسیار زیاد تأسیس شود بخشهای مختلفی داشته باشد و تنها شامل یک دیدگاه هم نباشد بلکه از تمام دیدگاههای معتقد به انقلاب اسلامی و ولایت فقیه، مانند پیروان فرهنگستان علوم اسلامی قم، فردیدیها، نگرش امثال آقای خسروپناه، همه دیدگاههای دینی در آن حضور داشته باشند و مبنا را بر روی نظام و انقلاب قرار دهد. در محدوده متعهدان و وفاداران به انقلاب اسلامی و ولایت فقیه، دیدگاه خسروپناه، دیدگاه نصیری، فردیدیها و ... است اما باید همگی یک وحدتی داشته و تمامی آثار خانواده انقلاب را چاپ کنند.
بیشتر از 15 هزار عنوان کتاب دارم و جایی در خانه باقی نمانده است که در آنجا کتاب نباشد |
* چند کتاب در منزل دارید؟
- منزل خودم پر از کتاب است و پس از فوت پدرم، مابقی کتابهایم را نیز در واحد پایین (منزل پدرم) قرار دادم.
بیشتر از ۱۵هزار عنوان کتاب دارم و چیزی که میدانم این است که دیگر جا ندارم و جایی باقی نمانده است که در آن جا کتاب نباشد.
کتابهای من به چند زبان است که تعداد معدودی به زبان صربی- کرواتی و مابقی به زبانهای فارسی و انگلیسی و البته تعداد کمی هم به زبان آلمانی است.
* انشاءالله که ۱۲۰ سال از خدا عمر بگیرید. آیا تاکنون وصیت کردهاید که پس از خودتان کتابها به کسی یا جایی برسد؟
- نه تاکنون به این موضوع فکر نکردهام.