کد خبر 206693
تاریخ انتشار: ۲۴ فروردین ۱۳۹۲ - ۱۷:۲۷

رهبران صهیونیست به انتظار ایستاده و نگاه‌های خود را به در خروجی هواپیما دوخته‌اند. پرتگاه مهیبی است. امید احمقانه‌ای مرا در بر می‌گیرد که سادات از هواپیما خارج نخواهد شد! در آخرین لحظه تصمیم گرفته به اسراییل نرود!

گروه جهاد و مقاومت مشرق-هواپیمای بوئینگ ریاست جمهوری به آرامی روی باند فرودگاه تل‌آویو به زمین می‌نشیند. در برابر یک دستگاه تلویزیون در بیروت نشسته‌ام و صف فشرده شخصیت‌های اسراییلی را می‌نگرم که روز نوزدهم نوامبر 1977 منتظر ورود سادات هستند. قیافه‌های بعضی از آنها آشنا است.
به محض متوقف شدن هواپیما قیافه‌های ناشناس، عکاسان، ماموران امنیتی با لباس شخصی و کارمندان با شتاب از پلکان هواپیما پایین می‌آیند.
گروهی از رهبران صهیونیست به سرکردگی مناخیم بگین، راست و شق در پای پلکان هواپیما به انتظار ایستاده و نگاه‌های خود را به درب خروجی هواپیما دوخته‌اند. پرتگاه مهیبی است. نفس می‌کشیم.
امید احمقانه‌ای مرا در بر می‌گیرد مبنی بر اینکه سادات از هواپیما خارج نخواهد شد! در آخرین لحظه تصمیم گرفته به اسراییل نرود!
چشمم سیاهی می‌رود. بغض گلویم را می‌گیرد. رئیس‌جمهور مصر ظاهر می‌شود. نورافکن‌ها پرده شب را شکافته‌اند، دست‌ها در یکدیگر فشرده می‌شوند. جلادان خلق ما جلوی چشمان میلیون‌ها نفر رژه می‌روند: بگین، دایان، شارون و ژنرال‌ها با لباس‌های رسمی.
سادات این فاتح جنگ اکتبر در برابر پرچم اشغالگران به احترام می‌ایستد و سرود صهیونیسم نواخته می‌شود. بر روی گونه بسیاری از رفقایمان قطرات اشک دیده می‌شود. عملا چهل و هشت ساعت تمام چشم از تلویزیون برنداشتم. لحظه به لحظه این دیدار بی‌شرمانه و نامردانه را تعقیب کردم.
فردای آن روز سادات با لطف و مهربانی به نطق بگین در کنیست گوش کرده و در پایان به گرمی برای او دست می‌زند. دیگر عصبانیتم صد چندان می‌شود. آیا ممکن است رئیس‌جمهور مصر مثل من احساس نکرده باشد که نخست‌وزیر اسراییل سیلی محکمی به ما زده است؟
نطق او (بگین) از اولین تا آخرین کلمه حاکی از یک نوع ناسیونالیسم تهاجمی و یک نوع قومیت متعصبانه و نژادپرستانه بود. اشاره به بیانیه بالفور مرا سخت عصبانی کرد. مردی که مدعی است با انگلیسی‌ها مبارزه کرده برای انکار حقوق خلقی که قرن‌هاست در سرزمین خود ریشه دارد، متوسل به آرای امپریالیسم بریتانیا می‌شود! او برای ادعای خود دایر بر اینکه یک یهودی «فلسطینی» است به دلایل و توجیهاتی متوسل می‌شود که مطابق آنها من هم می‌توانم ادعا کنم که مثلا یک یهودی لهستانی هستم! از رزمندگان صهیونیستی نام می‌برد و خاطره‌شان را گرامی می‌دارد که «سرزمین مادری‌شان را آزاد کرده‌اند».
در حالی که این سرزمین من است، همان سرزمینی که از خون فلسطینی‌ها که به وسیله او و نظایر او قتل عام شدند، رنگین شد!
قتل عام دیریاسین به خاطرم آمد، این قتل‌عام توسط طرفداران بگین در آوریل 1948 سازمان یافته و اجرا شده بود. شکم زنان باردار را دریده و اطفال و پیران را به راحتی سر بریده بودند.
هنگامی که به حرف‌های بگین در مورد آنچه که با جسارت آن را «حماسه» صهیونیسم می‌نامد، گوش می‌دهم بی‌اختیار صحنه‌های مهاجرت جمعی، صفوف طولانی هموطنان خود را در جاده‌‌ها- در حال فرار از دست توحشات استعمارگران- عزیمت خانواده خودم را با یک کشتی قراضه، رنج‌های تبعید همه و همه در خاطرم زنده می‌شود. سادات هرچند یک‌بار سر خود را- نمی‌دانم به علامت تایید یا به علامت بی‌تفاوتی- تکان می‌داد.
تا لحظه آخر نطق بگین سعی می‌کردم به خود بقبولانم که رئیس‌جمهور مصر، این همه بدگویی و تحقیر و توهین نسبت به تمامی ملت عرب را تحمل نخواهد کرد. او را در خیال خود تصور می‌کردم که به طرف تریبون رفته و اظهار می‌دارد: «از بابت دعوت شما متشکرم، اما من باید فورا به قاهره بازگردم. لطفا از این بابت مرا ببخشید، اشتباه کرده بودم، اسراییلی‌ها را نشناخته بودم...»
روز یکشنبه، بیستم نوامبر قبل از جلسه کنیست، سادات در برابر میزبانان خود مرتبا حرکات آشتی‌جویانه انجام می‌داد. حرکات سیاسی‌ای با آثار و نتایج بسیار قابل توجه که از روی سادگی تصور می‌کردم، با گرفتن امتیازاتی به همان اندازه پر اهمیت جبران خواهد شد. در آن موقع حداکثر می‌توانستم بازدید او از «یاد واشیم» -بنای یادبود قربانیان قتل‌عام نازی‌ها- را درک و هضم نمایم اما از خود سوال می‌کردم چطور می‌تواند در مسجدالاقصی واقع در سرزمین‌های اشغالی در سال 1967 و تحت حفاظت و حمایت سرنیزه اشغالگران نماز بخواند؟ چرا باید بر مزار سرباز گمنام که به افتخار کسانی ساخته شده بود که در جنگی که هنوز ادامه داشت شرکت کرده بودند، دسته گل بگذارد؟
سخنرانی او در کنیست خاطره تلخی در ذهن من باقی گذاشت. بعدها فهمیدم که بنابر تقاضای بگین از اشاره به «ساف» خودداری کرده است. این عقب‌نشینی یک چیز ساده و معمولی نبوده و نمی‌توانست باشد. این عقب‌نشینی عبارت بود از تسلیم نمودن حقوق اساسی خلق فلسطین که سازمان ما شاخص و تبلور آن است. تاسف اینجاست که در ازای این عقب‌نشینی مهم هیچ امتیازی از بگین نمی‌گرفت! حتی چند عبارت مبهم احترام‌آمیز به عنوان عرض ادب نیز از بگین تحویل نگرفت! به حالت تسلیم و مستاصل و درمانده به اسراییل آمد و با خواری و حقارت آنجا را ترک کرد.
حتی جناح مخالف دولت اسراییل نیز برای ارضای خاطر او چند کلمه تشویق‌آمیز و تایید کننده بر زبان نیاورد. به هنگام گفتگوهای علنی که چند ساعت قبل از ترک نمودن اسراییل با نمایندگان مجلس داشت، نمایندگان حزب کارگر همان عقاید همکاران خود در حزب لیکود را منتها با عباراتی روشنفکر مآبانه‌تر و منطبق‌تر با طرز فکر عصر حاضر ابراز نمودند.
برای اولین بار احساس کردم که چیزی در من شکسته است و این احساس دوستی‌ای بود که از پانزده سال پیش نسبت به سادات داشتم. زیرا قبلا علی‌رغم اختلافات نظری که ما را از یکدیگر جدا می‌کرد، همواره به او احترام می‌گذاشتم.
به نظر من اشتباهاتی که مرتکب می‌شد آنقدر نبود که چهره او را به عنوان یک میهن‌پرست خدشه‌دار نماید. اما اشتباهات او در اسراییل، نظیر رفتار نادرستش در کنفرانس سران در کمپ دیوید در سپتامبر 1978، دیگر از حد معمول تجاوز کرده بود. مدعی آن بود که به نمایندگی از جانب تمامی ملت عرب و خلق فلسطین صحبت می‌کند. در حالی که هیچ مشورتی با ما نکرده و حقوق ما را هم رها کرده بود، او سرزمینی را که به او تعلق نداشت به حراج گذاشته بود! دوستی ما- که دیگر از به زبان آوردن آن شرم دارم- تبدیل به کینه شد. در حقیقت مسلم شد که مقصود او از این عملیات تبلیغی وسیع این بوده که خود را به عنوان مرد سیاسی بزرگی که با بلند نظری به خاطر صلح فعالیت می‌کند، به جهانیان بشناساند.
به طوریکه بعدا دریافتم این فکر به هنگام مذاکراتی که در اوایل آوریل 1977 در واشنگتن با عالیجناب کارتر داشته به سر او زده بوده است. در این ملاقات کارتر با این استدلال که مذاکرات مستقیم با اسراییلی‌ها باعث از بین رفتن زیاده‌طلبی و آتشی‌ناپذیری آنها خواهد شد، وی را تشویق به پذیرش ملاقات مستقیم در سطوح عالی میان مصر و اسراییل کرده بوده است. سادات اصول چنین ملاقاتی را که باید از طریق وزرای امور خارجه مصر و آمریکا ترتیب داده می‌شد پذیرفت. در آن هنگام هنوز اسحاق رابین در اسراییل بر سر قدرت بود. تنها پس از پیروزی انتخاباتی حزب لیکود در پایان ماه اوت بود که وزیر امور خارجه آمریکا (سایروس ونس) راه حلی پیشنهاد کرد که به نظر می‌رسید توافق طرفین را به دست آورد.
این پیشنهاد از این قرار بود که سادات و بگین در نشست پاییزی مجمع عمومی سازمان ملل متحد شرکت کرده در آنجا خطابه‌هایی ایراد نمایند تا پس از آن عالیجناب کارتر آنها را به واشنگتن دعوت نموده و به اتفاق آنها جلسه‌ای تشکیل دهد. رئیس‌جمهوری مصر این طرح را از نظر جنبه‌ نمایشی و تبلیغاتی آن ضعیف تشخیص داد و به وزیر خارجه‌اش (اسماعیل فهمی) که تنها مقام دولتی بود که در جریان طرح مشترک او با کارتر قرار داشت، گفت: «چرا برای ملاقات با بگین باید این همه راه تا واشنگتن بروم؟ چنانچه به جای این کار به همراه روسای جمهور پنج قدرت بزرگ جهانی عضو شورای امنیت (آمریکا، روسیه، چین، انگلیس و فرانسه) به اسراییل بروم، این واقعه انعکاس و اثر بیشتری خواهد داشت و به این ترتیب اسراییل را وادار به امضای قرارداد صلح خواهیم کرد.» به پیشنهاد اسماعیل فهمی قرار شد، سادات قبلا با دولت آمریکا در این مورد مشورت نماید. اما جواب آمریکا به این طرح منفی بود. زیرا واشنگتن عقیده داشت که در صورت عملی شدن این طرح باز هم خطر آن وجود داشت که هیچ گونه نتیجه‌ای به بار نیاورد.
از ماه سپتامبر تا اوایل نوامبر سادات دیگر نمی‌داند چه بکند. کنفرانس ژنو که کارتر سعی در به راه انداختن آن دارد به بن‌بست رسیده است. اسراییل هر روز موانع و سدهای دیگری برپا می‌کند، سوریه با نظریات مصر در مورد نحوه‌ برگزاری کنفرانس ژنو مخالف است. رئیس‌جمهور آمریکا در نامه‌ای خصوصی که به رئیس‌جمهور مصر می‌نویسد، ناتوانی خود را برای وی فاش نموده، اقرار می‌کند که به دلیل فشار «فرقه یهود» در آمریکا، قدرت و ابتکار عمل او تقریبا به صفر رسیده است و در پایان می‌نویسد: «من به کمک شما احتیاج دارم» در این هنگام است که یکی از فرستادگان سادات مخفیانه ژنرال دایان را در مراکش ملاقات می‌کند. وزیر امور خارجه اسراییل وعده و وعیدهای هوس‌انگیز زیادی داده، می‌گوید: «چنانچه رئیس‌جمهور مصر به دیدار ما بیاید، امتیازات فوق‌العاده زیادی خواهیم داد.»

سلطان حسن دوم نیز به نوبه خود سادات را تشویق به انجام این مسافرت می‌کند. پادشاه مراکش به او اطمینان می‌دهد که: «این یک واقعه تاریخی خواهد شد، یک ابتکار عمل قاطع و تعیین کننده، من اولین کسی خواهم بود که از شما حمایت می‌کند.» پادشاه مراکش در این مورد از نظریه‌ای دفاع می‌کند که نزد رهبران شما آفریقا-تونس، الجزایر و لیبی-بسیار رایج است. به این معنی که عقیده دارند تماس مستقیم با دشمن، تنها وسیله موثر است. به همین دلیل بود که بارها به یاسر عرفات پیشنهاد کرده بودند، وسایل ملاقات مخفیانه او را با ناهوم گولدمن، رئیس‌ کنگره جهانی یهود فراهم کنند.
به این ترتیب است که سادات تصمیم می‌گیرد به اسراییل برود و این موضوع را با هیچکس، حتی با اسماعیل فهمی که می‌داند اساسا با چنین مسافرتی مخالف است، در میان نمی‌گذارد بلکه بالعکس دست به اقداماتی برای رد گم کردن می‌زند.
یاسر عرفات که در حالت اضطراری به قاهره فراخوانده‌ شده است، روز هشتم نوامبر با حسنی مبارک معاون رئیس‌جمهور ملاقات می‌کند و دو پیام از طرف سادات در اختیار او گذارده می‌شود. در یکی از این پیام‌ها سادات از وی دعوت به عمل آورده تا در جلسه‌ پارلمان که قرار است پس‌فردا سادات در آن نطقی ایراد نماید، حضور بهم رساند. اما از او خواهش شده است قبلا به طرابلس رفته و در مورد آنچه که سادات در برابر آشتی مجدد میان دو کشور مصر و لیبی از سرهنگ قذافی درخواست کرده بوده است جواب مشخصی از او بگیرد.
مساله از این قرار بود که در ازای برقرار صلح میان دو کشور، رئیس‌جمهور مصر از رئیس‌جمهور لیبی درخواست کرده بوده است تا وسایل لازم را برای از سر گرفتن جنگ بر علیه اسراییل در اختیار او قرار دهد! به این منظور او می‌خواست اظهار علاقه و امیدواری کند که طرابلس تمامی سلاح‌های نابوده شده در جریان جنگ اکتبر 1973 را مجددا به هزینه خود در اختیار مصر قرار دهد.
سرهنگ قذافی استقبال گرمی از عرفات به عمل آورده و آمادگی خود را برای تحویل سلاح به قاهره اعلام می‌کند. اما اظهار می‌دارد که حتی اگر تمامی منابع مالی کشورش را هم به این امر اختصاص دهد، نخواهد توانست به تنهایی تمامی تجهیزات نظامی مورد درخواست سادات را تامین نماید. حتی موافقت خود را برای ملاقات با سادات در یک «سرزمین بی‌طرف» مثلا در مرز مصر و لیبی- و نه مطابق پیشنهاد سادات در قاهره- اعلام می‌نماید.
در بازگشت به قاهره عرفات یکراست به  مجلس مصر که جلسه‌ آن قبلا افتتاح شده بود می‌رود. به خاطر ستایش‌های مکرری که سادات ظاهرا بدون دلیل در نطق خود از او به عمل می‌آورد کمی تعجب می کند. اما غیر از این امر جزیی غیر عادی، نطق او شامل هیچ نکته‌ای نیست که جنبه تشریفاتی زیادی را که به این جلسه داده شده است، توجیه نماید. مطابق مرسوم، رئیس‌جمهور گزارش تلاش‌هایی را که برای رسیدن به یک راه حل عادلانه در مورد نبرد خاورمیانه به عمل آورده، اما به نتیجه نرسیده است، قرائت می‌کند.
اما ضمن بیان این گزارش لحظه‌ای مکث کرده، حرفی می‌زند که ناگهان باعث برانگیختن هیجانات شدیدی می‌شود. زیرا به صدای بلند می‌گوید: چنانچه برای عقد قرارداد صلح موثر باشد حاضر است به هر جا که لازم باشد، «حتی به اسراییل» مسافرت نماید.
ابراز احساسات و کف‌زدن‌های دیوانه‌وار در مجلس غوغایی برپا می‌کند. دوربین‌های تلویزیونی بلافاصله به سمت یاسر عرفات که آشکارا دست‌هایش را به بازوانش حلقه زده است، نشانه می‌روند.
البته واضح است که عرفات از شنیدن این «جمله کوچک» هیچ خوشش نیامد، از طرفی او هم نظیر حسنی مبارک که در کنارش نشسته، نمی‌داند که این جمله واقعا یک شوخی بی‌سرانجام است یا نه، ولی پس از پایان جلسه سادات وظیفه‌ی خود می‌داند وی را از این بابت مطمئن کند. در حالی که وزراء و شخصیت‌های متعدد رژیم او را در میان گرفته‌اند، در حضور عرفات عالیجناب نیرنگ را تا به آنجا می‌رساند که خطاب به وزیر امور خارجه‌اش می‌گوید: «اسمعیل شما باید وسیله‌ای پیدا کنید که این اشتباه تاسف‌آور مرا جبران کنید...»
به این ترتیب عرفات با تصور اینکه عالیجناب سادات تحت تاثیر هیجان ناشی از خطابه از میدان به در رفته و چنین حرفی زده است به بیروت باز می‌گردد. در حالی که عقیده من این بود که سادات به تبلیغ ماهرانه‌ای در جهت افکار عمومی خارج از منطقه دست زده است.
یک هفته پس از آن هنگامی که قصد خود را مبنی بر رفتن به دمشق برای مشاوره با عالیجناب اسد اعلام می‌کند، به عرفات توصیه می کنم نامه‌ای برای رئیس‌جمهور مصر نوشته و از او توضیح بخواهد.
روز شانزدهم نوامبر دیگر هیچ تردیدی در این باره وجود ندارد. رهبری فتح تصمیم می‌گیرد بیانیه‌ای نسبتا ملایم منتشر نموده و از سادات بخواهد طرح خود را رها کند. اما به محض آنکه دیدار سادات از اسراییل پایان یافت، کمیته‌ مرکزی سازمان ما به دو جناح تقسیم می‌شود. یکی از این جناح‌ها عقیده دارد که ما نمی‌توانیم به خود اجازه دهیم با مصر که نقش تعیین‌کننده‌اش در دنیای عرب احتیاج به استدلال ندارد، قطع رابطه کنیم، از این جهت باید فقط به انتقاد از روش سادات اکتفا کرده، دورتر نرویم. من به نوبه خود از عقیده مخالف دفاع می‌‌کنم و می‌گویم درست است که مصر مهره مهمی در صفحه شطرنج منطقه است اما علت این اهمیت او در حقیقت چیزی جز مشروعیت و محبوبیت رژیمش نیست. به هر حال ما نباید به هر قیمتی که شده با او کنار بیاییم. بر این اساس من پیشنهاد می‌کنم حمله آشکار و شدید بر علیه سادات و تمامی دولت‌های حامی وی را آغاز کرده و به طور منظم ادامه دهیم. از آنجا که یقین داشتم این نظریه از حمایت 99 درصد از اقشار پایین مقاومت برخوردار است، سلطان حسن دوم، سلطان قابوس پادشاه عمان و خصوصا رئیس‌جمهور سودان ژنرال جعفر نمیری همه را یک به یک به عنوان حامی سادات افشاء نمودم. بنا بر خبری که دریافت کرده بودم، جعفر نمیری آنقدر از این «جمله کوتاه» نهم نوامبر سادات به شور و شعف آمده بوده که فردای آن روز به هیات دولت خود اطلاع داده بوده است که تصمیم دارد قبل از سادات به اسراییل برود! با این حال موفق شده بودند با زحمت فراوان او را از این کار منع نمایند...
منبع: فارس