با توجه به این روند، با مرتضی امیری اسفندقه به گفتوگو نشستیم و به بررسی جنبههای مختلف شعر آیینی و سپس شعر فاطمی پرداختیم. اسفندقه در ابتدا تقسیمبندی جدیدی از شعر آیینی ارائه داد و تعریفی فرای تعاریف موجود در خصوص این گونه شعری گفت. وی شعر آیینی را سرودهای دانست که در آن به یکی از حسنات اخلاقی اشاره میشود. سپس وی در ادامه این گفتوگو به چرایی تغییر محتوایی اشعار از قرن پنجم تاکنون پرداخت و دلیل آن را تغییر شاعران آیینیسرا دانست. به بیان دیگر او معتقد بود که شاعران فاطمی در ابتدا درسخوانده و طلبه بودند، اما در دوره معاصر بسیاری از شاعران مردمی هم به این نوع سرودهها روی آوردهاند. متن کامل این مصاحبه به شرح ذیل است:
آقای اسفندقه! با توجه به اینکه موضوع نشست در خصوص «فراز و فرود شعر فاطمی» است، با این شروع کنیم که اساساً شعر فاطمی از چه دورهای در تاریخ ادبیات فارسی شروع شد؟ و اینکه آیا اساساً شعر آیینی تقسیمبندی میپذیرد و آیا میتوان برخلاف نظر برخی از اساتید، این دسته از سرودهها را در یک شاخهای از ادب آیینی با عنوان «شعر فاطمی» جای داد یا خیر.
نمیدانم چه کسانی هستند که میگویند این تقسیمبندی درست نیست، اما زندهیاد آقای دکتر سید جعفر شهیدی، از اساتید برجسته و شناختهشده ادبیات عرب و فارسی، مطلبی را راجع به پیشینه شعر فاطمی در تاریخ ادب فارسی منتشر کردهاند. من کسانی را که این مصاحبه را میخوانند به مطالعه این مقاله ارجاع میدهم. مقاله در شماره 15-14 مجله «گلچرخ» منتشر شده است.
ایشان در آن مقاله مطلبی را با عنوان «پیشینه شعر فاطمی» به چاپ رساندهاند. نامگذاری این مقاله نشان میدهد که استاد قائل به این تقسیمبندی بودهاند؛ وقتی ایشان گفتند شعر فاطمی، حتماً تمیزی بین این نوع سرودهها با شعر عاشورایی، محمدی، مهدوی و ... وجود دارد.
آنها که میگویند شعر آیینی را نمیشود به شاخههای مختلف اعم از فاطمی و غیره تقسیمبندی کرد، باید به این پاسخ دهند که چرا با وجود اینکه دستهبندیهای متعددی از حیث معنا در شعر فارسی رخ داده است، نمیتوان شعر آیینی را به فاطمی، عاشورایی و ... دستهبندی کرد؟ این معانی قابل تجزیه و افراط است. ما در ادب فارسی از غزل عارفانه، عاشقانه، عاشقانه و عرفانه نام میبریم که تمامی این تقسیمبندیها بر اساس محتوا صورت گرفته است. بنابراین، حتماً شعری که برای حضرت زهرا(س) گفته شده است؛ شعر فاطمی است و نام دیگری نمیتوان بر آن نهاد و به حسب محتوا و موضوع شعر، مختص بیبی فاطمه(س) است.
اما درباره پیشینه شعر فاطمی باید گفت که دکتر شهیدی در همان مقاله به صورت کامل به پیشینه این نوع سرودهها اشاره میکنند و آغاز آن را از قرن پنجم دانستهاند. ایشان در این مقاله به این اشارت داشتهاند که چه کسانی در تاریخ ادب فارسی و عرب برای حضرت فاطمه(س) تا امروز شعر گفتهاند.
امروزه برخی از افراد بین شعر آیینی و هیئتی تفاوت قائل میشوند؛ یعنی در واقع شعر آیینی را به شعر «هیئتی» و «آیینی» تقسیمبندی میکنند که در انجمنهای رسمی کنگرهای خوانده میشوند. دلیل این تقسیمبندی را در این بیان میکنند که شاعر هیئتی میخواهد برای مستمع، مستقیم بخواند، از این رو باید سرودهای سهل الوصولتر برای مخاطب بگوید. در این نوع سرودهها اگر اشعار از المانهای ادبی هم بهرهمند نبود، ایرادی ندارد. آیا قائل شدن به این تقسیمبندی درست است؟ در صورت درست بودن جایگاه این دو چگونه است؟
اگر بخواهیم از چشمانداز معلمی نگاهی به این مقوله داشته باشیم، باید بگوییم که شعر فارسی تماماً «آیینی» است. «آیین» معنای مختلفی در لغتنامه دهخدا و فرهنگهای لغت دارد که دایره آن گستردهتر از معنی شعر آیینی امروز است. آیین را به صبر، حسنات اخلاقی و... تعبیر میکنند، بر این اساس اگر شعر فارسی را از آغاز تا انتها در نظر بگیرید، تماماً به این موارد تأکید میکند.
به عنوان نمونه، حافظ میگوید: «صبر و ظفر هر دو دوستان قدیمیاند/ و بر اثر صبر نوبت ظفر آید». در قرآن توصیه شده است «و تواصوا بالحق و تواصو بالصبر»؛ پس این شعر هم از این منظر میتواند آیینی باشد. پس وقتی شاعری از حسنات اخلاقی مانند صبر صحبت میکند، در واقع در حال گفتمان آیینی است که ریشه در قرآن دارد. یا مثلاً این شعر عاشقانهای که حافظ سروده است هم جزء این دستهبندی قرار میگیرد: «بر سر آنم که گر ز دست برآید/ دست ز کاری زنم که غصه بر آید» و یا این بیت «پیمانشکن هر آینه گردد شکسته حال/ «اِنَّ العُهُــودَ عِنـدَ مَلیکِ النُّهی ذِمَم»» شاعر بر مذمت پیمانشکنی و توصیه به وفاداری به عهد تأکید میکند و پیمان داری جزء آیین است، بنابراین در کجا میتوانیم بگوییم اینها جزئی از ادب آیینی نیستند؟ شعر مولوی، بیدل، حافظ، سعدی و ... همگی نماینده تمامنمای ادبیات آیینی هستند. حتی در دوران شادخواری شعر پارسی با آیین مواجه هستیم، این بیت رودکی را ببینید چگونه بر این موضوعات تأکید میکند:
«زمانه پندی آزادوار داد مرا
زمانه را چو نکو بنگری همه پند است
به روز نیک کسان گفت تا که غم نخوری
بسا کسا که به روز تو آرزومند است»
وارد گستره سبک هندی که میشویم با سرودههایی از این دست مواجهایم: «تازه رویی بر من آتش را گلستان کرده است/ خـلق، دشوار جـهان را بـر من آسـان کرده است» در این مصرع از «حسن خلق» صحبت میکند و این هم نمونهای از آیین شعر فارسی است. دین و آیین در شعر فارسی توأمان با یکدیگر هستند و نخست باید بپذیریم کدام دوره از ادبیات فارسی را پیگیری کنیم که آیین در شعر فارسی وجود نداشته باشد.
نمونه دیگر اینکه گفت: «حُسن مَهرویان مجلس گرچه دل میبُرد و دین/ بحث ما در لطف طبع و خوبی اخلاق بود» که حافظ در این بیت راجع به اخلاق صحبت میکند. یا «چنان بزی که اگر خاک ره شوی کس را/ غبار خاطری از ره گذار ما نرسد»؛ این بیت انگار حدیثی از ائمه(ع) را همانند بسیاری از سرودههای فارسی ترجمه کرده است.
در مجموع باید گفت که شعر «پارسی» به معنی شعر پارسا، شعری آیینی است؛ حتی در سرودههای عاشقانه هم میتوان این نوع موضوعات را دید که شاعر بر آن تأکید کرده است. به عنوان نمونه میتوان به این بیت اشاره کرد که گفت: «یار اگر رفت و حق صحبت دیرین نشناخت/ حاش لله که روم من ز پی یار دگر». پایبندی به یک اصل جزء آیین بوده است که در این بیت به خوبی به پایبندی شاعر به تعهدش اشاره میکند. یا شاعر در جای دیگر میگوید: «من آن نیم که دهم نقد دل به هر شوخی/ که در خزانه به مهر تو و نشانه توست».
این نوع سرودهها را میتوان در شعر آیینی جای داد. اصلاً انتخاب این اسم برای این حوزه شعری عنوان مناسبی است که ما آن را انتخاب نکردهایم؛ ثبت احوال شعر دست ما نیست، تا شناسنامه شعر صادر کنیم، اما اسمی دقیق است و در واقع شعری است که بر فرهنگ اهل بیت(ع) اشارت دارد.
اما اینکه به شعر اهل بیتی و هیئتی و آیینی تقسیمبندی میکنند، باید گفت که اولاً اینکه آنها به اشعار و این نوع چیزها بینیازاند و شعر و مدحی لازم ندارند؛ بنا براین عنوان «شعر اهل بیتی» شاید برای این دسته از اشعار که به مدح و مراثی ائمه(ع) میپردازند، بهتر باشد؛ چون آنها خودشان میخواهند تا کسی برایشان شعر بگوید.
شفیعی کدکنی در شعری در مورد درخت میگوید: «هر چه واژه داشتم نثار کردم/ ودرخت/ لحظهای مرا به کنه خویش راه نداد» در اینجا شاعر از این گلایه میکند که درخت او را به خلوت خودش راه نداده است، پس چگونه است که بزرگی میتواند تو را به خلوت خود راه دهد؟
در واقع خود اهل بیت هستند که در شعر اهل بیتی به شاعر میآموزند که چه بگوید. اگر این عنایت و توجه صورت گرفت، نباید که بگوییم ما خیلی خوب بودیم، چون عنایت این بزرگواران عنایت عام است و هرکس از هرکجا که باشد میتواند بر سر این دربار جایی داشته باشد. ما این ماجرا را در سرنوشت «حر این یزید ریاحی» به خوبی میبینیم. حتی گمان من این است که آقا سید الشهدا(ع) دوست داشتند همه آنهایی که بر روی آنها شمشیر کشیدهاند، هدایت شوند و دوست داشتند همه آنها به جایی این که کشته شوند یا بکشند، اهل نماز شوند.
بنا براین، در پاسخ به این پرسش که شعر آیینی شعری است که فقط نام ائمه معصومین در آن باشد؟ نه، به نظر من هر شعری که مطالب و مضامین آن مورد تأیید ائمه باشد، آیینی است.
چرا کارشناسان و برخی از نویسندگان که زشتیهای ادبیات را در آثارشان نشان دادهاند این دوره را به رخ نمیکشند و به موضوعاتی میپردازند که موضوعیت چندانی ندارد؟ البته برخی از نویسندگان مانند آقای دکتر حسین رزمجو کتابی به نام «شعر فارسی در ترازوی نقد اسلامی» منتشر کردهاند که در آن ادبیات را به دو دوره تاریکیها و روشناییها تقسیمبندی میکنند. اگرچه این نوع آثار ارزشمند است، اما ضروری است که یک نفر از چشمانداز مسائل آیینی گستره شعر و ادبیات فارسی را بررسی کند و سرشاری شعر فارسی در دورههای مختلف با این رویکرد را به مخاطبان معرفی کند.
محمد کاظم کاظمی مقالهای با عنوان «موضوع و موضع شعر آیینی» دارد که در این مقاله میگوید بعضی از شعرها «موضع آیینی» دارند و بعضی «موضوع آیینی»؛ مانند شعری که برای اهل بیت گفته میشود. برای گروه نخست هم میتوان قصیده «حج» ناصر خسرو را یاد کرد که در آن بر درست انجام دادن یک آیین تأکید دارد. بر این اساس ما افرادی را در انجمنهای شعر آیینی میبینیم که این نوع دستهبندی را هم قائل شدهاند و حتی گاه این دستهبندیها با دید منفی به یک حوزه است. نظر شما که در هر دو حزوه فعالیت کردهاید، در این خصوص چیست؟
به نظر می آید که «موضوع» و «موضع» ائمه(ع) یکسان است؛ «هو الاول و الآخر و الظاهر و الباطن». دیگر اینکه وقتی در شعری صحبت از «حج» شده است، دینی و آیینی است. در یکی از آنها حج را تعلیم داده است مانند: «حاجیان آمدند با تعظیم/ شاکر از رحمت خدای رحیم». در این شعر ناصر خسرو اینطور گفته شده است که فردی حال خودش را میگوید و بیان میکند که من با حالت تاریکی به حج رفتم و روشن و نورانی بازگشتم، پس این در حال صحبت از موضع نیز هست که مکه چنین تغییری در تو به وجود میآورد.
به نظر من در این نوع اشعار موضوع و موضع یکسان هستند؛ «گر خط نکند شوخی هر پشت ورق روییست»؛ خط باعث میشود که ما بگوییم این پشت و این رو است؛ بنابراین در درجه نخست موضوع و موضع در فرهنگ والا و نورانی ائمه یکی است و این نوع دستهبندیها بیشتر از منظر کارشناسان دینی است. این قبیل تقسیمبندیها در ما که شاعر هستیم و تنها امید به خداوند داریم، وجود ندارد.
دوم اینکه، ارادت شاعران به اهل بیت(ع)، ارادتی است که میخواهند زکات طبع خود را بدهند؛ هر چند اهل بیت(ع) به زکات نیازی ندارند. در واقع تو به عنوان شاعر در حال پرداخت تاوان شاعری خود هستی که هوای تو را داشته باشند، کسانی که دستشان بالاترین دستها است و باید با توسل به آنها به یک جایی پناه ببری که مقصد است؛ وگرنه خیال تو را وحشتناک با خود خواهد برد.
بیدل دهلوی همواره در شعرهایش از بالا نگاه میکند، به دلیلی که خواندن شعر بیدل سخت است. برای فهمیدن باید دست وی را بگیری و بالا بیایی و از آنجایی که وی به شعر نگاه میکند، به شعرش نگاه کنی، اما همین شاعر میگوید: «بیدل! کسی به فهم حقیقت نمیرسد/ تا خاک پای احمد مرسل نمیشود». تمام شاعران گردن کلفت، بیت مند، فراز مند همه اینها خاکسار و افتاده دربار ائمه(ع) شدند، بنابراین به نظر من هرکجا سخن از ائمه و مسائلی که آنها تأیید کردند است، آن هم موضوع و هم موضع آیینی به شمار میآید.
حتی خاقانی که شاعری مسیحیزاده است و نشانههای فرهنگ مسیحی در شعر وی مکرراً دیده میشود، اما سرودههایش به شدت آیینی است.
شاید منظور دوست عزیز ما، محمدکاظم کاظمی، این بوده است که در واقع افرادی از کنار مسائل آیینی به شرح و وصف گذشتند، اما عدهای بر حفظ اصالت مواضع آیینی ایستادند و گفتند آمدن به مکه مانند آمدن به باغ ملی نیست.
این را میشود قبول کرد که شعر آیینی و فاطمی ارادت خود شاعر است؟
در عرصه شعر آیینی آن بخشی را که به نام «شعر اهل بیتی» میشناسیم، همه آنها هدایت شده از جانب اهل بیت(ع) است. ممکن است شما شعر آیینی بخوانید و بگویید غلط است، و شاید بگویید از نوع ساختارش خوشتان نیامده است. به نظرم حضرت(س) این حال و لیاقت را در وجود شاعر به وجود آوردهاند که ما را صدا بزن و حالا صدا بزن و اصلاً در غیر وزن صدا بزن، آنهایی که تو ر ا صدا زدند مابقی را نیز به تو یاد خواهند داد.
اینجا ارادتی پیش میآید که بسیاری از افرادی که شعرشان چه از لحاظ دستور زبانی چه مفاهیم سست است، همین را میگویند که عنایت خود ِ بانو است، به همین خاطر بعضیها به صرف ارادت شعری به ساحت حضرت(س) به شعر آیینی هجمه میآورند و اشعاری را میسرایند که ضعیف است. به نظرم وقتی اهل بیت(ع) عنایت کردند، باید قدر عنایتشان را بدانی و اصلاً شاید قدر دانستن این عنایت و توجه این باشد که چیزی نگویی. تنها با تکیه بر عنایت نمیتوان هر شعری را به این بزرگواران منسوب کرد، باید شعرت را تصحیح کنی و اگر استاد نداشتی، با چنگ زدن به ساحت خودشان از آنها بخواهی که امکانش را فراهم کنند.
مجذوب در شعری گفته بود: « مجذوب! گر معامله حشر با علیست/ من ضامنم که تا بتوانی گناه کن ! » این را نوشت و شب خواب مولا علی(ع) را دید که گفتند: «مجذوب! چون معامله حشر با علیست/ شرم از رخ او کن و کمتر گناه کن»؛ پس مشخص میشود که هم عنایت کردند که شعر بگویی و هم چگونه بگویی.
بهترین نوع شعر فاطمی آن است که نقص نداشته باشد یا لااقل نظم مخدوش نباشد. متأسفانه گاه دیده میشود که ائمه را دستمایه مضمون خود را کردهاند، در حالی که شاعر دستمایه آنها است و بر سر راه آنها افتاده است. شاعر فکر میکند به جای توسل به حضرت زهرا(س) باید تغزل بر امام داشته باشد، در حالی که در درجه اول باید بداند که لایق این نوع سخن نیست. همانطور که شکوهی تربتی میگوید: «نامم اگر "غلام رضا" هست/ خویش را بــا نـــردبان اسم تــو بـــالا نمـیکنم» باید فکر و عمل کرد.
وضعیت برای شعر امروز فاطمی هم به این شکل است؟
ما در دورانی هستیم که به راحتی از ائمه(س) صحبت میکنیم، به همین خاطر واقعاً زشت است برای شاعران ایرانی مسلمان که شعری ضعیف برای اهل بیت(ع) بگوید. اگر کسی میخواهد برای ائمه و مختصاً برای بانو(س) شعر بگوید، اما توانایی کافی را ندارد، به نظم احادیث بپردازد. پیش ا زانقلاب با این رویکرد شعری روبرو نبودهایم که شاعر بگوید من آیینی و یا فاطمیسرا هستم و مجموعهای را با این عنوان منتشر کند، اما بعد از انقلاب این رویکرد را دیدهایم. اما یک جریان دیگر را هم در این میان میتوان مشاهده کرد؛ به عنوان نمونه شاعری مجموعه شعر 90 صفحهای ارائه داده است که از آن 20 سروده برای درخت، 20 قطعه شعر برای دریا و 10 سروده هم مثلاً برای امام حسین(ع) گفته است؛ شعرهایی که به مراتب قویتر از سرودههای آیینی است در کنار اشعار آیینی شاعر جمع و در قالب یک مجموعه منتشر میشود و این غیر قابل تحمل است.
شعری که برای بانو(س) سروده میشود، باید در زیباترین فرم ارائه شود:«گفت کریمان گرچه ستار العیوبند/ گدایانی که محجوبند، خوبند». فرد باید خودش حیا داشته باشد که شعر زیبا بگوید. شعر فاطمی نمیتواند زشت و ناگوار باشد؛ شعر برای مادر سادات(س) باید در اوج باشد. به عنوان نمونه، از این دست از اشعار میتوان به شعرهای فاطمی استاد غلامرضا شکوهی و استاد حسین منزوی اشاره کرد.
با توجه به اینکه فرموده بودید که شعر فاطمی از قرن پنجم هجری آغاز شده و ما شاهد فرازها و فرودهای مختلفی از این شعر در طول تاریخ ادبیات فارسی از جهت کمیت داشتهایم، آیا این نوع سرودهها از لحاظ محتوایی هم تغییری تجربه کردهاند؟ به نظر میرسد در دورههای اولیه تأکید بر مباحث کلامی و زندگی حضرت بوده است، ولی در دوران سه دهه انقلاب بیشتر به سمت شاعرانگی و تجربه شخصی شاعر میرود.آیا این یک فرصت است برای شعر فاطمی ما یا یک تهدید؟
البته شعر تغییر میکند؛ «بر سر سفره سلطان چو نشیند درویش» چه کار می تواند انجام دهد؟ وقتی در ناز و نعمت درهای مضامین زندگی اهل بیت(ع) برای شاعران باز و باریده میشود، فرقی نمیکند که از کدام قسمت چیده شود. با وجود این، زلالترین سرودههای اهل بیتی و به تبع آن فاطمی، سرودههایی هستند که به صورت مستقیم به آنها میپردازند و رویکرد تلمیحی ندارند، چراکه بسیاری از شعرهای تلمیحی را میتوان به دیگران هم نسبت داد و برداشتی غیر از زندگی حضرت داشت.
شاعران اهل بیت(ع) قبل از انقلاب بیشتر از جمع روحانیون و مراجع و درسخواندهها بودند که همگی به علوم دینی آشنایی داشتند، به همین خاطر شعر فاطمی بیشتر از اینکه از سوی شاعران مردمی باشد، از نظر تاریخدانستهها بود. با توجه به این رویکرد، طبیعی است که ما در قرنهای پیشین با غلبه مباحث کلامی و تاریخی بر شاعرانگی و عاطفه در شعر مواجه باشیم. البته این موضوع را نباید فراموش کرد که شعر فاطمی در طول تاریخ اشارات مستقیمی به وقایع تاریخی در صدر اسلام و بعد از رحلت پیامبر(ص) داشته است، به همین خاطر بعید نیست که بسیاری از سرودههای این شاخه از شعر در طول تاریخ از بین رفته باشد. در دورهای هم گفتن شعر برای حضرت زهرا(س) واقعاً مساوی با مرگ بوده است، شاید به این دلیل بوده است که از گذشتگان بسیار کم شعر درباره ایشان دیده میشود، اما از دوره صفوی به بعد آثار برای حضرت زهرا به نسبت قبل زیاد می شود.
اما این روند در سه دهه انقلاب و بیشتر از آن بعد از رهبری مقام معظم رهبری رویکرد مردمی گرفت. ما بیست سال پیش عزاداری فاطمیه همانند عزاداریهای امروز را در تهران نداشتیم. از همان اول که مقام معظم رهبری آمدند، پنج روز فاطمیه برگزار شد. بعد از فرمایش آقا، حضراتی مثل وحید خراسانی هم گفتند که عزاداری فاطمیه هم همانند عزاداری ایام عاشورا برگزار شود. یعنی در دوره امام(ره) هم چنین مجلس علنی در بین مردم وجود نداشت. فاطمیه محفل خصوصی در خانهها بود و مانند محرم عام نبود؛ از بعد فرمان آقا فاطمیه از خانهها به هیئتها آمد. افزایش عزاداری و به تبع آن هیئتهای فاطمی نیاز برای وجود شعر فاطمی را بیشتر کرد. این نیازی که جامعه به شعر حضرت زهرا(س) داشت باعث شد که جوانها بیایند و وارد این عرصه شوند که مسلماً یک آزمون و خطایی است برای خود شاعران آیینیسرا. ما حسین فهمیده های شعر آیینی هستیم و معابر را برطرف می. کنیم
منتها باید مراقب باشیم که ما پیشتازان و طلایه داران گل خودی نزنیم؛ اگر شعری میگوییم که شایسته ائمه نیست به استاد بدهیم تا عیوب آن برطرف شود یا آن را کنار بگذاریم. یکی از اتفاقات خوبی که در سالهای اخیر افتاده، برگزاری شب شعرها با حضور رهبر انقلاب است. آنجا شاعر تلاش میکند تا بهترین شعر را برای جمع بخواند. نه به این خاطر که شعری نزد مقام معظم رهبری میبری، بلکه برای اینکه ایشان خودشان شاعر و ادیب هستند و شعر را میشناسد. در جایی شعر خود را اعلام میکنی که میخواهد بگوید این سرزمین شاعر فاطمی دارد و مهم است که رهبر جامعه یک روز را اختصاص به شنیدن شعر فاطمی میدهد. این یک یادآوری است که شاعران این مقوله را جدی بگیرند و زیباترین اوقات طبع خود را برای وارد شدن به میدان و جرگه و فضای شعر فاطمی اختصاص دهند.
نباید تسامحی در نقد و شنیدن شعر فاطمی داشته باشیم. اگر کسی برای حضرت زهرا(س) شعری سرود و واژه نا شایستی در آن بود، بگوییم چون برای ایشان سروده شده است این بیت را حذف کنید. معنای حسین فهمیده این نوع شعر بودن چیست؟ این است که ما راه را درست باز کنیم چون 20 سال بعد شاعرانی خواهند آمد و بهترین شعرها را خواهند گفت و نیازی به شعرهای ما نخواهند داشت:
«تو جهد کن که در این بحر ناپدید شوی
و گرنه هر خس و خاری شناوری داند»
آیندکان در 70 سالگی انقلاب زیباترین شعرها را برای حضرت زهرا(س) میگویند که نگاه بر آنان، به برخی از آنها رشک خواهی برد. توصیهام برای رسیدن به این مرحله آن است که وقتی شعر فاطمی خوانده میشود، شاعران تسامح مراقب باشند که سرودهها سست و بیتها ناتندرست نباشد.
آه ای دوای درد دو عالم! دوا تویی
وی در ادامه یکی از سرودههای فاطمی خود را که به مادر سادات(س) هدیه داده است، بازخوانی کرد:
«هر کس هر آن چه دیده اگر هر کجا تویی
یعنی که ابتدا تویی و انتها تویی
در تو خدا تجلی هر روزه میکند
«آیینه تمام نمای خدا» تویی
میلاد تو تولد توحید و روشنی است
ای مادر پدر ! غرض از روشنا تویی
چیزی ندیده ام که تو در آن نبوده ای
تا چشم کار می کند ای آشنا! تویی
نخل ولایت از تو نشسته چنین به بار
سرچشمه فقاهت آل عبا تویی
غیر از علی نبود کسی همتراز تو
غیر از علی ندید کسی تا کجا تویی
تو با علی و با تو علی روح واحدید
نقش علی است در دل آیینه، یا تویی؟
شوق شریف رابطههای حریم وحی
روح الامین روشن غار حرا تویی
ایمان خلاصه در تو و مهر تو میشود
مکه تویی، مدینه تویی، کربلا تویی
زمزم ظهور زمزمههای زلال توست
مروه تویی، قداست قدسی! صفاتویی
بعد از تو هر زنی که به پاکی زبانزد است
سوگند خورده است که خیرالنسا تویی
شوق تلاوت تو شفا میدهد مرا
ای کوثر کثیر! حدیث کسا تویی
آن منجی بزرگ که در هر سحر به او
میگفت مادرم به تضرع بیا! تویی
آن راز سر به مهر که «حافظ» غریبوار
می گفت صبح زود به باد صبا تویی
هنگام حشر جز تو شفاعتکننده نیست
تنهاتویی شفیعه روز جزا تویی
در خانه تو گوهر بعثت نهفته است
راز رسالت همه انبیا تویی
«آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند»
بی تو چه میکنند؟ تویی کیمیا تویی
قرآن ستوده است تورا روشن و صریح
یعنی که کاشف همه آیه ها تویی
درد مرا که هیچ طبیبی دوا نکرد
آه ای دوای درد دو عالم! دوا تویی
من از خدا به غیر تو چیزی نخواستم
ای چلچراغ سبز اجابت! دعا تویی
«پهلوشکستهای تو و من دل شکستهام»
دریابم ای کریمه که دارالشفا تویی
ذکر زکیّه تو شب و روز با من است
بیتاب و گرم در نفس من رها تویی
کی میکنی نگاه به این لعبتان کور
با من در این سراچه بازیچه تا تویی
پیچیده در سراسر هستی ندای تو
تنها صدا بماند اگر، آن صدا تویی
گفتم تو ای بزرگ! خطای مرا ببخش
لطفت نمیگذاشت بگویم « شما » تویی
باری، کجاست بقعه قبر غریب تو؟
بر ما بتاب، روشنی چشم ما تویی»