زاکانی: در مورد سوالی که مطرح کردید لازم است مقدماتی را بگویم. ابتدا ما باید موضع مان را نسبت به جریان اصیل روحانیت مشخص کنیم سپس کارکرد های فعلی روحانیت و احیانا تلقی هایی که وجود دارد را مورد بررسی قرار دهیم.
در این راستا عرض می کنم که به نظر بنده، جریان اصیل روحانیت جریانی است که نتیجه تدبیر ائمه معصومین (ع) لااقل از زمان امام موسی کاظم علیه السلام به بعد برای حفظ و پویایی شیعه اثنی عشری در زمان غیبت است. زیرا ائمه می دانستند که غیبت اتفاق خواهد افتاد به همین دلیل باید تدبیری برای حفظ مکتب تشیع می اندیشیدند. این جریان حاصل آن تدبیر است.
به عنوان مثال موارد متعددی در تاریخ ثبت شده است که ائمه ما در زمان خودشان در بسیاری موارد که مورد سوال قرار می گرفتند ، با اینکه خود منبع همه علوم بودند و می توانستند جواب سوال کننده را بدهند ولی فرد سائل را به طرف علما و حدیث دانان که شاگردان خود ایشان بودند، رجوع می دادند تا اولا این مراجعه به فرهنگ غالب شیعیان تبدیل شود و ثانیا نشان دهند که علما نمایندگان ایشان هستند.تا آنجا که در حدیثی معروف از امام صادق علیه السلام نقل شده است که علما حجت های اهل بیت برای ما هستند. همین تدبیر بود که شیعه را در این 14 قرن با همه فراز و فرودش حفظ کرد و مهمتر از آن، شیعه را مذهبی زنده، بانشاط، امیدوار به آینده و پاسخگوی به نیاز زمان قرار داد. باید به این نکته مهم توجه نمود که امثال امام خمینی ره، مقام معظم رهبری، علامه طباطبایی و شهید مطهری و امثال این بزرگان از ثمره های این جریان اصیل هستند. و خدا می داند در نتیجه این تدبیر راهبردی، در این 14 قرن چه علمای بزرگی پرورش یافتند و به جهانیان عرضه شدند. علمایی بدون هوای نفس، دانشمند و الگو برای همگان. و خدا می داند ایشان چه مجاهدت هایی کردند که دین به همان تر وتازگی بعد از 14 قرن به ما در این زمانه برسد. شاگردهایی که تربیت کردند، معارفی از اهل بیت که با قلم ها و با فداکاری های خود نشر دادند و چه خونها که در این راه دادند. شهید اول که مزارش در قلوب مومنین است، به جرم نشر معارف اهل بیت ع شهید شد، پیکر مطهرش سوزانده شد و خاکسترش نیز برباد رفت. یا علامه امینی برای تالیف کتاب الغدیر چه سفرها و زحماتی متحمل شد که شنیدنش قلب انسان را خاشع می کند.
به همین دلیل خیلی واضح است که بریدن از این جریان یعنی قطع رابطه با ائمه (ع) و امام حی و حاضر حضرت حجت بن الحسن علیه السلام. واقعا چه خامند افرادی که گمان می کنند می توانند به ائمه (ع) برسند ولی به این تدبیر راهبردی آنان بی تفاوت باشند. ایشان اگردانسته این رویکرد را ترویج می دهند بی تردید دشمن تشیع هستند و اگر نادانسته این کار را می کنند باید بدانند که در قیامت پاسخی به حضرات معصومین ع ندارند. آنهایی نیز که ادعای ارتباط با حضرت حجت (عج) را بدون نیاز به علمای ربانی دارند و هر روز ادعا میکنند حضرت این امر را تنفیذ کردند و تائید نمودند و امثال این ادعاهای پوچ، باید متوجه باشند که ایشان در تمام مدت غیبت کبری تنها به دو نفر رقعه داده اند یکی شیخ مفید یکی هم سید ابوالحسن اصفهانی. یعنی دو روحانی ودو عالم ربانی.
به نظر بنده این جریان که جریان مجتهدانی دور از هوای نفس، مدافعان شیعه در همه زمانها متناسب با نیازهای روز و مجسمه های تقوا و اخلاق و شاگردان همسوی آنها است، همیشه در جامعه مرجع و مورد احترام خاص وعام است.
به همین دلیل اگر مراد شما از اینکه کارکرد اجتماعی روحانیت کم شده کارکرد این افراد است اصلا با شما موافق نیستم. اما اگر مرادتان این است که برخی در این لباس، موجبات بدبینی مردم را به این جریان فراهم کرده اند،از این منظر متاسفانه موافق شما هستم. ولی واقعا باید توجه داشت این افراد نمایندگان روحانیت واقعی نیستند، روحانیت واقعی یعنی مراجع عظام در طول تاریخ تشیع، یعنی امام ره ، یعنی مقام معظم رهبری، یعنی مراجع عظام و علمای اعلام که بحمدالله امروز جامعه از آنان بهره می برد، یعنی علامه طباطبایی و امثال این عزیزان.
مشرق: شما ارتباط خود را با علما چگونه تعریف کرده اید؟
زاکانی: بنده و هر دیندار دیگری اساسا دینش را از روحانیت گرفته است. استفاده هایی که بنده از جلسات مرحوم آیت الله حق شناس و آیت الله خوشوقت رحمه الله علیهما ودیگرعلمای ربانی زنده ای که نامشان را به دلیل عدم برداشتهای نادرست نمی برم، کرده ام و استفاده هایی که می کنم ، با هیچ چیز دیگری برایم قابل مقایسه نیست. بنده معتقدم طبق روایت حضرت علی ع یا باید خود عالم ربانی یعنی مجتهد بدون هوای نفس باشیم یا دستمان در دست ایشان باشد والا همج الرعا هستیم و گمراهی سرنوشت حتمی ماست. انسان باید دین خود را به این نائبان امام زمان ع عرضه کند تا به کج راهه نرود.
لذا ما و دوستانمان علاوه بر تاکید بر حضور مستمر این عزیزان در مجموعه فعالیتی خویش، بطور دوره ای و منظم به محضر علماء بویژه مراجع می رسیم و از آنان بهره می بریم.
در مسائل سیاسی چطور؟
ببینید، اولا: بنده به طور کلی با هزینه کردن علمای ربانی در اهداف خرد سیاسی مخالفم. بالاخره چقدر حوزه های علمیه باید تلاش کنند تا یک عالم ربانی را پرورش دهند، افرادی که با علم و تقوای خود می توانند جهانی را هدایت کنند. واقعا چقدر ظلم است که به راحتی این ثمره ها را در جهت اهداف شخصی و کوچک خودمان هزینه نماییم.
اما از طرف دیگر اینکه روش و منش سیاسی و اجتماعی خود را به این بزرگان عرضه کنیم تا ایرادی اگر مشاهده می کنند را بفرمایند، نیز امری بسیار مهم است که نباید فراموش شود و مکرر بنده به آن اهتمام داشته و نسبت به آن اقدام نموده ام و این کار را لازم می دانم.
ثانیا: بسیاری از امور کشوری است که شاگردان این علمای بزرگ که خود نیز مجتهد یا قریب الاجتهادند باید به کار گرفته شوند ونظراتشان مورد بهره برداری قرار گیرد.به عنوان مثال فرض کنید اگر همان موقعی که لایحه در دولت می خواهد مطرح شود عالمی مجتهد یا قریب الاجتهاد ولی کارشناس و خبره در حوزه فعالیت خود، اشکالات شرعی و علمی لایحه را گوشزد نماید یعنی کاری که شورای نگهبان بعد از طرح لایحه در دولت و مجلس و کمیسیون های مجلس می خواهد انجامد، چقدر در پیش برد امور ، جلوگیری از اتلاف وقت، و ارتقاء کیفی لایحه ها کمک خواهد نمود.
بنده بنا دارم در حوزه های مختلف به این طریقه از این بزرگان کمال استفاده را بنمایم. بنده معتقدم برای بالابردن کیفیت و صحت لوایح دولت این موضوع در کارگروه هایی متشکل از مجتهدین صاحب نظر در هر حوزه، نمایندگان مجلس، حقوق دانان و کارشناسان امر هر حوزه تخصصی این کار دنبال شود تا با دقتی پیشینی هم کیفیت و هم درستی لایحه و هم با همکاری بین دولت و مجلس زمینه تسریع و تصویب در مجلس با کمترین تغییر و مطابقت با شرع مقدس و قانون اساسی را داشته باشد تا شورای محترم نگهبان نیز با حداقل ایراد در مصوبات روبرو گردد. این رویکرد مطابق اصل دوم قانون اساسی است که متاسفانه نسبت به آن غفلت می شود.
مشرق:شما معتقدید حوزه ها درشرایط کنونی چه رسالتهایی دارند؟
زاکانی: نکته مهم این است که نقش اولی حوزه ها در طول تاریخ تصدی امور مرتبط با دین بوده است. اموری مانند تربیت نیروی انسانی، تبیین و ترویج دین ومعارف اهل بیت در اعتقادات و اخلاقیات و حوزه رفتار، پاسخگویی به شبهات معاندان، آینده نگری و تبیین راه فراروی تشیع و مواردی از این دست. اما بعد از وقوع انقلاب اسلامی حوزه ها وظیفه دیگری نیز پیدا کردند و آن عبارت از پشتیبانی تئوریک از انقلاب است. زیرا انقلاب اولا: برآمده از حوزه است و رهبر آن همواره یکی از مجتهدین و درس خوانده ها و پرورش یافتگان این دستگاه می باشد و ثانیا:داعیه انقلاب ترویج دین و ساختن جامعه ای دینی است. به همین دلیل حوزه نمی تواند نسبت به این مساله بی تفاوت باشد. به عنوان مثال همین مباحث فقه حکومتی که علما بهتر می دانند ومورد نیاز کشور است یا مباحث نظری اسلام در علوم انسانی که ابزار دست دولتمردان برای اداره جامعه است، از مهمترین این موارد هستند. مثلا شهید صدر رحمه الله علیه کتاب اقتصادنا نوشت یا خیلی از علمای قم بر روی اقتصاد اسلامی متمرکزند. اینها مواردی است که به دلیل انقلاب مطرح شده و مورد نیاز جدی جامعه قرار گرفته است.
مشرق: یعنی شما می گویید حکومت باید سفارش بدهد تا حوزه علوم انسانی اسلامی تولید کند؟
زاکانی:خیر منظورم این نیست. زیرا تولید علم که سفارشی نیست بلکه جوششی است. دولت و حکومت باید بستر این جوشش ها و زمینه های آن را فراهم کند. اگر حکومت دست نیاز خود را صادقانه به سمت حوزه دراز کند و مساله های لاینحل خود را با حوزه مطرح کند و زمینه را ایجاد کند که فضلای حوزه در این راستا و برای حل این مسائل فعال شوند بهترین کار را کرده است. حوزه هم باید به این نیازها با روی باز مواجهه کند و نیاز کشور را تدارک کند. همین موضوع هم در مورد نیاز دولت در حوزه های مرتبط با دانشگاه ها مطرح است . بنده معتقدم رابطه دولت با حوزه و دانشگاه باید تغییر کند.
مشرق:آیا شما با حکومتی شدن حوزه موافقید؟
زاکانی:منظور شما چیست؟ اگر منظور این است که حوزه را به لحاظ مالی و مانند آن وابسته به دولت کنیم ، نه اصلا موافق آن نیستم.حوزه در عین استقلال است که می تواند پشتیبان انقلاب باشد ولی اگر وابسته به دولت شد در دراز مدت نمی تواند این رسالت مهم را بردارد.زیرا با توجه به اقتضای ذاتی مردم سالاری دینی که باید مسئولین دولتها توسط مردم انتخاب شوند حوزه ممکن است تحت تاثیر عقاید و رویکردهای خارج از حوزه ای قرار گیرد و این برای حوزه ها دردراز مدت خوب نیست. حوزه با این استقلال 1200 سال شیعه را حفظ کرده است.
اما اگر منظور این است که حوزه پشتیبان نظام باشد و مشکلات آن را حل کند و او را در اجرای اسلام در جامعه یاری رساند، قطعا با آن موافقم یا این که حکومت نیازهای خود را به حوزه ها عرضه کند و حمایت لازم را در جهت انجام امور و گسترش حوزه ها انجام دهد با این امر موافقم ولی در این خصوص هم باید به اقتضای موجود در حوزه ها و از طریق سازوکارهای نهادینه شده در درون آنها عمل کرد تا خدای ناکرده شایبه دخالت و یا نکات دیگری پیش نیاید. مگر می شود حکومتی که از بنیان با پشتیبانی نظری و عملی حوزه ها شکل گرفته در ادامه راه خود نیازمند به حوزه نباشد و اصلا" برای پیشبرد اهداف انقلاب اسلامی گسترش حوزه ها و بهره مندی از آنها را لازم نداند.
مشرق: شما جایگاه مراجع را در حوزه های علمیه چگونه می بینید؟
زاکانی:با توجه به عرایض قبلی جواب این سوال معلوم است. حوزه مانند هر مقوله دیگری محوریتی دارد و آن محوریت در حوزه مرجعیت است. در طول تاریخ این مراجع بوده اند که حوزه ها را حفظ کرده اند. مرجعیت هم سکاندار حوزه ها هستند و هم الگوی عملی مناسبی برای طلبه ها می باشند. این مقام و جایگاه مقام خاصی است که به راحتی نصیب هر کس نمی شود. مرجعیت شیعه همان مقام قرین شدن علم با تقوا، اجتهاد با مخالفت با هوای نفس است که در روایات ما آمده است. مراجع همواره خود عاملترین افراد به تعالیم اسلام بوده اند. البته در برخی مقاطع نادر تاریخی مشاهده کرده ایم که برخی نام مرجعیت داشته اند ولی به لوازم آن پایبند نبوده اند. این همان مواردی است که نباید به حساب مرجعیت اصیل گذاشته شود.
مشرق: شما رابطه رهبری و حوزه را چگونه می بینید؟
زاکانی:بر اساس آنچه می بینیم و از خود علمای عظام مانند امام ره و دیگر بزرگان آموخته ایم، رهبری حکومت اسلامی خود فردی حوزوی است. مجتهد است و الحمد لله در دو ولی فقیهی که تا کنون انقلاب در خود تجربه کرده است هر دو عزیز،از مراجع عظام نیز بوده اند. بر این اساس رهبری جدای از حوزه و مراجع محترم نیست بلکه رهبری تربیت شده در دستگاه حوزه و از شاگرد ممتازان آن است.حتی یادم می آید در مراسمی که دانشگاه تهرانی ها خدمت مقام معظم رهبری رسیده بودند و خواستند به ایشان دکترای افتخاری تقدیم کنند، ایشان با این پاسخ که بنده طلبه هستم و به آن هم افتخار می کنم(با عباراتی نزدیک به این عبارات) با پیشنهاد انها موافقت نکردند. که این حاوی درس بزرگی برای طلاب محترم است.
اما نکته ای که وجود دارد بحث جایگاه ولایت فقیه است. آنچه ما از تعالیم خود بزرگان آموخته ایم این است که هر آنچه به مصالح عمومی مسلمین بر می گردد در وظایف و اختیارات حاکم مسلمین که منظور همان ولی فقیه است می باشد. لذا بر اساس همین تعالیم در این امور نظر رهبری معظم انقلاب برای همه نافذ است و در غیر این امور هر مکلفی لازم است نظر مرجع محترم خود را مبنا قرار دهد و براساس آراء ایشان عمل نماید.
مشرق:ما در این مرحله به همین جا بسنده می کنیم، ولی در روزهای بعد در رابطه با دیگر مسائل با شما به گفتگومی نشینیم.
بنده نیز از شما سپاسگزاری می کنم.