گروه فرهنگی مشرق - خوب! الحمد لله جشنواره فجر به چهارمین دهۀ خود وارد شد. در این وجیزهها مقرر است به طور فشرده فیلمهای هر روز را مطابق با نمایش در کاخ جشنواره مرور کنیم و نقاط ضعف و قوت آنها را به اختصار توضیح دهیم.
به آن دوستان عرض کردم طفلکی ناصر الدین شاه نیز به همین سیاق مرد. با اینکه طالعبینها برایش پیشگویی کرده بودند که در روز شانزدهم ذیالقعده خطری جان او را تهدید میکند اما او فقط همان روز را در خانه ماند و روز بعد به خیال اینکه سر منشأ تمام خیرات در این مملکت است و اصولاً دشمن ندارد بیرون آمد که میرزا رضا کرمانی کارش را تمام کرد. اگر ناصر الدین شاه زنده بود به جای اعدام ضارب، احتمالاً فرمان میداد آن منجم را که هلال ماه را یک روز زودتر دیده بود و باعث این اشتباه در تقویم شده بود را اعدام میکردند.
اما این فیلم جناب شیبانی به لحاظ فرم روایت، واقعاً غافلگیر کننده بود. یک چیزی در مایههای قرعهکشی سکانسها. در این نوع فیلمسازی که آقای ایناریتو فیلمساز مکزیکی با فیلمنامه نویسش گیلرمو آریاگا ابداع فرموده و با دو فیلم عشق سگی (2000) و 21 گرم (2003) آن را به کمال رساندهاند سکانسها جداگانه در یک قطعه فیش مکتوب گشته و در داخل کیسه انداخته میشوند. آنگاه دستیار تدوینگر آنها را به رسم قرعه بیرون میکشد و فیلم را به همانطور به هم میچسباند.
الحمد لله آقای شیبانی در جواب سؤال بنده در کنفرانس مطبوعاتی اقتباسی بودن این فرم از روایت را کتمان نکرد. قصه نیز محکم و درست است و در موضوع خود شیطانصفتی و یکهتازی برخی زنان امروزی را به خوبی نشان میدهد. فیلم از موسیقی بسیار اندکی بهره گرفته است و قصد کرده تا آگاهانه احساسات ما را برنیانگیزد. حتی نقاط اوج و عطف فیلم با استفاده از همان تکنیک قرعهکشی سکانسها، پیش از موعد خود به نمایش درمیآیند. لهذا این فیلم مخاطبش را به تماشای یک فیلم معقول دعوت میکند و به انسان فرصت تفکر میدهد. و این بر خلاف فیلمهای مرسوم است که با موسیقی و اوج و فرودها، احساسات تماشاگر را برمیانگیزند.
یک نکته مهم که در این فیلم رعایت شده آن است که شریران به مرگ بعد میمیرند. لذا شخصیت مهران به ناگهان غافلگیر میشود و مرجان هم که متهم ردیف دوم است نیز در کنار جاده با یک خودرو تصادف میکند. ما این مسئله را قبلاً در نقد فیلم من مادر هستم/ جیرانی نیز گوشزد کرده بودیم که اگر شخصیت آوا بد است پس چرا جناب کارگردان برای او یک مجلس روضه ترتیب داده است.به هر حال این فیلم تا حد زیادی توانسته حق مطلب را به لحاظ فرم و محتوای خوب ادا کند.
یک فیلم روستایی در موضوع عشایر کهگلویه است با ریتم کند که خیلی دیر موتورش راه میافتد. مخاطبان شهری اگر حوصله کرده تا انتهای فیلم را تماشا کنند، نتیجۀ فیلم تا حدی آنها را راضی خواهد کرد.
فیلمنامه را سام قریبیان نوشته که فرزند جناب فرامرز قریبیان است. او در امریکا در رشتۀ سینما تحصیل کرده است. جناب سام میخواسته این فیلمنامه را به هالیوود ببرد که پدرش آن را انتخاب میکند تا به عنوان چهارمین فیلمش بسازد. از قضا کارگردانی فیلم نیز خوب از کار درآمده است.
فیلم وامدار دو جین فیلم هالیوودی است در موضوع پیدا کردن قاتلان زنجیرهای که با بازی چهار جین هنرپیشه و ستارۀ ایرانی ساخته شده است. عجیبترین نقش این فیلم مربوط به رامبد جوان است در نقش جدی سرگرد ویژه قتل. جناب قریبیان با انتخاب او ریسک بزرگی کرده است.
فیلم در آغاز از الگوی پلیسِ خوب و پلیس بد استفاده کرده است. اما در آخر فیلم جای این دو نفر عوض میشود. ضعف روایت فیلم در این است که رامبد در نقش نادر روانگر از ابتدای فیلم راوی قصه نیز هست و در برخی اوقات، صدای او روی دیالوگهای فیلم غالب میشود. اما معلوم نیست که چطور ما از او غافل میشویم که بتواند در آخر قصه دست خود را رو کند. به عبارت بهتر جمع کردن راز فیلم در شخصیت راوی صحیح نبوده است.
این اولین نوبت در ایران است که یک فیلم به موضوع پلیسهای بد و خشن میپردازد و از فساد درون پلیس آگاهی خبر میدهد. اما از طرفی چون فیلم چندان سعی در واقعیتنمایی نداشته لذا مخاطب این فیلم را بیانیهای علیه پلیس تلقی نمیکند، و درست هم هست. به نظر میرسد که این فیلم برای گیشه ساخته شده و به احتمال زیاد فروش خوبی خواهد کرد.
یک فیلم در تبلیغ محیط زیست و حفظ طبیعت. چهار سال قبل، فیلم زادبوم / ابوالحسن داوودی برای اول بار به تخمگذاری لاک پشتها به طور نیمه مستند پرداخته بود، فیلمی که به سبب برخی ممیزیها هنوز اکران نشده است. طبیعت زیبای خلیج فارس، مخصوصاً تصاویر زیر آب با فیلمبرداری بهزاد ترکیزاده خیلی زیبا و چشمنواز از کار در آمده است. بازی دو کودک فیلم در برخی مواقع خیره کننده است. آنچه در فیلم اهمیت دارد تعهد و مستولیتی است که یک پسر ده ساله در خود احساس میکند که بتواند مخارج معالجات پدرش را با فروش تخم لاکپشتها یا از راه صید مروارید تهیه کند.
آقای مهدی فقیه بازیگر شیرازی در این فیلم در نقش یک جنوبی به خوبی ظاهر شده است. اما عجیب در این بود که علیرغم آنکه صیادان مروارید در فیلم با لباس برای صید مروارید میرفتند چطور جناب فقیه پیراهن خود ار جلوی دوربین خلع کرد و با لباس شنا به زیر آب رفت؟ یاد فیلم خانۀ پدری ساختۀ کیانوش عیاری افتادم که او به اصرار فراوان از مهران رجبی خواسته بود جلوی دوربین پیراهنش را درآورد و او قبول نکرده بود. از قضا این فیلم نیز از دو سال قبل به محاق رفته است. سیروس کهورینژاد نیز در این فیلم در نقشی متفاوت ظاهر شده و تا حد زیادی از عهده برآمده است. وقتی مشکلات بالا میگیرد بچهها دعا میکنند ولی گوئیا گره کار به دست یک لاک پشت باز میشود که در زیر آب بچرخد و درۀ ناسفته نایاب را نشان بدهد.
*امیر اهوارکی
از الف تا ی
آقای الف/ علی عطشانی
جشنوارۀ امسال با «الف» شروع شد و گوئیا باید تا «یاء» هم برویم! آقای الف، یک فیلم سهبعدی بود که اتفاقاً نخستین تجربۀ سهبعدی در سینمای ایران هم محسوب میشود. با توجه به اطلاع رسانی خوب و دقیق جشنواره، ما ساعت 12 ظهر متوجه شدیم که این فیلم را باید در ساعت 10 صبح در تالار ایوان شمس (ابتدای کردستان) تماشا میکردیم. زیرا که سالن برج میلاد امکانات نمایش سهبعدی ندارد. همین «اطلاع رسانی خوب و دقیق» جلوی اتلاف وقت ما را گرفت. منظورم آن است که برخی از دوستانی که این فیلم را دیده بودند را اگر خون میزدی کاردشان در نمیآمد. میگفتند یک چیزی بود در مقولۀ مرگآگاهی به شیوۀ ساعت تابستانی و هیچ اندر هیچ. گوئیا که جناب کارگردان مشغول فیلمبرداری تصاویر سهبعدی جذاب خود بودهاند و فیلمنامه را باد برده است.
آقای الف/ علی عطشانی
به آن دوستان عرض کردم طفلکی ناصر الدین شاه نیز به همین سیاق مرد. با اینکه طالعبینها برایش پیشگویی کرده بودند که در روز شانزدهم ذیالقعده خطری جان او را تهدید میکند اما او فقط همان روز را در خانه ماند و روز بعد به خیال اینکه سر منشأ تمام خیرات در این مملکت است و اصولاً دشمن ندارد بیرون آمد که میرزا رضا کرمانی کارش را تمام کرد. اگر ناصر الدین شاه زنده بود به جای اعدام ضارب، احتمالاً فرمان میداد آن منجم را که هلال ماه را یک روز زودتر دیده بود و باعث این اشتباه در تقویم شده بود را اعدام میکردند.
قرعۀ سکانسها
هیچکجا، هیچکس/ ابراهیم شیبانی
افتتاحیۀ جشنواره فجر در کاخ جشنواره، با همین فیلم بود، که نامش یک چیزی بود در مقولههای «کی بود کی بود من نبودم». این فیلم که سومین اثر آقای شیبانی پس از زهر عسل (1381) و صحنۀ جرم ورود ممنوع (1384) است. او کار خود را با دستیاری کارگردان در فیلم درخت گلابی/ مهرجویی (1376) آغاز کرد و بعد دستیار محمدرضا هنرمند و رخشان بنیاعتماد شد و دو سال قبل هم دستیار حاتمیکیا در فیلم گزارش یک جشن. نکتۀ جالب اینجا است که ایشان متولد 1360 است! یعنی در زمان ساخت فیلم درخت گلابی ایشان شانزده ساله بوده است. جل الخالق. راستش بنده مقدار سن قانونی کار کردن کودکان در ایران فراموش کردهام. لطفاً اگر کسی میداند به ما هم اطلاع بدهد. شاید این مسئله خودش سوژۀ یک فیلم مستند شد که سینما هم از اطفال مام وطن بیگاری میکشد.
هیچکجا، هیچکس/ ابراهیم شیبانی
اما این فیلم جناب شیبانی به لحاظ فرم روایت، واقعاً غافلگیر کننده بود. یک چیزی در مایههای قرعهکشی سکانسها. در این نوع فیلمسازی که آقای ایناریتو فیلمساز مکزیکی با فیلمنامه نویسش گیلرمو آریاگا ابداع فرموده و با دو فیلم عشق سگی (2000) و 21 گرم (2003) آن را به کمال رساندهاند سکانسها جداگانه در یک قطعه فیش مکتوب گشته و در داخل کیسه انداخته میشوند. آنگاه دستیار تدوینگر آنها را به رسم قرعه بیرون میکشد و فیلم را به همانطور به هم میچسباند.
الحمد لله آقای شیبانی در جواب سؤال بنده در کنفرانس مطبوعاتی اقتباسی بودن این فرم از روایت را کتمان نکرد. قصه نیز محکم و درست است و در موضوع خود شیطانصفتی و یکهتازی برخی زنان امروزی را به خوبی نشان میدهد. فیلم از موسیقی بسیار اندکی بهره گرفته است و قصد کرده تا آگاهانه احساسات ما را برنیانگیزد. حتی نقاط اوج و عطف فیلم با استفاده از همان تکنیک قرعهکشی سکانسها، پیش از موعد خود به نمایش درمیآیند. لهذا این فیلم مخاطبش را به تماشای یک فیلم معقول دعوت میکند و به انسان فرصت تفکر میدهد. و این بر خلاف فیلمهای مرسوم است که با موسیقی و اوج و فرودها، احساسات تماشاگر را برمیانگیزند.
یک نکته مهم که در این فیلم رعایت شده آن است که شریران به مرگ بعد میمیرند. لذا شخصیت مهران به ناگهان غافلگیر میشود و مرجان هم که متهم ردیف دوم است نیز در کنار جاده با یک خودرو تصادف میکند. ما این مسئله را قبلاً در نقد فیلم من مادر هستم/ جیرانی نیز گوشزد کرده بودیم که اگر شخصیت آوا بد است پس چرا جناب کارگردان برای او یک مجلس روضه ترتیب داده است.به هر حال این فیلم تا حد زیادی توانسته حق مطلب را به لحاظ فرم و محتوای خوب ادا کند.
لرستان در قاب
او خوب سنگ میزند/ سید هادی محقق
او خوب سنگ میزند/ سید هادی محقق
یک فیلم روستایی در موضوع عشایر کهگلویه است با ریتم کند که خیلی دیر موتورش راه میافتد. مخاطبان شهری اگر حوصله کرده تا انتهای فیلم را تماشا کنند، نتیجۀ فیلم تا حدی آنها را راضی خواهد کرد.
آقای بازیگر
گناهکاران / فرامرز قریببیان
گناهکاران / فرامرز قریببیان
فیلمنامه را سام قریبیان نوشته که فرزند جناب فرامرز قریبیان است. او در امریکا در رشتۀ سینما تحصیل کرده است. جناب سام میخواسته این فیلمنامه را به هالیوود ببرد که پدرش آن را انتخاب میکند تا به عنوان چهارمین فیلمش بسازد. از قضا کارگردانی فیلم نیز خوب از کار درآمده است.
فیلم وامدار دو جین فیلم هالیوودی است در موضوع پیدا کردن قاتلان زنجیرهای که با بازی چهار جین هنرپیشه و ستارۀ ایرانی ساخته شده است. عجیبترین نقش این فیلم مربوط به رامبد جوان است در نقش جدی سرگرد ویژه قتل. جناب قریبیان با انتخاب او ریسک بزرگی کرده است.
فیلم در آغاز از الگوی پلیسِ خوب و پلیس بد استفاده کرده است. اما در آخر فیلم جای این دو نفر عوض میشود. ضعف روایت فیلم در این است که رامبد در نقش نادر روانگر از ابتدای فیلم راوی قصه نیز هست و در برخی اوقات، صدای او روی دیالوگهای فیلم غالب میشود. اما معلوم نیست که چطور ما از او غافل میشویم که بتواند در آخر قصه دست خود را رو کند. به عبارت بهتر جمع کردن راز فیلم در شخصیت راوی صحیح نبوده است.
این اولین نوبت در ایران است که یک فیلم به موضوع پلیسهای بد و خشن میپردازد و از فساد درون پلیس آگاهی خبر میدهد. اما از طرفی چون فیلم چندان سعی در واقعیتنمایی نداشته لذا مخاطب این فیلم را بیانیهای علیه پلیس تلقی نمیکند، و درست هم هست. به نظر میرسد که این فیلم برای گیشه ساخته شده و به احتمال زیاد فروش خوبی خواهد کرد.
درّ ناسفته
مروارید/ سیروس حسنپور
مروارید/ سیروس حسنپور
یک فیلم در تبلیغ محیط زیست و حفظ طبیعت. چهار سال قبل، فیلم زادبوم / ابوالحسن داوودی برای اول بار به تخمگذاری لاک پشتها به طور نیمه مستند پرداخته بود، فیلمی که به سبب برخی ممیزیها هنوز اکران نشده است. طبیعت زیبای خلیج فارس، مخصوصاً تصاویر زیر آب با فیلمبرداری بهزاد ترکیزاده خیلی زیبا و چشمنواز از کار در آمده است. بازی دو کودک فیلم در برخی مواقع خیره کننده است. آنچه در فیلم اهمیت دارد تعهد و مستولیتی است که یک پسر ده ساله در خود احساس میکند که بتواند مخارج معالجات پدرش را با فروش تخم لاکپشتها یا از راه صید مروارید تهیه کند.
آقای مهدی فقیه بازیگر شیرازی در این فیلم در نقش یک جنوبی به خوبی ظاهر شده است. اما عجیب در این بود که علیرغم آنکه صیادان مروارید در فیلم با لباس برای صید مروارید میرفتند چطور جناب فقیه پیراهن خود ار جلوی دوربین خلع کرد و با لباس شنا به زیر آب رفت؟ یاد فیلم خانۀ پدری ساختۀ کیانوش عیاری افتادم که او به اصرار فراوان از مهران رجبی خواسته بود جلوی دوربین پیراهنش را درآورد و او قبول نکرده بود. از قضا این فیلم نیز از دو سال قبل به محاق رفته است. سیروس کهورینژاد نیز در این فیلم در نقشی متفاوت ظاهر شده و تا حد زیادی از عهده برآمده است. وقتی مشکلات بالا میگیرد بچهها دعا میکنند ولی گوئیا گره کار به دست یک لاک پشت باز میشود که در زیر آب بچرخد و درۀ ناسفته نایاب را نشان بدهد.
*امیر اهوارکی