کد خبر 192967
تاریخ انتشار: ۲۳ بهمن ۱۳۹۱ - ۱۱:۵۳

در میان نیروهای ارتش ظاغوت افرادی بودند که دل در گرو اسلام و انقلاب داشتند و بعدها با تقدیم خون خود در دفاع مقدس این ...

به گزارش مشرق به نقل از خبرگزاری دانشجو، درباره وقایع انقلاب سوال های زیادی در ذهن ها وجود دارد، سوالاتی درباره چگونگی پیروزی و به ثمر نشستن این نهال که امروز درختی تناور شده است.

شاید افراد کمی باشند که از نقش ارتشی های زمان رژیم گذشته در پیروزی انقلاب آگاه باشند و کمتر کسی بداند بسیاری از نیروهای ارتشی در زمان طاغوت دلشان با انقلاب بوده و بعضا خود را برای پیروزی این نهضت به خطر انداخته اند.

احتمالا برای مخاطبانی که دوست دارند بدانند، کدام ارتشی ها می خواستند شاه را ترور کنند و یا اینکه چه کسی خبر کودتا رژِم طاغوت در روز 22 بهمن را به امام راحل رساند؟، خواندن گفت و گو این خبرگزاری با آقای راسخ جذاب باشد.

آقای راسخ که خود از مبارزان دوران ستمشاهی و کارمند ارتش در آن دوران بوده و مدتی را در کمیته مشترک ضد خرابکاری گذرانده است.

در ادامه مشروح این گفت و گو را می خوانید:

 

قشر مردمی ارتش شاه، ضد دین نبودند

 

*میزان تأثیراتی که ارتش در پیروزی  انقلاب داشت به چه شکل و به چه میزانی بود؟


 زمانی که اسلام وارد ایران شد و ایرانیان  نیز آن را پذیرفتند سلسله ساسانیان  فروریخت و ظلم حکام آن زمان برای مردم روشن شد و اسلام در نهاد ایرانیان نهادینه گشت که پس از شکست مشروطه و قضیه 28 مرداد که با تبانی  ابرقدرت‌ها امریکا قصد داشت کودتایی را به راه اندازد و رابطه نسبتا خوبی که بین روحانیت و  نظام شاهنشاهی در حال ایجاد بود گسسته شد.


 و ارتش نیز از قدیم از ملت جدا نبوده است چرا که ارتش از خود مردم بوده است هر چند قزاقها، امریکایی‌ها یا انگلیس‌ها به عنوان آموزش دهنده حضور داشتند.


اما بدنه ارتش از خود مردم و اغلب متدین بودند و براساس علاقه به خدمت و نه شخص، جذب ارتش شدند، از جمله شخص بنده.

 

 همان‌طور که این قشر از مردم که در ارتش بودند به کل ضد دین نبودند اما امریکا و انگلیس براساس منافعی که داشتند به واسطه شاه اقدام به تحت تأثیر قرار دادن اذهان ارتشیان کردند تا آنها از دین کناره‌گیری کنند که تا حدودی هم موفق عمل کردند و اگر هم مذهبی هستند مذهبی باشند که مدنظر آنهاست.

 

 از 28 مرداد فشارهای فزاینده افزایش یافت و خفقان و تبعید ها نیز افزایش یافت و از طرفی مسئولیت روحانیت نیز زیاد شد.

 

پیام ها و تذکرهای امام به ارتش در زمان های مختلف


 آخرین کاری که مد نظر بدنه ارتش قرار داشت تقیه بود.

 

 تا زمانی که قضیه کاپیتولاسیون مطرح شد که حضرت امام از عواقب این طرح که عزت نفس ارتشیان را زیر سوال می برد به سران ارتش تذکر می‌دادند.


باید گفت ارتباط بدنه ارتش و «روحانیت در خط امام »به صورت خود جوش و به شکل تقیه وجود داشت.


البته رژیم هم یکسری ظاهرسازیهای اولیه انجام داد و رضاشاه در روز عاشورا گل بر سر می‌زد و عوام فریبی می‌کرد و یا اسامی فرزنداش را رضا گذاشت تا خود را مقید به احکام دینی نشان دهد.
 

رژیم شاه با تدبیر و سیاست‌های مکارانه قضایا را  به پیش میبرد جاهایی که لازم بود افراد فاسق و فاجر را در رأس قرار میدادند تا افراد پایین‌تر به تبعیت از آنها فساد را دنبال کنند.

 

 در سال 1350 که اختناق شدید وجود داشت خود حضرت امام اعلامیه‌هایی در اختیار ارتشیان فراری داد که هوشیار باشید.

 

ماجرای پرواز هلی کوپتر ارتش شاه از تهران به نجف

 


*در واقع حضرت امام هشدارهای لازم را به ارتش می‌دادند؟


بله و با نشان دادن شاخص هایی می‌گفت که وقتی انسانیت شما را بگیرند دیگر چیزی ندارید و شما برای مملکت خدمت می‌کنید نه شخص.

 

 ضداطلاعات و رکن دو ارتش چنان فضای را به وجود آوردند که می گفتند در ارتش از هر سه نفر یک نفر خبرچین ساواک است و اجازه هیچ گونه اظهار نظری از سوی ما ارائه نمی شد.

 

 در سال 53و 54 افرادی در ارتش بودند که با هلی کوپتر و به صورت پنهانی به نجف می‌رفتند و اعلامیه‌های را از امام می‌گرفتند و در ارتش و خارج از ارتش پخش می‌کردند مثل امیر سرتیپ محمدکریم عابدی و یا امیرسرتیپ عبدالله نجفی و یا خیلی‌های دیگر موضوعی که اهمیت دارد  این است که حضرت امام از درون ارتش اطلاعات فراوانی داشت.

 

محافظ شاه با یک واسطه با امام ارتباط بود

 

 مثلا فردی بود که محافظ خانواده شاه و شخص شاه بود و این فرد با یک واسطه مستقیما با حضرت امام در ارتباط بود ،مثلا اگر شاه قرار بود کاری انجام دهد و یا برنامه‌ای بنویسد این فرد اصل موضوع را در اختیار امام قرار می‌داد.


حضرت امام می‌دانست که درون ارتش نظامیان هستند که نمازشان را می خواندند و اهل تعبد بودند و در عین حال سختی و رنج‌شان را نیز می‌کشند اما تقیه می کنند.

 

شهید قرنی، نمونه یک ارتشی مسلمان


* استنباط بنده از صحبت‌های شما این است که بدنه ارتش در زمان قبل از انقلاب ارزشی بوده است اما موضوعی که مطرح می شود این است که سران ارتش که به‌صورت مستقیم از سوی شاه منصوب می‌شدند از لحاظ بعد شخصیتی به چه ترتیب بودند، خصوصیات این گروه از ارتشیان از لحاظ رفتاری و شخصیتی به چه شکل بود؟


سران ارتش به دو گروه تقسیم می‌شدند گروهی مثل شهید سپهبد قرنی‌ها که زمان شاه در لشکر بود واهل دیانت بود و ارتباط تنگاتنگی با روحانیت داشت و حتی خود شاه نیز از این موضوع مطلع بود.


*یعنی می‌فرمائید شخص شاه از ارتباط تنگاتنگ سپهبد قرنی که از سران ارتش محسوب می‌شد مطلع بود؟


بله اما نه در ابتدا آنها حتی آب خوردن ارتشیان را تحت کنترل ضد اطلاعات قرار داده بودند اما امثال قرنی ها روش‌هایی را با تدبیر به کار می‌گرفتند تا دستگاه طاغوتی بویی نبرد.


مثلاً شهید کلاهدوز جزء گارد شاهنشاه  ارتش بود که بعد معاون سپاه شد و افراد گارد شاهنشاهی در واقع جزء جان نثاران شاه محسوب می‌شدند یعنی افرادی که می گفتند جانم فدای شاه.


*در واقع شهید کلاهدوز با تقیه توانست در عین حفظ اعتقادات در گاردشاهنشاهی نیز حضور داشته باشد؟


بله، دقیقاً همین طور است، حتی شهید رجایی که جز ارتش شاهنشاهی بود نیز یکی دیگر ازاین نمونه‌هاست و افراد دیگری که حتی در راس بودند اما اسامی آنها خاطرم نیست.
 

*یک مقدار بیشتر درباره شهید قرنی صحبت کنید؟ به چه شکل شاه چنین اعتمادی به وی پیدا کرد که تا درجه سرلشگری نائل شد؟


قرنی از درجه‌های پایین به چنین جایگاهی دست یافت اطلاعاتی که وی داشت کمتر از رئیس بازرسی شاه حسین فردوست نبود و مسائل درونی ارتش و اطلاعاتی که راجع به مسائل اجتماعی و سیاسی داشت او را فرد صاحب نفوذی کرده بود.


برای رژیم سخت بود که قرنی را شهید کند چرا که با شهید کردن او  از قرنی یک چهره قهرمان می ساخت به همین دلیل او را به زندان انداخت.

 

*دلایلی که شاه برای زندانی‌کردن قرنی داشت چه بود؟


فعالیت‌های سیاسی و ارتباط با روحانیت سبب شد که وی به زندان رود یعنی در واقع زمانی که نسبت به ارتباط قرنی و روحانیت احساس خطر کرد او را به زندان فرستاد و او را خلع درجه کرد.

 

فساد و تبعیض در ارتش ظاغوت


*در مورد شهید کلاهدوز چطور مگر ایشان هم با روحانیت در ارتباط نبود، پس چطور شاه وی را به زندان نفرستاد؟


شهید کلاهدوز فردی بسیار باهوش بود و تقیه را بسیار خوب انجام داد و به زندان نرفت.


افرادی که به ارتش می‌آمدند همگی تهرانی نبودند بلکه از شهرستان‌های کوچک هم می‌آمدند و در خانواده‌هایشان روضه و مجالس مذهبی برگزار می‌شد اما با مرور زمان و برنامه‌هایی که دولت‌های استکبار به شاه دیکته می‌کردند اعتقادات برخی افراد تحت تأثیر قرار می گرفت و سعی می‌کردند ارتشی‌ها را از مردم جدا کردند.


آنها بهترین حقوق، بهترین رقاص خانه‌ها و مشروبات الکی و فروشگاه اتکاء و بهترین پزشکان را در اختیار ارتشی ها تا آنها را از مردم عادی و همچنین اعتقاداتشان جدا کنند.


* رژیم تا چه حدی در این امر موفق بود؟


  تا حدودی موفق بود والبته تا جایی پیش رفته بودندکه اگر فردی از ارتش آب می‌خورد آنها متوجه می‌شدند و آنقدری که به سران توجه می شد کمتر به رده‌های پایین‌تر توجه داشتند و کاری که مثلاً بنده در ارتش انجام می‌دادم سه برابر یک سرهنگ بود اما آن سرهنگ سه برابر من حقوق می‌گرفت.


این بی‌عدالتی‌ها هم در ارتش موج می‌زد و حقوق‌های بالایی به سران تعلق می‌گرفت.


*به اصطلاح خودمان نمک گیرشان می‌کردند؟!


  بله از همه جهت نمک‌گیرشان می‌کردند و به نوعی به آنها می‌فهماندند دین به کارشان نمی‌آید اما مسکرات و فسق و فجور و فحشاء، بهترین نکته در زندگی است و در بعضی از باشگاه‌ها که افسران زنان خارجی می‌گرفتند حتی نوع گرفتن گیلاس را نیز به ارتشی‌ها آموزش می‌دادند تا با زنان آنجا برخورد آداب گونه ای داشته باشند.


*شما فرمودید اکثریت بدنه ارتش ارزشی بود که برخی از آنها تحت تأثیر افکار شاه قرار گرفتند که از سوی آمریکا، اسرائیل و انگلیس دیکته شده بود، چه بخشی از این افراد در این خصوص تحت تأثیر قرار گرفتند و اعتقاداتشان دستخوش تغییر شد؟ راه‌هایی که رژیم طاغوت برای تاثیرگذاری استفاده می‌کرد چه بود؟


  تبلیغات فزاینده و زشتی را زیبا نشان دادن از کارهایی بودکه انجام می‌دادند تامین کردن افراد از لحاظ مادی در اولویت کاری آنها بود.

 

آنها آخرین حدی که برای اسلام قائل بودند اسلامی بود که می‌گفتند خدایگان آریا مهر یعنی این من هستم که دین را به شما تزریق می‌کنم و به این شکل افکار بخشی از بدنه ارزشی ارتش را شست و شو می‌دادند.


اکثریت بدنه ارتش با خدا بود اما ظاهرشان برای اینکه موقعیت شغلی و کاریشان به هم نخورد به این شکل نبود و اینها کافر یا مارکسیست نبودند و اساساً ما در ارتش مارکسیست نداشتیم اما بخشی از آنها مذهبی بود.

 

در واقع فطرت غاطبه آنها به شکلی بود که در ایام تیراندازی به سمت مردم شلیک نمی‌کردند و سرپیچی می‌کردند.

 

 

80 درصد ارتش دلشان با راه خدا بود

 

*اما به هر حال جمعیت حداقلی هم در ارتش بود که به سوی مردم تیراندازی می‌کرد؟

 

بله این بخش از افراد از لحاظ فکری کانالیزه شده بودند و سران ارتش کسانی را برای این کار می‌آوردند که جوابگوی خواسته آنها باشند.


اما قاطعانه می‌گوییم 80 درصد ارتش دلش با راه خدا بود، البته رژیم شاه کارهای مخفی فراوانی انجام می‌داد مثلاً افرادی را بدون آنکه جرمشان به اثبات برسد و یا دادگاهی تشکیل شود تیرباران می‌کرد.
یکی از برادران شاه که پست خیلی مهمی داشت اهل تعهد و نماز خوان بود و وجود چنین فردی در خانواده شاه شاید عجیب به نظر برسد.


در نزدیکی ایام پیروزی انقلاب خیلی از ارتشی‌ها در راستای اهداف مردم گام برداشتند مثلا سوزن تانک را بر می‌داشتند تا به سوی مردم گلوله‌ای شلیک نشود.
 

آنها از همین ارتش بودند و البته نمازخوان و اهل خدا و تعبد بودند.


*آنها براساس فطرتشان چنین اقداماتی انجام می‌دادند یا به نوعی حرکتی در راستای اعتقاداتشان بود؟


در راستای اعتقاداتشان بود پس از سال 56 این رفتار از ماهیت فطری به اعتقادی تغییر یافت.

 

تبلیغات زهرآگینی را رژیم شاه  آخوندهای درباری انجام می‌دادند در حالیکه آخوندهای اصیل گمنامی بودند که رژیم اجازه مطرح شدن به آنها نمی‌دادو این سبب می شد برخی اعتقادات در ارتش دستخوش تغییر شود.


* آیا افرادی در ارتش بودند که در سال‌های منتهی به انقلاب اسلامی با آشنا شدن نسبت به افکار حضرت امام خط ایشان را سرمشق زندگی شخصی و کاری خود کنند؟


بله از این قبیل افراد در ارتش کم نبودند و به اشکال مختلف تلاش می‌کردند از فساد دوری کنند و همین امر باعث می شد درجه‌های آنها را ندهند و اگر اظهارنظر می‌کردند اخراج می‌شدند.


مثلا شهید دکتر حبیب‌الله جلیلی به عنوان یک دکتر داروساز در ارتش بود و به چهار زبان روسی، انگلیسی، فرانسوی و عربی مسلط بود در سال 48 از ارتش اخراج شد و چهار سال با من در زندان هم‌بند بود و پس از انقلاب به عنوان اولین استاندار تهران و سیستان و بلوچستان انتخاب شد.

وی در ایام جنگ به صورت داوطلبانه در جبهه‌ها حضور داشت و پس از 20 سال جسدش پیدا نشد و همرزمانش امضا کردند که او به شهادت رسیده است.

 

چه کسی کودتای 22 بهمن را به امام لو داد

فردی به نام امیر سپهبد محمدرضا رحیمی یک روز قبل از پیروزی انقلاب اطلاع پیدا می‌کند که بختیار قصد دارد فردا یعنی 22 بهمن 57 ساعت 16 کودتا کند و اماکنی را بمباران کرده و امام را دستگیر و یکسری افراد را اعدام کند.

 

 و البته برنامه‌های مفصل دیگر؛ اما سپهبد رحیمی با یک واسطه به امام اطلاع می‌دهد که بختیار چنین قصدی دارد و امام دستور می‌دهد که هیچ کس حق ندارد در 22 بهمن در خانه بماند و همه باید بیرون بیایند و اگر بیرون نمی‌آمدند قطعا انقلاب شکست می‌خورد ولی همه آمدند و تمام خیابان‌ها پر شد از مردم و نه تانکی توانست حرکت کند و فردی نظامی کاری کند.

 

 بر اساس آن اطلاعات حضرت امام توانست چنین مقتدرانه تصمیم بگیرد و این به دلیل اعتمادی بود که بین امام و نفرات درون ارتش بود و بختیار که با همکاری آمریکا و اسرائیل قصد داشت انقلاب را خفه کند هیچ موفقیتی نداشت و شکست خورد.


*اگر حضرت امام از این موضوع مطلع نمی شد به اعقتاد شما باز هم می‌توانستیم جشن پیروزی انقلاب را در 22 بهمن 57 بگیریم؟


قطعا در 22 بهمن نمی‌توانستیم جشن پیروزی انقلاب را بگیریم و البته نفرات دیگری هم بودند که کمک‌های دیگری نیز کردند.

 

 البته برای‌ آیت‌الله طالقانی (ره) شبهه ایجاد شده بود که خطاب به امام گفت: آمدن مردم به خیابان در 22 بهمن با توجه به خوی وحشیگری رژیم می‌تواند خطرناک باشد و کشتار عجیبی رخ دهد که حضرت امام فرمودند: ما از جای دیگر دستور می‌گیریم و مردم بیایند به خیابان‌ها که 99 درصد مردم آمدند.


در مجموع بسیاری از خلبان‌های متعهد از فرمان انفجاراماکن سرپیچی کردند و یا تانک‌ها و اسلحه‌ها را هر ارتشی مومن و دارای احساس فطری دستکاری می‌کرد تا به مردم آسیبی نرسد تا رژیم نابود شود چرا که اکثریت ملت ایران زخم خورده رژیم شاه بودند و این رژیم فاسد حق و حقوق اجتماعی و انسانی افراد را ادا نمی‌کرد و ما را در برابر نظامیان مستشار تحقیر می‌کردند.

 

نظامیان کشورهای مستکبر به مانند وحشی ها با ما برخورد می‌کردند و حتی حق توحش می‌گرفتند.

 

امام به ارتش اعتماد داشت


* ارتش در انقلاب ما بر عکس تمام انقلاب‌های دنیا دستخوش تغییر نشد و این به دلیل اعتماد امام به ارتش بود این موضوع را چطور ارزیابی می کنید؟


بله کاملا درست است ضمن اینکه می‌خواهم در خصوص شهیدان قرنی و کلاهدوز عرض کنم که آنها نمادهایی ازسران ارزشی ارتش هستند چرا که وجود امثال این افراد سبب اعتماد امام به ارتش شد تا آن را حفظ کند.

 

البته عبدالله نجفی سید کریم عابدی و خیلی افراد دیگر نیز بدین ترتیب بودند.


البته فرمانده فعلی کل ارتش سرلشکر صالحی نیز جز افرادی بود که با تقیه در زمان رژیم شاه فعالیت می‌کرد و شخصی مثل امیر سرتیپ طوطیایی با یک واسطه با حضرت امام در ارتباط بود و زیر نظر سپهبد رحیمی فعالیت می‌کرد هر چند رحیمی تنها با یک شخص کار نمی‌کرد و با افراد مختلفی کار می‌کرد و قشری در ارتش بودند که با آنها در ارتباط بود.

 

 شاه زمانی متوجه شد آخر عمر حکومتش رسیده که با هلی‌کوپتر از فراز میدان ژاله سابق گذشت و در روزی که مردم را در میدان شهدای فعلی به رگبار بستند گفته بود دیگر نمی‌توانم با مردمی که جانشان را برای ساقط شدن رژیم کف دست می‌گیرند  کار کنم.

شخصی به نام اسماعیل و یک فرد دیگر در بهمن 57 در لویزان که قسمت نهار‌خوری داشت و نیروی زمینی امروز آنجا قرار دارد تعداد به وسیله اسلحه 10 تا 12 نقر از سران گارد را کشت و آنها کسانی بودند که کشتار مردم را بر عهده داشتند و این موضوعات سبب شد شاه احساس خطر کند.

زمانی که شاه پا را از مملکت بیرون گذاشت آمریکا خیلی تلاش کرد که سران ارتش با بختیار تفاهم کنند اما سران ارتش زیر بار این موضوع نمی رفتند چرا که آنها با دیده حقارت به بختیار می نگریستند.

بدنه ارتش به دلیل خروج شاه از کشور از دستورات سرپیچی می‌کردند  چرا که شاه برای آنها نقطه اتکا بود.

البته اقلیت سران ارتش در سال 57 با مردم بودند و البته روشنگری‌‌های امام برای آنها درس بود.

به هر حال عدم اطاعت از فرامین توسط ارتش پس از خروج شاه سبب شد کمر شاه شکسته شود چرا که شاه از سران ارتش خواسته بود از بختیار اطاعت کنند.

تیپ 65 نوهد که از نیروهای خاص شاه بودند پس از انقلاب 99 درصدشان به شهادت رسیدند چرا که آنها قبل از انقلاب نیز تنها در راستای خدمت به کشور تعهد دادند در ارتش خدمت کنند.