کد خبر 201260
تاریخ انتشار: ۲۳ اسفند ۱۳۹۱ - ۲۰:۰۴

در جواب آمریكایی‌ها گفتیم كه مسأله‌ی تروریسم یك بسته‌ای است كه گروه‌های زیادی را دربرمی‌گیرد. نی‌توان با آن گزینشی برخورد كرد. با یكی برخورد كرد و یكی را آزاد گذاشت. آنها گفتند بله، ولی ما نیامده‌ایم كه مشكل شما را حل كنیم. برای این با شما مذاكره می‌كنیم كه مشكل ما حل شود.

به گزارش مشرق به نقل از دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای، دكتر رضا امیری مقدم، عضو هیأت مذاكره‌كننده ایران با آمریكا در موضوع عراق است. او در گفتار زیر، چرایی اشغال عراق توسط آمریكا را تحلیل كرده و ضمن بررسی دلایل درخواست آمریكا برای مذاكره با ایران، ناگفته‌هایی را از جلسات مذاكره بیان كرده است:

حمله‌ی دوم
آمریكا پس از حمله به افغانستان و اشغال این كشور مهیای حمله‌ی دوم خود می‌شد. در محافل آمریكای آن روز بحث این بود كه گزینه‌ی ما بعد از افغانستان بهتر است ایران باشد یا عراق یا سوریه؟ آمریكایی‌ها تردید داشتند كه اول سر را بزنند یا بدنه. در آن شرایط خاص بحث این بود كه آیا آمریكا می‌تواند به ایران حمله كند یا نه؟ در حالی كه نظر برخی نئوكان‌ها مانند جان بولتون این بود كه ما باید به ایران حمله كنیم، آمریكایی‌ها به مجموعه دلایلی به ایران حمله نكردند و عراق را انتخاب كردند.

آنها به این نتیجه رسیدند كه ایران هدف سختی است و ما نباید خودمان را درگیر این سختی كنیم. هدف آسان‌تر پیش روی آنها عراق بود. بنابراین تصمیم به حمله به عراق گرفتند؛ چرا؟ چون كشور عراق چند ویژگی داشت: اول اینكه سابقه‌ی حمله به ایران و كویت را داشت و صدام در منطقه و جهان منفور بود. دوم اینكه پس از سال ۱۹۹۱ كه ایران و عراق به پیشنهاد مارتین ایندینگ كه مدت‌ها سفیر آمریكا در اسرائیل بود، در سیاست مهار دو جانبه قرار گرفته بودند، عراق كاملاً منهدم شده بود و شكاف مردم و حاكمیت در اوج و اوضاع اقتصادی این كشور به‌شدت بد بود. همچنین بر اساس تبلیغات آن روز آمریكا، عراق متهم بود كه دارای سلاح هسته‌ای و كشتار جمعی است و با تروریست‌ها ارتباط دارد. در نهایت كنگره‌ی آمریكا باتوجه به این زمینه‌ها قانونی با عنوان «آزادسازی عراق» را تصویب نمود.
در جواب آمریكایی‌ها گفتیم كه مسأله‌ی تروریسم یك بسته‌ای است كه گروه‌های زیادی را دربرمی‌گیرد. نی‌توان با آن گزینشی برخورد كرد. با یكی برخورد كرد و یكی را آزاد گذاشت. آنها گفتند بله، ولی ما نیامده‌ایم كه مشكل شما را حل كنیم. برای این با شما مذاكره می‌كنیم كه مشكل ما حل شود.

 استراتژی «شهری بر فراز تپه»
همه‌ی مؤلفه‌های لازم برای حمله به عراق وجود داشت. اما هدف آنها یقیناً عراق نبود، بلكه جمهوری اسلامی ایران بود. آنها می‌خواستند حكومت ضعیف عراق را ساقط كرده و آن را تبدیل به یك حكومت با الگوی مورد نظر خود برای تمام جهان كنند. ساختن «شهری بر فراز تپه» بخشی از ادبیات و اعتقادات آنها است. با این عمل دیگر نیازی به جنگ با ایران، عربستان یا مصر نیست. چراكه مثلاً مردم ایران با دیدن این حكومت، از آن الهام می‌گیرند و خودشان حكومتشان را نابود می‌كنند.

آمریكا در نظر داشت كه اگر این نقشه هم راهگشا نبود از تدابیر دیگری استفاده كند و چند بار نیز اقدام به توطئه علیه ایران كرد ولی نتیجه‌ای نگرفت. فضای آن روز هم چنین بود كه اگر آمریكا به عراق حمله می‌كرد، هیچ تضمینی وجود نداشت كه به بخشی از خاك ایران هم حمله نكند و حتی یكی از گزینه‌های محتمل امنیتی آن روز این بود كه منافقین به كرمانشاه یا ایلام حمله كنند. به هر حال ورود آمریكا به عراق مسئله‌ای بسیار جدی و مهم برای ما بود؛ به‌طوری كه ما بعد از جنگ تحمیلی، هیچ مسأله‌ای به این مهمی در كنار مرزهای خود نداشتیم.

سرانجام آمریكا در ۲۹ اسفند ۱۳۸۱ به عراق حمله كرد. با این اوصاف آمریكایی‌ها در عراق پرونده‌ای را باز كردند تا به وسیله‌ی آن ایران را از پا در بیاورند اما با اشتباهاتی كه مرتكب شدند، عراق بلای جان خودشان شد. آمریكایی‌ها در باتلاقی فرو رفتند كه برای خروج از آن راهی جز مذاكره با ایران ندیدند.

 دو اشتباه بزرگ
آمریكا علی‌رغم قدرتمندیش، یك آسیب‌پذیری‌هایی هم دارد. آمریكایی‌ها اولاً در گفتار و رفتار خود از منطق تبعیت نمی‌كنند و ثانیاً از روی غرور پیش می‌آیند. این غرورشان باعث شده كه خودشان برای خودشان مشكل ایجاد كنند. در عراق هم اوضاع همین‌گونه بود. آنها از مشكلات و ضعف ساختاری رنج می‌بردند. یك روز آقای بارزانی به من گفت این آمریكایی‌ها بین نهادهای خودشان هم هماهنگی ندارند. در یك تیپشان هم هماهنگی ندارند. فرمانده از معاون خبر ندارد و بی‌نظمی غوغا می‌كند.

یكی از اشتباهات آنها در عراق تحقیر مردم بود. روزی با آقای بارزانی درباره‌ی رفتارهای اشتباه آمریكا در عراق صحبت می‌كردیم كه ماجرای عبرت‌آموزی را تعریف كرد. گفت كه یك‌بار ما در منطقه‌ی سبز بغداد جلسه‌ای با آقای محمود عثمان -از مبارزان كرد و از فعالین سیاسی عراق- در چهارچوب شورای حكومتی عراق داشتیم. او با دو ساعت تأخیر در جلسه حاضر شد. بابت این تأخیر به او اعتراض كردیم. در جواب به من گفت كه ننگتان باد! شما اینجا به اسم مسأله‌ی شورای حكومتی عراق نشسته‌اید. من وقتی خواستم وارد منطقه‌ی سبز بغداد بشوم، افسر عراقی جلوی مرا گرفت و گفت كه آمریكایی‌ها گفتند نمی‌توانی وارد شوی و باید بازرسی شوی. گفتم خوب بازرسی كن. گفت نمی‌توانم، باید افسر آمریكایی بیاید. گفتم خوب بگو بیاید. دیدم افسر آمریكایی آمد و گفت من نمی‌توانم تو را بازرسی كنم. باید سگ بیاید، گفتم خوب سگ بیاورید. گفت الان ساعت استراحتش است، استراحتش كه تمام شد می‌آید. من دو ساعت معطل ماندم تا استراحت سگ تمام شد و آمد مرا بو بكشد و من توانستم بیایم داخل! آیا در دل این عراقی چیزی جز كینه از آمریكایی‌ها باقی می‌ماند؟ یا مسأله‌ی بازرسی بدنی زن‌ها كه به دلیل ریشه‌های اسلامی و اعتقادی مردم عراق بسیار برای آنها سخت و سنگین بود.

مسأله‌ی دوم اما نادیده گرفتن نقش عراقی‌ها در حكومت عراق بود. آنها حتی به معارضین عراقی گفتند كه شما در حد مشاور با ما هستید و حاكمیت عراق با ما است. آمریكایی‌ها به مجلس اعلا گفتند كه اگر هر نیروی سپاه بدر سوار تانك‌های غیر آمریكایی شود ما آنها را می‌زنیم و حتی بعد‌ها به‌طور رسمی به آنها گفتند كه شما حق ورود به عراق را ندارید. آمریكایی‌ها درصدد انكار مردم عراق بودند.
 
در مذاكرات چه گذشت؟
زمانی كه بحران عراق عمیق شد و برخی مردم عراق، علیه آمریكا دست به اسلحه بردند، آمریكایی‌ها احساس ناامنی كرده و در سیاست خود تجدید نظر كرده بودند و دو تن از سناتور‌های آنها به نام‌های بیكر و همیلتون شروع به تحقیق كردند. آنها در تحقیقات خود به این نتیجه رسیدند كه تنها راه نجات، مذاكره با سوریه و ایران است.



واقعاً مذاكرات در شرایط سختی انجام شد. از یك‌سو كشور عراق در یك ناامنی بدی فرو رفته بود و برای كشور ایران حفظ حكومت عراق یك اولویت اساسی بود. از آن طرف هم مهم بود كه مواضع و اصول نظام اسلامی ایران محفوظ بماند. ده‌ها جلسه برگزار شد كه خروجی آن جلسات، محتوای موضع تیم مذاكره‌كننده‌ی ایرانی بود. جلساتی كه سناریوهای مختلف در آن بررسی می‌شد. اگرچه آمریكا قلدری خود را نمایش می‌داد اما موضع اقتدار از آن ما بود چراكه اولاً او از سر نیاز پای میز مذاكره آمده بود و دوم این‌كه در اشغالگریش شكست خورده بود.
آمریكایی‌ها تبلیغ می‌كردند كه ایرانی‌ها می‌خواهند دولت عراق پا نگیرد اما وقتی آقای مالكی به‌عنوان نماینده‌ی عراق به داخل جلسات آمد به خوبی دید كه جمهوری اسلامی انگیزه‌ی كافی برای ریشه‌كن كردن تروریسم از عراق دارد، اما آمریكایی‌ها این انگیزه را ندارند.

آمریكا به ما پیشنهاد مذاكره داد. بنابراین ما نیاز به مذاكره با او نداشتیم، بلكه آمریكا به آن نیاز داشت. نه تنها آمریكا از ایران درخواست مذاكره كرد بلكه تمام رهبران شیعه و كرد عراق نیز از ایران درخواست كمك كردند. بعضی دولتمردان عراق از رهبر انقلاب درخواست كمك كردند و گقتند كه شما بیایید برای نجات عراق با آمریكایی‌ها مذاكره كنید و به همین دلیل ایشان به ما اجازه دادند كه در مورد عراق با آمریكا مذاكره كنیم.

سرانجام مذاكرات در سطح سفرای دو كشور آغاز شد. البته آمریكایی‌ها از روی ناچاری به سمت مذاكره با ما آمدند. همواره در مذاكرات حالت قلدری و دیكتاتور مآبی می‌گرفتند و چون خیلی احساس می‌كردند قدرت دارند فكر می‌كردند هر چیزی كه  از موضع بالا بگویند بقیه باید بپذیرند. به ما می‌گفتند كه در مسأله‌ی عراق دخالت نكنید و مدام به مسأله‌ی تروریسم اشاره می‌كردند. ما در جواب گفتیم كه عراق امروز به مركزی برای تروریست‌ها و گروه‌های خونریزی چون پژاك تبدیل شده است. مسأله‌ی تروریسم یك بسته‌ای است كه گروه‌های زیادی را دربرمی‌گیرد. نمی‌توان با آن گزینشی برخورد كرد. با یكی برخورد كرد و یكی را آزاد گذاشت. شما بیایید تا كاری كنیم كه ریشه‌ی تروریسم در عراق بخشكد. مگر شما نمی‌گویید كه از این ترورها و كشته‌شدن سربازان و مردم عراق رنج می‌برید. آنها می‌گفتند بله، ولی ما نیامده‌ایم كه مشكل شما را حل كنیم. ما هم می‌گفتیم پس ما چرا مشكل شما را حل كنیم؟

آنها در مذاكرات به استدلال پایبند نبودند. حرفی برای گفتن نداشتند. حتی عراقی‌ها هم می‌گفتند كه شما گفتید مذاكره كنیم، ما هم اینها را آوردیم اینجا برای مذاكره. مذاكره هم بده بستان است. شما اگر می‌خواهید امنیت سربازانتان را حفظ كنید باید به فكر خواسته‌ی ایران هم باشید.

اینها در حالی بود كه آمریكایی‌ها چندین بار به مردم ما در عراق حمله كردند و حتی دیپلمات‌های ما را دستگیر كردند و به فجیع‌ترین حالت شكنجه كردند و به دنبال این بودند كه به ما بگویند این تروریست‌ها از القاعده‌اند و همان‌طور كه از ما می‌كُشند با شما نیز دشمنی دارند. اما برای ما روشن بود كه این تروریست‌ها همان آمریكایی‌ها هستند.

 آمدیم تا فقط مشكل خودمان حل شود
به آنها گفتیم كه ریشه‌ی تروریسم به این برمی‌گردد كه شما ارتش و دستگاه امنیتی عراق را منحل كردید. ما به شما گفیتم از پیش‌مرگ‌های كرد و سپاه بدر استفاده كنید. شما گفتید استفاده از بدر مانند سوار شدن بر یك ببر وحشی است. شما یك خلأ ایجاد كردید. طبیعتاً گروه‌های معارض توانمند در این فضا رشد می‌كنند. خودتان را حاكم عراق كردید، آمدید با احساسات و غرور مردم عراق بازی كردید. به اعتقادات این مردم توجهی نكردید. مردم عراق برآشفتند و علیه شما دست به اسلحه بردند. دو سال تمام مرز‌های عراق را رها كردید و تروریست‌ها از هر جای دنیا وارد این كشور شدند. مقصر این وضعیت خود شما هستید.

گفتیم شما با این ارتش نظامی آمدید و یك كشور را اشغال كردید و گفتید ما حاكم نظامی اینجا هستیم. بعد از اینكه حضرت آیت‌الله سیستانی و مراجع و مردم عراق جلوی شما ایستادند آمدید حاكم غیرنظامی گذاشتید. دوباره خودتان در سازمان ملل گفتید كه ما اشغالگر هستیم. شما خودتان برای خودتان مشكل ایجاد كردید. طبیعی است كه ما نگهبان شما نیستیم.

در نهایت آنها اعلام كردند كه ما برای این با شما مذاكره می‌كنیم كه مشكل ما حل شود. ما گفتیم چطور مشكل شما باید حل شود اما مشكل ما نباید حل بشود؟ اگر سرباز آمریكایی كشته شود بد است، اما اگر شیعه‌ی عراقی كشته شد خوب است؟ چطور شما به منافقین كمك‌های نظامی می‌دهید؟ آن‌وقت اگر آنها با آن سلاح‌ها مردم عراق را بكشند ایراد ندارد؟ اگر القاعده و بعثی‌ها آمدند و از شما كشتند ایراد دارد؟ اگر جیش‌المهدی از خودش دفاع كند ایراد دارد، اما اگر منافق‌ها و پژاك از خودشان دفاع كنند ایراد ندارد؟

مذاكرات خیلی محكم و تند انجام گرفت. جالب است كه پس از اتمام دور اول مذاكرات، «كراكر» سفیر آمریكا تمام خبرنگار‌ها را به سفارت آمریكا برد و آنها را محترمانه بازداشت كرده بود. زمانی كه رئیس هیأت ایرانی از جلسه بیرون آمد، حتی یك خبرنگار در محوطه حضور نداشت كه او بتواند با آنها صحبت كند. این كار برای آن بود كه اولین خبر از طرف كراكر پخش شود. همین كار را هم كرد و در مصاحبه‌اش مدام گفته بود كه ما به ایرانی‌ها فلان مسائل را گوشزد كردیم و... در حالی كه فضای مذاكره اصلاً این‌گونه نبود. آنها بر خلاف روند توافق‌شده برای مصاحبه‌ی مطبوعاتی، به صورت یك‌جانبه مصاحبه كردند.

 دست آمریكا برای عراقی‌ها رو شد
پس از پایان دور اول، مذاكرات دو دور دیگر هم در سطح سفیر و كارشناسی ادامه یافت كه این مذاكرات هم به پیشنهاد آمریكا انجام شد. آن مذاكرات هم باز تكرار مكررات بود. این مذاكرات طولانی شد و به دور چهارم كشید كه قبل از شروع این دور، مذاكرات قطع شد.

مذاكرات عراق دستاوردهایی برای ما و مردم عراق داشت. مذاكرات باعث شد كه دولت عراق یك گام به سمت تثبیت پیش برود. هرچند برای ما و عراقی‌ها ثابت شد كه آمریكایی‌ها در گفتار و رفتار خود صادق نیستند. آمریكایی‌ها تبلیغ می‌كردند كه ایرانی‌ها می‌خواهند دولت عراق پا نگیرد اما در این مذاكرات برای عراقی‌ها هم ثابت شد كه این ادعا دروغ است. وقتی آقای مالكی به‌عنوان نماینده‌ی عراق به داخل جلسات آمد به خوبی دید كه جمهوری اسلامی انگیزه‌ی كافی برای ریشه‌كن كردن تروریسم از عراق دارد، اما آمریكایی‌ها این انگیزه را ندارند.

آمریكایی‌ها می‌خواستند در عراق بمانند و هدفشان از مذاكرات این بود كه امنیتشان در عراق تضمین بشود تا به راحتی به غارت سرمایه‌های عراق بپردازند كه این اتفاق نیفتاد. برای عراقی‌ها كاملاً روشن شد كه آمریكایی‌ها در مذاكرات صداقت ندارند. بعد از مذاكرات خود عراقی‌ها به‌شدت بر مسأله‌ی خروج منافقین و دیگر گروهك‌های تروریستی از عراق اصرار و نسبت به آن ایستادگی كردند.