گرچه «حوض نقاشی» اما و اگرهای فراوانی در جشنواره فیلم فجر و نحوه قضاوت پزشکی در مورد این بیماران به همراه داشت، اما بسیاری از پزشکان سلامت علمی این فیلم را تایید کردند.

به گزارش مجله سینمایی مشرق، نمایش زندگی یک زوج عقب مانده ذهنی، برای همه سئوال برانگیز است، زوجی که با وجود همه مشکلات با هم ازدواج می‌کنند، بچه دار می‌شوند و تا آخرین نفس برای حفظ زندگی‌شان تلاش می‌کنند.

مازیار میری و منوچهر محمدی بعد از پشت سر گذاشتن تمام تجربه‌هایی که در عرصه فیلمسازی داشتند، داستانی را به تصویر کشیدند که مخاطب ما به ازای بیرونی‌اش را کمتر در اطراف خود دیده است. گرچه «حوض نقاشی» اما و اگرهای فراوانی در جشنواره فیلم فجر و نحوه قضاوت پزشکی در مورد این بیماران به همراه داشت، اما بسیاری از پزشکان سلامت علمی این فیلم را تایید کردند.

جدای همه این‌ها، استقبال مخاطبان زمان اکران این فیلم و فروش آن، نشان می‌دهد مردم با «حوض نقاشی» ارتباط برقرار کردند و شهاب حسینی و نگار جواهریان را در نقش دو عقب مانده ذهنی پذیرفتند.

مازیار میری کارگردان، منوچهر محمدی تهیه‌کننده و فرشته صدر عرفایی بازیگر به همراه مصطفی جلالی ‌فخر منتقد سینما و پزشک مهمان خبر آنلاین شدند و نواقص موجود در قصه این فیلم را بررسی کردند.

 

آقای محمدی به نظر می‌رسد در سال‌های اخیر در حوزه سینما و تهیه کنندگی با برنامه‌تر از گذشته بودید و روی مسائل مرتبط با خانواده و روابط اجتماعی تمرکز کردید. شما در چهارچوب کاریتان این مساله را لحاظ کرده بودید یا از چشم ناظر بیرونی این چنین به نظر می‌رسد؟

منوچهر محمدی، تهیه کننده: این مساله را تبعا باید تایید کنم. نه به منزله بخش تعریفی‌اش. یک اصل روشنی وجود دارد و آن هم این است که شرایط افراد شامل پایگاه اجتماعی، نظرات، رشته تحصیلی و حتی سن و سالی که دارند، در نوع نگاه‌شان به مسائل پیرامون تاثیر دارد. در مورد یک فرد عادی مثلا یک کارمند این واکنش و جهان‌بینی در رفتار و کنش و برخورد‌هایش معلوم است و می تواند فلسفه زندگی را برای خودش پیدا کند.

این مساله برای بعضی‌ها پررنگ‌تر و بعضی‌ها کم رنگ‌تر است. ما چون کارمان مثل شما در حوزه رسانه است علاوه بر اینکه می‌توانیم این نگاه را برای خودمان داشته باشیم، می‌توانیم آن را در کار‌هایمان هم منعکس کنیم. وقتی شما دغدغه نگاه انسانی دارید، به وجود آمدن نقطه جدیدی به نام قصه برایتان مهم است که بتوانید قصه مناسبش را پیدا کنید. ممکن است در طول ماه و هفته یک چیزهایی به ذهن من بیاید، اما وقتی با آن‌ها کلنجار می‌روم، می‌بینم نمی‌تواند قوت قصه شدن را داشته باشد و گاهی در حد آن ایده باقی می‌ماند. مثلا چند وقتی است یک ایده کوتاه به ذهنم رسیده و اسمش را گذاشته‌ام «دوربین خارج از کنترل».

دوربین های‌ ای‌تی‌ام که در بانک‌ها می‌گذارند گاهی خارج از کنترل می‌شود و صحنه‌های دیگری را در خیابان نشان می‌دهد که به موقعیت‌های اجتماعی مربوط است. این ایده هم وجه اجتماعی دارد و هم نگاه سرمایه داری و مرتبط با مسائل احساسی است. در ‌‌نهایت هم این دوربین را می‌اندازند سطل زباله. قصد دارم این ایده را به صورت یک فیلم کوتاه دربیاورم. این‌‌ همان حسی است که گاهی به آدم دست می‌دهد. البته در این سال‌ها چند مساله هم پر رنگ‌تر شده است. یک مقدار نقش زنان پر رنگ‌تر شده و وجوه اخلاقی که در محیط بیرونی ما به ازایش را کمتر می‌بینیم و برایم بیشتر شبیه یک نوستالوژی است.


تجربه‌های موفقی که با آقای اسعدیان داشتید مستمر شد و ادامه پیدا کرد. در ‌‌نهایت به همکاری با آقای میری رسیدید. چه مسائلی در این انتخاب دخیل بود؟ آیا هر دو همدیگر را انتخاب کردید؟ 


محمدی: من آقای میری را از قبل می‌شناختم. در فعالیت‌های صنفی با هم همکاری داشتیم. در چند کار اخیرشان هم در مرحله مونتاژ حضور داشتم. طبیعی بود توانایی‌های فردی ایشان از نظر من آن سینمایی را به عنوان کارگردان داشت. بیشتر دوستان ما در این حوزه تکنسین هستند. ممکن است بعضی وقت‌ها این آن سینمایی شکوفا شود و اتفاقات مهمی در کارنامه کاری یک نفر صورت بگیرد. من و آقای می‌ری دوست داشتیم کاری با هم انجام دهیم. وقتی بحث کار مشترک پیش آمد آقای میری ایده‌ای داشت که امیدوارم روزی بسازد. این ایده خیلی پیچیده نیست و انسانی است. من هم ایده‌ای داشتم که در مفاهیم کلی با ایده آقای میری شباهت داشت. نتیجه این مشورت‌ها «حوض نقاشی» شد.


آقای میری این ایده مورد پسند شما قرار گرفت؟ شما که همیشه می‌گویید من با آقای محمدی کار کردم آقای محمدی با حوزه هنری... 


مازیر میری، کارگردان: ما درباره مسائل حوزه هنری بار‌ها حرف زدیم. به نظرم مساله پییچده‌تر از این این حرف هاست و باید به وقت آن درباره‌اش حرف بزنیم. همه مسائل چیزهایی نیست که ما می‌بینیم و خیلی بیشتر از این چیزهاست. ضعف معاونت ارشاد در این میان نادیده گرفته شد. آقای محمدی و حوزه برای من شرایطی را به وجود آوردند که من فیلم خودم را ساختم. وقتی شما از طرف یک تهیه‌کننده معتبر دعوت می‌شوید که می‌دانید دغدغه‌اش اثر است تا فروش فیلم و گیشه، طبیعی است که با اشتیاق می‌روید کار می‌کنید و می‌دانید شرایط را برای‌تان مهیا می‌کند که کار خودتان را کنید. این دعوت برای من جذاب بود. سر دو فیلم «سعادت آباد» و «کتاب قانون» از ایشان خواستم حضور داشته باشد تا بتوانم نظرشان را درباره این فیلم‌ها بپرسم.


محمدی: ظاهرا ما تهیه‌کننده‌ها را آدم‌هایی با معادله اقتصادی می‌دانند. برای من روشن بود که از‌‌ همان روزهای اولیه که در مورد ایده حرف می‌زدیم این فیلم پرفروش بود. اگر نگاه من صرفا اقتصادی بود ساز و کاری پیدا می‌کردم که فیلم را خودم بسازم. فروشی که تا الان صورت گرفته و بعد فروش ویدئویی و فروش به صدا‌و‌سیما، نه تنها سرمایه حوزه را برمی گردد بلکه سود بیش از 50 درصد دارد. من دوست داشتم این فیلم ساخته شود. اگر می‌خواستم سود به خودم برسد شرایط را فراهم می‌کردم و دیر‌تر می‌ساختم، اما چون ما در مورد سریال «دا» حرف زده بودیم و ساخت زمان می‌برد، دوستان حوزه تمایل داشتند یک کاری از حوزه هنری در جشنواره فیلم فجر حضور داشته باشد. از ایده من استقبال کردند و سرمایه گذاری کردند و دست ما را در اجرا باز گذاشتند. ما در جریان تکمیل فیلمنامه آن کم و زیاد و اصلاح کردیم و اینطور نبود که نیاز به هماهنگی داشته باشد. این اعتمادی که به وجود آمده بود امکانی به ما داد که با خیال راحت فیلم بسازیم.


مصطفی جلالی فخر، منتقد و پزشک: دلیل اصلی که من فیلم را دوست ندارم این است که «حوض نقاشی» بیش از اندازه به ایده خود متکی است و خودبسندگی ایده محور دارد. خیلی از فیلم‌ها در سینمای ایران ایده‌های خوبی دارند، اما در مرحله گسترش و نوشتن فیلمنامه ایده گسترده نمی‌شود و کش داده می‌شود. مثلا «سعادت‌آباد» مازیار میری لحظه دارد و ریز رخدادهایی که همدیگر را تکمیل می‌کنند و نفس می‌کشد، اما «حوض نقاشی» دستش خالی است و اگر یک سری رخداد حذف و جابه جا شود اتفاق عجیبی نمی‌افتد. وقتی فیلم تمام می‌شود مخاطب چیز اضافه‌ای جز ایده دریافت نکرده است. آدم احساس می‌کند این فیلم در حد یک فیلم کوتاه کاربرد داشته تا فیلم بلند. می‌خواهم بدانم چرا این‌طور احساس می‌شود؟


محمدی: ما به شدت در اطرافمان آدم‌های نرمال به لحاظ تعریف روان‌شناسی می‌بینیم که خیلی‌هایشان معروف هستند اما همه از وضعیت زندگیشان ناراضی هستند. این ناشی از یک حس عمومی روانی است که در جامعه وجود دارد. حالا اگر ما شخصیت‌هایی در ذهنمان داشته باشیم که به لحاظ عقلی متفاوت هستند و با پدیده‌های اطرافشان ساده‌تر برخورد می‌کنند، به نظر من موقعیت دراماتیک به وجود می‌آید. هر قصه‌ای جزییات و شکل‌گیری‌اش برای تعریفش بستگی به اجزای آن دارد. ما نمی‌توانستیم این شخصیت‌ها را در موقعیت‌های دیگری قرار دهیم که برای آن‌ها نیست. یکی دو بحران کوچک لازم نیست که این برکه آرام را به هم بریزد. برای این زندگی ساده و عادی دو حادثه کوچک کفایت می‌کند که شخصیت‌ها دچار تلاطم شوند. من در روزهای عید از آقای پولانسکی فیلمی دیدم که تمام فیلم در خانه‌ای می‌گذرد و دو زوج را نشان می‌دهد که بچه‌هایشان با هم دعوا کردند و حالا می‌خواهند این بچه‌ها را با هم آشتی دهند. برای آقای پولانسکی که اعتبار جهانی دارد کاری ندارد فیلم گسترده‌ای بسازد اما او یک مساله کوچک را تبدیل به فیلم می‌کند...


جلالی فخر: در خانواده‌های کنار دستی مثلا خانواده ناظم مدرسه که سهیل را پناه می‌دهند هم بن مایه درام دیده نمی‌شود. آن‌ها توان تاثیرگذاری نمایشی کمی دارند و بیشتر قصه را پر می‌کنند. آدم‌ها دچار آن نمی‌شوند. من بازی شهاب حسینی را به طور کلی خیلی دوست دارم، اما بازی او را در «حوض نقاشی» دوست ندارم. مریم (نگار جواهریان) و رضا (شهاب حسینی) شخصیت‌هایی هستند که باید حضور داشته باشند و ما مداخله دراماتیک آن‌ها را باور کنیم. اتفاقی که در «سعادت‌آباد» افتاد. انگار مدام لایه‌هایی از فیلم برداشته می‌شود. «حوض نقاشی» هم این لایه‌ها را داشت، اما ما فقط یک لایه را می‌بینیم. من گمان می‌کنم که می‌توانستید لایه‌های دیگری از شخصیت‌های اصلی این فیلم بشکافید. این زوج‌ها می‌توانند در معرض یک مشکلاتی باشند که ندانند با آنچه کار کنند. مثل حاملگی مجدد یا سقط جنین. مساله اخراج این افراد از کارخانه هم به درستی پرداخته نشده است.


محمدی: فکر نمی‌کنید ایده جالب حاملگی مجدد این زوج قصه دیگری می‌شد؟ قطعا به این گزینه‌ها فکر شده است اما سعی کردیم این گزینه‌ها را تا جای ممکن کم کنیم.


کیوان کثیریان، منتقد: بعضی این مساله را نقطه ضعف می‌دانند که فیلم روابط دو خانواده را به صورت آشکار با هم مقایسه می‌کند. رابطه پدر و مادر با بچه‌ها. شیوه مواجهه با بحران از طرف این دو خانواده کاملا با هم متفاوت است. انتخاب دو عقب مانده ذهنی و قیاس آن‌ها با یک خانواده عادی به خاطر این است که کدام حالا عقب مانده‌تر است. در خانواده عقب مانده حشو و زوائد گرفته شده است. وقتی به بچه‌اش محبت می‌کند، واقعا محبت می‌کند. وقتی بیکار است خیلی زود به دنبال رفع این بحران است. فکر نمی‌کند برود سیگار بکشد و یا هزار فکر دیگری بکند. او با نگاه بدون حشو و زائدش به بحران نگاه می‌کند. وقتی بی‌کار شده است با یک عمل کاملا قهرمانانه برای یک خانواده تلاش می‌کند. اتفاقی که در خانواده ناظم می‌افتد همین است. یا در ارتباط با بچه‌ها هر دو خانواده کاملا متفاوت عمل می‌کنند. مثلا وقتی رضا می‌خواهد از خط عابر پیاده رد شود و نمی‌تواند، نشانه ناتوانی‌اش نیست، نشانه عقب ماندگی ماشین‌های دیگر است که به او اجازه رد شدن از خیابان را نمی‌دهند. از این خانواده حشو و زوائد اضافه انسانی گرفته شده است و وقتی عاشق هم هستند واقعا عاشق هم هستند.


جلالی فخر: در فیس بوک فیلم‌هایی منتشر شده است که حالت‌های فضانوردان را در فضا نشان می‌دهد. چرا این فیلم‌ها مورد استقبال قرار می‌گیرند؟ چون در آن‌ها زندگی‌ای را که نمی‌شناسیم نگاه می‌کنیم. من در «حوض نقاشی» هم زندگی یک زوج عقب مانده که نمی‌شناسمشان را می‌بینم. این فرق دارد با درگیر شدن با فیلم. من با فاصله این آدم‌ها را تحسین می‌کنم. ما خلوت این آدم‌ها را دنبال نمی‌کنیم چون فیلم خلوت این‌ها را دنبال نمی‌کند. مثلا چند سال از فیلم «زیر نور ماه» گذشته است؟ من هر وقت به آن فکر می‌کنم اتفاقات زیر پل این فیلم را با جزییات به یاد دارم چون من را درگیر می‌کرد.

در «حوض نقاشی» من با ناظم مدرسه بیشتر از دو شخصیت اصلی درگیر شده بودم. دوست داشتم فیلمساز ناظم را در جایی گیر بیاورد و خلوت او را نمایش دهد. فیلم «لیلا» مهرجویی یکی از بهترین فیلم‌های خلوت‌نمای سینمای ایران است. من فیلمامه «لیلا» را با نام «سروناز» خواندم و گفتم اینکه فیلم‌فارسی است و مهرجویی چطور می‌خواهد آن را بسازد؟ بعد دیدم که اتفاقا خیلی هم خوب ساخت. اشکال ما این است که نشستیم «حوض نقاشی» را می‌بینیم و برای ما این سئوال پیش می‌آید که عقب مانده در حالت‌های دیگر و موقعیت‌های مختلف چه کار می‌کنند. این موقعیت‌ها در منحنی درام در یک سطح قرار می‌گیرند. در این فیلم قرار است در من دلهره ایجاد شود و در موتور سوار شدن اتفاقی برای رضا بیفتد، اما اتفاقات پس و پیش آن درست کنار هم چیده نمی‌شوند. یا مثلا پایان فیلم که برای ما شبهه خودکشی این دو نفر به وجود می‌آید به خاطر این است که جوهره دراماتیک این فیلم گم شده است. ممکن بود این فیلم سه ساعت باشد، ممکن بود 20 دقیقه باشد. یک زوج عقب مانده انقدر زوایای پنهان دارند که فیلم طولانی‌تر باشد. در هر حال من فیلم را با فاصله دیدم.


صدر عرفایی: برای من این زوجی نبودند که آن‌ها را نشناسم. «حوض نقاشی» و رضا و مریم اول زندگی خیلی از ما را نشان می‌دهند. می‌خواهم بگویم ما هم ابتدای زندگیمان ساده بودیم و یک اتاق داشتیم. نمی‌خواهم بگویم وقتی مرفه می‌شویم تعداد اتاق‌ها زیاد می‌شود، چون این حرف دروغی است، اما با روابط ساده خوشحال می‌شدیم تا اینکه بعدا اتفاقاتی افتاد که دانشگاه قبول شدن بچه‌مان هم تبدیل به اتفاق ساده‌ای شد. چون خودمان پیچیده شدیم. تاکید ما روی کودکانه بودن و بی‌توقع بودن و لذت‌های کوچک این رابطه است. آن‌قدر طعم دهانمان تلخ شده که لذت‌های کوچک را هم درک نمی‌کنیم. اتفاقاقی که برای خانواده ناظم افتاده است اصلا چیز عجیبی نیست. همسر او کارش را از دست داده و حوصله ندارد. نمی‌تواند توقعاتی که از خودش و زندگی دارد را نادیده بگیرد. این پیچیدگی جامعه ماست. همزبانی در زندگی ما کمتر شده است. اما رضا و مریم هنوز با هم حرف می‌زنند و هنوز یادشان است که یک روز به‌شان گفتند با هم بسازید. اما ناظم و همسرش خیلی وقت است با هم حرف نزدند. ما در روابط اجتماعی و پیچیدگی‌هایمان گم شده‌ایم.


جلالی فخر: من یک ملاک برای فیلم دیدن دارم. بعد از یک مدتی به فیلم فکر می‌کنم و می‌بینم کجاهای آن در ذهنم ماندگار شده است. از کارگردان زیرک «سعادت آباد» متوقع نیستم از شهاب حسینی و نگار جواهریان آن بازی را بگیرد. این دو نفر فقط با فیزیکشان نقش عقب مانده‌ها را باز ی می‌کنند. شهاب حسینی فقط تلاش می‌کند معادلات فیزیکی را درست رعایت کند. مثلا رفتار این‌ها بعضی وقت‌ها راکورد ندارد. رفتار این دو نفر بعضی جا‌ها با سطح آموزش و تربیت پذیری که فیلم به من داده است نمی‌خواند. در حالی که این‌ها به ذات قابلیت‌های درونی بالاتری داشتند. نگار جواهریان می‌توانست به خلوت خودش برود و ما این‌ها را در فیلم ببینیم.


کثیریان: من از این فیلم چیزهای زیادی یادم می‌آید. با شهاب حسینی واقعا بعد از 10 دقیقه ارتباط برقرار کردم. من این آدم‌ها را از نزدیک دیدم و خیلی خوب شهاب حسینی از پس این کار بر آمده است. درست است بعضی صحنه‌ها راکورد حسی ندارد و حرف‌هایی که در مدرسه به پسرش می‌زند برای این آدم زیادی است.


میری: وقتی ما در مرکز عمل بودیم آن‌قدر رنگ آمیزی متفاوتی از این افراد دیده بودیم که می‌ماندیم. هر کدامشان یک کار بلد بودند. یک پسر آنجا بود که سطح هوشی‌اش خیلی پایین بود. یک روز آمد و به من می‌گفت می‌خواهم از شهاب حسینی امضا بگیریم. به او گفتم شهاب حسینی آنجاست. گفت او که مت دیمن است. من شوکه شدم که چطور او را می‌شناسد.


البته شما باید در این مساله استثنا‌ها را کنار بگذارید.

میری:
اتفاقا این‌ها استثنا نبودند. ما نمی‌توانیم بگوییم همه این‌ها یک ویژگی خاصی دارند و مثلا تیک دست یا تیک بدن دارند.


کثیریان: شما یک نمایش نشان می‌دهی و اطلاعات را برای من گزینش می‌کنی. جمله کوبنده‌ای است که رضا می‌گوید «ببخشید من پدرت شدم» اتفاقا خوب هم می‌نشیند. اما وقتی می‌گوید «مثل یک مرد سرت را بالا بگیر» برای رضا زیادی است و غیرقابل باور است.


میری: آن جمله‌ها را که با همسرش چک کرده بود و در مدرسه هم باز با هم هماهنگ بودند. این تفاوت سلیقه است و اتفاقا در آمارگیری مجله 24 این سکانس، سکانس بر‌تر منتقدان شد.
 

محمدی: فکر می‌کنم همه ما وقتی یک غزل از حافظ و یک شعر از سهراب سپهری را می‌خوانیم از هر دو خوشمان می‌آید، اما با هم مقایسه‌شان نمی‌کنیم. اما این‌ها یک وجه اشتراک دارند و آن این است که هر دو آن‌ها منجر به اتفاقی می‌شوند و یک جور تعالی نسبت به بده بستان مخاطب ایجاد می‌کنند، اما حس ناشی از این دو شعر بستگی به حال مخاطب دارد. من فکر می‌کنم ما در این فیلم باید به چیز مهم‌تری فکر کنیم و آن هم این است که مخاطب در این چند سال اخیر به سمت سیر نزولی برده شده است و اتفاقی که با سریال‌ها می‌افتد این مساله را تشدید می‌کند.

اینکه هر کس بتواند به ارتقا این سلیقه کمک کند و این سطح سلیقه اندکی بالا‌تر برود کار بزرگی کرده است. من دوست دارم این خط را دنبال کنم. حجمی که در آن طرف وجود دارد که این سلیقه را پایین بیاورد و سهل پسند کند بیشتر از این طرف است. معمولا دوستان منتقد ترجیح می‌دهند این صورت اعتراضی در فیلم‌هایمان وجود داشته باشد. چون اعتراضات دیگر شنیده نمی‌شود. بعضی وقت‌ها ما به اطرافمان بی‌تفاوت نشدیم و به خودمان این حالت را داریم، اما ما در ایران و در شرایط ایران فیلم می‌سازیم. اگر من می‌توانستیم حد فاصله آشنایی رضا و مریم را تا ازدواجشان نشان دهم، برایم اهمیت بیشتری داشت، اما ما در ایران فیلم می‌سازیم و بسیاری از عناصر خارج از کنترل ما وجود دارد. «زیر نور ماه» یک هسته مرکزی دارد که برای اولین بار در ایران مطرح شد. یک طلبه‌ای تردید می‌کند که لباسش را بپوشد یا نپوشد. قطعا برای من این فهم سینمایی وجود داشت که تقابل بیماری رضا و مریم با کشف جنس مخالف خیلی تصویر سینمایی بیشتری دارد.


جلالی فخر: من خودم به هیچ وقت توقع اعتراضی از کارگردان‌ها ندارم و معتقدم فیلم‌های اولیه که بعد از خرداد 76 ساخته شد و قرار بود اعتراضی داشته باشند ضعیف بودند. البته هر منتقدی یک ملاک و سبک و علایقی دارد. برای من آدم‌ها مهم هستند و آدم محور هستم. هر فیلمی به ذات اصول خودش را دارد. عقب مانده‌های ذهنی آموزش‌پذیر هستند. مثلا بعضی صحنه‌های فیلم «حوض نقاشی» منافاتی با علم ندارد. صحنه شعر خواندن شهاب حسینی ممکن است، اما در این فیلم جای خودش را پیدا نکرده است. شما می‌توانستید همین فصل را داشته باشید، اما طوری آن را بچینید که قابل باور باشد. ممکن بود این افراد آدم هم بکشند و قابل باور باشد. همه حرفم این است که این فیلم را با خودش بسنجیم. نمی‌خواهم پیشنهاد بدهم که چه فیلمی بسازید اما می‌توانستید چیدمان صحنه‌ها را به نحو دیگری بگذارید. البته اگر این بحث‌ها شکل می‌گیرد به خاطر این است که تهیه کننده و کارگردان سوابق سینمایی خوبی دارند و می‌شود درباره فیلمشان حرف زد.


میری: حرف زدن لازمه فیلم ما است چرا که در جامعه امروز اصلا نمی‌شود حرف زد.


محمدی: من این درس را از آقای فرمان آرا گرفتم. ما وقتی فیلم می‌سازیم روی پرده بزرگی می‌رویم و نمایش داده می‌شویم. من قصد دفاع صد در صد از فیلم را ندارم. این نگاه‌ها می‌تواند در کارهای آتیمان کمک کند. کم‌ترین کمک این است که سختگیری مجدد من در فیلمنامه‌ها بیشتر شود. به خصوص وقتی احساس کنم نگاه سالمی وجود دارد. سعی می‌کنم دوستان منتقد را متوجه این مساله بکنم که در فکر کردن و نوشتن و اجرای فیلمنامه ما به راه‌های مختلفی فکر می‌کنیم، اما یک زمان همه عناصر در اختیار ما است و همه را می‌توانیم گزینش کنیم. گاهی انتخاب‌های ما طوری است که راه سومی برایش وجود ندارد.

سال گذشته می‌خواستم با فیلمساز جوانی کار کنم که به نتیجه نرسید، اما درس مهمی گرفتم و آن هم این بود که برای بخش‌های مختلف فیلمنامه که به مشکل برمی خوردیم می‌گفت بیا فکر کنیم اینجا آمریکا است و تمام شرایط را به صفر برسانیم، بعد فیلمنامه را بنویسیم. ما در «حوض نقاشی» از نگاه منافع ملی به تحریم‌ها نگاه کردیم که یکی از اثراتش بر بخش‌های صنعتی ماست و دارو یکی از آن هاست و دو نفر بی‌کار شدند، اما دستورالعملی وجود داشت که هیچ حرفی در فیلم‌ها نباید درباره تحریم زده شود. ما می‌گفتیم این دستورالعمل درمورد نگاه تضعیفی است و اتفاقا این فیلم اگر در خارج از ایران نمایش داده شود می‌تواند نگاه جهانی را به خود معطوف کند که تحریم دارو چه پیامدهایی می‌تواند برای مردم ما داشته باشد.


جلالی فخر: در کل فیلم حوض نقاشی فیلم خوب متوسطی است که کارگردانی خوبی دارد و فیلمنامه چندان خوبی ندارد و از سازندگان فیلم توقع می‌رفت فیلم بهتری ساخته شود.


کثیریان: فکر می‌کنم اولین بار که فیلم را دیدم خودتان هم به پایان باز اشاره داشتید. چرا بعضی‌ها تاکید دارند که پایان باز است و در پایان رویا فیلم رویا رضا و مریم تصویر می‌شود؟


میری: ابتدا یکی، دو نفری که فیلم را دیدند این مساله را گفتند. اما فکر کردم شاید بد نباشد که بعضی‌ها اینطور برداشت کنند.


جلالی فخر: مازیار میری چند نشانه را در پایان فیلم گذاشته است. یکی صدای آمبولانس است و یکی لانگ شاتی است که دوربین از مریم و رضا می‌گیرد و مکثی که در باز کردن در دارند. این‌ها به نحوی چیده شده که انگار این دو نفر در آخر به خاطر غم رفتن بچه‌شان شیر گاز را باز کردند و خودکشی کردند.


میری: من به عنوان فیلمساز علاقه‌مند بودم سهیل برگردد اما شاید بعضی‌ها دلشان نخواهد سهیل باز گردد و به خاطر همین این تعبیر بد نیست.