با تمام شدن فرصت ثبت نام نامزدهای انتخاباتی، مرحله اول پروسه انتخابات هم به پایان رسید. حضور تصادفی و یا برحسب قضا و قدر آقایان هاشمی و مشایی، آن هم در آخرین لحظه، حساسیت انتخابات را باز هم بیشتر کرد. حالا همه منتظر نظر شورای نگبهان هستند.
با توجه به این که نظام، مشایی را برای معاون اولی رییس جمهور قبول نکرد، تقریبا محال است که او را برای ریاست جمهوری تایید کند. این حرف شریف زاده هم که «استفاده از آقای مشایی در جای دیگر مشکلی ندارد» شبیه یک لطیفه است! آن «جای دیگر» ممکن است هرجایی باشد اما قطعا ریاست جمهوری نیست. چون وقتی کسی را برای معاون اولی نخواهند، طبعا برای مقام بالاتر هم نمیخواهند.
اما هاشمی رفسنجانی. آمدن او به صحنه انتخابات، معادلات را کمی به سود جریان اصلاحات سنگینتر کرد. تا قبل از حضور وی، تقریبا عموم نامزدها از جریانهای مختلف سیاسی، در یک سطح و اندازه بودند اما حالا به جرات میتوان گفت که چه از لحاظ فردی و چه جریانی، وزن و جایگاه هاشمی و جریان اصلاحات، یک سر و گردن بالاتر از بقیه است. با کنار رفتن بقیهی اصلاحطلبان به نفع هاشمی، وضعیت آنها بهتر هم میشود. هرچند این حرف، اصلا به معنای پیروزی در انتخابات و جلب آرای مردم نیست. چون هاشمی در انتخابات مختلف چند دوره اخیر، یا خودش و یا کاندیدای مورد حمایتش، شکست خورده است. شخصا هم فکر نمیکنم در این سالها، نظر عموم مردم درباره هاشمی تغییر پیدا کرده باشد.
البته هاشمی این بار با یک طرح و نقشه غیراخلاقی وارد انتخابات شده است، یعنی سوءاستفاده از جایگاه رهبر انقلاب. وی شرط آمدنش را عدم مخالفت رهبری اعلام کرد تا در هر صورت (چه آمدن و چه نیامدن) این مساله را به رهبری نسبت دهد. این در حالی است که رهبر انقلاب اخیرا چند بار تاکید کردهاند که نفیا و یا اثباتا درباره هیچکس حرفی نمیزنند. سال ۸۸ هم دقیقا شب انتخابات یک سایت خبری دروغی را درباره مذاکرات رهبر انقلاب با هاشمی منتشر و بصورت پیامک ارسال کرده بود که فورا با تکذیب دفتر و حتی شخص رهبری مواجه شد.
به هرحال از اینها که بگذریم باید به هاشمی و عقلای اصلاحات تبریک گفت که تصمیم مهم و بزرگی گرفتند. به نظرم این بهترین و عاقلانهترین تصمیم برای حضور و بازگشت به قدرت بعد از انتخابات سال ۸۸ بود. حالا تقریبا همه اصلاحطلبان و همه کسانی که در این هشت سال، مخصوصا این چند سال اخیر، از صحنه خارج شده بودند و یا کینه احمدی نژاد را در دل داشتند، میتوانند به صحنه برگردند، پشت سر هاشمی سنگر بگیرند و تمام قوا برای پیروزی بجنگند. ضمنا حضور آنها، به نوعی بازگشت از ادعاهای سابق درباره تقلب در انتخابات و یا عدم برگزاری انتخابات آزاد هم هست.
البته حضور هاشمی شاید از جهاتی به نفع احمدی نژاد هم باشد. چون این فرصت را به او میدهد که باز هم بر همان سیاست قدیمیش یعنی دوگانه احمدی نژاد هاشمی، بدمد. هرچند در صورت ردصلاحیت مشایی، بعید به نظر میرسد کاندیدایی قوی در این جریان حضور داشته باشد. باید ببینیم که واکنش آنها چه خواهد بود و یا با کدام نامزد به انتخابات وارد میشوند؟
اما قطب سوم، اصولگراها هستند که برعکس اصلاحطلبان، فعلا با تعداد زیاد کاندیدا وارد صحنه انتخابات شدهاند و احتمالا تا لحظه آخر هم با همین تعداد (حالا یکی دو نفر کمتر) در صحنه باقی میمانند! البته شاید با حضور هاشمی، اصولگراها در سیاست خودشان تغییراتی ایجاد کنند و مثل اصلاحطلبان دست به ائتلافی جدید بزنند. هرچند با اختلافاتی که دارند بعید به نظر میرسد. سابقه آنها هم همین را نشان میدهد!
همچنین با تصمیم جلیلی، جبهه پایداری هم بر سر دو راهی لنکرانی (یعنی کاندیدای اصلی محفلی خود و شخص مورد اعتماد آقای مصباح) و جلیلی قرار گرفته. این جریان، یا همچنان بر سر لنکرانی پافشاری و یا همه چیز را به نفع جلیلی رها میکند که در این صورت پایداری هم تعطیل میشود. چون جلیلی اگر قرار بود بخاطر پایداری نامزد شود همان ابتدای کار نامزد میشد. البته من فکر میکنم حتی با آمدن جلیلی هم چیزی عوض نمیشود. او نهایتا رای ثابت پایداری و برخی حزباللهیها را با خود دارد که هنوز تا رای عمومی مردم فاصله زیادی باقی است.
به هرحال انتخابات آینده، سه قطبی خواهد بود. در یک سو اصلاحطلبان هستند که با تمام قوا به صحنه آمدهاند، سوی دیگر جریان دولت و احمدی نژاد است (حال با هر کاندیدایی که حمایت احمدینژاد را داشته باشد) و قطب سوم اصولگراها هستند . انتخابات عرصه همین رقابتها و همین تصمیمهاست. باید براساس شرایط موجود و با توجه به جریانات مختلف و حرکت و نقشه آنها تصمیم درست و مقتضی را گرفت وگرنه احتمال باخت وجود دارد.