به گزارش مشرق به نقل از تسنیم، پزشکان و پرستاران بحرینی از جمله گروههایی بودند که در جریان انقلاب 14 فوریه بحرین به شدت سرکوب شده و مورد تعرض رژیم آل خلیفه قرار گرفتند.
تنها اتهام این پزشکان ادای وظیفه انسانی و اخلاقی خویش یعنی درمان افراد نیازمند به کمکهای پزشکی از جمله معارضان بحرینی بود که تنها به جرم درخواست آزادی هدف نیروهای امنیتی و نظامی سرکوبگر آل خلیفه قرار گرفتند.
آنچه در زیر میآید، خاطرات یکی از این پرستاران است که به دلایل امنیتی از ذکر نام امتناع کرده است.
در سال 2012 در رشته پرستاری فارغ التحصیل شدم به این امید که به انسانهای نیازمند، کمک کنم. اما در بحرین نه معنای برای انسانیت میتوانی بیایی و نه کمک به دیگران!
هرگاه خبر میرسید که جایی راهپیمایی یا تحصن یا تجمع اعتراض آمیزی برگزار شده است، با اینکه از شرایط موجود به خوبی آگاه بودم، جان خود را برمیداشتم و در آنجا حاضر میشدم. در آن زمان با اینکه تنها یک هفته از فراغت از تحصیلم گذشته بود، با این حال حضور در تمام ناآرامیها را وظیفه خود میدانستم، شاید مجروحی نیاز به کمک من داشته باشد.
به دلیل حضورم در تمام راهپیماییهای اعتراض آمیز علیه رژیم آل خلیفه بنابراین از دید رژیم حاکم به فردی جنایتکار تبدیل شدم که باید تحت پیگرد قرار گیرد و بازداشت شود. به همین دلیل خیلی زود توسط مزدوران حکومت تحت نظر قرار گرفتم.
زخمیهایی بدون امکانات درمان
هنگامیکه آگاه میشدم، قرار است که راهپیمایی اعتراض آمیزی در یکی از مناطق بحرین برگزار شود، اولین اقدام شناسایی محل و ارزیابی دقیق راههای ورودی و خروجی به منطقه مورد نظر و مکانی بود که احتمال میرفت، درگیریهایی در آنجا رخ دهد.
پس از آن در دومین مرحله اقدامات امدادی خویش چندین خانه در منطقه را برای استقبال و پذیرش از زخمیهای احتمالی آماده میکردم. اما چه بسیار روزهایی بودند که تمام این اقدامات صورت میگرفت و مجروحان درگیریها به این خانهها در شرایط بسیار سخت منتقل میشدند، اما خبری از دارو نبود یا با کمبود آن مواجه بودیم و یا آن داروی خاص در خانه دیگر بود، اما امکان رسیدن به آن به دلیل استقرار نیروهای امنیتی در تمام کویها و خیابانها وجود نداشت.
آن وقت بود که به فکر داروها و تجهیزات جایگزین از جمله باند برای بستن زخمها میافتادم. این موضوع مرا واداشت تا در زمانهایی که اوضاع آرام نشان میداد، با اطلاع رسانی به ساکنان مناطق مختلف از آنها میخواستم به هر طریق ممکن وسایل و تجهیزات اولیه پزشکی را در منازل خود آماده و خود را برای هر اتفاق غیر منتظرهای آماده کنند.
تیری که به سر انقلابی بحرینی اصابت کرده بود
هیچ گاه نمیتوانم خاطره روزی را فراموش کنم که به سر یک جوان بحرینی هنگام سرکوب یکی از راهپیماییهای منامه یک گلوله صوتی اصابت کرده بود. تنها چند متر بیشتر با او فاصله نداشت، او را میدید، اما حضور مزدوران مانع از رسیدن وی به آن فرد و کمک به او میشد.
تلاش کرد، از خانهای که در آن پناه گرفته بود، خارج شود، اما شلیک گسترده گازهای سمی و اشکآور مانع از رسیدن او به آن مکان شد. به ناچار از راه دور و با راهنمایی گفتاری و رفتاری اقدام به رساندن کمکهای اولیه به او کرد. این وضعیت تا 4 ساعت ادامه داشت و پس از اینکه اوضاع کمی آرام شد، خود را به او رساند تا کمکهای لازم را به او برساند.
در پایان مراسم یادبود شهید «محمد مشیمع» درگیریهای شدیدی در نزدیکی میدان اللؤلؤة یا شهدا منامه روی داد، چراکه تظاهرکنندگان به هر طریق تلاش میکردند، خود را به این میدان برسانند. منطقه بیش از هر چیز به میدان جنگ شبیه و شمار زخمیها فراتر از حد انتظار بود.
در آن زمان در یکی از خانههای روستای «الدیه» پناه گرفته بودم که از من در روستای «جدحفص» درخواست کمک شد. یکی از انقلابیون دچار سوختگی درجه دو شده بود و نیاز مبرمی به پزشک یا پرستاری بود تا به وضعیت وی رسیدگی کند.
نمیدانستم خود را چگونه به او برسانم، با اینکه مسافت بین دو روستا اندک بود، اما مسیر بسیار ناامن بود. زیاد موضوع را طول ندادم و با یکی از همکارانم از خانه خارج شدیم.
راههای پر پیچ و خم و میان بر بسیاری را با مشکلات امنیتی زیاد طی کردیم و خود را پس از یک ساعت به آن جوان انقلابی رساندیم. میدانستیم سشتشوی زخمهای او بسیار دردناک است، به همین دلیل انتظار فریادهای دردناکی از او داشتیم اما در کمال ناباوری دیدیم که او تمام این دردها و رنجها را به امید آزادی تحمل میکند.
تنها اتهام این پزشکان ادای وظیفه انسانی و اخلاقی خویش یعنی درمان افراد نیازمند به کمکهای پزشکی از جمله معارضان بحرینی بود که تنها به جرم درخواست آزادی هدف نیروهای امنیتی و نظامی سرکوبگر آل خلیفه قرار گرفتند.
آنچه در زیر میآید، خاطرات یکی از این پرستاران است که به دلایل امنیتی از ذکر نام امتناع کرده است.
در سال 2012 در رشته پرستاری فارغ التحصیل شدم به این امید که به انسانهای نیازمند، کمک کنم. اما در بحرین نه معنای برای انسانیت میتوانی بیایی و نه کمک به دیگران!
هرگاه خبر میرسید که جایی راهپیمایی یا تحصن یا تجمع اعتراض آمیزی برگزار شده است، با اینکه از شرایط موجود به خوبی آگاه بودم، جان خود را برمیداشتم و در آنجا حاضر میشدم. در آن زمان با اینکه تنها یک هفته از فراغت از تحصیلم گذشته بود، با این حال حضور در تمام ناآرامیها را وظیفه خود میدانستم، شاید مجروحی نیاز به کمک من داشته باشد.
به دلیل حضورم در تمام راهپیماییهای اعتراض آمیز علیه رژیم آل خلیفه بنابراین از دید رژیم حاکم به فردی جنایتکار تبدیل شدم که باید تحت پیگرد قرار گیرد و بازداشت شود. به همین دلیل خیلی زود توسط مزدوران حکومت تحت نظر قرار گرفتم.
زخمیهایی بدون امکانات درمان
هنگامیکه آگاه میشدم، قرار است که راهپیمایی اعتراض آمیزی در یکی از مناطق بحرین برگزار شود، اولین اقدام شناسایی محل و ارزیابی دقیق راههای ورودی و خروجی به منطقه مورد نظر و مکانی بود که احتمال میرفت، درگیریهایی در آنجا رخ دهد.
پس از آن در دومین مرحله اقدامات امدادی خویش چندین خانه در منطقه را برای استقبال و پذیرش از زخمیهای احتمالی آماده میکردم. اما چه بسیار روزهایی بودند که تمام این اقدامات صورت میگرفت و مجروحان درگیریها به این خانهها در شرایط بسیار سخت منتقل میشدند، اما خبری از دارو نبود یا با کمبود آن مواجه بودیم و یا آن داروی خاص در خانه دیگر بود، اما امکان رسیدن به آن به دلیل استقرار نیروهای امنیتی در تمام کویها و خیابانها وجود نداشت.
آن وقت بود که به فکر داروها و تجهیزات جایگزین از جمله باند برای بستن زخمها میافتادم. این موضوع مرا واداشت تا در زمانهایی که اوضاع آرام نشان میداد، با اطلاع رسانی به ساکنان مناطق مختلف از آنها میخواستم به هر طریق ممکن وسایل و تجهیزات اولیه پزشکی را در منازل خود آماده و خود را برای هر اتفاق غیر منتظرهای آماده کنند.
تیری که به سر انقلابی بحرینی اصابت کرده بود
هیچ گاه نمیتوانم خاطره روزی را فراموش کنم که به سر یک جوان بحرینی هنگام سرکوب یکی از راهپیماییهای منامه یک گلوله صوتی اصابت کرده بود. تنها چند متر بیشتر با او فاصله نداشت، او را میدید، اما حضور مزدوران مانع از رسیدن وی به آن فرد و کمک به او میشد.
تلاش کرد، از خانهای که در آن پناه گرفته بود، خارج شود، اما شلیک گسترده گازهای سمی و اشکآور مانع از رسیدن او به آن مکان شد. به ناچار از راه دور و با راهنمایی گفتاری و رفتاری اقدام به رساندن کمکهای اولیه به او کرد. این وضعیت تا 4 ساعت ادامه داشت و پس از اینکه اوضاع کمی آرام شد، خود را به او رساند تا کمکهای لازم را به او برساند.
در پایان مراسم یادبود شهید «محمد مشیمع» درگیریهای شدیدی در نزدیکی میدان اللؤلؤة یا شهدا منامه روی داد، چراکه تظاهرکنندگان به هر طریق تلاش میکردند، خود را به این میدان برسانند. منطقه بیش از هر چیز به میدان جنگ شبیه و شمار زخمیها فراتر از حد انتظار بود.
در آن زمان در یکی از خانههای روستای «الدیه» پناه گرفته بودم که از من در روستای «جدحفص» درخواست کمک شد. یکی از انقلابیون دچار سوختگی درجه دو شده بود و نیاز مبرمی به پزشک یا پرستاری بود تا به وضعیت وی رسیدگی کند.
نمیدانستم خود را چگونه به او برسانم، با اینکه مسافت بین دو روستا اندک بود، اما مسیر بسیار ناامن بود. زیاد موضوع را طول ندادم و با یکی از همکارانم از خانه خارج شدیم.
راههای پر پیچ و خم و میان بر بسیاری را با مشکلات امنیتی زیاد طی کردیم و خود را پس از یک ساعت به آن جوان انقلابی رساندیم. میدانستیم سشتشوی زخمهای او بسیار دردناک است، به همین دلیل انتظار فریادهای دردناکی از او داشتیم اما در کمال ناباوری دیدیم که او تمام این دردها و رنجها را به امید آزادی تحمل میکند.