کد خبر 215164
تاریخ انتشار: ۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۲ - ۰۱:۴۵

اینجا باغرود نیشابور است در دامنه‌های سرسبز بینالود. اردوی بچه‌های مسجد انصارالمهدی(عج) در سال 1366. در گوشه سمت چپ تصویر، دکتر سعید جلیلی جوان را می‌بینید که آن زمان 22 سال داشته است. او که مانند دیگر بچه‌های مسجد، دایم بین سنگر جبهه و سنگر مسجد در رفت‌و‌آمد بود، چند ماه پیشتر، در سال 65 در جبهه مجروح شد و پای راستش را از دست داد. یادم است کوه‌ها را به سختی و آهسته آهسته طی می‌کرد اما همراه بچه‌ها بود.

به گزارش مشرق به نقل از قدس آنلاین، وقتی از او خواستیم امامت جماعت را بعهده بگیرد عذر آورد و گفت: پای من مشکل دارد، درست نیست من جلو بایستم. یکی دیگر از دوستان جلو ایستاد و نماز جماعت اقامه شد.
مسجد انصارالمهدی(عج) در چهارراه سیلو و دروازه ورودی منطقه بزرگ «طلاب» در مشهد مقدس واقع شده است. منطقه‌ای که به دلیل شهیدپرور بودنش شهرت ملی دارد. این منطقه و باز بخصوص چهارراه سیلو و پایگاه مقاومت شهید رجایی، به تقدیم بیشترین تعداد شهدا در شهر شهیدپرور مشهد مقدس، شهره است.
یادش بخیر، روزهای جنگ که ما کودک بودیم و 8-9ساله، کنار پدر به مسجد می‌رفتیم و آن موقع بزرگترهایمان همین بزرگمردانی بودند که جانشان را در طبق اخلاص گذاشتند و از پشت نیمکتهای دبیرستان و بعدها دانشگاه به پشت خاکریزهای دفاع از ناموس و آیین و شرف این سرزمین شتافتند.
سعید آقا، یکی از همین جوان‌ها بود. او در کنار سایر دوستان و بچه‌های محل که خیلی‌هایشان مانند شهید موسوی، به قول معروف توفیق پیدا کردند و شربت شهادت نوشیدند، یک پایشان جبهه بود و یک پایشان مسجد. وقتی هم پشت جبهه و در سنگر مسجد بودند، برای نسل بعد کار فرهنگی می‌کردند، کلاسهای احکام و عقاید و زبان عربی و انگلیسی می‌گذاشتند و گاهی هم مثل همین عکسی که می‌بینید بچه‌ها را به اردو می‌بردند. توی این کلاسها و اردوها چیزهای زیادی یاد گرفتیم. راستش را بخواهید هر چه الان داریم از روزهای خوب مسجد رفتن در کودکی و نوجوانی است. مسجد بود که شخصیت ما را شکل داد. مسجد بود که بهترین چیزها را به ما آموخت. با قرآن آشنایمان کرد و بچه‌های پاک و خوبی که هر کدامشان بعدها در گوشه‌ای مشغول خدمت شدند یا مانند سعید آقا باعث افتخار مسجد و محله و شهر و کشورشان.
سعید آقا با پیشنهاد شهید موسوی که از روحانیان جوان و فعال لشگر 5نصر بود با همراهی، آقایان مهدوی، قاضی زاده، شهید کرباسی، یزدانی، حسینی و خیلی‌های دیگر که خدا یارشان باد، کتابخانه «شهید بیننده» را در مسجد انصارالمهدی(عج) بنیان نهادند. کتابخانه‌ای که هسته اولیه‌اش با کتابخانه شخصی شهید موسوی که از خانه به مسجد منتقل کرده بود شکل گرفت و بقیه هم کتابهای خانه‌هایشان را آوردند و این کتابخانه را تبدیل به یک مرکز جذب برای کودکان و نوجوانان و حتی جوانان محله کردند.
این کتابخانه بعدها با کمک آستان‌قدس رضوی توسعه یافت و اکنون با نام کتابخانه آیت‌ا... حاج شیخ مجتبی قزوینی، یکی از بزرگترین کتابخانه‌های شهر مشهد است.
یادش بخیر! حاج آقای جلیلی، پدر سعید آقا، مدیر دبستانمان بود. دبستان نواب صفوی. یک مدیر با کمالات به معنای واقعی. هنوز هم وقتی گاهی ایشان را در محله قدیمی می‌بینم احساس می‌کنم همه داستانهایی که توی کتابها درباره مدیران خوب مدرسه خوانده‌ام در شخصیت ایشان متجلی است. سالهاست که بازنشسته شده اما همان صلابت و مهربانی توأمان، در چهره‌اش دیده می‌شود.
سعید آقا از همان زمان، زبان انگلیسی‌اش خوب بود. او در کلاسهای تابستانی به ما زبان انگلیسی یاد می‌داد. دکتر یزدانی هم زبان عربی. دکتر عابدی کلاس خوشنویسی داشت. مهندس سلطانی ریاضی آموزش می‌داد، حجت‌الاسلام مهدوی احکام و معارف اسلامی و ... خیلی‌های دیگر که آن موقع جوانهای 18 و 20 ساله بودند اما حالا دکتر و مهندس و روحانی و معلم هستند و مشغول خدمت به کشورشان.
بچه‌های مسجد عاقبت بخیر می‌شوند. این را پیش‌نماز مسجدمان حاج آقای یزدانی می‌گوید که خودش پدر شهید است و رزمنده سالهای دفاع مقدس.
حالا سعید آقا، دبیر شورای عالی امنیت ملی و مذاکره کننده ارشد هسته‌ای کشورمان شده است. برای همه بچه‌های مسجد باعث افتخار است. شاید هم خدا بخواهد و به او مسؤولیتهای بزرگتر بدهد...