انتخابات در کشور ما همواره شگفت انگیز و پدیده ای پر رمز و راز بوده است و انتخابات پیش رو نیز چنین است اما نهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری که در سوم تیرماه 1384 برگزار شد، از جهتی مایه حیرت و شگفتی تمامی صاحب نظران و تحلیل گران مسائل سیاسی شد و دلیل آن چیزی جز چرخش فوری اصلاح طلبان از حالت تخریب هاشمی به حالت تقدیس وی نبود.

مشرق----یکی از ابعاد تأمل برانگیز انتخابات نهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری، رویکرد متملقانه و فرصت طلبانه جریان اصلاح طلب به هاشمی رفسنجانی بود که در آستانه انتخابات جبهه اصلاحات که در جریان انتخابات مجلس ششم، یک رویکرد صد در صد تخریبی را در ارتباط با هاشمی رفسنجانی در پیش گرفته بود، با یک چرخش 180 درجه ای از مواضع گذشته خود، به تقدیس وی روی آورد تا شاید با موفقیت هاشمی رفسنجانی در انتخابات ریاست جمهوری، جایگاه سیاسی و اجتماعی خود را که به شدت متزلزل و از دست رفته می دید، برای مدتی دیگر حفظ کند.

در حالی که با توجه به حجم گسترده و عمق اقدامات تخریبی گذشته، انتظار نمی رفت این جریان سیاسی در این فاصله کوتاه، دست به چنین چرخش ناباورانهای بزند، اما این اتفاق افتاد و جریان اصلاحات، خواسته یا ناخواسته با این چرخش تاکتیکی، گام موثر دیگری در جهت رفتار منافقانه خود برداشت. این اتفاق برای هاشمی که در  انتخابات نهم از حریف خود شکست خورده و با »رأی نه« مردم مواجه شده بود، یک پیروزی به حساب می آمد  چرا که تأیید و تقدیس اصلاح طلبانی که در رقابت های انتخاباتی مجلس ششم با تمام توان در جهت تخریب او گام برداشته بودند،  در انتخابات نهم ریاست جمهوری به معنای اعلام برائت وی از  همه آن اتهاماتی بود که اصلاح طلبان نصیبش کرده بودند. هاشمی هر چند چنین امتیازی را کسب می کرد اما از سویی دیگر  دست وحدت هاشمی با تخریب کنندگانش برای رسیدن به قدرت، حکایت از  اوج قدرت طلبی هاشمی رفسنجانی داشت.

دوستی دو دشمن خونی در انتخابات نهم ریاست جمهوری به دلیل داشتن دشمنی مشترک یعنی رویکرد انقلابی دولت  نهم ادامه یافت و هر روز مستحکمتر شد تا اکنون که در آستانه انتخابات یازدهم ریاست جمهوری قرار داریم، جریان اصلاحات آمریکایی در داخل و خارج از کشور برای بار دیگر در حال شال و کلاه کرده خود در حمایت از هاشمی رفسنجانی هستند. شاید بخشی از نسل جوان ما حوادث دوازده سال قبل را به یاد نداشته باشند، اما ما برای عمل به توصیه حضرت امام خمینی (ره) که فرمود: »آنچه برای ما روشن و واضح است شاید برای نسل های آینده مبهم باشد و تاریخ روشنگر نسل های آینده است و امروز قلم های مسموم در صدد تحریف واقعیات هستند. باید نویسندگان امین این قلم را بشکنند.» یکبار دیگر آن بخش از تاریخ را برش می زنیم به امید این که شاید هاشمی کمی به اطراف خود بیشتر و بهتر بنگرد.

واضح و بدیهی است که 9 دی و بسیاری از شخصیت های انقلابی برخی از انگاره ها و دیدگاه ها و تهمت هایی نظیر نقش هاشمی در قتل های زنجیره ای را قبول ندارند و این متن یک بازخوانی و تذکر به هاشمی است.

 

هاشمی، مهره ای که اصلاح طلبان

 برای رسیدن به قدرت نیاز داشته و دارند

بدون شک و تردید، حضور و نحوه ورود  هاشمی رفسنجانی در رقابتهای انتخاباتی نهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری نیز بر شکلگیری مبارزات جدی انتخاباتی و حضور حداکثری مردم و خلق حماسه 27 خرداد و سوم تیر بسیار مؤثر بود. این حضور از سویی دیگر، رفتار انتخاباتی احزاب و جریانات سیاسی را نیز تحت تأثیر خود قرار داد البته هیچ حزب، گروه و جریان سیاسیای نمیتواند حضور مؤثر وی در مبارزات دهه چهل و پنجاه بهویژه روزها و ماههای سرنوشت ساز سال 57 و بعد از انقلاب را منکر شود ولی جریان اصلاح طلب  در آن روز حتی سوابق انقلابی وی را انکار کرد.

حوادث نهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری و دهمین انتخابات و فتنه سال 88 در نوع خود بینظیر و عبرتانگیز بود. گذشته از نتایج آن و اهمیتی که پیامدهای این رویداد بزرگ در پی دارد، موضوعِ چرخشهای 180 درجه ای احزاب، گروهها و اشخاص موسوم به اصلاح طلب در آستانه انتخابات نهم نسبت به نامزدی آقای هاشمی رفسنجانی را میتوان یکی از بینظیرترین نکات این دو دوره از انتخابات برشمرد. چرا که بعد از برگزاری هفتمین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی، از آنجا که مدعیان اصلاحات شاهد رویگردانی مردم از شعارها، طرحها و برنامههای خود بودند، به فکر بازسازی سیاسی خود و تعیین استراتژی و راهکارهای مناسب جهت رسیدن به اهدافشان از جمله دست یافتن به مسند ریاست جمهوری افتادند. در همین حین شاهد یک نوع تلاش برای بازگشت آقای هاشمی از سوی برخی از احزاب اصلاح طلب (کارگزاران سازندگی، خانه کارگر، حزب عدالت و توسعه و ...) بودیم که دیگر احزاب اصلاح طلب نیز در سایه آنها را حمایت میکردند. به طوری که این مسئله در سطح مطبوعات اصلاح طلب مورد تبلیغ و تشویق قرار میگرفت. به عبارت دیگر فضا را برای هواداران و افکار عمومی نسبت به حضور آقای هاشمی آماده میکردند.

نکته قابل تأمل این است که همان جریانی که در انتخابات مجلس ششم با تخریب هاشمی موفقیت را کسب کرده بودند؛ در انتخابات نهم ریاست جمهوری در جلسات خصوصی و مصاحبههای عمومی از هاشمی به عنوان بهترین کاندیدا برای ریاست قوه مجریه نام میبردند که این تغییرات، ابهامات زیادی را در افکار عمومی پدید آورد و  البته این جریان هنوز هم هاشمی را پلی برای بازگشت به قدرت می داند.

 

تقابل اصلاح طلبان با هاشمی

 در انتخابات مجلس ششم

برای این که به تحلیلی دقیقتر از نوع رفتار گروه های مختلف اصلاح طلب با آقای هاشمی دست یابیم، مناسب است کمی به عقب برگشته و گذری کوتاه و مختصر بر رفتار اشخاص و گروه های این جریان سیاسی با هاشمی در انتخابات دوره ششم مجلس شورای اسلامی داشته باشیم. مقطعی که اصلاح طلبان برای دسترسی به کرسی های مجلس به خصوص کرسی ریاست آن نیازمند تخریب چهره هاشمی در افکار عمومی بودند.

اعضای جبهه منحله مشارکت در حالی از سال ۴۸  به بعد، هاشمی را منجی کشور می خوانند که پیش از این در باره هاشمی طوری دیگری سخن می گفتند.

  هاشمی باید پاسخگوی فسادهای شدید دوره اش باشد: عباس عبدی، عضو شورای مرکزی حزب مشارکت با پنهان کردن سهم هم حزبیهای خود در دوران دولت سازندگی تمام مشکلات فرهنگی، اقتصادی کشور را به عهده هاشمی گذاشته و چنین مینویسد:«هاشمی باید نسبت به شرایط فرهنگی، آموزش عالی، فساد اداری، فسادهای مالی شدید، خصوصاً وضعیت فراوان اطلاعات و دیگر مسائل در دوره ریاست جمهوری خویش پاسخگو باشد». (روزنامه پیام آزادی، 30 آذر 78)

  فساد دوره هاشمی صدر و ذیل سیستم را پاره کرده : در جای دیگر، یکی از اعضای حزب مشارکت  همچون دیگر مدعیان اصلاح طلبی بدون اشاره به نقش و مسئولیت دوستان و هم حزبیهایش در دولت سازندگی و مسئولیتشان در دوران دولت توسعه سیاسی (دولت خاتمی)،  درباره عملکرد وزارت اطلاعات و نقش آن در مفاسد اقتصادی، آقای هاشمی را مورد انتقاد قرار میدهد و در روزنامه بیان می نویسد: «هاشمی در دوران ریاست جمهوریاش، سیاستی پیش گرفت که هرکس هرکاری میتواند بکند، انجام دهد. به تمام وزارتخانهها و ادارات گفتند که خودتان تولید درآمد کنید و این یکی از مهمترین ضربههایی بود که در این سالها به نظام مملکتی وارد شد. هیچ جای دنیا اجازه نمیدهند که وزارت اطلاعات آن وارد روابط اقتصادی بشود؛ به خاطر این که بنیاد اطلاعات را هم به هم میریزد. کسی که در موضع وزارت اطلاعات است و منبع اطلاعاتی دارد، نمیتواند وارد کارها و معادلات اقتصادی خرید و فروش کارخانه بشود. تقریباً تمام جاهای دیگر که بودجه لازم داشتند، مثل وزارت اطلاعات و نیروهای انتظامی، آقای هاشمی یک راهی باز گذاشتند که همه اینها وارد شوند و اسم آن را گذاشته بودند خودکفایی و افتخار هم میکردند. مثلاً وزیر سابق اطلاعات میگفت که ما اصلاً از دولت بودجهای نمیخواهیم. خوب بودجه نخواستید، نتیجهاش این وضعی است که فساد صدر و ذیل یک سیستم را ممکن است پاره پاره کند». (روزنامه بیان، 1 دی 78)

 در دوره هاشمی مخالفانش تحت پیگرد بودند: عباس عبدی در جای دیگر در باره فضای سیاسی حاکم در دوره هاشمی مینویسد: «در دوران هاشمی، کسانی تحت پیگرد قانونی قرار گرفتند. حال چه از نظر سیاسی، چه از نظر اقتصادی که مخالف ایشان بودند و هیچ کس از منسوبین ایشان مورد پیگرد قرار نگرفتند و اگر هم گرفتند، بعد از دوران ریاست جمهوری ایشان بود».

 هاشمی یک فاجعه بود : مجتبی بدیعی، دیگر عضو شورای مرکزی حزب مشارکت، آقای هاشمی را عامل تمام گرفتاریها معرفی کرده و چنین اظهار میدارد: «هاشمی کسی نیست که به این سادگی حیات سیاسیاش را از دست بدهد. هاشمی عامل تمامی گرفتاریهای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی کشور است. هاشمی یک فاجعه است». (روزنامه بیان، 15 دی 78)

نمونه این رفتارها با هاشمی در آستانه انتخابات مجلس ششم از یک طرف و فعالیت اکبر گنجی، عضو غیر رسمی اما فعال جبهه منحله مشارکت که از مدتها قبل در پی حمایت این حزب با انتشار کتاب «عالیجناب سرخپوش» خود به تخریب چهره هاشمی میپرداخت، از طرف دیگر قابل بررسی و دقت نظر است.

 هاشمی پشت یارانش را خالی می کرد: گنجی که همواره مورد حمایت حزب مشارکت بود، در خصوص مدیریت آقای هاشمی مینویسد:«در دیداری که اخیراً در قم با برخی از مراجع داشتیم، یکی از آن بزرگان میفرمود: وقتی هاشمی یکی از آقایان را برای عضویت در کابینهاش در تهران دعوت کردند، گفتم با طناب هاشمی به درون چاه نرو که عاقبت خوشی به دنبال ندارد. اتفاقاً پیش بینی ایشان درست از آب درآمد و پس از آن که فشارهای جناح راست افزایش پیدا کرد، هاشمی پشت آن وزیر را خالی کرد و او کابینه را ترک کرد». (سایت شریف نیوز، 16 بهمن 83)

 هاشمی عامل رانت خواری و ثروت اندوری: این عضو مورد حمایت جبهه منحله مشارکت در جای دیگر با پنهان کردن نقش هم حزبیها و همکیشان خود در سیاستهای اقتصادی دوران آقای هاشمی، محور تمام نقصانهای سیاست تعدیل دوران سازندگی را به عهده دخالتهای بیجای هاشمی گذاشته و او را فرد اصلی شکلگیری رانت خواری و ثروت اندوزی معرفی میکند و چنین مینویسد: «کارشناسان اقتصادی، دو کارکرد مهم برای سیاست تعدیل اقتصادی در نظر میگیرند. اول تخصیص بهینه منابع، دوم حذف رانت. این دو کارکرد مهم سیاست تعدیل به دلیل شخصیت هاشمی در ایران به وقوع نپیوست. آقای هاشمی به طور جدی در تخصیص منابع دخالت میکرد و منابع را آن طور که خود میپسندید و تشخیص میداد توزیع میکرد. در دو دهه گذشته بر اثر رانت جویی، طبقه جدیدی در جمهوری اسلامی شکل گرفته است. این طبقه نوکیسه در فرآیند خصوصی سازی با خرید تقریباً بسیاری از منابع ملی به ثروتهای بادآورده دست یافت. در دوران سازندگی حتی به دستگاههای غیراقتصادی و امنیتی اجازه داده شد با فعالیتهای اقتصادی نیازهای مالی خود را تأمین نمایند. در پرتو چنان مجوزی، فسادهای کلان به وجود آمد و خط ترانزیت مواد مخدر با هدف ثروت اندوزی و تخریب غربیان فعال شد». (اکبر گنجی، عالیجناب سرخپوش و عالیجناب خاکستری: ص 189)

سوال از حامیان امروز هاشمی این است که آیا جریان اصلاح طلبی آن روز برای چنین تحلیل هایی کف و سوت نمیزد؟ آیا اشخاصی که بنابر ادعای این عضو مورد حمایت جبهه مشارکت در پی سیاستهای غلط اقتصادی آقای هاشمی از راه رانتخواری و ترانزیت مواد مخدر به ثروت اندوزی دست یافته اند، بعدها در احزاب اصلاح طلب لانه نگزیده و در دولت آقای خاتمی به کاری مشغول نبودند؟ راستی اکبر گنجی بیشتر مورد حمایت چه کسی بود؟ چه کسی مشکلات روزمره مردم را رها کرده بود و تمام دغدغه اش امثال اکبر گنجی شده بود؟

 گنجی مورد حمایت تمام قد خاتمی

شاید این بخش از خاطرات روزانه مسئول دفتر محمد خاتمی به این سوالات پاسخ دهد، آنجا که محمد علی ابطحی در وب سایتش می نویسد: «امروز صبح با پرینت عکسهای گنجی و به اتفاق علی آقای خاتمی، محمد صدر، تاج زاده، امین زاده، رضا خاتمی، واله، و خوشرو رفتیم پیش آقای خاتمی. آقای خاتمی هم که عکسها را دید مثل همه خیلی تحت تاثیر قرار گرفت. توضیح خانم گنجی در مورد تقاضای آزادی مشروط را به اطلاع آقای خاتمی رساندیم. آقای خاتمی هم گفت دیشب که من آن مصاحبه را کردم از این توضیحات بی اطلاع بودم. نگرانی آقای خاتمی به حدی بود که برای پیگیری این امر انسانی جلسه را رها کرد تا برود تماسهای لازم را بگیرد. با آقای شاهرودی تماس گرفت، حرفهای مفصلی رد و بدل شد. آقای خاتمی حاضر بود که هر نامه ای که لازم است بنویسد تا این مشکل حل شود.»

 هاشمی عامل قتل های زنجیره ای است (!):  گنجی که بلندگوی جبهه اصلاح طلبان برای معرفی هاشمی به مردم بود، در کتاب «عالیجناب سرخپوش» که با حمایتهای بی دریغ وزیر ارشاد وقت دولتِ توسعه سیاسی (عطاء الله مهاجرانی) روانه بازار و کتابخانههای سراسر کشور شده، هتاکی را به آنجا رساند که هاشمی را به عنوان چهرهای که ده ها قتل در دوران مدیریتش اتفاق افتاد، معرفی کرد. او در این خصوص مینویسد: «هاشمی که انتقادات برخی از مطبوعات را بر نمیتافت، چگونه اقدامات مهمترین وزارتخانه خود را نادیده میگرفت... ولی همین امر کار دستش داد و منجر به دهها قتل شد». (اکبر گنجی، عالیجناب سرخپوش و عالیجناب خاکستری: ص 55) گنجی در این باره مینویسد: «خشونت ورزان و جنایت کاران عرصه سیاست در دوره هاشمی، بدون دغدغه خاطر و ترس از مکافات دست به جنایات میزدند». (تاریکخانه اشباح، ص 17)

 هاشمی مشکلی با خشونت های دوره اش نداشت: از عجایب روزگار این بود که فعالان دولت سازندگی که تمام تلاش خود را به کار گرفته بودند تا به افکار عمومی بقبولانند که هاشمی «سردار سازندگی» است، در انتخابات مجلس ششم نیازمند آن بودند که از چهره او در افکار عمومی «سردار خشونت» بسازند. با همین توجیه اکبر گنجی که بیشتر در نقش پیاده نظام حزب مشارکت فعالیت میکرد، در راستای این مأموریت مینویسد: «هدف اصلی خشونت در دوران جناب هاشمی، حذف دگراندیشان و روشنفکران از طریق ایجاد رعب و وحشت بود. هاشمی سردار سازندگی ایران بود. مسأله هاشمی بازسازی اقتصادی ایران بود. خشونت و جنایت ضربه چندانی به برنامه هاشمی نمیزد، لذا بسط خشونت به هاشمی ربط نداشت و مشکل او نبود». (تاریکخانه اشباح، ص 16)

 هاشمی با دوپینگ جناح راست نماینده شد:
گنجی که در نشست مقدماتی کنگره جبهه دوم خرداد به دلیل همین نوشتههایش از او به عنوان «روزنامه نگار متعهد»، «شکننده تابوها» یاد میشد، در یادداشتهای خود از آقای هاشمی چهرهای دیکتاتورمآب و متقلب میساخت و در این باره نوشت:«مردان بزرگ در پی آن نیستند تا با هر روشی به قدرت دست یابند. آنان اگر بزرگ و دموکرات باشند، به آرای مردم احترام میگذارند. تنها دیکتاتورها در پی آنند تا به روشهای غیرقانونی و تقلب قدرت را در دست نگاه دارند. شاید حاج آقا با دوپینگ تقلب جناح راست بالا بیاید، اما چه سود از بالا آمدنی که با پایمال کردن حق شهروندان به دست آید. مگر نمیشنود همه شهروندان میگویند ما به حاج آقا رأی ندادهایم اما میخواهند به هر نحو ممکن او را به مجلس بفرستند». (اکبر گنجی، عالیجناب سرخپوش و عالیجناب خاکستری: ص 219 و 220) جریان اصلاح طلب در حالی امروز ، هاشمی رفسنجانی را تنها عامل وحدت خود می داند که در سال های گذشته وی را نه تنها متقلب،  جنایتکار، منبع تمام مفاسد و... میدانست که علاوه بر تمام این موارد، از آنجا که حضور هاشمی در انتخابات مجلس ششم را مخل به اتحادشان با کارگزاران سازندگی و بالطبع باعث کاهش آرایشان میدید، وی را عامل از هم پاشیدگی اتحاد جبهه اصلاحات نیز برمیشمردند. به طور مثال، علی شکوری راد، عضو برجسته شورای مرکزی حزب مشارکت در این خصوص میگوید: «به نظر ما هاشمی عامل اختلاف بین مجموعه نیروهای دوم خرداد بود و آنچه امروز به عنوان جدا شدن نسبی کارگزاران از مجموعه نیروهای جبهه دوم خرداد مطرح است، حاصل حضور آقای هاشمی رفسنجانی است». (روزنامه انتخاب، 8 بهمن 78)

برخی چهرههای برجسته مجمع روحانیون مبارز کمی تلطیف شده تر از حزب منحله مشارکت در انتخابات مجلس ششم سعی در تخریب چهره آقای هاشمی داشتند که در این قسمت به مواردی از اظهار نظرهای شخصیتهای این گروه خواهیم پرداخت.

 هاشمی و ناطق یکی هستند، هر دو مخالف اصلاحاتند: آقای علی اکبر محتشمی از شخصیتهای اصلاح طلب و عضو شورای مرکزی مجمع روحانیون درباره خصوصیات آقای هاشمی چنین اظهار میدارد: «از نظر ما هاشمی رفسنجانی با ناطق نوری تفاوتی ندارد؛ زیرا اتخاذ مواضع غیرشفاف در قبال اصلاحات فرقی با مخالفت ندارد».

 مردم به هاشمی خوشبین نیستند: آقای محمد باقر ذاکری، عضو شورای مرکزی مجمع روحانیون مبارز همزمان با ایام تبلیغات انتخابات مجلس ششم به طور تلویحی انتقادات به آقای هاشمی را وارد دانسته و اظهار میدارد: «آقای هاشمی رفسنجانی در برابر انتقادات مطرح شده در خصوص عملکرد هشت ساله ایشان، چندان با سعه صدر برخورد نکرد و تمامی این عوامل در مجموع باعث شد که مردم نسبت به ایشان چندان خوشبین نباشند».

 هاشمی به دنبال مرتد سازی سیاسی بود: در بیانیههای دفتر تحکیم وحدت نیز در آن دوران، اوج حملات به آقای هاشمی را میتوان ملاحظه کرد که البته این حملات از سوی برخی احزاب و مطبوعات اصلاحطلب مورد تشویق قرار میگرفت و از جانب برخی دیگر، سیاست سکوت پیش گرفته شد. در یکی از بیانیههای این دفتر، آقای هاشمی چنین معرفی میشود: «سعی بلیغ شما در مرتدسازی سیاسی، همه را متعجب ساخته است. موج اتهامات زیر سؤال بردن امام، خدمت به انگستان و آمریکا، تغافل و فریب مردم و معاند بودن منتقدان، چنان شباهت با مواضع خشونت طلبان و افراطیون جناح راست دارد که برخی از مواضع منطقی شما در سالها پیش در مقابله با جریان بحران طلب را نیز با تردید روبرو کرده است. آیا سخنان شما نوعی دمیدن در تنور خشونت و تشدید فضای بحران در آستانه انتخابات نیست؟». (هفته نامه آبان، 16 بهمن 78)

 هاشمی موج سوار خوبی است: سازمان نامشروع مجاهدین انقلاب نیز که در حال حاضر نجات خود را در حمایت از هاشمی می بیند، همچون دیگر گروههای اصلاح طلب در آن دوره به تخریب چهره آقای هاشمی می پرداخت و صد البته حاضر نبود از ارتباط مسئولین این سازمان در گذشته با آقای هاشمی و مسئولیتهایشان در دولت سازندگی او سخنی به میان آورد. به عنوان نمونه محسن آرمین، سخنگوی این سازمان منحله در خصوص به میدان آمدن آقای هاشمی در انتخابات مجلس ششم از او به عنوان کسی که حذف کننده جناح اصلاح طلب از عرصه حکومت بوده نام میبرد و چنین اظهار میکند: «در مورد ورود آقای هاشمی به صحنه انتخابات، از شاخصههای آقای هاشمی این است که خیلی خوب میتواند سوار موج شود و طبعاً از موج دوم خرداد هم استفاده میکند. آقای هاشمی در ده سال گذشته در امتحانات متعددی وارد شده است و به نظرم میتوانسته نمره قابل قبول بگیرد. او از شاگردانی است که در تمام امتحانات بهخصوص دوره چهارم مجلس مردود شده است. در مجلس چهارم حمله به جناح اصلاح طلب و قلع و قمع نیروهای این جناح که توسط هاشمی رفسنجانی صورت گرفته است، بزرگترین اشتباه سیاسی هاشمی رفسنجانی در دوره چهارم بود؛ چرا که با حذف نیروهای اصلاح طلب و خط امام، یک مجلس تقریباً یک دست راست، توسط آقای هاشمی به وجود آمد که بلافاصله در مقابل خودِ هاشمی ایستاد و افکار و برنامههایش را به او دیکته کرد. اگر ایشان بخواهد مثل گذشته عمل کند و به جناح راست تکیه زند، در اقیانوسی که خودش کشتی نجات جناح راست است، غرق خواهد شد و هم خودش و هم کشتی را از بین میبرد». (روزنامه آفتاب امروز، 18 بهمن 78)

 هاشمی از قتل های روشن فکران خبر داشته: هفته نامه عصر ما، ارگان نشریهای سازمان مجاهدین نیز در آن ایام سهم بسزایی در تخریب چهره آقای هاشمی داشت. تا آنجا که از وی به عنوان مدیری که نمیتواند از برخی قتلها بیخبر باشد یاد میکند. در یکی از شمارههای عصر ما در این باره آمده است: «رفتارهای غیرقانونی وزارت اطلاعات فساد و نابسامانی در وزارت اطلاعات به ایجاد قتلها محدود نمیشود. فعالیتهای اقتصادی غیرقانونی این وزارت در سطح کلان که لطمات جدی به اقتصاد کشور وارد کرده است، یکی دیگر از اَعلام و نشانههای مناسبات و رفتارهای غیرقانونی در وزارت اطلاعات بوده است که حداقل با توجه به حساسیت آقای هاشمی به سازندگی و مسائل اقتصادی، علی القاعده میبایست با واکنش جدی ایشان مواجه میشد که نشد.

مسلماً بی اطلاعی آقای هاشمی از  این مناسبات غیرقانونی و فساد انگیز، از مسئولیت ایشان نخواهد کاست. چگونه است که وقتی بحث از توسعه سیاسی میشود، آقای هاشمی آن را نتیجه عملکرد دوران ریاست جمهوری خود میداند و قایل به هیچ گسستی نمیشوند. اما زمانی که بحث از قتلها به میان میآید، ایشان پرانتزی را در دو طرف ریاست خود ترسیم میکنند و قائل به انقطاع کامل این مقطع از دوران ما قبل و مابعد شده و میفرمایند: افراد دستگیر شده پیش از دوران ایشان گزینش شده و قتلها پس از دوره ایشان اتفاق افتاده است». (هفته نامه عصر ما، شمار ه 44)

اگر بخواهیم در این نوشتار صرفاً از هریک از شخصیتهای به اصطلاح اصلاح طلب فقط یک جمله که در تخریب چهره آقای هاشمی در دوران اوج طلبی اصلاحات  عنوان کرده، ذکر کنیم مثنوی هفتاد من میشود.

ورود هاشمی به انتخابات، لطمه به قواعد دموکراتیک مسابقه است: عبدالکریم سروش: «کسی که (هاشمی رفسنجانی) قدرت خود را از طریق غیر دموکراتیک به دست آورده، ورود او به مسابقه (انتخابات دوره ششم مجلس) تشویش ایجاد میکند. لذا بهتر است چنین کسی از حق خود استفاده نکند و به دموکراتیک بودن مسابقه لطمه نزند».

 هاشمی فقط به فکر خودش است : قاسم شعله سعدی: «هاشمی رفسنجانی نشان داده است که حاضر نیست زمان گرفتاری کسانی که به او خدمت کرده اند، قدمی بردارد. نمونه آن را میتوان از کرباسچی، عبدالله نوری و حتی فائزه هاشمی نام برد. هاشمی رفسنجانی حتی از دختر خود دفاع نکرد. ایشان یا نمیخواهد یا نمیتواند. اگر نمیخواهد که فرد قابل اعتمادی نیست و اگر هم بخواهد و نتواند کمک کند که در این صورت، بسیار ناتوان است».

 در دوره هاشمی هر 40 روز یک قتل مشکوک سیاسی داشته ایم (!) : روزنامه صبح امروز: متعلق به سعید حجاریان در سرمقاله خود در تخریب چهره آقای هاشمی چنین مینویسد: «ایشان اظهار می دارد متهمان قتلها، پیش از دولت ایشان به وزارت اطلاعات آمده و قتلها بعد از دولت ایشان رخ داده است. اما واقعیتها و اطلاعات منعکس شده در جامعه از وضعیت دیگری حکایت می کند. تاکنون بسیار اعلام شده است که به جز قتلهای پاییز سال 77، حدود 80 قتل دیگر طی دوران ریاست جمهوری آقای هاشمی روی داده است. به عبارت دیگر، به طور متوسط هر 40 روز، یک قتل مشکوک روی داده است که اسامی برخی از این افراد کم و بیش به گوش ایشان نیز رسیده است. در مورد این نکته، ایشان سربسته و مبهم سخن گفت. در مورد پیگیری این قتلها ـ که آقای هاشمی نیز به وقوع آن اشاره کرد ـ در دوره ریاست جمهوری ایشان چه اقدام مشخصی صورت گرفته است؟ نتیجه آن اقدامات چه بود؟ چرا با عاملان آن قتلها هیچ برخوردی نشد و آنان همچنان با خیال راحت و بدون نگرانی از مجازات به اقدامات خود ادامه دادند؟» (روزنامه صبح امروز، 2 دی 78)

 عمر سیاسی هاشمی تمام شده:  محمد قوچانی از نویسندگان مشهور نشریات زنجیرهای اصلاح طلب:«تئوریسینهای چپ ـ که معمولاً به لایههای جوانتر و نوگرای آن تعلق دارند ـ طی یک ساله اخیر، بسیار تلاش کردهاند که به لایههای ارتودکس خود بقبولانند که عمر سیاسی هاشمی رفسنجانی به پایان رسیده است. آنها میگفتند هاشمی این استاد برجسته چانهزنی در سطوح فوقانی قدرت، دیگر نمیتواند از هنر دیپلماسی پنهان خود استفاده کند. چون نه تنها محافظه کاران در عمق قدرت نفوذ کرده و رایزنیهای او را برنمیتابند، بلکه در گذر جامعه ایران از ساختهای خویشاوندی در قدرت (الیگارشی) و جایگزین سنتهای مردم سالارانه (دموکراتیک) تاریخ مصرف شیوههای ریش سفیدانه به پایان رسیده است»

 هاشمی به توسعه سیاسی اعتقادی ندارد: تقی رحمانی از چهرههای ملی ـ مذهبی: «آقای هاشمی از اساس توسعه سیاسی را قبول ندارد. نمیتواند مرد دیپلماسی شفاف شود. دیپلماسی پنهان را کسانی میتوانند کنار بزنند که به دیپلماسی شفاف اعتماد داشته باشند».

  هتاکان دیروز و ثناگویان امروز

چنان که در ابتدای مطلب عنوان کردیم، برای بررسی و تحلیل رفتار انتخاباتی اصلاح طلبان در تعامل با هاشمی رفسنجانی نیازمند بررسی عملکرد تخریبی آنان در مجلس ششم و چگونگی آماده سازی افکار عمومی برای حضور هاشمی در انتخابات نهم ریاست جمهوری توسط همین گروه و پناه گرفتن آنها در کنار هاشمی در فتنه 88 هستیم. به همین دلیل در ادامه نوشتار قبل از بررسی چرائی و چگونگی این گردش 180 درجه ای مروری اجمالی خواهیم داشت به برخی از گفته های شخصیت های اصلاح طلب قبل از مرحله اول انتخابات ریاست جمهوری نهم.

فاطمه حقیقت جو، عضو شورای مرکزی حزب مشارکت در خصوص تغییر استراتژی احزاب دوم خردادی در خصوص هاشمی در آستانه انتخابات ریاست جمهوری می گوید: «هیچ یک از گروه های اصلاحطلب علیه هاشمی کار نخواهند کرد.»

شمس الواعظین یکی از روزنامه نگاران برجسته نشریات زنجیره ای اطلاح طلبان، در مصاحبه ای که بیشتر به توبه نامه وی شبیه است، این گونه اظهار می دارد: «اصلاح طلبان برای جبران برخوردی که در انتخابات مجلس ششم داشتند، به تئوری هاشمی روی آورده اند.»

وی در مقابل سوال خبرنگار مبنی بر این که «دوم خردادِ وامدار هاشمی در انتخابات دوم خرداد 76، چرا او را تخریب کرد؟» در جواب می گوید: «این از خطاهای استراتژیک اصلاح طلبان بود.» ناگفته نماند که شمسالواعظین از سال ها قبل به این خطای استراتژیک اصلاحطلبان پی برده بود. چنانچه در مصاحبه خود در سال 80 در این باره می گوید: «معتقدم که آن استراتژی [تبدیل مخالف به موافق] را باید در آغاز در فضای سیاسی کشور سازمان می دادیم و نیروهای مخالف اصلاحات را جذب اصلاحات می کردیم، به ویژه آن دسته از نیروهایی که از جایگاه بلند و مهمی برخوردار بودند. از جمله آن شخصیت ها و آن جایگاه، آقای رفسنجانی بود. جنبش اصلاحات ایران در انتخاب مجلس ششم، به نظر من خطا کرده است که برای کاهش قدرت آقای هاشمی رفسنجانی و حذف او از پروسه اصلاحات، تلاش وافری کرد.»

شمس الواعظین در مصاحبه خود با رادیو آمریکا به عنوان حقیقتی که می خواهد برای اولین بار آن را به زبان آورد، اظهار می دارد: «یکی از خطاهای استراتژیک و بزرگ اصلاح طلبان، مقاوت و یا تلاش برای حذف آقای هاشمی رفسنجانی از روند اصلاحات بود. معتقد بودم که اصلاح طلبان از آقای هاشمی رفسنجانی به عنوان کاندیدای نمایندگی تهران حمایت کنند، به همین خاطر من متهم به سازشکاری شدم. من معتقد بودم به لحاظ ضرورت، پاره ای از شخصیت ها در پروسه اصلاحات نقش آفرینی کنند تا حداقل به مثابه مانع بر سر راه اصلاحات ظهور نکنند. برای اولین بار حقیقتی را بازگو می کنم: من قائل نبوده و نیستم که روزنامه نگار حرفه ای در نقش تعیین تکلیف برای مردم جهت انتخاب نمایندگان و معرفی نامزدها ظاهر شود. به دلیل فقدان احزاب سیاسی منسجم و مقتضیات سیاسی سال 78 با دوستان روزنامه نگار اصلاح طلب برای تهیه لیست انتخاباتی کنار آمدم، ولی هرگز به لحاظ درونی، باور و اعتقادی به آن نداشتم.»

صادق زیبا کلام از چهره های تئوری پرداز دوم خرداد ضمن برشمردن اشتباهات جنبش دانشجویی در این باره می نویسد: «دومین خطای استراتژیک جنبش، برخورد نامناسب با آیت الله هاشمی در آستانه انتخابات مجلس ششم بود که در جهت همسویی با جبهه دوم خرداد انجام شد.»

عطاءالله مهاجرانی، وزیر سابق ارشاد که در پرتو حمایتهایش کتاب عالیجناب سرخپوش اکبر گنجی بارها تجدید چاپ گردید، با تغییر جهت 180 درجهای اظهار می دارد: «برخوردی که با آقای هاشمی رفسنجانی از سوی برخی مطبوعات انجام شد، یک اشتباه استراتژیک بود که از سوی همان کسانی که مطالبات را شعله ور کرده اند، صورت گرفت. برخورد با هاشمی رفسنجانی یک اشتباه محدود، مقطعی و تاکتیکی نبود، بلکه به کل جریان اصلاحات در یک مقطعی آسیب زد.»

محمد سلامتی، دبیر کل سازمان مجاهدین انقلاب نیز با فراموش کردن اهانت های سخنگوی خویش و ارگان سازمان متبوعش یعنی نشریه عصر ما؛ از راه نصیحت وارد شده و همگان را این گونه نصیحت می کند: «مخدوش کردن چهره هایی نظیر هاشمی به صلاح کشور نیست»

جالب تر از همه این جملات، سخنان محسن آرمین است. فردی که در دوران انتخاب مجلس ششم هاشمی را موج سوار لقب می داد، با یک گردش 180 درجه ای اظهار می دارد: «سازمان در مورد آقای هاشمی موضع ثابتی داشته و از چند ماه قبل اعلام کردیم و گفتیم که از حضور ایشان در عرصه انتخابات ریاست جمهوری استقبال می کنیم و حضور ایشان را موجب تنوع و تکثر کاندیداها و در نتیجه رقابت و مشارکت بیشتر می دانیم. به دلیل این که به طور دائم این موضع را اعلام کردیم، حتی این شُبهه ایجاد شد که احتمالاً کاندیدای سازمان مجاهدین انقلاب، آقای هاشمی رفسنجانی خواهد بود.»

جملات بسیاری همچون نمونه های فوق را در کلام و نوشتار شخصیت ها و نشریات مختلف به اصطلاح اصلاح طلب می توان یافت. اما از این میان، به نقل یک خبر اکتفا می کنیم. روزنامه جمهوری اسلامی در 17 اردیبهشت 84 در ایام تبلیغات انتخابات ریاست جمهوری، در یکی از تیترهای صفحه نخست خود از ملاقات مهم هاشمی با یک ستاد انتخاباتی چنین یاد می کند: «دیدار فعالان انتخاباتی ستاد انتخاباتی آقای خاتمی در دوره هشتم با آقای هاشمی رفسنجانی». در ادامه خبر آمده است: «آقای هاشمی رفسنجانی عصر پنج شنبه در دیدار فعالان انتخاباتی ستاد آقای خاتمی در دوره هشتم گفت: دلسوزی و ترجیح منافع ملی و مصالح نظام بر منافع جناحی و گروهی ارزشمندتر است... اداره کشور در این مقطع حساس، نیازمند هماهنگی و انسجام ملی است. با کمال تأسف در حل مشکلات سعی بر هماهنگی نیست، بلکه اهتمام در مچ گیری است.»

 و البته این همه تنها حکایت از یک موضوع می کند: آنچه برای هاشمی و بیش از او برای جریان اصلاحات مهم جلوه می کند، رسیدن به قدرت است !

 

 اصلاح طلبان و چرایی برگشت آنان

به سوی هاشمی

انتخابات، محک بسیار خوبی برای تشخیص میزان صداقت احزاب و شخصیت های سیاسی و میدان آزمایش ظرفیت ها و تحمل پذیری کنشگران سیاسی است. در صحنه انتخابات، مردم رصدگران پرقدرتی اند که تشخیص می دهند چه کسانی در برنامه ها و جهتگیری های خود، سیاست خدمت به مردم و کشور را در پیش گرفته اند.

قطعا موثرترین شیوه تبلیغات و جلب آرای مردم استفاده از زبان «خدمت» است. این زبان به ترفندهای سیاسی نیازی ندارد، شفاف و زلال به صحنه می آید و با بهرهگیری از کیمیای صفا و صمیمیت، دل های مردم را شیفته خود می کند و در مقابل قدرت مداران را ناچار به سیاست بازی های سیاه می کشاند. این افراد نفاق خود را این طور توجیه می کنند مثلاً آقای شیرزاد، عضو مرکزی حزب مشارکت در خصوص استراتژی اصلاح طلبان برای انتخابات نهمین دوره ریاست جمهوری اظهار میدارد: «اصلاح طلبان باید برنامه ای چند سطحی داشته باشند تا در هر سطحی از رخدادها، موضعگیری مناسبی را اتخاذ کنند.»

روزنامه شرق، یکی از نشریات پر قدرت اصلاح طلبان در خصوص نگاه به هاشمی در این راستا چنین می نویسد: «جبهه بندی های موجود نسبت به هاشمی می تواند یک نگاه استراتژیک از سوی اصلاح طلبان باشد.»

با اعلام چنین مواضعی، این سوال به ذهن خطور میکند که دلیل بازگشت اصلاح طلبان به هاشمی چیست و هاشمی در کدامین لایه از استراتژی بهره گیری اصلاحطلبان جای داشت و دارد؟ به راستی قرار بود از او برای پیگیری چه اهدافی استفاده شود؟ برای پاسخ به این سوال، بار دیگر به مواضع اصلاح طلبان در برابر گزینه ای به نام هاشمی رجوع می کنیم.

 

  الف- هاشمی، مهره بر هم زننده معادلات اصولگرایان

یکی از استراتژی های جریان اصلاح طلب در انتخاباتهای اخیر، تلاش برای بر هم زدن معادلات اصولگرایان بود که از حضور آقای هاشمی، می توانستند در این راستا استفاده کنند. با همین نگاه از همان ابتدا به ترغیب هاشمی برای حضور در انتخابات نهم کوشیدند، اگر چه بارها به صورت تلویحی یا تصریحی به این سطح از استراتژی خود اعتراف می کردند. سعید حجاریان، مغز متفکر اصلاح طلبان در این خصوص عنوان می کند: «چنانچه هاشمی وارد عرصه شود، معادلات محافظه کاران را به هم خواهد ریخت.»

روزنامه اعتماد، از مجموعه نشریات اصلاح طلب در سرمقاله خود نیز به این سطح از استراتژی اصلاح طلبان اشاره کرده و چنین می نویسد: «هاشمی یا موسوی، کدام یک نقشه محافظه کاران را به هم می ریزد... در این میان، جالب ترین نکته پیش دستی اصلاح طلبان در گفت و گو با دو کاندیدای بالقوه ریاست جمهوری است... بعد از شکست پیاپی در انتخابات شورای شهر و مجلس شورای اسلامی به نظر می رسد اصلاح طلبان با واقع بینی بیشتری عمل می کنند؛ به طوری که از هم اکنون، جناح محافظه کار را در تنگنا قرار داده اند. با مطرح شدن نام هاشمی در کنار موسوی، ضریب اطمینان اصلاح طلبان بالاتر می رود و این روند اگر ادامه یابد، محافظه کاران را با مشکلات جدی روبرو میکند.»

آفتاب یزد از مجموعه نشریات جبهه دوم خرداد در سرمقاله خود به این سطح استراتژی اصلاح طلبان اشاره کرده و چنین می نویسد: «تکنوازان می آیند، هر چند اصولگرایان می کوشند از تکنوازی منع کنند، ولی گویا ورود تکنوکرات ها (هاشمی رفسنجانی) به عرصه انتخابات قطعی شده است. لذا مطمئناً اصولگرایان به نامزد واحد نخواهند رسید.»

هنوز هم اصلاح طلبان، هاشمی را عامل اصلی به هم زدن طراحی اصولگرایان در انتخابات یازدهم می دانند.

 

  ب- تلقین وجود اختلاف در جبهه اصولگرایان

چنانچه گفته شد، اصلاح طلبان در سطح اول، با ورود آقای هاشمی به دنبال بر هم زدن معادله اصولگرایان بودند. اصلاح طلبان با نوشتن توبه نامه ها آقای هاشمی را تشویق به حضور در عرصه انتخابات میکردند. در راستای تداوم همین استراتژی، در سطح دوم می بایست با ارائه تحلیل ها و اخباری به جامعه، این برهم خوردگی معادله اصولگرایان تلقین می گردید که نشریات زنجیرهای اصلاح طلبان عهده دار این بخش از استراتژی بودند.

به عنوان نمونه در روزنامه اعتماد جمله ای خبری با این ساختار تلقینی ذکر می شود: «خبر ورود هاشمی و حسن روحانی به عرصه انتخابات، محافظه کاران جوان را بیشتر کلافه کرده است» این ترفند نشریات زنجیرهای تاکنون با درایت اصولگرایان مواجه شده است، لذا نتوانستند از پاسخ های داده شده توسط اصولگرایان برای خود طرفی ببندند، بنابراین برای القای اختلاف خود اقدام به خبرسازی کردند: «در حالی که چهره های شاخص محافظه کاران بنا به مصالحی ترجیح می دهند در خصوص حضور یا عدم حضور هاشمی رفسنجانی در عرصه انتخابات کم ترین اظهار نظر علمی را داشته باشند، موضع گیری ها در این خصوص در سطح رسانه های طیف های مختلف محافظه کاران، روز به روز علنی تر می شود.»

جالب توجه این که همان روزنامه در همان شماره با درج یک تحلیل، صد و هشتاد درجه بر خلاف خبر اول اعتراف می کند: «در حالی که نشریات نزدیک به هاشمی تلاش کرده اند مخالفت برخی از اصولگرایان را با وی بزرگنمایی کنند، اظهار نظر بسیاری از چهره های سرشناس جناح محافظه کار نشان می دهد که اصلی ترین گروههای وابسته به آن جناح، هیچ گونه مخالفتی با کاندیداتوری رفسنجانی ندارند.»

 

  ج- بقاء و حضور در قدرت

استراتژی سوم و اصلی جریان موسوم به اصلاح طلب در خصوص آقای هاشمی، مسئله بقاء و حضور در قدرت است. اصلاح طلبان به خوبی دریافتهاند که پایگاه اجتماعی خود را از دست داده اند. این گسست، حیات جبهه اصلاحات را در معرض تهدید جدی قرار داده بود. لذا در یک نگاه استراتژیک به دنبال آن هستند که با حضور هاشمی و با استفاده از نظرات وی درباره بکارگیری نیروهای به اصطلاح دوم خردادی در دولت آینده، بقای سیاسی خویش را حفظ کنند. محسن رهامی، دبیر کل انجمن اسلامی مدرسین دانشگاه ها در خصوص این سطح از استراتژی اصلاحطلبان نسبت به آقای هاشمی می گوید: «هاشمی را نمی توان نادیده گرفت. تخریب او کار درستی نبود. اگر خاتمی در دوره دوم از توان ایشان استفاده می کرد، اصلاح طلبان موفقیت بیشتری را به دست می آوردند. اگر گروه های اصلاح طلب نتوانند کاندیدایی را معرفی کنند، به سمت هاشمی خواهند رفت.» مهندس سرخور از حزب اسلامی کار نیز برای توجیه بدنه حامیان اصلاح طلبان در خصوص چرایی حمایت از هاشمی چنین عنوان می کند: «حمایت از کاندیداتوری هاشمی رفسنجانی به علت فراجناحی بودن اوست. او از تمام پتانسیل و سرمایه مدیریتی کشور استفاده میکند.» نکته ای را که این عضو حزب اسلامی کار در توجه حمایت از آقای هاشمی به آن اشاره می کند، از جمله موارد اختلافی اصولگرایان با نامزدی آقای هاشمی رفسنجانی است. اصولگرایان اعلام می کردند که فردی می تواند مطالبات حداکثری آنان را نمایندگی کند که انگیزه لازم برای تغییر و تحول مدیران اشرافی و سیاست وَرز را داشته باشد. سید صابر میر عطایی، قائم مقام دبیر کل حزب میهن اسلامی نیز با تصریح بیشتری به این استراتژی اصلاح طلبان در حمایت از آقای هاشمی اشاره می کند و میگوید: «ما در انتخابات از هاشمی حمایت مشروط می کنیم و شروط عبارتند از: ادامه سیاست اصلاحات آقای خاتمی؛ استفاده از نیروهای اصلاح طلب در ساختار دولت؛ ادامه برنامه تعدیل اقتصادی.»

محمد صادق محفوظی، دبیر کل جامعه اسلامی پژوهشگران نیز با تأکید بر خصائص رفتاری آقای هاشمی در توجیه این استراتژی عنوان می کند: «اصلاح طلبان به خوبی می دانند که آقای هاشمی رفتار متعادلی خواهد داشت ولو با جریانی که در انتخابات مجلس ششم مخالف او بود و او را با رفتارهای نابخردانه آزار داد.»

حسین مرعشی از چهره های جبهه دوم خرداد نیز درباره علت تغییر استراتژی اصلاح طلبان نسبت به هاشمی و حمایت از وی می گوید: «با حضور هاشمی در عرصه انتخابات ریاست جمهوری، همه نفع می برند.» جهانبخش خانجانی، مدیر کل روابط عمومی و سخنگوی وزارت کشور خاتمی نیز در خصوص این استراتژی می گوید: «نه تنها ما، مشارکتی ها هم از ریاست جمهوری هاشمی بدشان نمی آید.» خلاصه کلام این که رفتار انتخاباتی اصلاح طلبان در تحمل و تعامل با آقای هاشمی در سالهای اخیر، حکایت از یک استراتژی چند سطحی دارد که عبارت است از:

الف- آقای هاشمی می تواند معادلات اصولگرایان را به هم بریزد.

ب- از طریق آقای هاشمی می توان در بوق اختلاف بین اصولگرایان دمید و در پشت این عملیات روانی فرافکنی نمود و ذهن جامعه را از توجه به اختلافات شدید اصلاح طلبان به سمت و سوی دیگری سوق داد تا بیشتر تماشاگر بازی آمدن یا نیامدن مهره ها شوند که از هیجان خاصی نیز برخوردار است.

ج- از آن جا که بخش وسیعی از جامعه به دلیل عملکرد نامناسب سال های گذشته اصلاح طلبان از آنان روی گردان هستند، می توان در صورت رأی نیاوردن نامزدهای حزبی این جریان، در پس نقاب آقای هاشمی پنهان شد و باز در عرصه قدرت باقی ماند و اهداف قبلی را دنبال کرد.
هتاکان دیروز، ثناگویان امروز شده اند. ای کاش هاشمی رفسنجانی هم توجه کند که اولین کسانی که حیثیت و شخصیت او را به تاراج تهمت بردند امروز با چه انگیزه
هایی دور او جمع شده اند.

*هفته نامه 9 دی