کد خبر 207363
تاریخ انتشار: ۲۷ فروردین ۱۳۹۲ - ۱۴:۵۰

من كیش بودم و دیدم كیش یك كتابفروشی ندارد! خب این یعنی چه؟ خود متولیان امور مملكتی حتی به این فكر نیستند كه ما اگر كافی‌شاپ می‌زنیم، به جایش كافه كتاب بزنیم.

به گزارش مجله سینمایی مشرق به نقل از بهار، امیر جعفری بازیگر سینما و تلویزیون است كه این روزها با حضور در فیلم سینمایی «قاعده تصادف» نقش پدری متعصب و سخت‌گیر را بازی می‌كند. خلاصه‌ای از گفتگو با این بازیگر را در ادامه می‌خوانید:
 
* نه تنها بازیگری كه زندگی هم سرشار از ریسك است. بازیگری كه ریسك نكند چطور می‌تواند درست حركت كند؟ من متوجه نمی‌شوم مثلا بازیگری می‌گوید من نقش قهرمان داشته‌ام همیشه و نمی‌خواهم ضد قهرمان بازی كنم تا مبادا محبوبیتم خدشه‌دار نشود. زندگی كلا ریسك است، نباید همه چیز یكنواخت شود. این لذتی ندارد و برایت عادی می‌شود ... كلا نقش‌هایی كه فرد را به چالش می‌كشند را دوست دارم، ولی كمتر پیش می‌آید چون فیلم‌های خوب كمتر ساخته می‌شود. اما این اتفاق در تئاتر بیشتر می‌افتد. من دنبال این هستم كه آزار ببینم و از این آزار دیدن به این معنا كه ذهنم مشغول شود لذت می‌برم.
 
* ما اصولا ملتی هستیم كه در‌گیرو‌دار این نیستیم و جابه‌جایی احساس داریم. دو ساعت خوبیم و یك ساعت بدیم. صبح می‌گوییم زنده باد مصدق، شب می‌گوییم مرگ بر مصدق. یكی برایمان می‌شود اسطوره فوتبال بعد وقتی گل نمی‌زند شروع می‌كنیم به ناسزا گفتن. این ماجرا ریشه فرهنگی دارد مال پارسال و پیرارسال هم نیست. شما در رانندگی هم این اتفاق را می‌بینید، نمی‌توانیم دیالوگ برقرار كنیم، در سیاستمان همین است، در هنرمان همین است. هنرمندی كه فیلم خاص می‌سازد و عده‌ای نمی‌فهمند می‌گوید من علامه دهرم و شما نمی‌فهمید. كسی كه فیلم بد می‌سازد ما محكومش می‌كنیم و همیشه خود را برتر از دیگران می‌دانیم.
 
* من مخالفم كه فرد كتابخوان كم شده است. شما كشورهای دیگر را ببینید. مثلا در ژاپن هاروكی موراكامی كه كتاب منتشر می‌كند غوغا می‌شود. سینمایشان هم همین است. ماجرای ما ربطی به این نسل ندارد، ما احتیاج به فرهنگ‌سازی داریم. ما كلا مردم تنبلی هستیم و همیشه می‌خواهیم تقبیح كنیم. نمی‌گوییم چطور چین با یك‌میلیارد و چهارصد‌میلیون جمعیت وقتی وارد پكن می‌شوی از تهران خلوت‌تر است.

* اصولا ملت عجیبی هستیم و نیاز به فرهنگ‌سازی داریم. در اروپا همه كتاب می‌خوانند و اتفاقا سرعت اینترنتشان هم خیلی از ما بالاتر است. ولی هنوز فیلم‌ها و كتاب‌های‌شان پرفروش است، سینما می‌روند، هنوز تئاتر جزو كالاهای اساسی آن‌ها محسوب می‌شود و باید بروند تئاتر ببینند. ما چهار تا پاساژ نگاه می‌كنیم و تمام. من كیش بودم و دیدم كیش یك كتابفروشی ندارد! خب این یعنی چه؟ خود متولیان امور مملكتی حتی به این فكر نیستند كه ما اگر كافی‌شاپ می‌زنیم ، به جایش كافه كتاب بزنیم.
 
* من بازیگر تجربی هستم و خیلی دوست دارم كار جدید كنم و خودم را به چارچوب خانه محدود نمی‌كنم كه من مشهورم، بازیگرم و عینك دودی بزنم تا من را نشناسند. خیلی از رفقای من دور از این حرفه هستند و من در جامعه می‌گردم و حتما در لابه لای مردم می‌چرخم تا برخوردها را ببینم.
 
*نه این‌كه هدف وسیله را توجیه كند، اما اگر كاری را انجام می‌دهم باید تا آخرش بروم و باید این اتفاق بیفتد. مثلا سر تئاتر «ترن» 200 بار بعد از اصلاحات جلسه گذاشتند كه آیا كار كنیم یا نه و من گفتم نمی‌دانم، من تمرین كردم و شده با دو تماشاچی باید این كار را اجرا كنم. اصلا این مدلی نیستم كه ول كنم.