کد خبر 19630
تاریخ انتشار: ۲۸ آذر ۱۳۸۹ - ۱۰:۵۲

اوّلين بخش افتخارآميز زندگى امام چهارم بخش اسارت اوست. البته امام چهارم دو مرتبه اسير شده است و دو مرتبه با غل و زنجير به شام برده شده است، بار اوّل از کربلا بود و بار دوم از مدينه در زمان عبدالملک‌بن‌مروان.

به گزارش مشرق، موسسه جهادي نوشت: امام سجاد از روز عاشوراى سال شصت‌ويکم هجرى، دوران امامتش آغاز شد و سى‌وچهار سال؛ يعنى تا محرم سال نودوپنج هجرى اين مسؤوليت به عهده‌ى اين بزرگوار بود. آنچه زندگى اين حضرت را در طول اين دوران مشخص مى‌کند چيزى است که اگر بخواهيم نامى بر روى آن بگذاريم بايد بگوئيم امام سجاد مقاومتى کرد که دشمن را به ستوه آورد. وضعيتِ بعد از عاشورا در ميان شيعيان و معتقدان به خط امامت، وضعيت عجيبى بود. وحشى‌گرى مزدوران اموى و کارى که با خاندان پيغمبر چه در کربلا و چه در کوفه و چه در شام انجام دادند، همه‌ى مردم علاقه‌مند به خط امامت را مرعوب کرد. البته مى‌دانيد که زبدگان از اصحاب امام حسين عليه‌السّلام در ماجراى عاشورا و يا در ماجراى توّابين به شهادت رسيدند، اما آن کسانى که باقى مانده بودند آن قدر جرأت و شهامت که اجازه بدهد در مقابل قدرت سلطه‌ى جبار يزيد و سپس مروان بتوانند حرف حق خودشان را بزنند نداشتند. يک جمع مؤمن اما پراکنده، بى‌تشکيلات، مرعوب و در حقيقت از راه امامت عملاً منصرف شده، اين ميراثى بود که از جمع شيعه براى امام سجاد باقى ماند. اختناقْ زياد، نيروى کمک بسيار ضعيف و امام سجاد بايد براى حفظ جريان اسلام اصيل و مکتبى و واقعى دست به يک مبارزه‌اى بزند و اين پراکنده‌ها را جمع بکند و آنها را به حکومت علوى يعنى حکومت اسلامى واقعى نزديک کند. با اين شرائط، امام سجاد سى‌وچهار سال عمل کرد. من فقط بخشهاى برجسته‌اى از زندگى امام سجاد را براى شما اين‌جا بازگو مى‌کنم.

اوّلين بخش افتخارآميز زندگى امام چهارم بخش اسارت اوست. البته امام چهارم دو مرتبه اسير شده است و دو مرتبه با غل و زنجير به شام برده شده است، بار اوّل از کربلا بود و بار دوم از مدينه در زمان عبدالملک‌بن‌مروان. امام سجاد در اين بارى که از کربلا با کاروان اسيران حسينى به شام برده شد مجسمه‌ى قرآن و اسلام بود. از لحظه‌اى که شهدا به روى خاک غلطيدند حماسه‌ى على‌بن‌الحسين عليه‌السّلام شروع شد. دخترهاى خردسال، بچه‌هاى کوچک، زنهاى بى‌پناه، دُور امام سجاد را گرفتند در آن کاروانى که مردى در آن وجود ندارد و امام سجاد اين همه را رهبرى کرد. اينها را جمع کرد و در طول راه تا وقتى به شام رسيدند نگذاشت امام سجاد که اين جمعى که با پيوندِ ايمان به يکديگر مرتبط هستند دچار ترديد و تزلزل بشوند. وارد کوفه شدند عبيداللَّه‌بن‌زياد دستور داده بود که همه‌ى مردهاى اين خانواده را به قتل برسانند، ديد مردى در ميان کاروان اسيران هست، پرسيد تو که هستى؟ گفت من على‌بن‌الحسينم، با شرحى که بارها گفته شده است و شنيده‌ايد على‌بن‌الحسين عليه‌السّلام را تهديد به قتل کرد، اين‌جا اوّلين بروز جلوه‌ى امامت و معنويت و رهبرى آشکار شد «أ تُهَدِدُّنى بالقتل؟» آيا ما را به کشتن تهديد مى‌کنى؟ در حالى که ما کرامتمان به شهادت است، ما کشته شدن در راه خدا را افتخار مى‌دانيم، از مرگ نمى‌ترسيم. دستگاه عبيداللَّه‌زياد در مقابل اين صلابت، عقب نشست. در ماجراى شام بعد از آنى که روزهاى متوالى، امام سجاد را با همه‌ى اسيران در وضع ناهنجار و نابسامانى نگهداشتند، يک وضع کاملاً اسارت‌بار، بعد به نظرش رسيد که امام سجاد را با خود به مسجد ببرد و در مقابل مردم از لحاظ روحى هم، امام را تضعيف کند و کارى کند که نبادا تبليغات مخالفان او و طرفداران امام که همه جا بودند تأثيرى در وضع حکومت او بگذارد. امام سجاد در آن مجلس رو کرد به يزيد گفت اگر بگذارى، من هم بر روى اين چوبها بروم و با مردم حرف بزنم. يزيد فکر نمى‌کرد که فرزند پيغمبر، يک جوانى که اسير است، بيمار است، قاعدتاً در اين مدت به قدر کافى از لحاظ روحى تضعيف شده بتواند خطرى براى او محسوب بشود، اجازه داد امام سجاد بالاى منبر رفت و فلسفه‌ى امامت و ماجراى شهادت و جريان طاغوتى حکومت اموى را در مرکز اين حکومت برملا کرد، کارى کرد که مردم شام شوريدند، يعنى امام سجاد اين شخصيت عظيمى است که در مقابل عبيداللَّه‌زياد، در مقابل انبوه جمعيت فريب خورده‌ى شام، در دستگاه اموى، در مقابل مأمورين يزيد، نمى‌ترسد، حرف حق را مى‌زند، روشنگرى مى‌کند، اين چنين نيست که براى او زندگى مايه و مقدارى داشته باشد، بعد از آنى که امام سجاد و اسرا و کاروان بازمانده‌ى شهيدان را به مدينه برگرداندند، امام سجاد با يک طرح دقيق و حساب شده‌اى شروع کرد جمعيت پراکنده‌ى پيروان راستين امامت را جمع کردن و سازمان دادن و اين مهمترين بخش زندگى ائمّه عليهم‌السّلام است. (14/09/1359)

دانلود فايل صوتي بيانات مقام معظم رهبري درباره‌ي امام سجاد عليه السلام