کد خبر 207260
تاریخ انتشار: ۲۷ فروردین ۱۳۹۲ - ۱۰:۲۷

در نهایت هاشمی باید کاندیدا شود تا از جبهه واقعی ضد‌اصولگرایی یعنی ائتلاف «فتنه- انحراف- ضد‌انقلاب- بیگانه» در تمامیت آن رونمایی شود. هیچ واقعه‌ای همچون کاندیداتوری هاشمی مرزها را شفاف نکرده و فضا را برای بیان حرف‌های ناگفته مهیا و مساعد نمی‌کند.

مشرق- اگرچه هاشمی‌رفسنجانی خود در این باره که بالاخره در انتخابات 24 خرداد کاندیدا خواهد شد یا نه، مبهم رفتار کرده ولی برخی نزدیکان او از جمله حسن روحانی و علی یونسی گفته‌اند او در این انتخابات کاندیدا نخواهد شد.

می‌توان حدس‌هایی زد ولی هنوز نمی‌دانیم این خبر تا چه حد جدی است. برخی دیگر از نزدیکان هاشمی اصرار دارند که او برای کاندیداتوری مصمم است و پروژه‌هایی مانند احاله دادن مراجعه‌کنندگان به خاتمی يا جلو انداختن حسن روحانی را به این دلیل به اجرا گذاشته که از انتقادها مصون بماند، فضا را بسنجد و ظرفیت‌هایی برای مصرف در دقیقه90 ایجاد کند.

واقعیت هر چه باشد، دلایلی هست که بر مبنای آنها می‌‌توان استدلال کرد هواداران گفتمان مقاومت - پیشرفت باید از حضور هاشمی‌رفسنجانی در انتخابات ریاست‌جمهوری یازدهم استقبال کنند. این دلایل توضیح می‌‌دهد که چرا حضور هاشمی یک اتفاق انتخاباتی خوب است و چرا عدم کاندیداتوری هاشمی برخی از مهم‌ترین فرصت‌های این گفتمان را از بین خواهد برد.

یکم- نخستین دلیل این است که برخی هواداران درجه 2 و 3 هاشمی که کاری بیش از وبلاگ‌نویسی و هرزنامه‌گردانی از آنها بر‌نمی‌آید اکنون قویا عقیده دارند اشتباهات دولت احمدی‌نژاد سرمایه اجتماعی هاشمی را بازسازی کرده است و او بر خلاف انتخابات 84 یا 88 دیگر رکورد‌دار «رای منفی» در نظرسنجی‌ها نیست بلکه قادر است این بار با چهره‌ای بازسازی شده و مشروعیتی دوباره به دست آمده، کار انتخابات را همان مرحله اول یکسره کند. این ادعایی است که حقیقتا به آزمون گذاشته شدن آن برای آینده کشور دارای اهمیت حیاتی است. اگر آقای هاشمی همچنان در این توهم است که مردم به خاطر ندانم‌کاری‌های دولت به شیفتگان او تبدیل شده‌اند می‌‌تواند به میدان بیاید و عقیده خود را به محک رای مردم بگذارد. اکنون همه نظرسنجی‌ها نشان‌دهنده آن است که رای منفی هاشمی حتی از جریان انحراف هم بالاتر است اما مثل انتخابات مجلس ششم و ریاست‌جمهوری نهم لابد هستند کسانی که به ایشان مشورت‌های وارونه بدهند، او را قهرمان ملی و محبوب قلوب خلایق معرفی کنند. اگر آقای هاشمی در این توهم بماند و عرصه‌ای برای عیان شدن حقیقت فراهم نشود، این احتمال هست که او پس از انتخابات پروژه‌هایی متوهمانه را به اجرا بگذارد که برای نظام هزینه خواهد داشت و برای او هم البته بسیار گران تمام خواهد شد. تجربه نشان داده است متوهم شدن سیاستمداران در این ملک پدیده‌ای به غایت خطرناک است و حتی‌المقدور یا باید از آن پیشگیری کرد یا اگر نشد به فوريت علاجش نمود تا کار دست ملک و ملت ندهد.

دوم- آقای هاشمی باید کاندیدا شود تا علاوه بر سرمایه اجتماعی، نزدیکی‌های او به جریان انحراف یعنی همان جریانی که در ظاهر شعار مخالفت با هاشمی می‌‌دهد برای افکار عمومی نمایان شود. تا یک رقابت انتخاباتی در‌نگیرد روشن نخواهد شد دیدگاه‌های هاشمی و جریان انحراف درباره مسائل فرهنگی، سیاست خارجی، هسته‌ای، مذاکره با آمریکا، ولایت‌فقیه، اصولگرایی، ساختار نظام و... چقدر به هم نزدیک است. این پرده نفاق و تزویر بالاخره باید فرو‌بیفتد. نباید اجازه داد یک بار دیگر دوقطبی کاذب هاشمی- انحراف شکل بگیرد و رهزن فکر و اندیشه مردم شود. چنین دو‌قطبی‌اي در واقع وجود ندارد ولی ساختن آن و بال و پر دادن به آن البته هم پروژه آقای هاشمی است و هم پروژه منحرفان، تا نزدیکی‌های محتوایی خود را پنهان کنند و متقابلا از یکدیگر برای درگیر شدن با اصل نظام سود ببرند.

سوم- اکنون هم برای کسانی در داخل ایران و هم برای برخی دشمنان خارجی ملت ایران این توهم به‌وجود آمده که جامعه ایرانی از خط مقاومت خسته شده و آماده پذیرش دیدگاه‌های سازشکارانه مقابل غرب است. غربی‌ها اکنون از اجتماعی شدن خط سازش در کشور حرف می‌‌زنند و منظورشان هم این است که توقع و تمنای سازش از حد نخبگان و خواص فراتر رفته و به توده‌های مردم نیز سرایت کرده است. تردیدی نیست منشأ بخش بزرگی از فشارهایی که اکنون ملت ایران با آن مواجه است، همین اشتباه محاسباتی است. وقتی دشمن به این ارزیابی رسیده باشد که فشارها اثر کرده و ملت آماده سازشند، بی‌شک به فشارهای خود خواهد افزود چرا که استراتژی تولید فشار را موفق ارزیابی می‌‌کند. در این تردید نیست که یکی از اصلی‌ترین عوامل ایجاد‌کننده این توهم در ذهن غربی‌ها مجموعه کدهایی بوده که از جانب آقای هاشمی و وابستگان ایشان تولید شده است. گرایش هاشمی به سمت سازش از دید غربی به معنای شکاف درون نظام، از دست رفتن انسجام نظام برای مقابله در مقابل توطئه‌های غرب و همچنین آمادگی او برای قربانی کردن راهبردهای نظام پیش پای جنگ قدرت تفسیر شده است. فقط برای به آزمون گذاشتن همین یک فرضیه هم که شده آقای هاشمی باید کاندیدا شود. کاندیدا شدن هاشمی صف‌آرایی 2 جبهه سازش و مقاومت را شفاف خواهد کرد و در نهایت هرگونه اشتباه محاسباتی درباره سوق پیدا کردن بدنه جامعه به سمت سازش را از ذهن دشمنان خارجی ملت ایران خواهد زدود.

چهارم- دلیل چهارم این است: هاشمی باید کاندیدا شود تا ببیند که دیدگاه واقعی ملت ایران درباره فتنه 88 نه فقط تغییر نکرده بلکه رادیکال‌تر هم شده است. بر خلاف هاشمی، ملت از اشتباهات و انحرافات دولت فعلی حقانیت فتنه را نتیجه نگرفته است. هاشمی طوری حرف می‌‌زند که گویی شکست تجربه احمدی‌نژاد به معنی شکست تجربه اصولگرایی و اثبات حقانیت و مشروعیت فتنه است. هاشمی باید کاندیدا شود تا روشن شود اشتباهات احمدی‌نژاد تغییری در دیدگاه ملت درباره فتنه ایجاد نکرده است. جایگزین «انحراف»،«فتنه» نیست و دولت آینده بناست جلوتر از دولت‌های نهم و دهم باشد نه اینکه به دولت‌های 20-18 سال قبل بازگردد. این موضوعی است که فقط با کاندیدا شدن هاشمی و پای صندوق رای تعیین تکلیف می‌‌شود.

پنجم- و در نهایت هاشمی باید کاندیدا شود تا از جبهه واقعی ضد‌اصولگرایی یعنی ائتلاف «فتنه- انحراف- ضد‌انقلاب- بیگانه» در تمامیت آن رونمایی شود. هیچ واقعه‌ای همچون کاندیداتوری هاشمی مرزها را شفاف نکرده و فضا را برای بیان حرف‌های ناگفته مهیا و مساعد نمی‌کند. اکنون بسیاری از ائتلاف‌ها و بده‌بستان‌ها پنهانی انجام می‌‌شود و کسانی هستند که ضرورتی نمی‌بینند موضع واقعی خود را روشن کنند. حتی خارجی‌ها هم سعی می‌‌کنند موضع واقعی خود را بپوشانند و به تعبیر خودشان به فرآیندهای داخلی ایران مجال ظهور و بروز بدهند. کاندیدا شدن هاشمی همه این بازی‌های دوگانه و چندگانه و پروژه‌های زیر‌پوستی را آشکار خواهد کرد و یک بار؛ شاید برای همیشه، ائتلاف فتنه- انحراف - بیگانه – ضد‌انقلاب را روبه‌روی گفتمان انقلابی قرار می‌‌دهد تا بتوان آن را تعیین تکلیف کرد.

*وطن امروز/ مهدی محمدی