به گزارش سرویس فرهنگی مشرق، ایسنا برای بررسی وضعیت ادبیات در سالی که گذشت، با تعدادی از اهل ادبیات گفتوگو کرده است که در پی میآید.
فکر میکنم سال 92 بدتر شود
احمد بیگدلی، داستاننویس و داور جایزهی ادبی «هفت اقلیم»، میگوید: بخش زیادی از آثار سال 90 و بخشی از آثار سال 91 را خواندهام و در ارزیابی آنها باید بگویم متأسفانه حال نشر در سال 91 بهتر از سال پیش نبود و فکر میکنم سال 92 بدتر شود. این موضوع ناشی از گرانی کاغذ بود و از طرف دیگر نوع ممیزیهایی که اعمال میشد و فکر میکنم این برای اهالی کتاب اصلا خوب نیست.
او میافزاید: بهمنماه سال جاری اثری از من در نشر روزنه مجوز نشر گرفت، اما به دلیل هزینههای سنگین چاپ و نشر عملا هنوز چاپ نشده است و از طرفی نمیتوانم قلم را زمین بگذارم، زیرا بیمار نوشتن هستم. از طرفی اگر قلم دست بگیرم و نوشتن را شروع کنم، چندان امیدی به نشر آثار ندارم.
کاهش توان ناشران خصوصی
همچنین محسن پرویز، نویسندهی ادبیات کودک که داوری بخش کودک و نوجوان جشنوارهی «شهید حبیب غنیپور» را بر عهده داشت، معتقد است: در حوزهی ادبیات کودک شاهد خلق آثار ارزشمندی بودیم که به طور منسجم از طریق کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان و حوزهی هنری انجام شد و شاهد آفرینشهایی با کیفیت مناسب بودیم. البته در بخش خصوصی به دلیل افزایش قیمت کاغذ و کاهش نقدینگی، توان ناشران برای چاپ آثار مقداری افت کرد. این نظر کلی من است و برای ارائهی نظر دقیق ضرورت دارد به آمار مراجعه شود.
او در ادامه عنوان میکند: برای خودم هم نسبت به سال گذشته تغییر خاصی رخ نداد و بر اساس برنامهای که مد نظرم بود، پیش رفتم. پنج کتاب کودک داشتم که دست ناشر سپردم، ولی هنوز چاپ نشدهاند.
سال ناخوشایند نشر و ادبیات
حافظ موسوی، شاعر و از مدیران انتشارات آهنگ دیگر، نیز میگوید: نشر و ادبیات روزگار دشواری را در سال جاری از سر گذراند. از طرفی شاهد افزایش چشمگیر قیمت کاغذ بودیم که بسیاری از ناشران را با مشکل مواجه کرد. از سویی شاهد مسائلی مانند لغو امتیاز نشر چشمه بودیم. همچنین در این شرایط بد اقتصادی ناگزیر کتابفروشیهایی تعطیل شد و براین اساس باید گفت اصلا سال خوشایندی نبود. درباره خود من هم که روزهای خوبی نیست و الآن سه سال است با این شرایط نتوانستهام اثری چاپ کنم.
سال خوبی بود
اما پرویز بیگی حبیبآبادی، شاعر و مدیر انتشارات فصل پنجم، عنوان میکند: سال 91 برای ما در نشر فصل پنجم خوب بود. 80 عنوان کتاب چاپ کردیم. در رقابتهایی آثاری از نشر ما برگزیده شد و از آنجایی که خودم هم مؤلف هستم، اثری را چاپ کردهام و اثر دیگری هم در دست تدوین دارم. در مجموع خوب بود. البته تا حدی گرانی کاغذ توان ناشران را برای چاپ کتابهای بیشتر گرفت؛ هرچند من معتقدم در اینباره نمیشود قاطع نظر داد. باید منتظر بمانیم ببینیم نمایشگاه کتاب چطور خواهد بود. اگر استقبال خوب باشد، نشان میدهد گرانی کاغذ اثری بر بازار چاپ و نشر نداشته است.
سالی نه چندان خوب
از سوی دیگر، فتحالله بینیاز، نویسنده و عضو هیأت امنای جایزه مهرگان، میگوید: در سال 91 آثار منتشرشده نسبت به سالهای گذشته کمتر بود. تیراژ آثار هم پایینتر از قبل بود. در کتاب عنوان میشود 1100 نسخه چاپ میشود، اما عملا 300 یا 550 نسخه از کتابها چاپ میشود و اینها موضوعات اسفانگیزی در حوزه چاپ و نشر ادبیات است. همچنین در سال 91 آثار داستانی خیلی کمی ترجمه شد و آن دسته از آثاری هم که ترجمه شد، برخی با ترجمههای بد منتشر شد. البته کم و بیش کتابهای خوب داستانی در ادبیات امسال ایران چاپ و عرضه شد. از سویی، رویکرد و توجه ویژه به فرمهای تازهی روایی در آثار داستانی جوانها بازتاب داشت، ولی در مجموع سال چندان خوبی برای ادبیات نبود.
سختی و بدبینی
مجتبی ویسی هم در ارزیابیاش از ادبیات در سال 91 میگوید: اگر بخواهم در دو کلمه بگویم، سال سختی بود. سخت، به خاطر شرایطی که بر ادبیات، چه از درون، چه از بیرون، حاکم است. دوست ندارم بدبین باشم، ولی متأسفانه بدبینی ریشههای سترگی دوانده است. اما چرا سخت؟ چرا بدبینی؟ پاسخش هم بُعد بیرونی دارد، هم بُعد درونی. بیرونیاش را که بارها گفتهاند و همچنان میگویند؛ شکل ارزیابی آثار و ممیزی.
این شکل میخواهد به ادبیات شکلی بدهد که با آن سازگار نیست، چون ادبیات اصولأ شکلبردار نیست. ادبیات عرصهی خلاقیت است و امر خلاقه نمیتواند پشت مرز شکلها باقی بماند، پس تناقض پیش میآید و کشاکشی که دو طرف را سخت میکند و بدبین. چارهی کار، آن نیست که سخت بکوشیم دیگری و دیگران را نبینیم و به هرچه میگویند، اهمیتی ندهیم. از طرفی، برگزاری نمایشگاه، جشنواره و ارائهی چند آمار هم بیشک نمایانگر فضای واقعی ادبیات نیست، چون اینها فقط جلوهای به لایهی ظاهری میدهند. مگر آنکه بخواهیم خودمان را، باری به هر جهت، گول بزنیم!
این مترجم و شاعر متذکر میشود: از بُعد درونی هم متأسفانه حال ادبیات خوب نیست. عذر میخواهم که صریح صحبت میکنم. اینجا و آنجا هر کجا، دستهای و گروهی جمع شدهاند و هنر دیدنشان را فقط صرف همدیگر میکنند. فکر نمیکنم در هیچ دورهای فضای ادبی ما چنین محفلی بوده باشد، آن هم محفلهایی بسیار مجزا، بسیار اقتدارگرا و بسیار خودمدار. میدانم حرفهایم کلی است، اما فکر میکنم که به همان نسبت، مشکلات ما هم از کلیات ریشه میگیرند: ذهنیات و عینیات ما رابطهای تنگاتنگ با یکدیگر دارند. جالب این است که همه هم از این وضعیت ناراضیاند، حتا اگر لفظ «به ظاهر» را برای عدهای بتوان به کار برد. پس ایراد کار کجاست؟ چه بلایی داریم بر سر خود میآوریم؟
او میافزاید: سؤالهایی دارم بیجواب: چرا برخی از اهالی ادبیات، خود را بالاتر از همه میبینند؟ در جایگاه شبه ممیزی مینشینند و حکم بر تأیید یا رد اثری میدهند؟ آیا ادبیات هم، مثل ارتش، سلسله مراتب دارد؟ چرا برخی از نشریهها، برخی از رسانهها، اینقدر دوست دارند بخشی از جریان ادبی کشور را نادیده بگیرند و چشم بر «اغیار» ببندند؟ چرا برخی اصلأ هیچکس را قبول ندارند؟ چرا عدهای از ادبدوستان، این همه از مردمی بودن و ساده بودن حرف میزنند و این همه با تفاخر رفتار میکنند و حتا نظر مخالف دوستان و اطرافیانشان را تاب نمیآورند؟ آیا ما جزیرهایم؟ این وضعیتی که گریبانگیر حوزهی فرهنگ و ادب شده، در کردار گذشتگان ما ریشه دارد یا خودمان یا هر دو؟ آیا ما نیازمند یک بازسازی اساسی در عرصه نگرش و جهانبینی هستیم؟
ویسی میگوید: با این همه بدبینی، هنوز میتوان اندکی خوشبین بود. کسانی هستند که به دور از حاشیه و جنجال، به دور از حب و بغض، به ادبیات میاندیشند، بی سر و صدا کار میکنند و نتیجهاش را آنهایی که بخواهند ببینند، میبینند. کار کردن در چنین فضایی اگرچه سخت است، اما هستند شاعران و نویسندگان و مترجمان و روزنامهنگارانی که همواره هوای سال و ماه و روز ما را تازه میکنند.
رکود نسبی
همچنین احمد شاکری در اینباره اینگونه اظهار نظر میکند: پرسشگری دربارهی ادبیات داستانی معاصر را امری ضروری میدانم که باید با لوازم و مقدمات علمی آن مطرح شود. پرسشهای کلی به پاسخهای مبهم وغیرعلمی میانجامد و این معضلی است که عموم رسانهها و خبرگزاریها با آن مواجهاند. اما از آن جهت که هر پاسخی حقیقتی را در گسترهی ادبیات داستانی پدید میآورد، این مبهمگوییها مشهوراتی را در ذهنیت ادبیات داستانی کشور ایجاد کرده یا تثبیت میکند که عوارض و نتایج آن در طول چند دههی اخیر گریبان داستاننویسی را گرفته و بعضا پرسشهای اصلی را به ورطهی فراموشی افکنده است.
سؤال از وضعیت ادبیات داستانی در سال حاضر، ناظر بر پیشفرض بررسی دورهیی ادبیات داستانی است. تقویم ادبیات داستانی با تقویم روزشمار معمول متفاوت است، بنابراین برای کشف رویشها و ریزشهای ادبیات داستانی باید در وهلهی نخست، دورهبندی مناسبی از آن به دست داد. این دوره لزوما بر آغاز و پایان سال شمسی منطبق نیست، بلکه این رخدادهای ادبی هستند که طول دوره و گذر از یک دوره به دورهی بعد را تعیین میکنند.
این نویسنده در ادامه اظهار میکند: ادبیات داستانی کشور در طول سالهای اخیر، اوج نگاه مناسبتی به ادبیات را تجربه میکند. رشد روزافزون و بدون زیرساخت و کارکرد جشنوارههای ادبی، برآمده از این نگاه مناسبتی و مقطعی است. چنین رخدادی که کلیت ادبیات داستانی کشور با طیفهای مختلف بدان دچار شده، نتیجهی عوامل متعددی است. ضعف جریان نقد و کرسیهای نقد ادبی و مجلات تخصصی نقد داستان موجب شده تا جریان مستمر، استدلالی، ساختارمند و شفاف نقد، جای خود را به انتخابهای مجمل جشنوارههای ادبی دهد.
همچنین فقدان پژوهشهای بنیادین در حوزهی ادبیات داستانی، سطح گفتمانی تئوریک ادبیات داستانی را تضعیف کرده و جشنوارههای ادبی را عرصهای برای ظهور سلایق ناآزموده و غیرمستدل ساخته است. در دورهای به سر میبریم که داستانمحوری و نویسندهسالاری از قطعیات ادبیات داستانی کشور شمرده میشود. عموما برنامههای ادبی درصدد کشف نویسندهی جدید و نه اندیشهی ناباند. عرصهی نقد و پژوهش دو مقوله کماهمیت و حتا فراموششده در این عرصهاند.
شاکری می گوید: در سال 1391 به واسطهی شرایط اقتصادی کشور، جشنوارهها، برنامههای ادبی، چاپ و نشر، فرایندهای تولیدی و حمایتی و تبلیغی با رکودی نسبی مواجه بود. از برگزیدگان و هدایای جشنوارهها کاسته شد. آثار قابل توجهی در مرحلهی پیش از چاپ متوقف شد و پروژههای تولید داستان و پژوهشهای داستانی به کندی پیش رفت، اما شرایط دشوار برای ماهیت ادبیات داستانی همواره زاینده و محرک بوده است. روایت از زندگی، همواره در جایی شکل گرفته است که شرایط جدید، تعادل زندگی را دستخوش دگرگونی ساخته است. از سوی دیگر، این حقیقت بر اهالی داستان پوشیده نیست که مشکلات اقتصادی و بودجههای فرهنگی علتالعلل ضعف جریان داستاننویسی و رکود و عقبگرد آن در طی برخی دورهها نبوده است.
انتخاب راهبردهای ادبیات داستانی و تعیین افق مشخص برای این حوزه در دهههای آتی که جز با شناخت وضعیت گذشته و موجود ادبیات داستانی میسر نمیشود، از اولویتهای مغفول ادبیات داستانی کشور است. آیا چاپ آثار داستانی یا اهدای جوایز گرانقیمت در جشنوارههای داستانی یا سفارش تولید داستان با پیشنهاد مالی مناسب میتواند معضلات ادبیات داستانی معاصر را حل کند؟ بدیهی است ذهنیت مناسبتگرا در حوزهی ادبیات داستانی و نبود اولویتبندی و برنامهریزی دقیق در این حوزه، با وجود شرایط اقتصادی مناسب و حتا ایدهال، نخواهد توانست جریان ادبیات داستانی معاصر را به سوی ادبیات انقلاب اسلامی پیش برد.