سرویس فرهنگی مشرق به نقل از تسنیم نوشت:
"روزگار عوض شده است": سرهنگ زاده موبور آنتی غرب رسانههای ایرانی، با چشمان آبی اروپاییاش، از زیر عینک معروف قابمشکیاش، در حالی که چایسبز افغانی دمکرده خودش را مینوشید به ما زل زد و این گزاره را با صراحت اعلام کرد. در حالی که در اتاق دیگر خانهاش عدهای مشغول سروکله زدن برای دور زدن فیلترینگ اینترنت بودند تا با یک مستندساز مشهور آمریکایی ارتباط ویدئویی برقرار کنند. مستندسازی که به تعبیر طالبزاده عوض شدن روزگار را فهمیده بود و برخی ایرانیها نفهمیده بودند.
کنایه البته ستایش آمیزی که سعید قاسمی در اولین حضورش در برنامه راز نثار نادر طالب زاده کرد اگرچه برای خیلی ها چندان تعجب برانگیز نبود اما خیلی ها که طالب زاده را از روی فعالیت های سرسختانه اش در حمایت از انقلاب اسلامی ایران می شناختند را متعجب ساخت. قاسمی شب 22 بهمن دو سال پیش به راز آمده بود و گفته بود که طالب زاده که پدرش یک سرهنگ وفادار فوق العاده متمول دوران شاهنشاهی بوده است یکی از رویش های فرهنگی انقلاب است.
در همه این سالها طالبزاده آنچنان در مقابل خاستگاه ظاهریاش قیام کرده است که دیگر حوصله سروکله زدن با جریان فرهنگی طرفدار غرب ایرانی را ندارد.
طالب زاده اولین انتخاب ما برای پروژه «فرهنگ، سیاست و جمهوری اسلامی» است.
آقای طالبزاده، احساس خلا زندگی در شرایط متناقض رسانهای این روزها کمتر از شرایط بغرنج جنگ نیست.ما پروژهای را در تسنیم شروع کردهایم بر مبنای مقایسه عملکرد سیساله جمهوری اسلامی در عرصه فرهنگ و سیاست. غیرقابل انکار است که امروز بعد از گذشت سیسال و اندی از وقوع انقلاب تمدن ساز ایران در سال 57 ، نظام سیاسی جمهوری اسلامی در خط مقدم و صف پیشتاز رویارویی با تمدن غرب ایستاده است. نمونههای ایستادگی جمهوری اسلامی در مقابل همه پروژههای سیاسی غرب، کاملا واضح و مشخص است. همه آدمهایی که در همه این سالها به حج رفتهاند این خاطره کاملا در ذهنشان ماندگار شده است که به محض اینکه مسلمانهای کشورهای دیگر متوجه ایرانی بودنشان شدهاند چه ستایشی نثارشان کردهاند فقط به خاطر ایستادن جلوی تمدن غرب. اینها همه چیزهایی است که ما در همه این سالها دیدهایم.
استقبال وسیعی که از دولتمردان و مقامات سیاسی ایران در کشورهای مختلف میشودو... این کاملا قابل رویت است که نظام سیاسی ایران در مقابل تمدن غرب صفآرایی کرده است. اما اگر همین وضعیت را در فرهنگ ایرانی جستجو کنیم، به حفره بزرگی و ناامیدکنندهای میرسیم.این خلأ بزرگی است آقای طالبزاده.
جمهوری اسلامی ایران در عرصه بین المللی در همه این سی سال بعد ازانقلاب در مواضع سیاسی و حرکت های ضداستعماری و ضدستم و حمایت از فلسطین و مبارزه با اسرائیل و دیگر عرصه های سیاسی در خط مقدم مبارزه با امریکا و غرب ایستاده است، اما در عرصه فرهنگی و تمدنی حتی به این جایگاه سیاسی بین المللی نزدیک هم نشده است. مبارزه فرهنگی و تمدنی ما با دنیای غرب کاملا محدود و بی رمق است و این سوال اساسی ماست: اینکه چرا باید بعد از گذشت سی سال بزرگترین فیلم های ضدامریکایی در خودر غرب ساخته شود و دست فرهنگ ایرانی از مبارزه فرهنگی کاملا خالی باشد و در عرصه بینالملل نشانی از مبارزه فرهنگ ایرانی با تمدن فرهنگی غرب نیست. در عرصه سینما اصلا نمیتوانیم مقایسه کنیم. هیچ خبری از ایران در مسیر این مبارزه نیست. سینمای ایران محدود به یکسری موضوعات و سوژههای محدود بدون کارکرد بینالمللی است و خلاصه صدای فرهنگ انقلابی و انقلابیهای ایرانی کاملا خاموش است.
سوال بسیار خوبی است و مبحث به شدت مهمی است. من برای این سوال پاسخ دارم و پاسخش چیزی جز مقصر دانستن یک سیستم مقاومت برای جلوگیری از فعالیت فرهنگی نیروهای انقلابی نیست. بچه های حزبالله ی و طیف گفتمان انقلاب اسلامی در این سالها اصلا دیده نشدند. اما مساله این بود که نگذاشتند که دیده شوند. این دور نگه داشته شدن بچه های حزباللهی فرهنگی از مسیر رسمی فرهنگ و تولید به نظرم اصلی ترین دلیل این مساله شماست. در همه این سالها تفکر بازمانده روشنفکری، چیزی که مربوط به صد سال پیش ایران است متولی اصلی سیستم تولید فرهنگی در ایران بود. همه آنهایی که به نظرم من بهتر بود اصلا وارد این عرصه نشوند چون چیزی از دنیا نفهمیده بودند. در زمان ما اگر کسی نفهمد که امام خمینی کیست و درک نکند که انقلاب اسلامی چیست بهتر است که اصلا صحبت نکند. اصلا نفهمیده است که چه شده است. نتانیاهو واسحاق رابین و بوش پدر فهمیدند که چه شد ولی بعضیها داخل ایران نفهمیدند و همانها فرهنگ مملکت را به تسلط خودشان درآورند.
ما باید در بخش فرهنگی خیلی زودتر از این ها،یعنی دقیقا زمانی که امام راحل به رحمت خدا رفتند و رهبری انقلاب اسلامی به کسی رسید که یک گرایش فوقالعادهای به فرهنگ و هنر داشت و تاریخ هنر و فرهنگ و ادبیات را خیلی خوب میدانست و مسلط بود، به این انتظار شما میرسیدیم.من فراتر از شما انتظار دارم. ما نباید فقط وارد رویارویی میشدیم. باید از همان بیست سال پیش؛ اصلا گفتمان جهانی، گفتمان انقلاب اسلامی میشد که نشد. تازه سه سال است که این بچهها دارند دیده میشوند. تازه دارد معلوم میشود که بچه های حزباللهی حرف هایشان جذابتر ، عمیق تر ، نو تر و برش شان در اجتماع بیشتر است و مهمتر از همه ربطشان به زمان بیشتر است. من روی این ربط به زمان به شدت تاکید داریم. در نهایت میتوانم بگویم که دلیل همراه نشدن فرهنگ انقلابی همپای سیاست انقلابی در ایران، این بود که فرهنگ اصلا به دست انقلابیها و بچه حزباللهیها نیفتاد.
اصلا این خواست در مسیر انقلاب مطرح شد و عمومی شد؟ اینکه گفتمان فرهنگی انقلاب جهانی شود و اینکه فرهنگ و تمدن انقلابی روبروی تمدن غرب بایستد؟حوزه هنری، صداوسیما، دولت و... این همه مرکز و مرجع فرهنگی برای رسیدگی که ظاهرا همهشان هم میخواستند به این خواست ما برسند.
واقعیت این است که آنها اگر میخواستند هم نمی توانستد چون توانش را نداشتند و بلد نبودند. حوزه هنری دائما بچهها را جمع میکرد اما همهش دکور بود. میخواستند سینمایشان رونق پیدا کند اما کم میآوردند. چون فقط یک آوینی در صحنه بود و چقدر هم به او حمله میکردند. خودیها بیشتر به او حمله میکردند و آخر کار هم از تلویزیون بیرونش کردند. به صراحت می توانم با شهادت به آنچه خودم شاهدش بودم بگویم که گفتمان انقلاب اسلامی در تلویزیون اصلا مرسوم نبود. در همه دورههای مختلف صدا و سیما تاکنون هیچ کدام از مسئولین رده بالای آنجا در گفتمان انقلاب اسلامی نقش نداشتند. همه حزب اللهی ، مدیر ، سیاست مدار و... بودند ولی خودشان چیزی را شروع نکردند و اجتهادی نکردند. این به این خاطر بود که اینکاره نبودند. بچههایی که بچههای انقلاب بودند و خیلی از مسئولینی که موج ساز گفتمان انقلاب اسلامی بودند اصلا در صحنه حضور نداشتند.
اما تا دلتان بخواهد رزومه و بولتن و برآورد کار و این جور چیزها در این حوزه های فرهنگی داریم. آدمهای فرهنگی موردنظر شما کجا بودند؟ اصلا آمدند که حذف شوند؟
طالبزاده: همهشان حذف شدند. به کسی اجازه نمیدادند وسط بیاید. مهدی نصیری؛ بعد از رحلت امام در کیهان پس از هشت نه سال سردبیر شد. کیهان در آن زمان خیلی شجاع بود ونقد میکرد و پته خیلیها را روی آب میریخت ولی به راحتی مهدی نصیری را کنار گذاشتند. او هم رفت صبح را باز کرد که آنجا هم قدرش را ندانستند اما یک ده نمکی آمد و زیر نظر او کار کرد و امروز به عنوان یکی از افراد شاخص در زمینه گفتمان انقلاب اسلامی کار میکند. از آدم هایی که دیالوگ انقلاب اسلامی در ذهنشان بود غافل شدند مانند آقای ازغدی. ایشان به طور شانسی در برنامهای به نام شباهنگام در شبکه 5 اولین بار به تلویزیون آمد.
صدا و سیما میخواست یک برنامه گفتگوی زنده داشته باشد. به پیشنهاد خود ما به آقای لاریجانی و مدیر شبکه 5 آقای مفید برنامهای به نام «شباهنگام» راه افتاد. حدود 18 سال پیش این برنامه راه افتاد. برنامهای که هر شب یک موضوع داشت. یک شب که برنامه سیاسی بود با من بود. شب هنری با آقای شریفی نیا، شب دیگر اجتماعی که با آقای جهانگیر الماسی بود و یک شب طنز هم بود که با آقای کاردان بود.
من یک شب ازغدی را دعوت کردم و این آغاز ورودش به تلویزیون بود. من آقای ازغدی را اصلا نمی شناختم، یک طلبه بود که برای کیهان قلم میزد، یک سفری به طور مشترک به بوسنی داشتیم که آنجا کشفش کردم. نمی گذاشتند ایشان به تلویزیون دعوت شود. حتی در همین برنامه هممیرشکاک را گفتند نمی شود دعوت کرد. میرشکاک 25 سال جلوی دوربین نیامد.
این شاهکاری در حماقت است. چیزی است که من اسمش را نئومونگولیزم میگذارم. این را که شما اجازه ندهید میرشکاک در تلویزیون بیاید .شما آدمی مانند میرشکاک را میبرید در محاق تا دیده نشود و هرکسری که چیزی بلد نیست و تخصصی ندارد آن وقت دیده میشود. دقیقا مانند بلایی که سر آوینی آوردند. کسی نمیتواند به ما دروغ بگوید. آوینی تا زمانی که زنده بود هیچ کس دعوتش نکرد تا نیم ساعت با وی مصاحبه کند ببینید چه کسی است و چه حرفی دارد. نه صدا و سیما و نه ارشاد.
در تلویزیون هر کسی که مقداری کلام، شجاعت و یا نفوذ داشت امکان دعوت از او وجود نداشت. همین مهدی نصیری را 18 سال پیش در یک برنامه گفتگوی زنده دعوت کردیم اما او را رد کردند به این دلیل که میترسیدند. کاملا واضح بود که تلویزیون تمایلی به این بحث ها و بچه حزب اللهیها ندارد. شما بروید سریالها و فیلمهایی که تصویب میشود از بیست سال پیش تا الان را ببینید که چند درصدشان دست بچههای حزب اللهی است؟ و چند درصدشان دست آدم های سکولاری است که هیچ ارتباطی با انقلاب اسلامی ندارند؟ کسانی که ارتباطی با محوریت و افق انقلاب اسلامی ندارند و این تعریف من از عقب افتادگی در این سی سال است.
اشارهای داشتید به تغییر وضعیت از سه سال پیش. کمی درباره آن صحبت کنیم.این جو مقاومتی که نمونههای متعددش را هم گفتید الان به تعبیر شما نفسهای آخرش است.چه اتفاقی در حال افتادن است؟الان وضعمان چگونه است آقای طالب زاده. امیدوار باشیم؟ عادت کردهایم که نباشیم. غر بزنیم و فقط نگاه کنیم.
واقعیتش این است که روزگار عوض شده است. این جریان مقاومت دیگر توانی ندارد. بچههای حزباللهی فوقالعاده قوی ظاهر شدهاندهمین تلویزیون را نگاه کنید، به لطف خدا دیالوگ انقلابی این بار در تلویزیون اتفاق افتاده است. راز را نگاه کنید. اصلا ثریا را نگاه کنید. یک برنامه گفتمان انقلاب اسلامی است. یک تیم از بچه های دانشگاه شریف اند و واقعا دارند خوب کار میکنند. در ارتباط با ربا، زمین خواری ، اقتصاد فشل ،قوه قضائیه ضعیف و سوژه هایی قوی مثل اینها در برنامهشان صحبت کردند و چه قدر هم قوی و پر قدرت.هیچ رقیب دیگری برای آن وجود ندارد
و همین طور بچه های سفیر که الان دارند مستند می سازند و دیر یا زود این ها هم درگیر جدی کار می شوند. آدمهای بسیجی باسواد و بانفوذ و تربیت شدهای که تازه به صحنه آمدهاند وقوی دارند کار می کنند.در مستندسازی وقتی بچهها وارد میشوند فضا را میگیرند. در سینما آن طور. در ادبیات به این شکل.اینجا دیگر این سیستم مقاومت چارهای جز عقبنشینی ندارد.
من با صراحت اعتقاد دارم که بچههای حزباللهی اگر حرف بزنند و بگذارند حرفشان دیده شود، جذابترین حرفها را میزنند چون حقیقت از همه چیز جذابتر است. لذا با دیده شدن این طیف آدم ها و جاری شدن این جذابیت در رسانهها این مقاومت سرانجام شکسته شد.
باید باور کنیم که الان وضع فرق کرده است. اکنون جو تغییر کردهاست و قضیه تغییر هم جدی است. اینها فرسوده و کهنه شدهاند و از مقاومت در مقابل گفتمان انقلابی خسته شده اند و چیزی برای گفتن ندارند.
تازه سه چهار سال پیش به این طرف است که این بچه ها دارند دیده می شوند. اما من باید بگویم که هنوز هم همه چیز تمام نشده است؛ این سیستم مقاومت هنوز جان دارد. همین الان هم ما هنوز درگیریم. در حضوری که بچه های عمار خدمت اقا داشتند دیدیم که با اینکه خیلی ها بودند اما حتی یک لابی نداشتند که این دیدار پخش شود. یکی دو ساعت برنامه فوقالعاده دیدنی بود خیلی از صحبت های اقا در رابطه با همین سوال شما بود. چرا سانسورش کردند؟ 15 نفر در انجا حرف زدند از آقای سلحشور و فیاض و مهدی نصیری و سعید قاسمی تا یک طیفی از جوان ها ولی تصمیم گرفتند که پخش نشود. این لابی همان لابی است که 25 سال است که نگذاشته است بچههای انقلابی حرف بزنند.
این حرفی که دارم میزنم خیلی دردسرساز است اما می گویم هر کس هم هر چه می خواهد بگوید ، همان لابی که 25 سال نگذاشت بچه ها در صحنه باشد مهدی نصیری ها را ده سال فرستاد به دوبی امثال شاهچراغی را فرستاد آنجا برای نماز جمعه و ... همینها الان نمیگذراند حرفهای آقا در جلسه عمار پخش شود. چیزهای خیلی سطحی را سی بار پخش می کنند اما نمیگذارند آقا حرف بزند. حسن عباسی نباید دیده شود طالب زاده و وحید جلیلی نیایند حرف بزنند هنوز آن مقاومت در مقابل بچه ها هست برای چه صحبت های آقا در رابطه با فیلم لینکلن که فیلم مطرح امروز دنیاست نباید پخش شود؛ آقا تنها کسی بود که در ایران دربارهاش صحبت کرد. این همه برنامه های «هفت» و «هشت» و «نه» و «ده» در تلویزیون در مورد سینما داریم یک شب در رابطه با این فیلم کسی حرف نزد. ایشان در رابطه با اینکه بچه حزب اللهی ها اگر به صورت داستانی بخواهند بسازند چه باید بکنند کلی حرف زدند و بحث زره تقوا را مطرح کردند اما همان لابی های 25 سال پیش مانع پخش صحبت های آقا شدند.
با همه این حرفها همهمان آشنا هستیم و تغییری که شما میگویید هم کاملا قابل وضوح است. اما من دوست داریم بحث را بکشیم سمت خودمان همین جو جدی که میفرمایید حاکم شده. تاخیر در به وجود آمدن آن به علت ضعف و کم کاری قدیمی خودمان نیست؟یک نمونه؛ چرا عمار نباید زودتر راه میافتاد؟ الان بالاخره عمار راه افتاده و پوشش رسانه ها را میبینیم و تلویزیون هم میبیند که اگر پا به پای اینها نیاید عقب میافتد و مجبور میشود سرانجام به سراغش بیاید. من این طور تفسیر میکنم که اگر ده سال پیش بیست سال پیش هم این به خودآمدن بچه ها به وجود میآمد این جریان مقاوم به تعبیر شما همان موقع هم چاره ای جز پذیرش نداشت و زودتر شکسته میشد.
من اینجوری برداشت نمیکنم. این جو مقاومت تا جایی که توانست در برابر جریان انقلابی در فرهنگ مقاومت کرد و الان انقدر فرسوده و خسته شده است که چاره ای ندارد جز پذیرش. همین جشنواره عمار تا سال دوم هیچ کدام از دوستان تلویزیون نیامدند بعد از برگزاری دوره سوم محبت کردند و پای تلویزیون باز شد. خود رئیس سازمان با بنده تماس گرفت و گفت مراقب باش هیچ کم و کاستی برای عمار از سمت صداوسیما وجود نداشته باشد. خب متوجه شدند و این خیلی خوب است.
یا زمانی که بچه حزب اللهی های دانشگاه در دانشگاه شریف «مهار نشده» را آوردند. «یزدان تفنگ ندارد» را در سراسر دانشگاه ها اکران کردند. بچه های جوانی که رشته شان مهندسی بود. وقتی «میراث آلبرتا» را آوردند، من خودم در سالن تربیت بدنی بودم. 5 هزار نفر از هر طیفی نشسته بودند. این مستندسازی در دانشگاهها فضایی باز کرد و اکنون میبینیم که خیلی از دانشگاه ها دارند رقابت می کنند در فیلمسازی. جو سالمی که در دانشگاههای آمریکا نظیرش را پیدا نمیکنید. دانشگاههایشان عرضه انجام چنین کارهایی را ندارند و نهایت کارهایشان در حد خیلی سخیفی نسبت به این حد روشنفکری هست که در ایران وجود دارد. در حوزه فیلم سازی این عرصه باز شده است، اما هیچ کدام مورد حمایت رسمی دولتی نیست.
ما باید از وحید جلیلی تشکر کنیم از موج و از احسان حسنی، از بچه های ققنوس همه آنهایی که بدون حمایت وارد کار شدند. کاری که در واقع حوزه هنری و امثالهم وظیفه داشتند انجام دهند. در همین وزارت ارشاد، معاونت سینمایی تا زمانی فقط نظارهگر بود اما کم کم راه افتاد و در همین دوره؛ کنفرانس هالیوودیسم و کنفرانس فیلم سازان مستقل دنیا برگزار شد و نزدیک به صد خارجی در سراسر دنیا، آدمهایی که همه در مسائل فرهنگی و اجتماعی دنیا عددی هستند آمدند و حرف زدند و بحث کردند. میخواهم بگویم که الان یکسری اتفاقات افتاده که صحنه متزلزل شده و مقاومت قبلی ریخته شده و آنها نمی توانند در مقابل آن بایستند. نهایتا میتوانند مثلا نگذارند نشست عماریون با آقا پخش شود. من تا ابد این را میگویم تا بالاخره آنها کوتاه بیایند. مگر آقا حرفهای محرمانهای زده است؟
خود بچهها کمکاری نداشتند؟ غیرقابل انکار است تفاوت حجم تولید بچههای حزباللهی در این سالها با سالهای گذشته.
بله؛ اما آن مساله اول شما بیشتر ناشی از همان مقاومت است تاکم کاری بچه ها. برایتان گفتم که حتی همین تعدادی که به قول شما محدود و اندک کار میکردند را نگذاشتند دیده شود و وقتی این بچه ها دیده نشوند کسی به دنبال آنها نمیآید.کسی به دنبال این خط نمیرود. آنها نمی خواستند عدهای جلو بیایند میگفتند همینهایی که الان هستند هم حزب اللهی هستند دیگر چه نیازی به بقیه. نه آقا نیستند، من به جرات میگویم که آنها حزباللهی نبودند.
آقای طالبزاده، این حزباللهی هم از آن الفاظ پر از تعبیر همه این سالهاست. شما تعریف کنید حزباللهی را برایمان. همین حزباللهیهایی که به گفته شما نگذاشتند دیده شوند.
طالبزاده: حزباللهی کسی است که افقش و نفسش انقلاب اسلامی است. کسی است که دغدغه انقلاب اسلامی دارد. حزباللهی باید حداقل یک روز جنگ را دیده باشد. در مملکت ما خیلی ها را میبینید که مسئولیت فرهنگی بزرگی دارند ولی یک روز جنگ را ندیدهاند. سنشان هم به جنگ میخورد پس چرا در جنگ نبودهاند؟ آن افرادی که ما میگوییم باید دیده شوند حتما سابقه جنگ دارند. شما فیلم های حاتمی کیا را ببینید در انتها همهش برمیگردد به محوریت انقلاب اسلامی. هر چیزی که بسازد باز هم آخرش همین است.
کاریش نمیشود کرد. و این وسط نقش رهبری هم در این جریان حزباللهی کاملا مشخص است. خود رهبر انقلاب از همه حزباللهی تر است و نقش رهبری این جریان را دارد. خط میدهد، جریان میسازد، ادبیات تولید میکند و همه را هم نگه میدارد. مجید مجیدی میخواهد فاصله بگیرد رهبری نگهش میدارد من شنیدم که کسی نسبت به موضوعی گلایه کرده بود که آقا فرمودند چرا پیش ما نیامدند؟ رهبریت جبهه حزباللهیها هم با خود آقاست.
مد این روزهای رسانههای انقلابی نالیدن و غرزدن است و حرفهای امیدوارکننده شما شنا بر خلاف جهت آب. آقای طالبزاده چه افقی پیش روی فرهنگ و هنر انقلابی در عرصه جهانی میبینید؟ این حرکت جهانی در فرهنگ انقلابی بالاخره به حرکت میافتد. روزی می رسد که مسلمانان و آدمهای مستقل دنیا به یک سینماگر ایرانی افتخار کنند علاوه بر یک سیاستمدار؟
طالبزاده: تحول عظیمی در راه است که همه چیز را به هم خواهد ریخت. دیگر با معیارهای سالهای پیش نمیتوان در مورد امروز قضاوت کرد. در همین مدیریت برای جهانی شدن ما دیگر چارهای نداریم جز اینکه به سمت یک مدیریت جایگزین برویم. قسمتی از افرادی که سی سال است دارند کار می کنند باید جایشان را تحویل بدهند،. همین طور که در بحثهای سختافزاری هم این اتفاق افتاده است. ما در بحث های تلویزیون جایگزین حرف ها داریم. ما باید از ده سال پیش به چهار پنج شبکه دیگر به غیر از شبکه های صدا و سیما اعتماد میکردیم و مجوزش را میدادیم. شما همه چیز را دولتی کردید و بلوکه کردید که نکند چیزی جذابتر شود اینکه نشد حقیقت جویی ، حقیقت جویی یعنی اینکه شما خود را در مقابل حقیقت هیچ حساب کنی این ها از ترس اینکه آنطرف جذابتر نباشد نمیگذارند کس دیگری حرف بزند.
اما من به صراحت میگویم که دوران این حرفها گذشته است. وضعیت به شدت امیدوارکننده است. دوران دیگری شروع شده است که خیلیها نمیخواهند باورش کنند. همه چیز عوض شده است. روزگار روزگار فرهنگ انقلابی است و فرهنگ روشنفکری دیگر خریداری ندارد.
موافقید کمی راجع به بدنه مردمی و مخاطب هنر و فرهنگ انقلابی هم صحبت کنیم. آنهایی که تولید ندارند اما باید این تولیدات را مصرف کنند و پایش بنشینند تا چرخه تولید بچرخد . با بعضی از دوستان صحبت میکنیم می گویند ما مستند ضدآمریکایی می سازیم و در دانشگاه اکران می کنیم اما به جای اینکه بچه های بسیجی و حزب اللهی تماشاگرش باشند از بچه های آنطرفی پایش مینشینند.
آن ها چه گناهی کرده اند؟ آنها مخاطب اند اگر بخواهند پایش مینشینند نخواهند کسی نمیتواند مجبورشان کند
بگذارید جور دیگری مطرحش کنم. این یک زنجیره ثابت است در حوزه فرهنگ. ما در جمهوری اسلامی حوزه مصرف را در نظر نگرفته ایم. اگر کسی چیزی تولید کرده باشد اما خوب مصرف نشود همان تیم تهیه و یا تولید علاوه بر اینکه دیگر انگیزه ای برای ادامه ندارد توان تولید جدید را از دست میدهد.
طالبزاده: به نظرم آن الگویی که میگویید الان دقیقا وجود دارد. الآن بچههای سفیر و آرمان دارند به سیستم توزیع درستی دست پیدا میکنند. دارند تبدیل به یک برند میشوند چون کارشان را بلدند. همان کاری که آوینی با «روایت فتح» کرد. وقتی ما برای این بچه ها کلاس میگذاشتیم اصلا تصور نمیکردیم چنین اتفاقی بیفتد. این یک حرکت بسیجی است چهار پنج کار انجام داده اند و ایده هایشان به صد دویست مورد رسیده که هر کدام هم موضوع بسیار بکری است. می خواهم بگویم آن چیزهایی که ما نگرانش هستیم الگویش در آمده و اتفاقا از دانشکده صدا و سیما و هنر هم در نیامده. از آن ها فیلم در مورد انقلاب در نیامده که از آن یک کپی بگیری و در ایران پخش کنی کسی اصلا رغبت نکند که ببنید.
آقای طالب زاده باز هم از آنطرف قضیه رد میشوید. همین بچه های آرمان و سفیر، اگر کسی پای کارشان ننشیند اگر مصرف کننده و مخاطب نیاید پای کار چه کار میتوانند بکنند.
طالبزاده: آن مخاطب حزباللهی پای کار است مخاطب حزب اللهی و کسانی که باید این کار را ببینند دیگر چه باید بکنند
فرض بگیرید. فقط به عنوان یک مثال: جوانان حزباللهی ما الآن سینما یا تئاتر برایشان یک مسئله شده است؟ اینکه چه فیلمی آمد چه تئاتری را برویم؟ همین بچههای حزباللهی بسیجی و هیاتی.
طالبزاده: شما چیز خوب برایش تولید کن برایش مسئله می شود. به زور که نمی شود گفت فیلم دفاع مقدس یا فیلم ضد صهیونیستی من را ببینید. شما یک فیلم درست کن که همه بتوانند بنشینند ، آن وقت میبینی که چه طور از فیلمت استقبال میشود. من با این حرف کاملاً مخالفم. شما کار خوب تولید کنید، مخاطب خودش را پیدا می کند. دهنمکی یک فیلم خوب ساخت و چه شد؟ یادم میآید یکی از مدیران خود صداوسیما می گفت، من اخراجی های 1 را سیزده بار دیده ام. کسی که بودجه تمام فیلم ها، سریال ها و به طور کلی تمام تولیدات تلوزیون به مدت هفت- هشت سال دست ایشان بود. فیلم آقای دهنمکی هم فیلم صدا و سیما نبود ولی جذاب بود و سازنده آن حزب اللهی بود و دیده شد. اگر چیز خوبی ساخته شود، مخاطب هم سینما می رود.
باواقعیت جور در نمیآید. الان واقعا ما فیلم خوب نداریم؟ وضع اقتصادی و مخاطبان سینما به شدت ناامیدکننده است
من خودم سینمارو نیستم و واقعا هم نمی دانم که چه کار باید کرد. آیا تعداد سالنهای سینمیمان کم است؟تعداد فیلمها؟ جذابیت فیلمها نمی دانم مشکلش چیست به خاطر همین هم نمیروم سینما که فیلم ببینم. مگر اینکه مجبور بشوم فیلمی را تحلیل بکنم یا منتظر بشوم تا دی وی دی آن بیاید بعد تماشایش کنم یا اینکه مثلاً کسی ما را دعوت کند.
یا اینکه شایداصلا زمان سینما گذشته و سینما رفتن دیگر موضوعیت ندارد بلکه یک فیلم وقتی در تلوزیون پخش می شود، بهتر دیده می شود یا مثلا در اینترنت دیده می شود و دانلود می شود و بعد دیده می شود. همه اینها ممکن است دخیل باشد اما من باز هم فکر میکنم سینما اگر سینما باشد، چرا مردم نروند؟ مشکل، مشکل تولید است. مشکل تولید هم به این بر میگردد که چه کسی می خواهد فیلم را بسازد. و آن هم باز برمی گردد به گزینش نیروهای سازنده که باید بالفطره هنرمند باشد و بالفطره حزب اللهی، طبق همان تعریفی که گفتم.
به نظر میرسد سینمای انقلابی در عرصه مستند در حال رسیدن به نقاط خوبی است، اما همچنان جو اصلی سینمای داستانی دست جریان انقلابی نیست. ظاهرا در سینمای داستانی حالاحالاها کار داریم آقای طالبزاده.
قبول دارم که در زمینه سینمای داستانی ما به شدت کار داریم. ما تازه اول راهیم. نسلی بود که خیلی خوب برای انقلاب کار کرد اما الان نیاز به نسل جدید کاملا حس میشود. نسلی که بیاید و حرفهای دیگری بزند.مشکل سینمای ایران را همین نسل جدید حل خواهد کرد.
باید جوانها وارد فیلمسازی داستانی شوند تا اوضاع سینمای ایران تغییر کند. الان خود ما به دنبال این هستیم که داستانی سازها را پیدا کنیم و برایشان یک دوره یکساله با چند تن از اساتید سینما بگذاریم. در همان نشستی هم که با حضرت آقا داشتیم درباره کادر سازی تأکید بسیاری شد که متأسفانه هیچ کس چیزی از آن را نشنیده است. چهار پنج بار بحث کادر سازی پیش آمد! اصلاً انگار می خواستند این حرف ها شنیده نشود! یک لابی مقاومت برای اینکه شنیده نشود!
آقای طالبزاده ظاهرا از هر دری وارد شویم آخرش به این جلسه تاریخی و عدم پخشش از تلویزیون میرسیم.
آخر من نمیفهمم که برای چه این حرفها نباید شنیده نشود؟ این حرف ها، واقعا حرف های جدیدی بود! از آقا در رابطه با معماری سؤال می کنند، آقا می فرمایند که این معماری که ما در ایران در طول سی چهل سال اخیر داریم، معماری وحشی و مضطربی است! ببینید چه تعبیری است! واقعاً این چه معماری است که ما در تهران داریم؟! ما چند برنامه در رابطه با معماری در برنامه راز می خواستیم برگزار کنیم که نشد و انشاالله در سری جدید به آن اشاره خواهیم کرد و به قولی آن را زیر و رو خواهیم کرد! چون در این شهر پیاده رو نداریم! من اگر شهردار تهران بودم، همه شهردارها را بیرون می کردم! کدام یک از شهرداران تهران، آرشیتکت یا شهرساز هستند یا دنیا را دیده اند! هیچ کدامشان هیچ کجا را ندیده اند.
من فکر میکنم که در مورد تولید و مخاطب به قدر کافی صحبت کردیم و حالا وقتش است که کمی هم به سراغ رسانهها برویم.. متاسفانه کارکرد رسانههای جریان انقلاب هم دچار انحراف است. مثالها متنوع است. همین امسال دو سه فیلم مهم با همین رویکردی که ما دنبالش هستیم، پیگیری سیاستهای آرمانی انقلاب ایران در عرصه بین الملل ساخته شد. فیلم ضدجنگ مهمی به نام «برلین منفی7» که تبعات جنگ عراق را نشان میداد یا فیلم مهمی در مورد تجاوز آمریکا به افغانستان به اسم «خاک و مرجان» اما نه تنها هیچ کدام از رسانههای انقلابی از آن استقبال نکردند؛ اما در رسانه ها مسخره هم شدند! حتی کارگردانهایشان باز خواست میشود که تا وقتی داخل کشور مشکل داریم چرا رفتید بیرون؟ حرفهایی که آن افق انقلابی پیشرویی که گفتید در حد طنز تلقی میشود.
برنامهای مثل راز کارش همین است. اینکه ظرفیتهای جریان حزباللهی و انقلابی را نمایان کند. درست است ما هنوز در زمینه فهم رسانهای به شدت دچار مشکلیم اما کارهایی هم شده است و باید شود.
محمد حسین جعفریان را چرا مرتب به «راز» دعوت میکنیم. او شاعر است، ولی یک فیلم درباره احمد شاه مسعود ساخته است که یک اثر مستند کلاسیک است. میآید و در«راز» دیده میشوداین آدمها باید دیده شوند. و رسانههای ما خیلی غفلت کردهاند. همین ابراهیم حاتمی کیا را همه به خاطر «از کرخه تا راین» و «به رنگ ارغوان» و کار های آخرش می شناسند در حالی که کسی نمیداند که مصاحبه حاج ابراهیم همت را ابراهیم حاتمی کیا گرفته است! یعنی این آدم عقبه اش واقعاً در جبهه است. از همان موقع شروع کرده است. ما در راز دعوتش میکنیم و این را نشان میدهیم.
رسانههای ما در همه این سالها اصلاً بچهها ما را تحویل نمی گرفتند. این بچه ها دیده نمیشدند. کسی با اینها کاری نداشت. یک سری آدمهای کلیشهای ثابت که در حد خودشان حرفهایی هم میزدند، دیده میشدند. الان خیلی از جوانان به من تلفن میزنند و میگویند:«مثلاً من فلان کار را انجام دادهام یا فلان جایزه را گرفتهام، حالا کار دومم را میخواهم انجام بدهم کسی تحویلم نمیگیرد. من میگویم که بلند شو بیا راز». در رسانه مهدی نصیری بود که محمد رضا آقاسی دیده شد. یوسغعلی میرشکاک مقالاتش منتشر شد. حسین بهزاد اولین کسی بود که درباره سرداران جوان در آنجا مطلب نوشت. اولین کسی که درباره حاج ابراهیم همت مطلب نوشت حسین بهزاد بود. بعد متوسلیان و بعد... قبل از حسین بهزاد هیچ کس درباره سرداران کار نکرده بود. خود حسین بهزاد را تا به حالا کسی ندیده. حسین بهزاد خودش از طیفهای مخالف رو کم میکند! شما پهلوانتان را بیاورید ما هم حسین بهزادمان را می آوریم. تا بفهمیم که شما بیشتر می دانید یا حسین بهزاد! منتها انقدر به این رسانه بی اعتماد است، در هیچ برنامه ای نمی رود.
لذا جذاب ترین و گویا ترین آدمها تازه الان دارند دیده میشوند و رسانههای جریان انقلاب باید با فهم بیشتر به این روند کمک کنند. وظیفه رسانههاست که آنها را بیاورند. اصلاً نمی توانند که نیاورند. کما اینکه نتوانستند نگذارند که عماریون پیش حضرت آقا نرود. در همین نشستی که ما خدمت ایشان بودیم در لحظه آخر به خود ما فرمودند که تمام این بحثها و محافلی که تشکیل شده به واسطه همین برنامهها و گفتگوهایی است که شماها برگزار کردید. تحولی اکنون پیش آمده است، حالا بعضیها میبینند بعضی ها نمیبینند، ولی مشخص است که تغییر زمان اتفاق افتاده است و رسانهها این وسط به شدت مهمند.
آقای طالب زاده یک فازی را در جشنواره عمار جوانان حزباللهی به قول شما شروع کردند. میروند در شهرستانها و روستاهای دورافتاده و فیلم اکران میکنند. بالاخره روند تمرکززدایی از پایتخت شروع شد و چیزی که اسمش را عدالت رسانهای میگذاریم. اما یک ظرفیت دیگری هست که به آن هنوز توجه نشده است. آن هم ظرفیت های بین المللی انقلاب اسلامی در دیگر کشورها است. ولی انگار چنین افقی برای ما تعریف نشده است. اینکه با نگاه آرمانی انقلاب اسلامی به تاریخ دنیا نگاه کنیم؟
من فکر میکنم تنها بخشی از سینمای ایران که خارج از ایران تأثیر گذاشت، سریالهای دینی ما بود. حضرت مریم خوب دیده شد، حضرت یوسف خوب دیده شد. بشارت منجی، سریال من؛ در ایران شاید خیلی مطرح نشد ولی در مصر دو بار در ماه رمضان پخش شد، در ترکیه سه بار پخش شد و در تونس هم چند بار پخش شد و در چند کشور عربی دیگر هم قبل از بیداری اسلامی به شدت پخش شد. این بخش روایت قرآن از قصه انبیا بیشتر نفوذ داشت. آقای سلحشور می گفتند که سریال یوسف همچنان تعداد نمایشهایش بیش از هر فیلم دیگری است که در دنیا به این حد تکرار نمایش داشته است. این خط، خط خوبی بود و نفوذ خوبی داشت. درست است که لابی معاونت سیمای آن زمان نگذاشت در رابطه با بشارت منجی بحث شود. اما سریال تاثیر خودش را گذاشت.
این قسمتها قسمتهایی بود که روی آن کار شده است و تلویزیونیها هم کمک کردند ولی قسمت هایی مثل جنگ تحمیلی که باید بین المللی شود را هیچکس کار نکرده است. در رابطه با کمک های غرب به صدام کسی کار نکرده است. اصلاً الگوی امروز جنگ سوریه همان الگوی جنگ تحمیلی ماست. همه دنیا پشت صدام بودند و همه دنیا امروز بر ضد اسد هستند و چه کسی از اسد حمایت میکند؟ حزب الله و ایران! چنین اتفاقی را ما هم در جنگ خودمان شاهد بودیم. خب در این قسمتها ما مثلاً یک کار مشترک هم با عراقیها نکردیم. در این زمینهای که مدنظر شماست متأسفانه کاری نشده است.
«شکارچی شنبه» فیلم خوبی است ولی وقتی اتفاق خوبی می شود، که سالن برای دیدنش پر شود از آن طرف هم در خارج برای دیدن آن تقاضا باشد. به نظر من «بازمانده» مرحوم سیفالله داد فیلم مناسبی برای پخش بینالمللی بود اما توزیع درستی نشد. اینجا ما نیاز به یک مهندسی ویژهای داریم. ده سال پیش من این نظر را دادم که باید ده درصد تولیدات صداوسیما و ده درصد تولیدات سینما برای خارج از کشور و مخاطب خارجی باشد. خود به خود برای ده درصد صدا و سیما این اتفاق افتاد. قصه انبیا آن طرف مخاطب داشت و رفت ولی در سینما این اتفاق نیفتاد و پیشنهاد ما هم به جایی نرسید.
ما در تسنیم همیشه در مورد مساله مهم و به نظرمان مورد غفلت واقعشدهای به نام «افغانستان» صحبت میکنیم.از ادبیات افغانستان شروع کردیم و حالا سینما را هم دنبال می کنیم و تنها جایی هم که در رسانه ها دیدیم که به آن پرداخته شده است، برنامه راز بود. ما عمیقا اعتقاد داریم این موضوع یک بحث استراتژیک مهمی برای جمهوری اسلامی است. و بخشی از سرنوشت جهانی انقلاب در مرزهای شرقیمان در کشوری که بیشترین اشتراک را با آن داریم میگذرد. به خصوص اینکه سه میلیون نفر از آدمهایی که در ایران مخاطب تلویزیون و سینما و ادبیات ما هستند هم افغاناند.
طالبزاده: شما می دانید که ما دو سال و نیم عمرمان را در ایران برای تربیت دانشجویان افغان در رشته فیلم و سینما گذاشتیم؟ قبل از اینکه طالبان افغانستان را در اختیار بگیرد، حدوداً بیست و چند سال پیش یک دورهای با همکاری مرحوم سیف اللهداد که در آن زمان معاونت سینمایی وزارت ارشاد را بر عهده داشت برای مهاجرین داخل ایران برگزار کردیم.
من مسئول باغ فردوس بودم در آن زمان برنامه ریختیم و پیش بینی کردیم که بچههای سینما و تلوزیون افغانستان را ما تربیت کنیم و تربیت و هدایت نسل آینده فیلمسازی افغانستان را ایران بر عهده بگیرد. از بین دویست مهاجر افغان که مصاحبه کردیم بیست نفرشان را انتخاب کردیم. به این بیست نفر دو سال و نیم درس دادیم. علی ژکان معلم فیلم سازی بود، زیبایی شناسی و دکوپاژ را من تدریس می کردم، مسعود فراستی نقد و تاریخ سینما تدریس می کرد. بهترین صدابردار ایران، تدریس صدا برداری می کرد به همین ترتیب فیلمبرداری و... یک دوره عالی سینمایی داشتیم و دو سال و نیم به اینها تدریس کردیم.
برایشان خوابگاه پیدا کردیم اما از آنجایی که نتوانستیم برایشان بودجه غذا تهیه کنیم، اینها صبح و شب بیسکوییت میخوردند. برای اینها جا گرفته بودند ولی گازوئیل نگرفته بودند که موتورش کار کند. این ها البته افغان بودند و سرسخت بودند و یک جوری قضیه را حل می کردند. شب بیست نفری یک آبگوشت درست میکردند با هم میخوردند. دو سال و نیم در ایران درس خواندند بعد که برگشتند، تمام سینما و تلوزیون افغانستان را دست گرفتند. بعضیهایشان هم در اروپا فیلمسازان خیلی خوبی شدند.
با همین پس زمینه وقتی به برنامه خودمان رسیدیم، چهار پنج برنامه را به افغان ها اختصاص دادیم و حتی از فیلمسازان ایرانی که در افغانستان فیلم ساختند هم چند بار تقدیر کردیم. از حسین جعفریان و محمد رضا عباسیان تا خود افغان ها و خود همین دانشجویان خودمان که از افغانستان برگشتند و در برنامه آمدند. روی این موضوع کار کردیم چون موضوع استراتژیکی است. چون آینده و افق انقلاب اسلامی یک بخشی در افغانستان و یک بخش در پاکستان است. در پاکستان نتوانستیم کار بکنیم مگر در رابطه با کارهای تروریستی که انجام شده بود چون بچه ها پاکستان نرفته بودند و هنوز هم نرفته اند. این حوزه ها حوزه های مهمی هستند که در راز رفتیم و می طلبید که بیشتر کار کنیم.
آقای طالبزاده این حرفها خریداری ندارد. افغانها برای مدیران فرهنگی ایران هم یک مشت کارگر بدبخت هستند که نیازی به فرهنگ و کار فرهنگی ندارند. ما از این حرفها زیاد زدهایم باز هم بگویید شاید وجه رسانهای شما تاثیر گذاشت.
طالبزاده: من چه چیزی به شما بگویم غیر از همین کاری که کردم من قبل از اینکه طالبان آنجا را بگیرد به فکر آنجا بودم. من که خودم به افغانستان نرفتم ولی می دانم اهمیت افغانستان چیست وچون در رادار هیچ کس نیستم می توانم بگویم که اهمیت عظیمی دارد. آن زمان با آقای داد هم بحث داشتیم. آنها به ما میگفتند چرا به افغانی ها درس می دهید بیایید به ایرانی های خودمان درس دهید و امروز هم همین مشکل را داریم که اهمیت افغانستان درک نمیشود بالاخره افغانی ها مرز ما هستند خودشان و خانوادههایشان تحصیل کرده اند و در ایران درس خوانده ، خیلیهایشان روشن فکرند و در ایران درس خوانده اند برویم ببینیم کدام یک از آن ها استعداد رسانه دارند بریم درس بدهیم به آن ها که فردا برای آینده افغانستان ما به این ها درس داده باشیم.
چرا همه را بی بی سی درس بدهد بعد از آن دوره ما، بعد از دو سال بی بی سی برایشان دوره گذاشت یعنی آن ها را به لندن برد و بعضیهایشان را هم در همان افغانستان درس داد. نمک گیرشان کردند چون پول هم به آن ها می دادند و مثل ما بیسکوییت نمیدادند. من در رابطه با افغانستان همین را می توانم بگویم و هر آنچه که در برنامه راز دیدید. چیز دیگری نمی توانم بگویم. الان هم برگردیم سر برنامه باز هم همین تیپ ها را می آوریم روشنفکران افغان را می آوریم لینک میزنیم به کابل از آنجا صحبت می کنیم از بچه هایی که از افغانستان برگشتند آن ها را تحویل می گیریم نگاهشان را می آوریم و سعی میکنیم آینده را برایشان ترسیم کنیم. این افق پیش روی انقلاب ماست.
کد خبر 207284
تاریخ انتشار: ۲۷ فروردین ۱۳۹۲ - ۱۱:۰۶
نادر طالبزاده، هیجانزده با همان لحن همیشگی «راز» پایان عصر خمودگی و بیکارکردی سیستم فرهنگی را اعلام میکند. طالبزاده عصر روشنفکرها را پایان یافته میداند:" حالا نوبت انقلابیهاست که به میدان فرهنگ بیایند"